فیلم‌های ترسناک در طول سال ۲۰۱۶ فرصت‌های بسیاری برای مواجه شدن با عمیق‌ترین وحشت‌ها و درگیری‌های روانی‌مان، شناختن آنها و مبارزه با آنها ایجاد کردند. می‌خواست وضعیت بد اقتصادی باشد یا بی‌عدالتی‌های اجتماعی یا شرایط اسفناک دنیا. فیلم‌های ترسناک فرصتی برای چشم در چشم شدن با این مشکلات در قالب هیولاها، قاتل‌ها، شیاطین و زامبی‌ها فراهم می‌کردند. بعضی‌وقت‌ها همراه کاراکترها می‌دویدیم، مبارزه می‌کردیم و نفس‌نفس‌زنان پیروز می‌شدیم و بعضی‌وقت‌ها بلعیده می‌شدیم و صدای فریادمان قبل از اینکه به گوش کسی برسد، در اعماق شکمِ قاتل‌مان گم می‌شد. این زهر ترک‌شدن‌ها و دردهای خیالی کار می‌کردند تا کمی بیشتر در مقابل دردهای واقعی مقاوم شویم. سال ۲۰۱۶ سال خوبی برای فیلم‌های ترسناک بود، چون در حالی که فرانچایزها یکی پس از دیگر سقوط می‌کردند، آنها مردم را دسته دسته به سینما می‌کشاندند. آن هم فیلم‌هایی که بیشترشان جدید و اورجینال بودند و دنباله یا ریبوت دیگری از «جمعه سیزدهم»، «اره» یا «فعالیت فراطبیعی» محسوب نمی‌شدند. عنصر تنوع را هم نباید فراموش کرد. همه‌چیز به یک سری فیلم‌های شبیه به هم خلاصه نشده بود. از ترسناک‌های استودیویی و پاپ‌کورنی گرفته تا اسلشرهای خونین که هرکسی جلوی آنها دوام نمی‌آورد تا دنباله‌های درجه‌یک، بلاک‌باسترهای پرسروصدا و ترسناک‌های هنری که سر منتقدان و خوره‌های ژانر را سر صحبت کردن درباره‌ی مسائل زیرمتنی‌اش گرم می‌کردند. این شما و این هم بهترین فیلم‌ های ترسناک ۲۰۱۶:

 

۱۸- به سمت جنوب

Southbound

هر سال حداقل یکی-دوتا فیلم ترسناک آنتالوژی روی پرده می‌روند که اهمیت این نوع ساختار داستانگویی را یادآوری و اثبات می‌کنند. «به سمت جنوب» مجموعه‌‌ای از پنج داستان کوتاه درباره‌ی مسافران یک بزرگراه کویری است که در جریان سفرشان با برخی از ترسناک‌ترین کابوس‌هایشان برخورد می‌کنند. از گروه موسیقی‌ای که به دنبال پیدا کردن جایی برای اجرا هستند و مردی که در تلاش برای بازگشت به خانه است گرفته تا برادری که در جستجوی خواهر گم‌شده‌اش است و خانواده‌ای که در تعطیلات باید با بدترین رازهایشان روبه‌رو شوند. همه تکه‌ داستان‌های کوچکی هستند که با مهارت و هیجان فوق‌العاده‌ای به مرور ترکیب می‌شوند و یک داستان بزرگ‌تر را تشکیل می‌دهند.

۱۷- جادوگر عشق

The Love Witch

چه کسی گفته است که همه‌ی فیلم‌های ترسناک باید ترسناک باشند؟ ساخته‌ی آنا بیلر یک تریلر ترسناکِ بامزه، حیله‌گر، شیطنت‌آمیز و خنده‌دار است که با امتیاز ۹۶ از صد بر روی سایت راتن‌تومیتوز یکی از تحسین‌شده‌ترین فیلم‌های ۲۰۱۶ هم محسوب می‌شود. اگر قرار بود فهرستی درباره‌ی متفاوت‌ترین فیلم‌های ترسناک ۲۰۱۶ تهیه کنیم، احتمالا رده‌ی اول را باید برای «جادوگر عشق» رزرو می‌کردیم. فیلم بازسازی دقیق و وفاداری و البته خنده‌داری از روی بی‌مووی‌های دهه‌ی هفتاد و کارهای ماریو باوای ایتالیایی است. داستان فیلم اما درباره‌ی جادوگرِ جوان و زیبایی به اسم الین است که قصد دارد مرد مناسبی را برای  زندگی با او پیدا کند. بنابراین جادوگر ما در آپارتمان گاتیک و ویکتوریایی‌اش افسون‌ها و معجون‌های لازم را درست می‌کند و از آنها برای به دست آوردن دل مردان استفاده می‌کند. فقط مشکل این است که بعضی‌وقت‌ها افسون‌هایش خیلی بهتر از چیزی که می‌خواهد کار می‌کنند و به مرگ مردان ختم می‌شوند. وقتی بالاخره الین مرد رویاهایش را ملاقات می‌کند، تلاش دیوانه‌وارش برای به دست آوردن او به جنون و قتل ختم می‌شود.

۱۶- هیولا

The Monster

برایان برتینو آماده بود تا به فیلمساز بزرگ بعدی سینمای وحشت بدل شود. او با فیلم استودیویی «غریبه‌ها» (The Strangers) یک موفقیت بزرگ در کارنامه داشت و در حالی که مشغول ساخت دنباله‌ی آن بود، فیلم کوچکی را هم برای استودیوی بلام‌هواس کارگردانی کرد. دنباله هیچ‌وقت به نتیجه نرسید و فیلم کوچک‌تر هم که «مرغ‌ مقلد» (Mockingbird) نام داشت و براساس داستانی توسط سم اسماعیل، خالق سریال «مستر روبات» ساخته شده بود، آن‌قدر در مرحله‌ی پسا-تولید دست به دست شد که در نهایت استودیو بدون تبلیغات از شر آن خلاص شد. در سال ۲۰۱۶ اما برتینو با «هیولا» همان بازگشتی را رقم زد که خیلی منتظرش بودیم. خلاصه‌قصه‌ی فیلم خیلی ساده است. یک مادر مجرد که در اوج پروسه‌ی نبرد با اعتیاد به سر می‌برد، تصمیم می‌گیرد تا دختر جوانش را به خانه‌ی پدرش ببرد. در راه آنها به چیزی برخورد می‌کنند و از این به بعد مشغول ترسیدن، پیدا کردن راهی برای بیرون آمدن از ماشین و بازگشت به جای امنی می‌گردند. تمامی‌اش همین است. فلش‌بک‌های کوتاهی که به زندگی گذشته‌ی مادر و دختر زده می‌شود به اندازه‌ی هیولایی که بیرون ماشینشان جولان می‌دهد، ترسناک هستند.

۱۵- نفس نکش

Don’t Breathe

اولین فیلم فد آلوارز بازسازی خون‌آلود «مرده‌ی شرور» (Evil Dead) سم ریمی بود که اگرچه تمام ویژگی‌های فیلم اصلی را حذف کرده بود و از این جهت فیلم بدی بود، اما همزمان نشان می‌داد که نباید از این کارگردان قطع امید کرد و او برای اثبات خودش به متریال بهتری برای کار کردن نیاز دارد. «نفس نکش» ثابت کرد که ایمان‌مان به آلواز چندان اشتباه هم نبوده است. حالا برخلاف فیلم اولش بدون اینکه ما مدام به یاد فیلم بهتر دیگری بیافتیم، آلواز می‌توانست به راحتی از مهارت‌هایش در تعلیق‌آفرینی و به تصویر کشیدن جدال کاراکترهایش با مرگ استفاده کند. نتیجه فیلمی است که شاید به پایان‌بندی غیرمنطقی و از لحاظ داستانی ناامیدکننده‌ای می‌رسد، اما قبل از آن، دست از غافلگیر کردن و حبس کردن نفس تماشاگرانش نمی‌کشد. داستان درباره‌ی سه دزد خرده‌پا است که برای دستبرد زدن به گاوصندوق پیرمرد نابینای تنهایی در حومه‌ی دیترویت به خانه او وارد می‌شوند و متوجه می‌شوند که مرد نابینا دیوانه‌تر و خطرناک‌تر از این حرف‌هاست که اجازه بدهد چهارتا بچه سوسول دارایی‌اش را بدزدند. زومجی در بررسی این فیلم می‌آورد: «در ابتدا اگرچه به نظر می‌رسد دزدان‌مان می‌توانند پیرمرد را از پشت‌سر مورد حمله قرار دهند، اما آنها مثل هر دزد خرده‌پایی که تاکنون به قتل هم فکر نکرده‌اند، برای مبارزه با پیرمرد تلاش نمی‌کنند و سعی می‌کنند راهی برای فرار پیدا کنند، اما بعد از اینکه پیرمرد نشان می‌دهد که ابایی در کشتن مهاجمان خانه‌اش ندارد، یخ آنها هم آرام‌آرام برای دفاع از خودشان باز می‌شود. اما در این حالت هم هنوز با یک کهنه‌سرباز طرفیم که قدرت و مهارت بیشتری نسبت به دوتا جوان بیست و چند ساله‌ی نحیف برای مبارزه‌ی تن به تن دارد».

