نقد فیلم A Quiet Place – یک مکان ساکت

فیلم «یک مکان ساکت» با عنوان اصلی A Quiet Place یک فیلم ترسناک متفاوت با کارگردانی و بازی جان کراسینکی و هم‌چنین بازی همسرش واقعی‌اش یعنی امیلی بلانت محصول سال ۲۰۱۸  است. اسکات بک و اندرو وودز در سال ۲۰۱۴ شروع به نگارش فیلم‌نامه «یک مکان ساکت» کردند که در سال ۲۰۱۷ به وسیله کمپانی پارامونت پیکچرز خریداری شد. جان کراسینکی نیز به عنوان کارگردان به پروژه پیوست و نسخه جدیدی از فیلم‌نامه را بازنویسی کرد که به گفته خود در نگارش مجدد از فیلم Alien (بیگانه)، No Country For Old men (جایی برای پیرمردها نیست) و The Bedroom (اتاق‌خواب) به عنوان منبع استفاده کرده است. «یک مکان ساکت» در مارس ۲۰۱۸ به نمایش درآمد و با وجود بودجه محدود ۱۷ میلیون دلاری خود به فروش بالایی در گیشه دست پیدا کرد. علاوه بر محبوبیت در بین تماشاگران، فیلم در بین منتقدین نیز ستایش شد و غالباً از کراسینکی بابت نگاه ظریف و متفاوتش به اتفاقات و موضوع ترس، تقدیر شد. استیون کینگ، نویسنده داستان‌های ترسناک مشهوری چون It نیز به ستایش فیلم پرداخت و آن را اثری نوآورانه توصیف کرد. فیلم «یک مکان ساکت» تاکنون در سایت Rotten Tomatoes به امتیاز ۹۵ درصد دست یافته است و قرار است دنباله‌ای نیز برای آن تولید شود.

داستان فیلم، در نظر اول تکراری و یکی دیگر از آن گونه فیلم‌های آخرالزمانی با حمله بیگانگان به نظر می‌رسد. حوالی سال ۲۰۲۰ روی کره زمین، جمعیت کثیری از انسان‌های کره زمین به وسیله موجودات بیگانه از بین رفته‌اند. این موجودات بینا نیستند و در عوض به صدا بسیار حساس هستند. با ایجاد کوچک‌ترین صدایی در اطراف، این موجودات کریه با پوسته سخت و چنگال‌های غول‌پیکر به آن حمله‌ور می‌شوند. در چنین فضایی خانواده آبوت در تلاش برای ادامه زندگی خود هستند. لی آبوت (جان کراسینکی) و همسرش اِوِلین (امیلی بلانت) با وسواس از یک دختر ناشنوا و دو پسر کوچک‌ترشان مراقبت می‌کنند. خانواده ابوت (که اسمشان در طول فیلم ذکر نمی‌شود) برای زنده ماندن محکوم به سکوتی طولانی هستند. تنها شانس آن‌ها، داشتن دختری ناشنوا است که از بهر او همه افراد خانواده به زبان اشاره مسلط هستند و به کمک آن با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند. تا روز ۸۲ ماجرا (به نظر می‌رسد ۸۲ روز است که این بیگانگان شروع به قتل‌عام انسان‌ها کرده باشند) همه چیز تحت کنترل به نظر می‌رسد. تا اینکه بروز صدای ناخواسته‌ای، تراژدی دردناکی برای خانواده آبوت رقم می‌زند.

فیلم با وجود داشتن خط داستانی آشنا و شاید هسته تکراری (حمله بیگانگان به زمین) خود را محدود نیافته و با هر آنچه در توان دارد، مخاطب را شگفت‌زده خواهد کرد

فیلم «یک مکان ساکت» با وجود داشتن خط داستانی آشنا و شاید هسته تکراری (حمله بیگانگان به زمین) خود را محدود نیافته و با هر آنچه در توان دارد، مخاطب را شگفت‌زده خواهد کرد. نمونه بارز آن صحنه افتتاحیه فیلم است. در دل طبیعت روستیک در منطقه‌ای دورافتاده، آفتاب به قوت همیشگی خود می‌تابد و طبیعت پاییزی به زیبایی هرچه‌تمام‌تر خودنمایی می‌کند. این صحنه کارت‌پستالی، آن چیزی نیست که از شروع فیلم‌های آخرالزمانی انتظار داریم. در فیلم‌هایی مانند War of the Worlds (جنگ دنیاها) یا Blade Runner کره زمین شبیه به امروزش به تصویر کشیده نشده و فضایی دستوپیایی و ویران را به مخاطب نشان داده است. این اتفاقِ مورد انتظار در فیلم «یک مکان ساکت» نمی‌افتد. این بیگانگان گویی فقط برای سیر کردن عطش خود از انسان پا به زمین گذاشته‌اند و با طبیعت و شهریت آن سرِ ناسازگاری ندارند. مخاطب در نماهای ابتدایی با خانواده آبوت روبه‌رو می‌شود که برای تهیه مایحتاج چند روز خود به سوپرمارکتی رهاشده سر می‌زنند. با وجود لباس‌های پاییزه عادی، کاپشن، شال‌گردن، کلاه و کوله‌پشتی‌های رنگارنگ و بشاش، برهنه بودن پای اعضای خانواده به چشم می‌آید. در همان دقایق آغازین تلاش خانواده برای ساکت نگه‌داشتن یکدیگر به خوبی به مخاطب تفهیم می‌شود اما سیگنال‌های اتفاق ناگوارِ ابتدایی نیز مدام به گوش می‌رسد. خانواده آبوت در راه برگشت به خانه خود با وجود حفظ سکوت دائمی، با تولید صدایی ناخواسته مواجه شده که مرگ کوچک‌ترین عضو خانواده را رقم می‌زند. این صحنه کوتاه آن قدر دردناک، سریع و پر جزئیات است که لازم است چند بار دیده شود. در این صحنه بسیار کوتاه است که ما متوجه می‌شویم دختر بزرگ خانواده ناشنوا است و درکی از صداهای تولیدشده ندارد و در همین صحنه و در واکنش پدر و مادر خانواده می‌بینیم که آن‌ها هرلحظه منتظر این اتفاق ناگوار هستند، اما با این وجود برای مقابله با آن آماده نیستند. فیلم «یک مکان ساکت» با همین افتتاحیه ظریف و هوشمندانه، به مخاطب خود تضمین ۹۰ دقیقه تجربه پرهیجان و به دور از کلیشه‌های معمول فیلم‌های ترسناک را می‌دهد.

طراحان اصلی داستان، به سراغ مضمونی نو در داستان‌پردازی رفته‌اند: سکوت اجباری برای زنده ماندن

اسکات بک و اندرو وودز طراحان اصلی داستان «یک مکان ساکت»، به سراغ مضمونی نو در داستان‌پردازی رفته‌اند: سکوت اجباری. نگارش فیلم بدون دیالوگ تا چه حد می‌تواند سخت و حوصله سر بر باشد؟ این چالشی است که دو نویسنده آن را پذیرفته و به استقبال آن رفته‌اند. آن‌ها با اتکا به فیلم‌های صامت بی‌شماری که در دوران کالج خود دیده‌اند، ساختار مستحکمی برای «یک مکان ساکت» رقم‌زده‌اند: حالا که صدا را از ما گرفته‌اند، به تصویر روی می‌آوریم. فیلم بسیار بالاتر از تصور فیلم‌های ترسناک، و حتی فیلم‌های خانوادگی معمول، در زمینه تصویر، دکور و لباس حوصله به خرج می‌دهد. صحنه دوم فیلم که روز ۴۷۳‌ام را نشان می‌دهد، عکسی زیبا و نمای متحرکی است از دختر ناشنوای خانواده که روی شن‌های داغ و سفید دراز کشیده و تی‌شرت زرد و تابستانه شادی بر تن دارد. به تدریج و با جلو رفتن داستان متوجه می‌شویم که زیبایی‌های بصری در ابتدای فیلم برای فریب تماشاگر نبوده، بلکه اصراری است بر نشان دادن اینکه این خانواده چگونه سکوت مطلق را تاب می‌آورد. لباس‌های زیبا و مرتب بر تن اعضای خانواده، میز شام رنگارنگ، مزرعه سرحال ذرت در کنار خانه، همه بیانگر میزان امید به زندگی در خانواده است که توانایی تحمل شرایط را برایشان مهیا می‌کند.

ما مخاطب خانواده‌ای بسیار معمولی، مزرعه‌دار و صمیمی هستیم که به سادگی  به ما می‌فهماند برای بقا نیازی به ابزار خاص برای رهایی از چنگال پلیدی نیست مگر عشق و امید

یکی از معضلاتی که در فیلم‌های آخرالزمانی و به خصوص در زیر ژانر بقا می‌توان با آن مواجه شد، امید انسان به زندگی است. در فضای دیستوپیایی تیره و تار که طبیعتی نمانده و انسان‌ها به بدوی‌ترین حالت‌های ممکن زندگی می‌کنند و مدام از جایی به جای دیگر در حال فرارند، دوام روان انسان‌ها دور از انتظار به نظر می‌رسد. بارها پیش آمده فکر کنم که چرا خیلی‌ها در فیلم‌های این‌چنینی، حتی برای نمایش اوضاع هم که شده، دست به خودکشی و خلاصی نمی‌زنند؟ دنیا دارد به پایان می‌رسد و چیزی جز مرگ خود و عزیزان در انتظار آدم نیست. فیلم‌های بسیاری با امید به درست شدن اوضاع، مأموریت‌ها و کشف‌های گوناگون به مسیر خود ادامه داده‌اند (رجوع کنید به فیلم بین ستاره‌ای نولان) اما در اکثر آن‌ها، شخصیت‌های اصلی نقشی در بهبود اوضاع داشته‌اند. در فیلم «یک مکان ساکت» اما، اوضاع کمی متفاوت است. ما با دانشمندان نابغه، پلیس و کارآگاه طرف نیستیم. بلکه مخاطب خانواده‌ای بسیار معمولی، مزرعه‌دار و صمیمی از آمریکا هستیم که به سادگی و گرمی هرچه‌تمام‌تر به ما می‌فهماند برای بقا نیازی به ابزار خاص برای رهایی از چنگال پلیدی نیست. بلکه علاقه به افراد خانواده و از آن بالاتر مسئولیتی که اعضا به یکدیگر دارند، عاملی است که تحمل رنج را آسان‌تر می‌کند و امید را در دل انسان روشن نگه می‌دارد. اعضای خانواده آبوت به بهانه به پایان رسیدن دنیا و تنهایی‌شان در منطقه محل سکونت، با زندگی عادی خداحافظی نکرده‌اند. بلکه برعکس به خوشی‌های کوچکی چنگ زده‌اند که آن‌ها را بر صراطِ مستقیمِ عقلشان نگه دارد. مادر خانواده با جدیت به پسر خود ریاضی یاد می‌دهد، دختر ناشنوای خانواده یک عالم نقاشی به در و دیوار اتاق زیبایش آویزان می‌کند و پدر و مادر خانواده با وجود ترس از دست دادن کودکانشان، شب‌ها در آغوش هم و با آهنگی که از هدفونشان پخش می‌شود می‌رقصند.

جان کراسینکی داستان را از یک فیلم ترسناک آخرالزمانی به فیلمی مثال‌زدنی درباره بقا تبدیل کرد و با مانور روی روابط خانوادگی، ترس از موقعیت‌های مشابه را در دل مخاطب نموده است

پرداخت به ظرایفی این‌چنین و صحنه‌هایی که دل مخاطب را آب می‌کند، همان المانی است که فیلم «یک مکان ساکت» را به یک اثر ترسناک مدرن تبدیل کرده است. ما بارها و بارها پای فیلم‌هایی که با سوءاستفاده از ناشناخته‌ها و قاتلان زنجیره‌ای حسابی زهره ترکمان کرده‌اند، نشسته‌ایم. اما زهر ترس‌های این‌چنین چقدر دوام دارد؟ شدت ترس‌های این‌چنینی بسیار بالا و دامنه آن‌ها بسیار کوتاه است. چون بعد از اتمام فیلم و با رجوع به عقل، چقدر احتمال دارد ما در سفینه‌ای با موجودات ناشناخته گیر بیفتیم یا یکی از طعمه‌های موجودات جهش‌یافته باشیم؟ به همین دلیل مدتی است که نویسندگان توانا و باهوش، به سراغ ترس‌های بنیادی‌تری رفته‌اند. ترس‌هایی که به سبب انسان بودن، در ذات همه ما وجود دارد و از آن‌ها رهایی نیست. فیلم The Witch (ساحره) و The Invitation (دعوت) را به یاد بیاورید. هر دوی آن‌ها با دست گذاشتن روی ترس‌های معمول و بسط آن‌ها، تا مغز استخوان مخاطب را می‌ترساندند. ترس‌هایی منطقی و ریشه‌دار. ترس از تفکرات متحجر خانواده و عدم اطمینان آن‌ها در فیلم ساحره که به نابودی اعضای آن منجر شد و ترس از دیوانگی و جنون بعد از تحمل غم‌ها و دردهای بسیار در فیلم دعوت که حق تصمیم‌گیری به جای همه را به مصیبت‌زدگان می‌داد، نمونه‌ای از این‌ها است. در فیلم «یک مکان ساکت» نیز، جان کراسینکی که در آن زمان به تازگی پدر شده بود، داستان را از یک فیلم ترسناک آخرالزمانی به فیلمی مثال‌زدنی درباره بقا تبدیل کرد. کراسینکی مجذوب روابط اعضای خانواده و مهر آن‌ها به یکدیگر شده بود و با مانور روی آن‌ها، ترس از موقعیت‌های مشابه را در دل مخاطب ایجاد کرد.

جایی با متنی روبه‌رو شدم که در آن بیان شده بود هرچه چیزی را بیشتر دوست بداریم، هراس دل کندن از آن بیشتر و بیشتر آزارمان خواهد داد. این مطلب، جوهره فیلم «یک مکان ساکت» است. ترس عمیقی که دائم در دل پدر و مادر جوان ماجرا است و لحظه‌ای آن‌ها را راحت نمی‌گذارد. این میزان ترس و استیصال در همان صحنه افتتاحیه مشخص است. وقتی که پدر خانواده برای نجات فرزند خردسال خود با تمام قوا می‌دود و مادر برای جلوگیری از فریاد زدن جلوی دهان خود را می‌گیرد که مشکلی برای بقیه فرزندانش پیش نیاید و همزمان ناظر از بین رفتن یکی دیگر از فرزندان خود است. چه کسی دلش می‌خواهد لحظه‌ای جای چنین پدر و مادری باشد؟ چه کسی توانش را دارد؟ هیچ‌کس. اما حقیقت این است که چاره‌ای نیست و پدر و مادر جوان به خاطر دو فرزند دیگر خود محکوم به تلاش هستند. لُپ کلام را می‌توان در جمله‌ای که مادر به پدر خانواده می‌گوید یافت: «ما کی هستیم اگر نتوانیم از آن‌ها مراقبت کنیم؟» و اینجا است که همه چیز جفت‌وجور می‌شود. تلاش و دعوای پدر با دختر ناشنوا که اصرار دارد سمعک‌هایی را که برایش می‌سازد امتحان کند، اصرار پدر برای آموزش شکار و ماهیگیری با پسرش برای روزهایی که ممکن است خود پدر دیگر نباشد. اهمیتی که مادر به سلامت روحی بچه‌ها می‌دهد، غذای سالم، شکرگزاری و حتی بازی برد گیم بچه‌ها همه آن چیزی است که می‌توان تلاش برای بقا نامید.

برخلاف فیلم‌های ترسناک معمول، در فیلم «یک مکان ساکت» گرمای عجیبی موج می‌زند و زوج  جان کراسینکی و امیلی بلانت شیمی دلگرم‌کننده‌ای را رقم زده اند

برخلاف فیلم‌های ترسناک معمول، در فیلم «یک مکان ساکت» گرمای عجیبی موج می‌زند. بازی جان کراسینکی و امیلی بلانت و زن و شوهر بودن آن‌ها در دنیای واقعی می‌تواند یکی از دلایل آن باشد. این دو به عنوان پدر و مادری جوان، زیبا و خلاق، بدون رد و بدل دیالوگی خاص، رابطه دلگرم‌کننده‌ای را رقم زنده‌اند. مادر در نقش والدِ پرحوصله، مهربان و شوخ و پدر در نقش رهبر منضبط و سخت‌گیر، وظایف را به‌درستی تقسیم کرده‌اند. صحنه رقص این دو در سکوت یکی از زیباترین و غم‌انگیزترین صحنه‌های عاشقانه‌ای است که اخیراً دیده‌ام. مرد با زبان اشاره به همسرش می‌فهماند که امشب زیبا شده و بعد هر دو با هدفون‌هایشان در گوش، آرام شروع به تکان خوردن موزون با آهنگی رمانتیک و مشهور می‌کنند. این صحنه خاطره‌انگیز، جزو آن صحنه‌های دلگرم‌کننده و مینیمالی است که می‌توان بارها به آن فکر کرد و ایمان داشت که حتی در بدترین شرایط هم می‌توان دوست داشت و دوست داشته شد. در کنار این دو، میلی سیمونز، دختر بزرگ و ناشنوای خانواده است که نقش یاغی و شورشی را بر عهده دارد. عجیب بود اگر همه اعضای خانواده با تحمل چنین شرایط سخت و گذر از مرگِ یکی از آن‌ها، با فرمان‌برداری تمام به زندگی ادامه بدهند. سیمونز که در دنیای واقعی نیز ناشنوا است و به بقیه اعضای گروه بازیگری زبان اشاره را آموزش داده، سر ناسازگاری با پدرش را دارد و با تحمل بار عذاب وجدان مرگ برادر کوچکش نه می‌تواند خودش را ببخشد نه محبت خانواده را پذیرا باشد. این پیچش احساسی نیز به ظریف‌ترین و موجزترین شکل ممکن، با نگاه‌های عاطفی پدر به دختر، با تلاشش برای درمان ناشنوایی او و به آب‌وآتش زدنش برای نجات جانش، گره باز می‌کند و به دختر ناشنوا و مخاطب می‌فهماند که عشق والد به فرزند انتخاب نیست، بلکه در سرشت و بندبند آدمی جای دارد. نوآ جوپ نیز به عنوان برادر کوچک‌تر و تا حدی لطیف‌تر، با چهره دوست‌داشتنی و پختگی زودهنگامش، نقش حمایتگر را به زیبایی اجرا می‌کند. او رابطی است بین پدر و خواهرش و در تلاش است که به هر دو بفهماند که درگیر سوءتفاهم هستند. وابستگی عاطفی او به مادرش و در آغوش کشیدن خواهرش در شرایط بحرانی، نمایی حقیقی و ملموس از کودکی شکل‌گرفته با درد و رنج در شرایط غیرمترقبه را به‌خوبی به مخاطب منتقل می‌کند.

فیلم همان طور که زمینه خانوادگی سنگ تمام می‌گذارد، به بخش‌های پرهیجان و تریلر خود نیز بها می‌دهد و به درستی استفاده از هیولاهایش را در نیمه اول خود محدود می کند

فیلم «یک مکان ساکت» همان طور که زمینه خانوادگی سنگ تمام می‌گذارد، به بخش‌های پرهیجان و تریلر خود نیز بها می‌دهد. سکوت ذاتی فیلم، بارها مخاطب را در سکون می‌برد و ناگهان با دیدن یکی از موجودات عظیم‌الجثه در نزدیکی شخصیت‌های فیلم، او را از جا می‌پراند. گفته می‌شود به تصویر کشی موجودات، الهام گرفته از نحوه حرکت جانورانی مثل مارهای سیاه و خفاش است که با امواج ارتباط برقرار می‌کنند. به دلیل ارتقا موجودات با توانایی شنیداری بالا، نیازی به وجود چشم در آن‌ها دیده نشد و سازندگان تصویری شبیه به ونوم (یکی از شخصیت‌های سری مرد عنکبوتی) ارائه داده‌اند. فیلم به درستی استفاده از هیولاهایش را در نیمه اول خود محدود کرده و مخاطب را در تعلیق و هراسِ تطبیق با شرایط قرار داده است. پس از تفهیم کامل موقعیت اعضای خانواده و روابط آن‌ها، به آرامی پای هیولاها به مزرعه خانواده آبوت باز می‌شود و هیجان فیلم با سرعتی مقبول به تدریج بالا می‌رود و در انتها به اوج خود می‌رسد. فیلم با آگاهی فاصله خود را با خون و خون‌ریزی بیش از حد حفظ و سعی می‌کند به هسته ظریف و بدون زوائد خود وفادار باقی بماند. موسیقی نیز به معنای کلمه به داد فیلم رسیده و آن را از تبدیل شدن به فیلمی صامت و بدون کشش در امان نگه داشته است. قطعات نواخته شده در لحظه‌های پرتعلیق، ضبط صدای جزئیاتی مانند باد، آبشار، ضربان قلب و نویزهای رادیویی به ترس و خفقان فیلم افزوده است. نکته جالب، میوت و تخلیه صدا در صحنه‌های متعلق به دختر ناشنوا است. در کنار همه مشکلات و فشارها، مخاطب با او همدردی بیشتر می‌کند، زمانی که او حتی تشخیص نمی‌دهد که خطر نزدیک شده و فقط چهره‌های بهت‌زده و چشمان اشک‌بار سایر اعضای خانواده، گواهی اتفاقات تلخ برای او است.

فیلم لایق تحسینی بالاتر از فیلم‌های ترسناک خوب بوده و در زمره فیلم‌های آموزنده و درگیر کننده مدرن است ترس های ریشه ای و منطقی را هدف قرار می دهند

با وجود ظریف پردازی بینهایت دقیق در فیلم و طرح کلی محکم و دقیق از نوع زندگی و ملزومات آن مثل راه رفتن روی شن برای جلوگیری از ایجاد صدا، چسباندن کاغذ و مقوا برای مقابله با درز صدا به بیرون و حتی انداختن تاس بازی روی قالی و نه مقوا و مستی و سرخوشی اعضا با شنیدن صدای یکدیگر، صدای قلب نوزاد یا فریاد در طبیعت، فیلم در بخشی با محدودیت مواجه می‌شود. برخلاف روال این روزهای صنعت فیلم‌سازی که دست سازنده را برای مدت زمان فیلم باز می‌گذارند، فیلم «یک مکان ساکت» از کم بودن زمان روایت خود رنج می‌برد. با وجود تمرکز سازندگان بر شرایط روحی اعضای خانواده، احتیاج به صحنه‌های خانوادگی بیشتر در فیلم احساس می‌شود. دلیل سقط نکردن بچه در راه و خطرات به دنیا آمدنش توجیه نشده (تنها دلیل آن با توجه به مراسم شکرگزاری بر میز غذای می‌تواند مذهبی بودن خانواده باشد) یا سوگواری ابتدایی فیلم برای یکی از فرزندهای ازدست‌رفته، که در دو پلان خلاصه شده و زود از آن عبور می‌شود، نیاز به فضای بیشتری برای نشان دادن کنار آمدن با شرایط وخیم این چنینی را داشت. صحنه‌های صحبت دو نفره پدر و پسر در دل طبیعت و اینکه پدر به پسرش اجازه فریاد زدن می‌دهد هم مثل نفس‌گیری مجدد موقع ‌شنا است که زود تمام می‌شود و مخاطب را تشنه دیالوگ بیشتر نگه می‌دارد. با این وجود فیلم «یک مکان ساکت» در بخش‌های هیجان‌انگیز و خشن خود به اندازه فضا گذاری کرده و لحظه‌ای از ریتم نمی‌افتد. فیلم را از حیث سرعت و هیجان می‌توان به رولر کوستر تشبیه کرد؛ در نیمه اول آرام‌آرام سربالایی را بالا می‌رود، تعلیق را ایجاد می‌کند و مخاطب هر لحظه منتظر سرازیری است و در نیمه دوم این سرازیری با صحنه‌ای فلج‌کننده شروع شده و تا انتها هر لحظه به وحشتش افزوده می‌شود.

فیلم «یک مکان ساکت» از آن دست فیلم‌هایی است که مفاهیم ساده را به رخ مخاطب می‌کشند و من از این بابت تحسینش می‌کنم. در کنار فیلم‌هایی مانند Captain Fantastic که به مفهوم تربیت در زندگی مدرن می‌پرداخت، Tree of life و Call Me By Your Name که هر دو تأثیرات تربیت متفاوت را نشان می داندند، روایتگران، فیلم «یک مکان ساکت» را با تکیه بر موضوعی کمتر پرداخت‌شده (سختی و مشقت والد خوب بودن در بستری فانتزی) ترسیم می‌کنند. درست است که کودکان در دنیای واقعی با موجودات عجیب‌الخلقه رو به رو نیستند، اما این هیولاها، استعاره‌ای از مشکلات بر سر راه تربیت و امنیت کودکان است که پدر و مادر را به مراقبت دائم وا‌ می‌دارد. از این جهت فیلم «یک مکان ساکت» لایق تحسینی بالاتر از فیلم‌های ترسناک خوب بوده و در زمره فیلم‌های آموزنده و درگیر کننده مدرنی است که به آرامی در حال باز کردن مسیر خود به سوی مین استریم هستند. فیلم با چنگ زدن به خوشی‌های ساده و کانون خانواده، نشان می‌دهد که انسانی که واقعاً به بقای خود و عزیزانش اهمیت می‌دهد، چگونه می‌تواند دستوپیای تیره و تار را هم به بهشتی کوچک تبدیل کند.

تانی کال

زومجی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *