نقد و بررسی Watch Dogs 2 (بر مبنا نسخه PS4)
“به قلم ایرج لطیفی”
“نقد این بازی براساس نسخه ارسالی ناشر برای وبسایت پردیسگیم نوشته شده است”
هر چند شرکت یوبیسافت آشنا و دوست داشتنی است، اما همیشه دو مشکل اساسی با بازیهایش داشتهام: 1. عدم توجه کافی به جزییات. 2. فقدان چیزی به نام عنصر مولف. به جز تعدادی از آثارش که شاید به انگشتان دو دست نرسد، همیشه وقتی سراغ بازیهای این ناشر بزرگ و استودیوهایش رفتهام، تجربهای کمابیش مشابه داشتهام، قشنگ، نسبتا بزرگ و مفصل اما سطحی، ناقص و بدون انسجام کافی. در نتیجه بی شک زمانی که سراغ “واچ داگز 2” رفتم، منتظر بودم که ببینم آیا قصه همان قصه است؟
بازی با یک منوی خوب شروع میشود، و از لوگوی یوبی سافت گرفته تا طراحی صفحه بارگذاری (Loading) و جلوههای صوتی، به شدت قصد دارد که تِم اصلی و اساسیِ بازی را القا کند: هَک! عنصری که خوشبختانه دکوری نمانده و وارد بطن گیم پلی شده، اما نه آن قدرها کامل که شاید انتظار میرفت. اولین مرحله بازی که حکم مقدمه را دارد کمی گیج کننده است، قهرمان این نسخه یعنی “مارکوس” (Marcus) را میبینیم که از ناکجا وارد محیطی ممنوع شده و گویا ماموریت یا امتحانی را آغاز میکند و در عین حال دیالوگهایی روی تصویر او (از جانب کسانی که مثلا هنور نمیشناسیم!) شنیده میشود که او را زیر نظر دارند، هرچند به درستی معلوم نیست که چرا و از چه طریق. اما دست کم طی همین مرحله به خوبی با مکانیزم گیم پلی و ابزاری که در اختیار داریم آشنا میشویم.
این طرح مکانیزم گیم پلی هرچند خیلی مفصل نیست، اما همین که در مرحله بازی پیش میروید، خواهید دید که به خوبی به یک تجربهی کمابیش کامل (در حد خودش!) درمیآید. رابط کاربری، گوشی همراه “مارکوس” و نقشه شهر و آیتمهای “هاد” (HUD) طراحی کاربردی و سادهای دارند و میتوان به راحتی با آنها خو گرفت. دکمهی L1 را به هر سو که بگیرید، به سرعت متوجه میشوید که امکاناتی که برای هک در اختیار دارید چیست، محدودیتهایش کداماند و با کنار هم قرار دادن آنها دقیقا هر بخش یا هر مرحله را چگونه میتوان به پایان رساند. تسلط شما هم روی محیط خوب است، مثلا همیشه چند دوربین مدار بسته برای هک کردن هست که نه تنها زوایای دید خوبی به شما میدهد، بلکه دست شما را برای استفاده از هک و نفوذ در محیط وسیعتر و بازتر میکند. یا مثلا اگر چشمتان به یک موتوسیکلت یا ابزاری روی دیوار افتاد، میتوانید با ابتکار عمل و خلاقیت از آن برای عملی کردن هدفتان استفاده کنید. اینها همه عناصری در گیم پلی هستند که دکوری باقی نماندهاند و به خوبی به عمل درآمدهاند.
پس از سپری کردن اولین مرحله و سربلند بیرون آمدن از این امتحان، “مارکوس” به عضوی رسمی از گروه آنارشیستی هکرهای شهر سانفرانسیسکو موسوم به “دِدسِک” (DeadSec) درمیآید. اینجا اولین غافلگیریِ بازی از لحاظ کیفی است! طراحی میان پردهها و کارگردانی صحنههای سینمایی، و همچنین دیالوگ نویسی و روابط آدمها نه تنها نسبت به نسخهی اولِ بازی بهتر شده، بلکه شاید نسبت به دیگر آثار چند سال اخیر یوبی سافت برتری دارد. از همان اولین صحنهای که “مارکوس” و آدمهای گروه “دِدسک” دور هم جمع میشوند (و یک یک شخصیت پردازی میشوند) میتوان فهمید که آدمهای قصه و روابطشان کار شده و قابل باور است، و باید اعتراف کنم که به دل مینشیند.