۱۴- هیس

Hush

مایک فلاناگان شاید سال ۲۰۱۶ را با «اویجی: منشا شر» (Ouija: Origin of Evil)، با موفقیت به پایان نرساند، اما حداقل سال را با یکی از بهترین‌های ۲۰۱۶ آغاز کرد. تریلر اسلشر «هیس»، فیلم جمع‌و‌جوری بود که بر روی نت‌فلیکس منتشر شد، اما آن‌قدر در اوج پایبند ماندن به کلیشه‌ها و عناصر شناخته‌شده‌ی ژانر، فیلم مؤثر و درگیرکننده‌ای بود که ستایش منتقدان را به همراه آورد. فیلم درباره‌ی زن کر و لالی به اسم مدی است که شبانه در خانه‌اش مورد حمله‌ی یک مهاجم روانی قرار می‌گیرد. مهاجم به محض اینکه متوجه می‌شود قربانی جدیدش نمی‌تواند صدایش را بشنود و فریاد بکشد، تصمیم می‌گیرد تا در کشتن این یکی حوصله به خرج بدهد و با او بازی کند. زومجی در نقد این فیلم می‌آورد: «”هیس” فیلم بسیار ساکت و کم‌حرفی است. یعنی برخلاف انتظارتان قاتل از آن کسانی نیست که با وراجی کردن روی اعصابِ قربانی‌اش برود و قربانی هم نمی‌تواند حرف بزند. از همین رو تمرکز اصلی فیلمساز این بوده تا تماشاگر را از طریق حقه‌ها و ضد-حقه‌های پرتعدادِ شکارچی و قربانی‌ درگیر فیلمش نگه دارد و او این کار را با رها کردنِ کاراکترهایش برای کنار آمدن با وضعیتشان انجام می‌دهد. به‌طوری که مثلا ۴۰ دقیقه‌ی اواسط فیلم کلا به تلاش مدی برای پرت کردن حواس قاتل و فرار خلاصه می‌شود که شامل هیچ دیالوگی نمی‌شود. اما فیلمسازمان که فوت و فن ژانر را مثل کف دستش بلد است، در این مدت با غافلگیر‌ی‌های متعددی قهرمانش را آن‌قدر در منگنه قرار می‌دهد که در پایان‌بندی فیلم در حالی که قلبتان به دهان‌تان آمده، داد و فریادتان از شدت هیجان و تنش بلند می‌شود».

۱۳- موش‌ها

Rats

سینمای وحشت در سال ۲۰۱۶ به داستان‌های خیالی خلاصه نمی‌شد و شامل یک مستند هم می‌شد. «موش‌ها» که براساس کتاب پرفروش رابرت سالیوان ساخته شده ما را به پشت صحنه‌ی فعالیت و زندگی بزرگ‌ترین انگل انسان‌ها یعنی موش‌ها می‌برد و دنیا را برای پیدا کردن این جانورانِ جونده‌ی چندش‌آورِ موذی زیر و رو می‌کند. مورگان اسپرلاک در مقام کارگردان می‌توانسته این داستان را به‌طور بسیار متمدنانه‌ای (!) روایت کند، اما در عوض تصمیم گرفته تا حال‌و‌هوایی ترسناک به این داستان بدهد و از طریق این فرم جدید کاری می‌کند تا بعد از دیدن این فیلم مبتلا به موش‌هراسی شدیدی شوید! حتی اگر تمام فیلم‌های این فهرست دست به دست همدیگر نیز بدهند باز نمی‌توانند در زمینه‌ی تصاویر چندش‌آور، آزاردهنده و خونین روی دست «موش‌ها» بلند شوند.

۱۲- من تنها چیز زیبایی هستم که در این خانه زندگی می‌کند

I Am The Pretty Thing That Lives In The House

این فیلم که به‌طور عجیبی توسط وحشت‌دوستان فراموش شده، بعد از اینکه در جشنواره‌های فیلم مختلف به نمایش درآمد سروصدای زیادی به راه انداخت، اما در نهایت یک هفته مانده به هالیووین توسط نت‌فلیکس خریداری شد و بدون هیچ تبلیغات و مراسمی روی این سرویس قرار گرفت و به فراموشی سپرده شد. این تریلر گاتیک درباره‌ی پرستار جوانی با بازی روث ویلسون، ستاره‌ی سریال «رابطه» (The Affair) است که باید از یک نویسنده‌ی کتاب‌های ترسناک که حال و روز خوشی ندارد نگهداری کند. از قضا این نویسنده در عمارت غیژغیژکنان و تیره و تاریکی زندگی می‌کند که بوی دردسر می‌دهد و پرستار جوان داستان کم‌کم متوجه می‌شود که این عمارت حاوی داستان ترسناک منحصر به فرد خودش است. فیلم که دوست ندارم اسم آن را از شدت طولانی‌بودن تکرار کنم، توسط منتقدان به عنوان یکی از آن دسته فیلم‌هایی توصیف شده که به جای ترس‌های ناگهانی و تنش‌های جیمز وانی، روی وحشت اتمسفریک و حضور نامرئی اما سنگین مرگ تمرکز کرده است.

