برنز (۱۹۸۰)،کمالگرایی را تمایل پایدار فرد به وضع استانداردهای کامل و دستنیافتنی و تلاش برای تحقق آنها میداند و هورنای (۱۹۳۴)، کمالگرایی را گرایش روان رنجورانه به بیعیب و نقص بودن، کوچکترین اشتباه خود را گناه نابخشودنی پنداشتن و مضطربانه انتظار شوم آن را کشیدن، تعریف میکند.
با مروری در ادبیات پژوهشهایی که تاکنون انجام گرفته است میتوان فهرستی از ویژگیهای افراد کمالگرا را در مقایسه با افراد دارای انگیزش پیشرفت بالا نام برد که شرح و تفضیل آن در زیر آمده است:
ویژگیهای افراد کمالگرا
- در انجام هیچ کاری احساس رضایت نمیکنند.
- ارزیابی سختگیرانهای از اعمال خود دارند.
- انتظارات بالا دارند و اغلب شکست را پیشبینی میکنند.
- با ترس از شکست برانگیخته میشوند.
- داشتن انگیزه برای دستیابی به موفقیت.
- مهارت سازماندهی و برنامهریزی ضعیفی دارند.
- بلندپروازی را نوعی ارزش میدانند.
ویژگیهای افراد پیشرفتگرا
- با پایان پذیرفتن تکالیف بطور مطلوب احساس رضایت میکنند.
- در ازای عملکرد مطلوب به خود یا دیگران پاداش میدهند.
- انتظارات خود در صورت عدم دستیابی به موفقیت را تعدیل میکنند.
- با امید به موفقیت برانگیخته میشوند.
- مهارت سازماندهی مناسبی دارند.
- بلندپروازی کمتری دارند و بیشتر جوانب امر را میسنجند.
عوامل خانوادگی موثر در ایجاد کمالگرایی
هورنای (۱۹۳۴) اظهار میدارد که تاریخچه رشد بیمارانی که دچار گرایش شدید به کامل بودن هستند، نشان میدهد که این بیماران والدینی داشتهاند سختگیر و به ظاهر مقدس که در منزل با قدرت مطلق حکمفرمایی میکردند و اغلب اوقات والدین میان فرزندانشان تبعیض قائل میشدهاند و با کودکان خود رفتاری غیرعادلانه داشتهاند.
هماچک (۱۹۷۸) نیز از جمله کسانی بود که بر رشد سبک شخصیتی کمالگرایی آن هم در قالب دو بعدی تاکید نمود. وی میگوید: کمالگرایی نابهنجار یا رواننژند (نگرانی زیاد درباره ارتکاب اشتباهات و ترس از داوریهای منفی دیگران) حاصل تجربههای دوران کودکی است. این کودکان دارای والدین غیرتاییدگر هستند که علاقهشان به کودک بستگی به عملکرد کودک دارد.
والدین کمالگرا بیش از اندازه انتقاد میکنند، سختگیر هستند و معموما کمتر از فرزندانشان پشتیبانی میکنند. هماچک (۱۹۷۸) معتقد است عدم تایید و یا تایید مشروط والدین، عامل نمودار شدن کمالگرایی در کودکان است. فرد کمالگرا به تلاش خود ادامه میدهد تا اینکه تایید والدین را بدست آورد: «اگر من بیشتر تلاش کنم، اگر کمی بهتر انجام وظیفه نمایم و اگر کاملتر باشم والدینم مرا دوست خواهند داشت.» در این شرایط جایی برای فضای خاکستری نیست، هر چه هست یا سیاه است یا سفید! افزون بر این برنز (۱۹۸۰) بیان میدارد: «والدین کمالگرا از عشق ورزیدن و تایید کودکان خود دوری میکنند و بدین شیوه آنان را مورد تنبیه قرار میدهند. فرزندان این افراد به اشتباهات خود با ناامیدی، اضطراب و ترس پاسخ میگویند زیرا اشتباه چیزی است که میبایست از آن دوری کنند. این سبک خود ارزیابی به محض اینکه در فرد ثبات یافت میتواند به خود- جاودانسازی بیانجامد و فشارهای شدیدی برای فرد بوجود آورد. همگام با این نظریات بارو و مور (۱۹۸۳) به توصیف چهار وضعیت که به تکامل تفکر کمالگرا می انجامد پرداختند:
۱- والدین آشکارا عیبجو و پرتوقع
۲- مضامینی از انتقاد در انتظارات و استانداردهای والدین
۳- فقدان معیارها و استانداردها
۴- شکلدهی کمالگرایی به وسیله رفتارهای والدین کمالگرا
ترکیب این الگوهای کمالگرایی، درخواستها و انتظارات افراطی بوسیله والدین کمالگرا کودکان را تشویق به «کمالطلب شدن» میکند.
ارزیابیهای غیرمنطقی
افراد کمالگرا هنگام انجام کارها خلق و خوی خوشی ندارند زیرا به اندازهای نگران اشتباه کردن هستند که انرژی اندکی برای لذت بردن از چالش برایشان باقی میماند. کمالگراها در برخورد با مشکلات دچار ارزیابیهای غیرمنطقی و تحریفهای شناختی میگردند. الیس (۱۹۸۷) اظهار میدارد که این گونه ارزیابیها، نابخردانه و غیرمنطقیاند زیرا واقعبینانه نیستند و به تجربهای منفی میانجامند. ارزیابیهای غیرمنطقی مطلقگرا هستند و محتوای اینگونه ارزیابیها بر «بایدها»، «حتما» و اصرار بر کامل بودن مبتنی است و از همین راه میتوان آنها را شناخت. باورها و عقاید غیرمنطقی زیر در یک سری از مطالعات مشخص شده است:
۱- نیاز به تایید: «همه افراد مهم در زندگی من، باید مرا تایید کنند و دوستم بدارند.»
۲- انتظارات بیش از اندازه از خود: «من باید در تمام زمینهها کاملا با کفایت و شایسته باشم در غیر اینصورت فرد بیارزشی هستم.»
۳- مستعد سرزنش: «اگر من یا دیگران بد و شرور هستیم باید تنبیه شویم.»
۴- درماندگی عاطفی
دکتر پروانه صفاییمقدم
wikiravan