اما متاسفانه همین جاست که اولین ضعف از دو ضعف همیشگی آثار این شرکت خود را نشان میدهد: عدم توجه به جزییات. مثلا طراحی محل مخفی گروه (Base) هرچند خوب است، اما وقتی واردش میشوید آدمهای گروه را اغلب در یک مکان تکراری با انمیشنهای تکراری میبینید، یا به طور مثال وقتی یکی از آنها از طریق تلفن با شما تماس میگیرد و صحبت میکند و در عین حال که گوشی دستتان است او را میبیند که پشت میزش نشسته و مشغول کار است و لبانش تکان نمیخورد، واقعا ضد حال بدی است! همین جا این نکته را اضافه کنم که همخوانی حرکات لب با دیالوگ (Lip Sync) یکی از بدترین مشکلات فنی بازی است. روشن است که بازی به قدر کافی پرداخت نشده و با کمی عجله عرضه شده است، چرا که به وضوح میشود دید که استعداد و پتانسیل بازی و ایدههایش، از آنچه که در عمل میبینیم بالاتر و جلوتر بوده است، و صد حیف!
این ناقص بودن و عدم پرداخت کافی، خود را در جاهای زیادی نشان میدهد. از اولین باری که سوار یک اتومبیل میشوید، میبینید که سازندگان برای لایسنس کردن موسیقیها کار زیادی نکردهاند و شما باید بنشینید و از رادیو، آثار مشهور کلاسیکی مانند چهار فصل ویوالدی و سوناتهای بتهوون را گوش کنید، آنهم در یک بازی که مثلا قرار است شور انگیز و ماجراجویانه باشد و حس یک دنیای سایبری و دیجیتالی را القا کند! شهر هرچند بزرگ و است خوب طراحی شده، اما به قدر کافی پویا نیست و از آن انیمیشنهای متنوع و پیچیدگی هوش مصنوعی آدمهای شهر که قولش را داده بودند چندان خبری نیست. همچنان فیزیک، انیمیشن، هندلیگ ماشینها و حتی انعکاس تصویر در شیشههای مغازههای کنار خیایان نسبت به نسخه اول آن قدرها جلو نیامده است. این جا باید از گرافیک بازی هم گلایه کنم! برای سریبازی که از ابتدا با آن نمایش مبهوت کنندهاش در مراسم E3 سال 2012 با سطح فنی خارق العادهی خود همه را مبهوت کرد (و با عرضهی بازی هرگز بدان نرسید) انتظار بیشتری میرفت. گرافیک بازی بد نیست، اما جزییات بافتها، نورپردازی، و خصوصا جزییات تصویر در دوردست (Draw Distance) اصلا در حد و اندازههای یک اثر نسل هشتمیِ سال 2016 میلادی نیست.
به آن دو مشکل اساسیِ ابتدای بحث برگردیم. از کم کاری در جزییات که بگذریم، به دومین مورد میرسیم: عنصر مولف، حضور یک روح یا جوهر واحد و قابل درک پُشت هزاران آبجکت و هوش مصنوعی و مرحله و غیره و غیره. اینجا همان جایی است که “واچ داگز 2” به خوبی قوت خود را نشان میدهد. بازی از لحاظ ایجاد حس، خلق فضا و روایت یک داستان قبل باور، به وضوح از نسخه اول جلوتر و بهتر است. دنیای مُدرن، عنصر “هَک”، خروش در برابر حکومتی که تکنولوژی را برای تسخیر انسانها به کار گرفته، در این نسخه دیگر واقعا مسئله شده است و تنها یک چیز سرد و دکوری که در نسخه اول بود نیست. هرچند جدیتِ فضا و انگیزهی آدمها نسبت به “آیدین پیرس” و محیط شیکاکو در نسخه اول جدی به نظر نمیرسد، اما اتفاقا خیلی بهتر و ملموستر به باور گیمر درمیآید. این هم در درجه اول به لطف شخصیت پردازی خوب، طرح و روایت قصه و صد البته ادعای کمتر بازی نسبت به نسخهی اول است.
“واچ داگز” در نسخه اول موفق نشد همذات پنداری ما با قهرمان خستهاش را برانگیزد و انگیزهی انتقام خانوادهاش را به ما بقبولاند، در نسخه دوم چیزی نمیگذرد که به خود میآیید و میبینید که مارکوس و دوستانش را میشناسید، انگیزهی آنها برای جلب کردن نظر مردم و شوریدن علیه شخصیت “بلوم” (Blum) و سسیستم خفقان آور “سی تی او اس” (Ctos) برایتان قابل لمس است و البته دنیای هکرها برایتان جالب است! شما دیگر نمینشنید که صرفا آنها را تماشا کنید، بلکه با هیجان و ماجراجوییهایشان همراه میشوید. البته ای کاش که تلاش آنها برای برانگیختن مردم و جمع کردن دنبال کننده (Follower) در اینترنت، کمی مفصل شدهتر بود و ابتکار عمل را به دست گیمر میداد، چرا که در حقیقت این ایده (که در نمایشهای پیش از عرضه مفصل بدان اشاره شد) چیزی که در جزییات گیم پلی بیاید نیست و تنها با انجام مراحل بیشتر، “دنبال کنندگان” گروه نیز بیشتر میشود. میتوان گفت که یک جور حکم امتیاز بر اساس تجربه (XP) را دارد برای ارتقای مهارتهای مارکوس و در دسترس قرار گرفتنِ ابزار بیشتر در بازی.
بازبینی تصویری:
“مارکوس” قهرمان دوست داشتنی و شوخ طبع بازی
گروه “دِدسِک”!
انیمیشنهایی که میان برخی مراحل بازی نمایش داده میشوند و فلسفهی گروه هکرهای “دِدسِک” را بیان میکنند، از نقاط قوت بازی هستند.
گجت (RC Jumper) از ابزار دوست داشتنی و به درد بخور بازی
نمایی از شهر سانفرانسیسکو، که گرافیک خوبی هم ندارد!
پازل تنظیم کردن گرهها (Node) که در برخی مراحل برای هِک کردن سیستم یا باز کردن یک در به کار میروند. هیچ وقت فلسفهشان را نفهمیدم!
طراحی زیبای پُل مشهور “گُلدن گیت”
نکات مثبت
گیم پلی خوب، خصوصا از لحاظ ابتکار عمل در استفاده از ابزار هَک و گجتها
روایت مناسب داستان، دست کم نسبت به نسخه اول
گروه “دِدسِک”! (DeadSec)
شوخی طبعی اندازه و مناسب
کیفیتِ نسبیِ ماموریتهای جانبی
نکات منفی
سطح فنی و کیفیِ پایینتر از انتظار، از لحاظ گرافیک، فیزیک، هوش مصنوعی و انیمیشن
سیستم کاور گیری مشکل ساز
عدم پویاییِ کافی در محیط شهر سانفرانسیسکو
سخن آخر
“واچ داگز 2” از خیلی جهات همان چیزی است که واچ داگز 1 باید میبود. داستان گیراتر است و آدمهای آن نیز قابل باورتر . اما بازی از پتانسیل خود استفاده کافی را نمیکند، و به علت عدم توجه کافی به جزییات و سطح فنی، تجربهی اثر که هرچند دوست داشتنی است، ناقص باقی میماند. بهرحال اگر “واچ داگز 2” نومیدتان کرده است، بهتر است پیش از وداع با این سری نسخه دوم را امتحان کنید.
نکته: بدلیل غیرفعال بودن بخش مولتیپلیر و اعلام این موضوع از طرف سازنده، این بخش در نقد مورد بررسی قرار نگرفته است اما نقد این بخش تا روزهای آینده به شکل جدا قرار خواهد گرفت.
Verdict
In many ways, Watch Dogs 2 is what the original Watch Dogs should’ve been. The story is impressive and the characters are more likely to be believable, but then again the game does not reach the potential it has and due to lack of attention to the enviroment, the experience still remains broken and imperfect. But all the things aside, if Watch Dogs has disappointed you, I’d highly recommend you to play Watch Dogs 2 before bidding your farewells to the series.
Pros
Proper gameplay, especially in its brilliant usage of gadgets and tools of hacking
A better storetelling, compared to its previous predecessor
A fine sense of humor
The “DeadSec” foundation
Acceptable side quests in terms of quailty
Cons
The technical level is below expectations, in terms of graphics, physics, the AI and the animations
Annoying covering system
San Francisco’s is hard to believe thanks to lack of dynamism
Final Score: 7 out of 10
منبع پردیس گیم