1. مروری بر کارنامه
هوی جوان در سینمای تجاری آن دوره به عنوان دستیار کارگردان و فیلمنامه نویس شروع به فعالیت می کند. مدتی بعد سه ملودرام سبک جوانانه در فاصله 1980 تا 1982 می سازد. هر سه فیلم از نظر کیفی پیش پاافتاده اند (پیچ های داستانی آشنا، قصه های پر از تصادف با موسیقی و آواز جوانانه، زوم های ناشیانه با یک تم مشترک سادگی روستا در مقابل سبعیت شهر) اما موفقیت های تجاری خوب آنها اجازه می دهد هو استقلال عمل بیشتری در فیلمسازی پیدا کند.
1.1. موج نوی سینمای تایوان
فیلم ها گرایشی نئورئالیستی دارند، در مکان های واقعی ساخته شده اند، نابازیگر دارند و پر از برداشت بلندند. اگر «زمانی…» تلخ ترین فیلم هو باشد، «غبار در باد» شاعرانه ترین آنهاست. فیلم ها در جشنواره های مهم اروپایی دیده و کشف می شوند. فیلم گذار به دوران بعدی مهجورترین اثر او «دختر نیل» است که در تایپه معاصر می گذرد و فضای متفاوتی با شهرهای کوچک دوره قبلی دارد اما او را در آستانه ورود به عصر دیگری قرار می دهد.2.1. تریلوژی تایوان
«مردان خوب، زنان خوب» اما فرازی تاریخی را به زمان حال پیوند می زند و قصه مرد آزادی خواهی در اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 را نقد می کند که همراه همسرش از تایوان به چین می روند تا به مقاومت مخفی علیه اشغال ژاپن بپیوندند اما به اتهام جاسوسی برای ژاپنی ها دستگیر می شوند. این فیلم ها جنبه های تاریخ نگارانه شفافی ندارند اما سبک سخت هو آنها را برای بیننده به تجربه «زیست در لحظاتی از تاریخ» تبدیل می کند.3.1. جاه طلبانه ها
در گشت و گذارهای روزهای شرکت در جشنواره کن سال 95 با سه بازیگر «مردان خوب»…، ایده پرسه زنی سه گنگستر در جاده ها به ذهن هو خطور می کند و بلافاصله بعد جشنواره فیلمبرداری «خداحافظ جنوب»، «خداحافظ» را شروع می کند. او تصمیم می گیرد پس از سه فیلم تاریخی و پس از سال ها دوری از تایپه به زندگی خلافکارهای معاصر تایوان بپردازد. حاصل یکی از پرشورترین و رهاترین فیلم های هواست. پروژه بلندپروازانه بعدی «گل های شانگهای» است؛ آراسته ترین فیلم او که با یک کمال گرایی جنون آمیز ساخته شده. فیلم هیچ نمای خارجی ندارد و در چند خانه گل سطح بالای شانگهای در اواخر قرن نوزدهم می گذرد که مهمان هایی ویژه دارد. هو در این دوره در اوج دوران کاری اش است. او حالا هرچه تمنا کرده به چنگ آورده.4.1. هزاره جدید
دو سال بعد «سه زمان» را در سه اپیزود می سازد که قصه های سه زوج جوان است در سه دوره زمانی مختلف. دو سال بعد «پرواز بادکنک قرمز» را به سفارش موزه اورسی در پاریس و در بزرگداشت «بادکنک قرمز» لاموریس می سازد که قصه سونگ دانشجوی چینی است که پرستار پسربچه ای پاریسی است و بالاخره به یک وقفه هشت ساله نوبت به «آدم کش» می رسد که حاصل عشق فیلمساز از دوران کودکی به گونه هنرهای رزمی بوده؛ چیزی شبیه وسترن برای جان فورد.2. پیرنگ
در عوض صحنه های طولانی غیردراماتیک را تجربه می کنیم. آنچه نمایش داده می شود بیشتر زمان های خالی و موقعیت های گسسته زندگی شخصیت اصلی قصه بدون هیچ «شفافیت روایی» و بدون هیچ گرایشی به قصه پردازی منسجم است. پیرنگ در آثار هو فقط بخشی از نوک کوه یخ است و کل داستان آن زیر به شکل ماهرانه ای پنهان شده.
1.2. آدم کش: شبکه قرینه ها
بیننده در این آثار هرگز پا بر زمین سفت نمی گذارد. فیلم ها را بارها و بارها می بیند و هر بار که در این فضاهای مبهم و شناور نکته ای کشف می کند، احساس می کند پی به رازی یگانه برده که فقط او و فیلمساز می دانند. این کیفیت مثل یک میدان مغناطیسی او را باز به تماشای فیلم ها می کشاند؛ چیزی شبیه جاذبه ای اثیری که وانگ را هر بار به سمت این اتاق ها و آدم ها و میزهای بازی و غذا می کشاند.
2.2. گل های شانگهای و شهر اندوه: فرم سمفونی