۱۱- شین گودزیلا

Shin Godzilla

«شین گودزیلا» یعنی «گودزیلای جدید» یا «بازخیز گودزیلا». حالا اسمش هرچه که هست، در این شکی نداریم که هیچ چیزی ترسناک‌تر از بودن در شهری که گودزیلا تصمیم به تخریب آن گرفته است وجود ندارد. مخصوصا با توجه به اینکه طبق نظر اکثر منتقدان «شین گودزیلا» بهترین فیلمی است که پس از مدت‌ها از یک گودزیلای کلاسیک دیده‌ایم. این فیلم که توسط استودیوی توهو، صاحب ‌امتیاز اصلی این مارمولک اتمی عصبانی ساخته شده، بدجوری طرفداران پادشاه هیولاها را خوشحال کرده است. نه تنها فیلم دارای حال‌و‌هوای آخرالزمانی و دلهره‌آور بهترین قسمت‌های این مجموعه است، بلکه از جلوه‌های ویژه و صحنه‌های اکشن جذابی هم بهره می‌برد.

۱۰- دعوت

The Invitation

چند سالی است که یک کلیشه‌ی جدید در حوزه‌ی فیلم‌های مستقل راه افتاده است؛ فیلم‌هایی که روایت خیلی سرراست و حوصله‌سربری دارند و ناگهان در پرده‌ی سوم تماشاگران را با یک سورپرایز دیوانه‌وار روبه‌رو می‌کنند و انتظار دارند که مورد استقبال هم قرار بگیرند. «دعوت» فیلمی است که به راحتی می‌توانست به یکی از این فیلم‌ها تبدیل شود. اما خوشبختانه تمام اشتباهات این‌جور فیلم‌ها را تکرار نمی‌کند تا به اثری تبدیل شود که از ابتدا تا پایان دارای یک‌جور اتمسفر آزاردهنده و ناشناخته است؛ تماشای این فیلم مثل شنیدن صدای نفس کشیدن چیزی در پشت گردنتان است که وقتی برمی‌گردید با فضای خالی روبه‌رو می‌شوید. نکته‌ی جالب ماجرا هم این است که تقریبا تمام فیلم‌ شامل گفتگو و بحث دوستانه‌‌ی عده‌ای دور میز شام است. این از آن دعوت‌هایی است که نباید قبول کنید، اما اگر قبول کردید نگویید که بهتان هشدار ندادم! منتقد زومجی درباره‌ی این فیلم می‌نویسد: «”دعوت” از آن تریلرهای آرام‌سوزی است که تا نتیجه‌گیری انفجاری پایانی‌اش سلانه‌ سلانه جلو می‌رود. اما این فاصله را با کاراکترهای عمیق، شرایط عصبی‌کننده، مسیر کنجکاوی‌برانگیز و صد البته پارانویا و بدگمانی آزاردهنده‌ای پر کرده که ما را در تعلیق مطلق نگه می‌دارد و کاری می‌کند تا حتی بعد از اتمام فیلم هم نتوانیم این احساسات سیاه را از ذهن‌مان بیرون کنیم».

۹- احضار ۲

The Conjuring 2

جیمز وان شاید برای مدتی وارد دنیای ماشین‌بازهای «سریع و خشمگین» شده بود و با کوباندن ماشین‌های گران‌قیمت به یکدیگر سرش را گرم می‌کرد، اما این فیلمساز خیلی زود فهمید که این کار نمی‌تواند جایگزین حرفه‌ای اصلی‌اش شود: ترساندن مردم تا سر حد مرگ. بنابراین بعد از کمی این پا و آن پا کردن به فرانچایز «احضار» برگشت و برای قسمت دوم اِد و لورین وارن ( با بازی پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا) را برای کاراگاه‌بازی به یک خانه‌ی جن‌زده‌ی دیگر در انگلیس فرستاد و یک راهبه‌ی شیطانی هم به جانشان انداخت. در زمانی که پیدا کردن دنباله‌های خوب نادر است، وان با «احضار ۲» ما را به ضیافت هیجان و ترسی دعوت کرد که با سکانس‌های جان به مرگ‌کننده‌اش و حرکات سیال دوربینش تزیین شده بود. «احضار ۲» نه تنها بزرگ‌تر از قسمت اول است، بلکه شامل صحنه‌های ترسناک بسیار مهندسی‌شده‌تر و میخکوب‌کننده‌تری می‌شود. منتقد زومجی در نقد این فیلم می‌آورد: «ساختن فیلم خوبی در چارچوب ژانر و رعایت تک‌تک عناصر تعریف‌شده‌ی داستانگویی ساده نیست. “احضار ۲”یک فیلم ژانرِ بی‌نظیر است. یک بلاک‌باستر ترسناک که تقریبا می‌توان با جرات گفت چنین چیزی این روزها در هالیوود وجود خارجی ندارد و البته درست مثل همه‌ی بلاک‌باسترهای درجه‌یک، به چیزی بیشتر از یک سواری سرگرم‌کننده‌ی هوشمند و لذت‌بخش تبدیل نمی‌شود. آیا این دستاورد کمی است؟ معلومه که نه!».

۸- زیر سایه

Under the Shadow

اولین ساخته‌ی بلند بابک انوری نه تنها در جشنواره‌ی ساندنس یک‌صدا توسط منتقدان مورد استقبال قرار گرفت، بلکه نوید یک فیلمساز کاربلد و مهم دیگر را در این حوزه داد. فیلم که در دوران جنگ ایران و عراق جریان دارد، به وحشت مادر تنهایی می‌پردازد که باید در زمانی که شهرها از بمباران در امان نبودند و شوهرش هم در جبهه‌های جنگ به سر می‌برد، از دختر کوچکش مراقبت کند. در همین حین سروکله‌ی نیروی ماوراطبیعه‌ شروری هم پیدا می‌شود که اندک خانواده‌های باقی مانده در مجتمع آپارتمانی این مادر و دختر را مورد حمله قرار می‌دهد. «زیر سایه» از آن فیلم‌های ترسناکی است که فقط وسیله‌ای برای سرگرمی و ترسیدن نیست، بلکه وحشت مرکزی فیلم استعاره‌ای از مشکلات و درگیری‌های روانی شخصیت اصلی نیز است. «زیر سایه» با ترس مادر و دختری در دنیای پرهرج‌و‌مرجی کار دارد که کسی یا چیزی برای دفاع و مراقبت از آنها وجود ندارد و این از هزاران جن هم ترسناک‌تر است.

۷- شیطان نئونی

The Neon Demon

وقتی خبر رسید نیکولاس ویندینگ رفن، کارگردان «رانندگی» (Drive) قرار است فیلم ترسناک بسازد، اولین چیزی که به ذهن‌مان رسید این بود که چه بهتر از این! جنون این کارگردان جان می‌دهد برای ژانر وحشت. و «شیطان نئونی» همان چیزی است که از این کارگردان دانمارکی دیوانه انتظار دارید. فیلم در فضای بی‌رحم و پرزرق‌و‌برق مُدلینگ و فشن لس آنجلس جریان دارد و تلاش‌های دختر تازه‌کار و ساده‌لوحی با بازی ال فانینگ را دنبال می‌کند که سعی می‌کند پیچیدگی‌ها و قوانین دنیای جدیدش را کشف کند و یاد بگیرد و زنده بماند. «شیطان نئونی» با نظر ضد و نقیض منتقدان مواجه شد. البته غیر از این هم انتظار نمی‌رفت. همان‌طور که گفتم ترکیب جنون رفن با عناصر وحشت به چیزی ختم شده بود که با مذاق هرکسی خوش نمی‌آمد، اما آنهایی که فیلم را درک کردند، «شیطان نئونی» هم ستون فقراتشان را لرزاند. زومجی در نقدش از این فیلم می‌آورد: « نیکولاس ویندینگ رفن برای فیلم جدیدش سراغ داستان آشنا (حسادت تا سر حد مرگ) و مضمون آشناتری (مرگ معصومیت) رفته است، اما کارگردانی خارق‌العاده‌ی او که به‌‌طرز شگفت‌انگیزی بین مینیمالیست و مکسیمالیست در نوسان است، قدرتی تازه به آنها داده است. رفن در «شیطان نئونی» بهترین استفاده را از فرم فیلمسازی منحصربه‌فردش کرده و عصاره‌ی آن را برای بیرون ریختن وحشت‌های درونی ما کشیده است. «شیطان نئونی» زیبا اما هولناک، آرام اما پراغتشاش و آشنا اما غافلگیرکننده است. اینجا با ناب‌ترین پرسونای هنری رفن سروکار داریم و این یعنی چه شکوه و چه وحشت در بالاترین درجه‌اش قرار دارد».

۶- قطار بوسان

Train to Busan

یکی از مفرح‌ترین و هیجان‌انگیزترین بلاک‌باسترهای ترسناک ۲۰۱۶، محصولی از کره‌ی جنوبی بود. «قطار بوسان» که ما را باز دوباره به درون یک آخرالزمان زامبی‌زده‌ی دیگر می‌اندازد، شاید روی کاغذ تکراری و خسته‌کننده به نظر برسد، اما یئون سانگ-هو در مقام کارگردان موفق شده فیلمی بسازد که یک لحظه دست از دویدن و تحت تاثیر قرار دادن تماشاگرش نمی‌کشد. داستان درباره‌‌ی پدری است که می‌خواهد با قطار دخترش را برای دیدن مادرش از سئول به بوسان ببرد و درست در این حین، زامبی‌ها تصمیم می‌گیرند حمله کنند. حالا قهرمانان داستان که به مرور به تعدادشان هم افزوده می‌شوند در فضای بسته‌ی قطار و شرایط هولناکی که قصد جانشان را کرده، باید انسان باقی بمانند و کم‌کم این لوکیشن و داستان به فرصتی تبدیل می‌شود که پدر باید پدر بودنش را به دخترک ثابت کند. «قطار بوسان» در ستایش پدر بودن است و این یعنی باید انتظار داشته باشید که صورتتان را در حال تماشای رابطه‌ی این پدر و دختر خیس پیدا کنید. زومجی در نقد این فیلم می‌‌نویسد: «”قطار بوسان” فیلم فاجعه‌ای استانداردی است. به‌طوری که می‌توان مسیرش را از قبل پیش‌بینی کرد. جادوی فیلم اما در جزییات و هوشی است که صرف بازآفرینی کلیشه‌ها شده است. در نتیجه حتی قابل‌پیش‌بینی‌ترین اتفاقات فیلم هم تکان‌دهنده و تاثیرگذار می‌شوند. “قطار بوسان” یک فیلم زامبی‌محور واقعی دیگر به فهرست فیلم‌های این ژانر اضافه می‌کند و کاری می‌کند تا خدا را شکر کنید که فقط در حال تماشای فیلم هستید و خودتان در آن قطار کذایی گرفتار نشده‌اید. “قطار بوسان” کمک می‌کند تا فیلم‌های آخرالزمانی زامبی‌محور کمی از وحشت گذشته‌شان را پس بگیرند و باری دیگر ثابت می‌کند که چرا ما زامبی سینمای کره هستیم!».

 

۵- چشمان مادرم

The Eyes of My Mother

اگر یک فیلم وجود داشته که بتواند از نظر مریض‌بودن با «شیطان نئونی» رقابت کند، «چشمان مادرم» است. اولین اثر سیاه و سفید نیکولاس پِس به خاطر استایل بصری خیره‌کننده و داستان و شخصیت‌های تنها و منزوی‌اش که در دسته فیلم‌های ترسناک هنری قرار می‌‌گیرد، مورد استقبال شدید منتقدان قرار گرفته است. فیلم در یک خانه‌ی روستایی جریان دارد و درباره‌‌ی مادری است که قبلا در کشور پرتغال جراح بوده است و حالا با آموزش این حرفه به دخترش فرانچسکا قصد دارد او را با آناتومی بدن آشنا و در مقابل مرگ و خون مقاوم کند. بعد از اتفاق بدی که برای خانواده‌ی فرانچسکا می‌افتد، دختر جوان با آسیب‌های روانی شدیدی روبه‌رو می‌شود و این به بیدار شدن کنجکاوی‌های منحصربه‌فردی در وجودش می‌انجامد. سال‌ها می‌گذرد و فرانچسکا توانایی برقراری هیچ‌گونه ارتباط احساسی با هیچکسی را ندارد. اما این جلوی او در جستجو در دنیا را نمی‌گیرد. فرانچسکا با استفاده از علاقه‌اش به آناتومی بدن و تیغ حراجی دست به کار می‌شود تا عطش‌اش را سیراب کند. خلاصه هیچ فیلمی را در سال ۲۰۱۶ نمی‌توانید پیدا کنید که به‌طور ماهرانه و مؤثری تا این حد افسارگسیخته و تاریک باشد.

 

۴- اتاق سبز

Green Room

یا خــدا! این فیلم هرکسی سر راهش قرار بگیرد را بدون پلک زدن تکه‌و‌پاره می‌کند! جرمی سالنیر که قبل از این فیلم با تریلر انتقامی «خرابه‌ی آبی» (The Blue Ruin) شناخته می‌شد، فیلم ترسناکی ساخته که طرفداران سرسخت زیرژانر اسلشر و شکنجه از دیدن آن بال در می‌آورند. داستان فیلم درباره‌ی گروهی از اعضای یک گروه پانک راک بی‌پول و بدبخت (به رهبری آنتون یلچین در آخرین هنرنمایی‌اش) است که تصمیم می‌گیرند در باشگاه شبانه‌ی نئو-نازی‌ها برنامه اجرا کنند و پول بنزین و بازگشت به خانه‌شان را جور کنند. اما ماجرا از جایی قمر در عقرب می‌شود که آنها در اتاق انتظار با یک قتل برخورد می‌کنند و نئو-نازی‌ها هم تصمیم می‌گیرند تا از شر شاهدان صحنه‌ی جرمشان خلاص شوند. حالا بچه‌ها بدون چیز زیادی برای دفاع از خودشان در اتاق گرفتار شده‌اند و نئو-نازی‌ها هم به رهبری پاتریک استوارت به عنوان رهبر بی‌رحم و کاربلد آنها شروع به نقشه‌کشی برای بیرون کشیدن آنها از اتاق و قتل‌عام‌شان می‌کنند. زومجی در یادداشتش از فیلم می‌نویسد: « “اتاق سبز” بهشت طرفدارانِ تریلرهای خشونت‌بارِ افسارگسیخته است. نه به خاطر اینکه مرگ‌های شوک‌آور تمام لحظاتش را پر کرده است، بلکه به این دلیل که سناریو، کارگردانی و همه‌چیز در خدمت این هستند که این مرگ‌ها آدرنالین تماشاگران را به مرحله‌ی انفجار برساند (این دومی از هرکسی برنمی‌آید). «اتاق سبز» سینمای وحشیانه‌ای است که از شدت خشم و تنفری که به قلبش رسیده اوردوز کرده است. آنتون یلچین. سگ‌های شکاری. هوی متال. پروفسور ایکس. داستان‌های پینت‌بال. تیغ موکت‌بری. این فیلم همه‌چیز دارد. اگر جرات ندارید همین‌جا برگردید، اما اگر وارد می‌شوید، منتظر بوسه‌ی شات‌گان بر صورتتان باشید».

۳- شماره‌ ۱۰ جاده‌ی کلاورفیلد

Ten Cloverfield Lane

دمین شزل سال به‌یادماندنی‌ای داشت. او علاو‌ه‌بر نوشتن و کارگردانی موزیکال اسکاری «لا لا لند»، در نگارش فیلمنامه‌ی «شماره ۱۰ جاده‌ی کلاورفیلد» هم همکاری کرد. فیلمی که دنباله‌ی معنوی ساخته‌ی جی‌. جی. آبراهامز و مت ریوز که سال ۲۰۰۸ اکران شد محسوب می‌شود. اینکه این دو فیلم از لحاظ اسطوره‌شناسی چگونه به هم مرتبط هستند را هنوز طرفداران به نتیجه‌ی قاطعی درباره‌ی آن نرسیده‌اند، اما «جاده‌ی کلاورفیلد» شاید از لحاظ فرمی کاملا متفاوت باشد و فضای فاجعه‌ای قسمت اول را برای تبدیل شدن به یک تریلر هیچکاکی فراموش کرده باشد، اما از لحاظ مضمون و موفقیت در ترساندن و بازی کردن با روان تماشاگران خیلی به قبلی شبیه است. داستان به دختری به اسم میشل با بازی مری الیزابت وینستد می‌پردازد که بعد از تصادف اتوموبیل، خودش را در پناهگاه زیرزمینی مرد میانسالی با بازی دیوانه‌وار جان گودمن پیدا می‌کند. گودمن به میشل می‌گوید که دنیای بیرون توسط جنگ اتمی نابود شده و مسموم است و آنها باید تا اطلاع بعدی این پایین بمانند. در ادامه دختر متوجه می‌شود که وحشت اصلی در پناهگاه و در کنار اوست. زومجی در نقد این فیلم می‌آورد: «”جاده‌ی کلاورفیلد” ترکیب بی‌نظیری از سرگرم‌کنندگی، شخصیت و زیرکی است. فیلم هرگز شعور بیننده را دست‌کم نمی‌گیرد، به شخصیت‌هایش اهمیت می‌دهد و همیشه یک قدم جلوتر از بیننده حرکت می‌کند. از یک طرف با یک داستان شخصی تامل‌برانگیز در قالب میشل طرفیم و از طرفی دیگر فیلم بیننده را بی‌وقفه در شک و تردید و حدس و گمان نگه می‌دارد و هیجان را به‌طرز ظریفانه‌ای به سوی فینالی انفجاری زمینه‌چینی می‌‌کند».

۲- شیون

The Wailing

اتفاقی در روستای کوچکی در کره‌ی جنوبی در حال وقوع است. مردم بیمار هستند. چشم‌هایشان همچون خون قرمز می‌شود. پوست‌هایشان همچون سوختگی ملتهب و تاول‌زده است. قتل‌ها افزایش پیدا کرده‌اند. هویت قاتلان مشخص است: یکی از اعضای خانواده‌ها. اما هویت چیزی یا کسی که آدم‌ها را مجبور به انجام چنین اعمال شنیعی می‌کند، نه. وقوع اتفاقات عجیب و غریب در این روستا به یک روتین عادی تبدیل شده است. اگر تمام اینها کافی نبود، باید بگویم این روستا از مشکل زامبی‌های سرگردان و حضور ارواح خبیث و جن‌گرفتگی هم رنج می‌برد. می‌گویند یک جادوگر ژاپنی هم بالای تپه زندگی می‌کند و همه‌چیز تقصیر سحر و جادوهای اوست. وظیفه‌ی حل تمام این مشکلات برعهده‌ی افسر پلیس ساده‌ای است که خانواده‌اش هم دچار این اتفاقات عجیب شده است و باید در جریان هیاهویی که مغز همه را قفل کرده است به دنبال جواب بگردد. ساخته‌ی ۱۵۶ دقیقه‌ای حماسی نا هونگ جین، داستان کاراگاهی/ماوراطبیعه‌ درجه‌یکی است. از پیچیدگی و عمق قصه‌ و معمای مرکزی گرفته تا بحث‌های زیرمتنی‌اش درباره‌ی بیگانه‌هراسی و فیلمبرداری زیبایش. این از آن فیلم‌هایی است که نباید در هنگام تمایشایش دنبال سر درآوردن از ماجرا باشید، بلکه باید اجازه بدهید همچون قهرمان بیچاره‌ی قصه در عمق سرگردمی و گیجی جاری در فیلم غرق شوید. زومجی در نقد فیلم می‌نویسد: «”شیون” شاید به خاطر زمان طولانی‌اش کسل‌آور یا به خاطر روایتِ نه چندان نامفهوم‌اش، گیچ‌کننده به نظر برسد، اما این‌‌طور نیست و طرفداران داستان‌های کاراگاهی تیر و تاریک نباید آن را به هیچ‌وجه از دست بدهند. “شیون” یکی از آن فیلم‌های جنایی/ماوراطبیعه‌ای است که اعصاب‌تان را به لرزه می‌اندازد و نفس‌تان را بند می‌آورد. فیلم بعد از تمام شدن تازه برای تماشاگران شروع می‌شود و آنها را مجبور به فکر کردن به مفاهیم و معمای مرکزی‌اش می‌کند».

۱- جادوگر

The Witch

ابزار و تمرکز اصلی «جادوگر» برای دلهره‌آوری هیولاهای زشت و اکشن‌های تند و سریع نیست، بلکه فیلم با اتمسفرسازی خفه‌کننده و قرار دادن باطمانینه‌ی تماشاگرانش در شرایط کاراکترهاست که استرس را در زیر پوستتان به جنبش می‌اندازد. «جادوگر» ما را با وحشت واقع‌گرایانه‌ای روبه‌رو می‌کند که قابل‌لمس و باورکردنی است. چون هر لحظه امکان سقوط در چنین کابوسی برای همه‌ی ما وجود دارد. این رئال‌بودن به خاطر این است که فیلم اهمیت فوق‌العاده‌ای به شخصیت‌ها، احساسات و شیاطین درونشان می‌دهد که در این ژانر اتفاق کمیابی است. شاید به خاطر همین است که تدوینگر فیلم در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود که با این فیلم به عنوان یک درام خانوادگی رفتار کرده بود.

وقتی «جادوگر» عرضه شد، منتقدان آن را به عنوان «بابادوک» و «او تعقیب می‌کند» سال ۲۰۱۶ توصیف کردند. «جادوگر» همان چیزی بود که طرفداران از ژانر وحشت طلب می‌کردند: یک اثر روانشناختی خو‌ش‌ساخت و هنری که از ثانیه‌ی اول تا آن پایان‌بندی دیوانه‌وار موفق به خلق اتمسفر خفقان‌آوری می‌شود که از کمتر فیلمی می‌بینیم. هر سال یک فیلم ترسناک وجود دارد که فقط فیلم ترسناک فوق‌العاده‌ای نیست، بلکه کلا «فیلم» فوق‌العاده‌ای است و جایزه‌ی این دستاورد در سال ۲۰۱۶ به ساخته‌ی رابرت اگرز می‌رسد. دقیقا به خاطر همین بود که طرفداران انتظار نامزدی آن در رشته‌ی بهترین فیلم اسکار ۲۰۱۷ را می‌کشیدند. فیلم در نیو انگلند قرن هفدم جریان دارد و به خانواده‌ای می‌پردازد که به دلیل تفاوت مذهبشان از محل زندگی‌شان طرد شده و مجبور به زندگی در کلبه‌ای در نزدیکی یک جنگل بسیار مورمورکننده می‌شوند. در همین حین خانواده مورد حمله‌ی «چیزی» قرار می‌گیرد. چیزی که معلوم نیست ناشی از فروپاشی روانی اعضای خانواده است یا موجودی فراطبیعی. اما زیاد مهم نیست. چون یکی از جذابیت‌های «جادوگر» تلاش برای پیدا کردن منبع این اتفاقات است و فیلم به مرور نه تنها خودش را لو نمی‌دهد، بلکه اگرز به‌طرز ماهرانه‌ای با ترکیب سورئال و واقعیت، فضای ذهنی پیچیده‌ی کاراکترها را بازسازی می‌کند. در بین فیلم‌های ۲۰۱۶، هیچ فیلمی به اندازه‌ی «جادوگر» لیاقت قرار گرفتن در جایگاه اول این فهرست را ندارد.

Zoomg

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *