شرح کامل داستان Horizon Zero Dawn – قسمت اول
“به قلم علیرضا رزمجویی”
مدتی است که آخرین و بزرگترین عنوان استدیوی Guerrilla Games منتشر شده و موفق شده است که منتقدان و گیمرها را نه تنها بدلیل گیمپلی درگیرکننده و گرافیک بینظیر خود بلکه همینطور به لطف داستان و روایت حیرتانگیز خود، به تحسین وادارد. حالا که بسیاری از PS4داران مشغول تجربهی این عنوان هستند یااینکه نهایتا بازی را به اتمام رساندهاند و سوالات زیادی در مورد جزئیات داستانی در ذهن دارند، فرصت مناسبی پیش آمده است که شرحی کامل از خط اصلی داستان Horizon: Zero Dawn را برای شما تدارک ببینیم تا در کنار لذت بردن از مناظر زیبای بازی و شکار رباتهای عظیمالجثه، خود را در داستان عمیق بازی نیز غرق کرده و با آگاهیِ کامل به کشف رازهای نهفته در Horizon: Zero Dawn بپردازید.
نکته 1: در این مقاله به خط اصلی داستان پرداخته خواهد شد و برای اینکه از پراکنده شدن مطالب جلوگیری شود، از شرحِ داستان ماموریتهای فرعی که ارتباطی با روند اصلی بازی ندارند و همینطور جزئیات نامربوط به هدف اصلیِ داستان، صرف نظر شده است.
نکته 2: بدیهی است که اسپویلرهای بزرگی در ادامهی مقاله وجود دارد و اگر بازی را تجربه نکردهاید، ممکن است نقاط مهم داستانی برایتان لو برود.
دنیای Horizon: Zero Dawn
اتفاقات Horizon: Zero Down در کرهی زمین اتفاق میافتد اما بیش از هزار سال از زمانِ حال گذشته است و زمین دیگر آن جایی که ما میشناسیم نیست. طبیعت کنترل زمین را از انسانها پس گرفته است و گیاهان بر شهرهای بزرگی که زمانی محل زندگی انسانها بودهاند، سایه انداختهاند. حیواناتی از جمله روباهها، ماهیها و بوقلمونها در کنار موجودات رباتیک که شباهت عجیبی به دایناسورها، تمساحها، گوزنها و دیگر موجودات دارند، زندگی میکنند. این رباتها نیز مانند حیوانات دیگر، در زمین پرسه میزنند و کارهایی انجام میدهند که از حیوانات واقعی انتظار داریم. آنها میچرند، شکار میکنند، محیط اطراف خود را از نظر میگذرانند اما کسی نمیداند چرا. این یکی از اصلیترین رازهای Horizon: Zero Dawn است که طول بازی جواب آن را کشف خواهیم کرد.
در این دنیا، همانند دنیای اولیهی خودمان، قبلیههای مختلفی وجود دارند که هر کدام اولویتی برای خود دارند. برخی تمرکز خود را بر گسترش قبیلهی خود قرار دادهاند، برخی دین را اولویت خود میدانند و برخی نیز شکار، نزاع و جنگ و خونریزی را برای رسیدن به هدفهایشان، سرلوحهی کار خود قرار دادهاند. در این بین همه از انسانهای پیشین (The Old Ones) خبر دارند، همه نشانههای واضحی از آنها را در سرتاسر زمین میبینند اما هیچکس نمیداند چه اتفاقی افتاده است. البته برخی حدس میزنند و با تعصب نیز از نظر خود دفاع میکنند اما در واقع هیچکدامشان به حقیقت اصلیِ زمین حتی نزدیک هم نشدهاند.
قبیلهی Nora
Nora یک قبیلهی مادرسالار است که قوانین سفت و سختی علیه تکنولوژی و تمدن انسانهای پیشین دارد. اعضای این قبیله الههای به نام All-Mother را میپرستند که بطور کلی او را نمایانگر خلقِ زندگی میدانند. تجسم فیزیکی آنها از این الهه، یک کوه مقدس است که تمام عبادتهایشان را به سمت آن روانه میکنند.
کسانی که قوانین مختلف قبیله را بشکنند، Outcast نامیده شده و از روستای اصلی که Mother’s Heart نام دارد، طرد میشوند و تا زمانی که مدت زمان در نظر گرفته شده (از چند سال تا ابد) را سپری کنند، حق بازگشت ندارند. همینطور صحبت کردن مردم قبیله با Outcastها نیز ممنوع اعلام شده است. قوانین از جرمهای سادهای مانند دزدی یا درگیری با دیگر اعضا شروع میشود و تا کارهای حرام از جمله ترک کردن سرزمین مقدس (مکانی که قبیلهی Nora در آن سکونت دارد) پراکنده میشوند.
باورها و قوانین این قبیله با داستان Horizon: Zero Dawn گره خورده است و بسیاری از رازهای بازی از آن سرچشمه میگیرند که در ادامه به آنها برخورد خواهیم کرد.
Aloy، از کودکی تا بزرگسالی
اولین باری که با شخصیت اصلی بازی یعنی Aloy ملاقات میکنیم، او یک نوزاد است که در آغوش Rost بازیگوشی میکند. روسای قبیلهی نورا، Aloy را به Rost سپردهاند و وظیفهی سنگینِ نگهداری از او را بر عهدهاش گذاشتهاند. هر دوی آنها به دلایل مختلفی به عنوان Outcast شناخته میشوند و باید از قبیله و اعضای آن دور بمانند. مردم قبیله همیشه با رفتار تند و نامطلوبشان، باعث آزرده شدن Aloy در تمام دوران کودکیاش میشوند و همیشه سعی میکنند خود و فرزندانشان را تا حد ممکن از او دور نگه دارند. این یکی از دلایل مشخصی است که باعث شده Aloy به شخصیتی مستقل، جنگجو و همینطور ماجراجو تبدیل شود.
در ابتدا دلیل Outcast بودن Aloy مشخص نیست اما پس از چند ساعت فرا میگیریم که او مادری ندارد و با توجه به اینکه مادرها در فرهنگ قبیلهی نورا، نقش بزرگی را ایفا میکنند، این موردی غیرطبیعی و حرام است. البته اینطور نیست که مادر Aloy جان خود را از دست داده باشد یا او را ترک کرده باشد بلکه کسی او را ندیده است. Aloy در محلی که فقط روسای قبیله به آن دسترسی دارند، بصورت تنها و گریان پیدا میشود و هیچ ردی از مادر یا بستگانی از او در آنجا دیده نمیشود. این دلیلی است که روسای قبیله تصمیم میگیرند او را از زمان تولد یک Outcast بنامند و از تقدیس کردن او خودداری کنند. اما یکی از روسای قبیله به نام Teersa برخلاف دیگران، همیشه رفتاری محبتآمیز با Aloy دارد. او برخلاف قانون، با Rost و Aloy به راحتی صحبت میکند. همهی این کارها به این دلیل است که او عقیده دارد، Aloy برای هدفی مشخص فرستاده شده است و سرنوشت او به نحوهای نوشته شده است که در نهایت به مردم این دنیا کمک خواهد کرد و به طور کلی از پیدا شدن این نوزاد به عنوان یک موهبت یاد میکند.
پس از مدتی Aloy به طور اتفاقی خود را در غاری پیدا میکند. اینجاست که با اولین نشانههای تکنولوژی و فناوریهایی که انسانهای پیشین به آن دست پیدا کرده بودند، آشنا میشویم. Aloy در این ماجراجویی عجیب و پر از شگفتی، دستگاهی به نام Focus را پیدا میکند و فرا میگیرد که میتواند از آن برای اسکن کردن محیط اطراف خود و یادگیری دربارهی دنیای اطراف خود استفاده میکند. این وسیلهای حیاتی در بازی به شمار میآید و او در تمرینات و مبارزات خود، به صورت گستردهای از آن استفاده میکند و میتواند به راحتی استراتژیهای مبارزهای خود را به وسیلهی آن انتخاب کند و هر نبردی را به نفع خود تمام کند.
با گذشت زمان، مشاهده میکنیم که Aloy از کودکی کنجکاو به دختری باوقار و جنگجو تبدیل میشود که به سمت هدف بزرگ خود یعنی شرکت در رقابتهای The Proving حرکت میکند.
رقابتهای The Proving
The Proving یک رقابت است که در منطقهی Mother’s Heart برگذار میشود و هدف آن تست کردن سرعت و قدرت جوانان شرکت کننده در مقابل دشمنان است. مراسم The Proving فرصتی استثنایی برای Aloy است تا خود را از محدودیتهای یک Outcast رها کند و شانسی برای عضو شدن در قبیلهی Nora داشته باشد. برندهی این رقابت نه تنها میتواند لقب Brave (عضوی حقیقی از قبیلهی Nora) را به خود اختصاص داده، بلکه همینطور قادر خواهد بود از روسای قبیله هر چیزی که میخواهند را طلب کنند و یکی از اصلیترین مقصودهای Aloy از برنده شدن نیز این است که بالاخره بتواند جواب سوالهایش در مورد گذشتهی خود را پیدا کند.
با ورود Aloy به محل برگذاری مراسم، Teersa از او استقبال میکند، کسی که اینجا نیز نقش عمدهای در تایید صلاحیت Aloy برای ورود به مبارزات داشته است. همینطور با دو شخصیت کلیدی در داستانِ بازی آشنا میشنویم، Olin و Erend. شخصیت Erend یک جنگجو از قبیلهی Oseram میباشد(با قبیلهی Oseram در قسمت دوم مقاله بیشتر آشنا خواهیم شد) و Olin نیز فردی ماجراجو است که بیشتر وقت خود را صرف جستوجوی ویرانههای باستانی برای پیدا کردن آیتمهای باارزش میکند. در حین مراسمی که برای شروع The Proving برگذار شده است، Aloy سیگنالی عجیب را از طریق Focus خود دریافت میکند. در نهایت مشخص میشود که این سیگنال از طریق دستگاهی Focus دیگری که از قضا Olin آن را بر روی گوش خود قرار داده است ساطع میشود. Aloy به سراغ او میرود و سعی میکند گفتوگویی را با او شروع کند اما رفتار Olin عجیب به نظر میرسد و او به طور کاملا قابلتشخیصی سعی میکند از Aloy دوری کند. رفتار نامناسب و این حقیقت که او تنها فردِ دیگری است که به یک Focus مجهز است، کافی است تا َAloy به او مشکوک شود. اما Aloy وقت کافی برای بررسی این موضوع ندارد و باید تمرکز خود را بر روی کار مهمتری یعنی پیروزی در The Proving قرار دهد.
روز بعد Aloy با چالشهای The Proving روبهرو میشود و پس از تلاشی فراون موفق میشود که در این رقابت پیروز شود اما متاسفانه طعم شیرین پیروزی به زودی با حملهای که به روستای محل برگزاری رقابتها انجام میشود، از بین میرود. تمام شرکتکنندگان و بسیاری از اهالی روستا بصورت وحشیانهای توسط عدهای از قاتلان ناشناسی که ماسکهای بخصوصی را به صورت داشتند، به قتل میرسند. Aloy به خوبی با آنها مقابله میکند و در همین حین پی میبرد که بصورت عجیبی تمام این قاتلان نیز به دستگاه Focus مجهز هستند. او به مبارزه ادامه میدهد و دقیقا زمانی که به نظر میرسد آنها را مجبور به عقبنشینی کرده است، به فردی درشتاندام و خشن برخورد میکند که به نظر میرسد، رهبر این گروه باشد. او با بیرحمی سعی میکند گلوی Aloy را ببرد اما Rost به موقع سر میرسد و جان خود را برای نجات دادن او فدا میکند.
Rost در حال مرگ است و این گروه مرموز در حال تعبیه کردن بمبی در این محل هستند. Rostبه سختی خود را به Aloy رسانده و با هل دادن او از لبهی پرتگاه، او را از معرض انغجار دور میکند و برای دومین بار نقش ناجی را ایفا میکند. Aloy پس از مدتی هوشیاری خود را بدست آورده و بعد از دیدن کابوسی پریشانکننده، خود را در محلی ناآشنا پیدا میکند. Rost از دست رفته است، روستای Mother’s Heart موردحمله قرار گرفته است و قاتلان به راحتی فرار کردهاند اما Aloy هنوز میتوانست نتایج مثبتی را در این آشوب غمانگیز مشاهده کند. او حالا توانسته بود از بند Outcast بودن رها شود، او حالا فرصتی برای روبهرو شدن با گذشتهی خود و همینطور هدفی برای آینده پیدا کرده بود و به طور کلی او حالا میتوانست آزادانه قابلیتهای خود را نشان داده و کنترل اتفاقات اطراف خود را به دست بگیرد.
امیدوارم از قسمت اول مقاله که بیشتر مقدمه و پیشزمینهای برای اتفاقات بزرگ داستانی بود، لذت برده باشید. هفتهی آینده منتظر قسمت دوم باشید که در آن داستان چندلایه و مرموز بازی، خود را بیشتر نمایان خواهد کرد و با کشف تعدادی از رازهای متحیرکنندهی آن، به عمق داستان پی خواهیم برد.
در همین رابطه میتوانید نقد و بررسی این عنوان را از طریق لینک زیر مطالعه کنید: