احتمالا بیشتر ما فکر میکنیم که در عصر طلایی پیشرفت علم و فناوری هستیم. به خصوص زمانی که به گجتهای هوشمند، کامپیوترها و شبکهی جهانی ارتباطات نگاه میکنیم، حسابی شگفت زده و البته به خود غره میشویم. تصور اینکه اکنون در اوج پیشرفت علم و فناوری هستیم به چنان پارادایم غالبی تبدیل شده که کسی جرئت ندارد آن را به چالش بکشد. ولی اگر کمی بیشتر تاریخ را مطالعه کنیم، ممکن است در تصور ما شک و تردید ایجاد شود. اینکه شاید آنقدرها هم که تصور میکنیم، پیشرفت علم و فناوری در زمانهی ما سریع نیست. در این مقاله میخواهیم با شما دربارهی دورانی جالب صحبت کنیم. عصری واقعا طلایی در پیشرفت علم و فناوری که حدود ۴۰ سال پیش متوقف شد.
پس از تسلیم شدن آلمان نازی و اتمام جنگ جهانی دوم، دنیا در حالت عجیبی قرار گرفته بود. از طرفی اروپا به طور کامل ویران شده بود و از طرف دیگر به نظر میرسید که از خاکستر جنگ، ققنوسی در حال متولد شدن است. در طول جنگ فناوریهایی بوجود آمده بودند که اکنون در جهان تشنهی نیازمند به بازسازی، میتوانستند حسابی به کار آیند. بسیاری از مظاهر پیشرفت فناوری که امروز میتوانیم آنها را در اطراف خود ببینیم، در بازهی زمانی بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۱ بوجود آمدند. اگر هم به طور کامل در این بازهی زمانی ابداع نشدند، دست کم هستهی آنها در این زمان کاشته شد. عصری که به «ربع قرن طلایی» هم مشهور است. پدیدههایی مثل الکترونیک، کامپیوتر، اینترنت، انرژی هستهای، تلویزیون، آنتیبیوتیک، سفرهایی فضایی، حقوق مدنی، انقلاب کشاورزی، موسیقی پاپ، هوانوردی برای عموم، خودروهای ارزانقیمت قابل اعتماد و قطارهای سریعالسیر از جملهی این مظاهر هستند. انسان در این ۲۶ سال توانست روی ماه فرود آید، فضاپیماهایی را به مریخ بفرستد، بر بیماری آبله پیروز شود و DNA را کشف کند. زیستشناسان، مهندسان، پزشکان و در کل دانشمندان بیشتر حوزههای علمی، آن زمان دوران هیجانانگیزی را تجربه میکردند.
دوران افتخار
به هواپیماهای مسافربری نگاه کنید، بیشتر شبیه به نسخههای آپدیت شدهی همان هواپیماهای دههی ۱۹۶۰ به نظر میرسند. هواپیماهای امروزی ما فقط کمی ساکتتر، کم مصرفتر و پیشرفتهتر هستند. در سال ۱۹۷۱ هشت ساعت طول میکشید که با هواپیمای مسافربری از لندن به نیویورک برسید و هنوز هم این سفر همینقدر زمان میبرد. تازه قبلا سریعتر هم میرفتیم چون که هواپیمای کنکورد در سال ۱۹۷۱ ساخته شد و میتوانست این مسیر را سه ساعته طی کند؛ حالا این هواپیما بازنشست شده است. امروز خودروهای ما سریعتر، ایمنتر و از نظر مصرف سوخت بهینهتر از خودروهای سال ۱۹۷۱ هستند، ولی شاهد تغییر پارادایم در آنها نیستیم.
البته که امید به زندگی ما بیشتر شده ولی احتمالا این موضوع خیلی ربطی به دستاوردهای امروز ندارد. از دههی ۱۹۷۰، دولت آمریکا بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار خرج آنچه «ریچارد نیکسون» رئیس جمهور آمریکا آن را جنگ در برابر سرطان نامید، کرده است. در کل جهان خیلی بیشتر از اینها هزینه شده است. با این حال به نظر نمیرسد این جنگ خیلی پیروزمندانه پیش رفته باشد. طبق اطلاعات مرکز ملی آمار آمریکا، میزان مرگ و میر بر اثر انواع سرطان از سال ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۵ فقط ۵ درصد افت کرده است. اکنون احتمال اینکه بر اثر سرطان فوت کنید از سال ۱۹۷۴ بیشتر نباشد، کمتر نیست.
ما امروز همچنان همان خودروهای فولادی را سوار میشویم و در موتورشان بنزین میسوزانیم. بعد از آن سالهای طلایی در پیشرفت فناوری مواد، ساخت پلاستیک، نیمه هادیها، آلیاژها و مواد ترکیبی، دیگر مادهی جدید زیادی ساخته نشده است. در علوم بنیادین مثل فیزیک هم به همین ترتیب پیشرفت زیادی رخ نداده است. البته کشف بوزون هیگز و امواج گرانشی را نباید نادیده بگیریم ولی همچنان نظریهی ریسمان بهترین نظریهی ما برای تلفیق نسبیت عام اینشتین با نظریهی کوانتم است. در ضمن بعد از ۴۲ سال هنوز کسی پایش را روی ماه نگذاشته است.
پیشرفت فناوری دنیای امروز را بیشتر میتوانیم در قالب انقلاب فناوری اطلاعات و ارتباطات ببینیم. بقیهی حوزهها این چنین پیشرفت سریعی ندارند. اقتصاددانی آمریکایی به نام «تایلر کاون» (Tyler Cowen) در مقالهای به نام «رکود بزرگ» که سال ۲۰۱۱ منتشر شد، میگوید که دستکم در آمریکا به سکون فناوری رسیدهایم. قطعا گوشیهای هوشمند ما خیلی وسایل شگفتانگیزی هستند، ولی آنها را اصلا نمیتوان با سفر ۸ ساعته در عرض اقیانوس اطلس و غلبه بر آبله مقایسه کرد. واقعیت این است که ما در سال ۲۰۱۶ منتظر رفت و آمد با ماشینهای پرنده و گردشگری فضایی بودیم! اینها کجا هستند؟
توقف ناگهانی
اقتصاددانان دورهی طلایی بین ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۱را عصری میدانند که در کشورهای صنعتی، افزایش سرمایهای ناگهانی بوجود آمد. بعد از اتمام جنگ جهانی دوم، به یکباره اقتصاد دنیا رشد کرد و تولید ناخالص ملی در آمریکا و اروپا سر به فلک گذاشت. در ژاپن یک انقلاب سازندگی صنعتی بزرگ رخ داد و آلمانیها هم دوران «معجزهی اقتصادی» (Wirtschaftswunder) را تجربه کردند. این رویداد مختص به جهان سرمایهداری نبود و وضعیت اقتصادی بلوک شرق هم خیلی بهتر شد. بسیاری از پژوهشگران این رشد سرسامآور را در نتیجهی قیمت بسیار پایین سوخت، مشوقهای بزرگ دولتی به بخش خصوصی، رشد جمعیت و البته سرمایهگذاری در بخش نظامی میدانند.
عصر طلایی، در نتیجهی استفاده از فناوریهای بوجود آمده در زمان جنگ و البته رشد اقتصادی شدید پس از جنگ بود. مثلا اگر «ورنر فون براون» موشک V2 را برای آلمانیها نساخته بود، برنامههای آپولو برای فتح ماه دست کم به آن زودیها انجام نمیشد. داستان برای موتورهای جت، انرژی اتمی و پنیسیلین هم به همین ترتیب است؛ جنگ باعث نوآوری میشود. ولی در دههی ۱۹۷۰ رشد اقتصادی با آغاز جنگ کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و تحریم نفت از سوی آنان متوقف شد. از فروپاشی «معاهدهی تجاری ۱۹۴۴ برتون وودز» هم نمیتوانیم بگذریم. برتون وودز معاهدهای بین کشورهای سرمایهداری بود که در آن، از ساختار اقتصادی کاملا لیبرال آمریکایی استفاده میشد. در نتیجه دورهی خلاقیت و نوآوری هم به سر آمد.
ولی خوب بحران اقتصادی دههی ۱۹۷۰ موقتی بود و خیلی زود از آن در آمدیم. از نظر درآمد ناخالص ملی که حساب کنیم، اکنون جهان دو یا سه برابر از آن زمان ثروتمندتر است. اکنون اگر بخواهیم برنامهای مشابه آپولو، کنکورد یا انقلاب کشاورزی انجام بدهیم، نسبت به آن زمان پول خیلی بیشتری داریم. بنابراین اگر رشد اقتصادی در دههی ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ باعث آن پیشرفتهای بزرگ شد، چرا اکنون این اتفاق نمیافتد؟
پاسخ آن در «رکود بزرگ» است کاون میگوید پیشرفت متوقف شد چرا که ما میوههای شاخههای پایینی درخت را چیده بودیم. میوههای شاخههای پایینی، کاملا در دسترس هستند و خیلی راحت میتوان همهی آنها را چید. ولی چیدن میوههای بالایی به زمان بیشتری احتیاج دارد. شاید آن پیشرفتهایی که بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۰ دیدیم پیروزیهای خیلی سریع بودهاند و پیشرفتهای بعدی کندتر بدست میآیند. درست مثل امتحانی که سوالهای آسان را زودتر جواب میدهید و وقتی به پرسشهای سختتر برخورد میکنید، در جواب دادن به چالش برمیخورید. شاید گذار از هواپیماهای ملخی دههی ۱۹۳۰ به هواپیماهای جت دههی ۱۹۶۰ آسانتر از پیشرفت از هواپیماهای امروزی به هواگردهایی کاملا متفاوت باشد.
ولی اتفاقا تاریخ خلاف این را نشان میدهد. در طول دورههای پیشرفت علم و فناوری، خیلی اوقات به مقاطع زمانی برخورد میکردیم که به نظر میآمد پیشرفت متوقف شده است. دست کم تا زمانی که اکتشافی جدید انجام میشد و پارادایم قبلی را به طور کامل از بین میبرد. مثلا در سال ۱۹۰۰، فیزیکدان مشهوری به نام لرد کلوین گفت که پیشرفت فیزیک تقریبا متوقف شده و ما همهچیز را در این علم میدانیم. این درحالیست که چند سال بعد اینشتین دقیقا خلاف آن را ثابت کرد. تا پیش از قرن بیستم فکر اینکه وسیلهای چگالتر از هوا بتواند پرواز کند مشکل بود، ولی خوب برادران رایت این پارادایم را کاملا تغییر دادند.
بنابراین نمیتوانیم کند شدن پیشرفت فناوری را صرفا به دلایل اقتصادی بدانیم. شاید ما اکنون پولهایمان را در جایی خرج میکنیم که سودی به حال پیشرفت علم و فناوری ندارد. زمانی، سرمایهدارها موتور پیشران این پیشرفتها بودند. این نظام سرمایهداری بود که در قرنهای ۱۸ و ۱۹ توانست جادهها، مسیرهای راهآهن، موتورهای بخار و خطوط تلگراف را بسازد. آن زمان را هم به نوعی میتوان یک عصر طلایی پیشرفت به حساب آورد. بنابراین این سرمایه بود که انقلاب صنعتی را رقم زد.
مساوات اجتماعی
اکنون همهی ثروت در دست اقلیتی ممتاز جمع شده است. گزارشهای متعددی نشان میدهدن که نیمی از ثروت دنیا در دست حدود یک درصد مردم جهان است. این تجمع ثروت در دستان اقلیتی محدود عواقبی دارد. نخست اینکه اکنون برای افراد خیلی ثروتمند، راههای خرج کردن پول زیاد است؛ در قرن نوزدهم این طور نبود. چیزهایی مثل قایقهای تفریحی، خودروهای لوکس، جتهای خصوصی و دیگری سرگرمیهای جذاب گرانقیمت در زمان فردی مثلا «اندرو کارنگی» وجود نداشت. کارنگی سرمایهدار بزرگ اسکاتلندی بود که شرکت فولاد ایالات متحده را تاسیس کرد. البته این سرگرمیها چیزهای بدی نیستند ولی به هر حال کمکی به پیشرفت علم نمیکنند. در ضمن آنطور که اقتصاددان فرانسوی، «توماس پیکتی» میگوید، امروز بیش از هر زمان دیگر در طول تاریخ، پول میتواند پول تولید کند. وقتی ثروت میتواند تقریبا بدون انجام کار، افزایش پیدا کند، انگیزهای برای سرمایهگذاری در نوآوری باقی نمیماند.
در طول آن ربع قرن طلایی، تساوی اجتماعی در کشورهای صنعتی در حال افزایش بود. تقریبا چند سال بعد از اتمام این ربع قرن و در سال ۱۹۷۷، در انگلستان تساوی اجتماعی به رکوردی تاریخی رسید. آیا بین عدم تساوی اجتماعی و ابداعات رابطهای وجود دارد؟ تا زمانی که معنی موفقیت، کسب ثروت بیشتر در مدت زمان کمتر است، کسی پیشرفت را به معنی بهتر کردن چیزها حساب نمیکند. در عوض خیلی سریع آنّها را منسوخ میکند. بنابراین در تولید کالا، اصل بر منسوخ شدن سریع گذاشته میشود و مرتب گوشیها، خودروها یا سیستم عاملّهایی به بازار میآیند که تفاوت خیلی زیادی با مدل قبلی خود نداشتند. در نتیجه منسوخ شدن سریع یکی از پیشرانهای مهم نوآوری میشود. نیم قرن پیش تولید کنندگان تلفن، تلویزیون و خودرو، کالاهایی میساختند که میدانستند خریدارانشان آنها را تا سالها استفاده خواهند کرد. اکنون هیچ سازندهای یک گوشی همراه را با آن ذهنیت تولید نمیکند. برعکس، ایدهآل جدید این است که نشان دهید کالای شما خیلی سریع منسوخ میشود. بنابراین هدف از ساخت آیفون ۶s واقعا این نبوده که بهتر از آیفون ۶ باشد، بلکه به خاطر این بوده که مردم مشتاق شوند کالایی جدید را بخرند که فکر کنند خیلی خوب است و از این کار خوشحال باشند. در یک جامعهی خیلی نابرابر، امید و اشتیاق برای بدست آوردن چیزها به یک نیروی قدرتمند تبدیل میشود. بنابراین نوآوری واقعی متوقف و در عوض به بهبودهای جزيی پرداخته میشود. در دههی ۱۹۶۰، سرمایهداران به خصوص در زمینهی فناوریهای الکترونیکی، علاقمند به ریسک کردن بودند. اکنون آنها محافظهکارتر شدهاند و بر روی استارتآپهایی سرمایهگذاری میکنند که بر دستاوردهای قبلی، بهبودهای جزیی انجام میدهند.
ولی فراتر از اینها هم باید فکر کنیم. در طول آن ربع قرن طلایی، شاهد افزایش شدید هزینههای عمومی در تحقیق و نوآوری بودیم. مالیات دهندگان اروپایی و آمریکایی جای آن سرمایهگذاران ریسکپذیر قرن نوزدهم را گرفته بودند. تقریبا همهی پیشرفتهای این دوره از دانشگاههایی که با مالیات مردم اداره میشدند، صورت میگرفتند. اولین کامپیوترهای الکترونیکی نه از آزمایشگاههای IBM، بلکه از دانشگاههای منچستر و پنسیلوانیا آمدند. حتی در قرن نوزدهم، پروژهی «موتور تحلیلی» چالرز ببیج مستقیما توسط دولت بریتانیا تامین مالی شده بود. اینترنت اولین بار نه آزمایشگاههای بل یا زیراکس، بلکه از دانشگاه کالیفرنیا و سر برآورد. شبکهی جهانی وب هم نه از اپل و مایکروسافت، بلکه از سرن که یک انستیتوی عمومی متولد شد. در کل بیشتر پیشرفتها در زمینهی پزشکی، مواد، هوانوردی و فضا از سرمایهگذاری عمومی آمدهاند. ولی از دههی ۱۹۷۰ این تصور پیش آمد که بخش خصوصی محل بهتری برای نوآوری است. ولی خوب آمارها اتفاقا متضاد این مسئله را نشان میدهد. به طور کلی در کشورهای صنعتی میزان اختصاص مالیات مردم به حوزهی تحقیقات بیشتر شده است. شاید دلیل دیگری وجود دارد که باعث میشود این سرمایهگذاری بیشتر منجر به افزایش نوآوری نشود.
ریسکگریزی
آیا ما کمتر ریسکپذیر شدهایم؟ بسیاری از دستاوردهای عصر طلایی از راه ریسکهای بزرگ بدست آمدند. مبارزه با آبله از طریق واکسیناسیون جهانی باعث مرگ هزاران نفر شد و البته جان دهها میلیون نفر را نجات داد. در دههی ۱۹۶۰ هزاران داروی مختلف وارد بازار شد که البته همهی آنها کارکرد موثر نداشتند. اثر بعضی از آنها مثل «تالیدومید» فاجعهبار بود و باعث شد بین سالهای ۱۹۵۷ تا ۱۹۵۱ کودکان معلول زیادی متولد شوند. ولی نتیجهی کلی باعث یک انقلاب بزرگ در سلامت و درمان شد و برای میلیونها نفر مفید بود.
اکنون چنین کاری غیر ممکن است. مدت زمانی که یک دارو میتواند در آمریکا تاییدیه بگیرد، از ۸ سال در دههی ۱۹۶۰ به ۱۳ سال افزایش یافته است. بسیاری از داروهای جدید برای اینکه وارد بازار شوند ۲۰ سال تحت آزمایش هستند. در سال ۲۰۱۱، بسیاری از انستیتوهای تحقیقاتی و خیریههای پزشکی، به قوانین اروپا دربارهی فیلترهای سفت و سخت تایید داروها انتقاد کردند و این کار را مانع پیشرفت بخش سلامت دانستند. بی اغراق نیست اگر بگوییم به دلیل قوانین سفت و سخت در تایید ایمنی داروها، افراد زیادی جانشان را از دست میدهند.
ریسکگریزی مانع پیشرفت مرزهای علم بوده است. در سال ۱۹۹۲، یک مهندس ژنتیک سوییسی به نام «اینگو پوتریکوس» واریتهای از برنج را بوجود آورد که در آن دانهها دارای مقدار زیادی ویتامین A بودند. کمبود این ویتامین هر سال در کشورهای جهان سوم منجر به نابینایی و مرگ صدها هزار نفر میشود. با این حال به دلیل تلاشهای کمپینهای افراطی ضد مهندسی ژنتیک مواد غذایی، هیچ وقت این واریتهی برنج به طور گسترده کشت و استفاده نشد. البته این ریسک کردنها عواقبی هم داشته است. مثلا حوادث هستهای بزرگ مثل چرنوبیل را از یاد نمیبریم. یا مثلا همین تغییر اقلیمی که میبینیم از عواقب آن ریسکهایی است که کردهایم.
برنامههای آپولو را امروز نمیتوانیم اجرا کنیم، شاید انگیزهی آن وجود ندارد، ولی بحث ریسکپذیری هم مهم است. الان دیگر ناسا دوست ندارد فضانوردانش را با ریسک بالای کشته شدن به فضا بفرستد. در دههی ۱۹۶۰، ساخت هواپیمای بویینگ ۷۴۷ از زمانی که طرحش روی کاغذ کشیده شد تا زمانی که ساخته شد فقط پنج سال طول کشید. این پروژه ریسک بسیار بزرگی برای شرکت بویینگ بود. این درحالیست که هواپیمای ایرباس A380 که فقط کمی بزرگتر از بویینگ ۷۴۷ است، در سال ۲۰۰۵ و دقیقا ۱۵ سال بعد از شروع پروژه پرواز کرد. به نظر میرسد ما حالا خیلی محافظهکار شدهایم.
اکنون به نظر میرسد که جهان ما ایمنتر، سلامتتر، ثروتمندتر و در کل بهتر از قبل است. آنطور که «استیون پینکر» و بعضی دیگر افراد میگویند، میزان خشونت در بیشتر جوامع نسبت به قبل از آن ربع قرن طلایی کاهش یافته است. اکنون امید به زندگی ما بیشتر شده و حقوق اجتماعی شهروندان برای هر دین و نژادی بیشتر رعایت میشود. به طور کلی اکنون جهان در سال ۲۰۱۶ نسبت به سال ۱۹۷۱ مکان بهتری است. البته که ما شاهد بعضی پیشرفتها در فناوری بودهایم. پیشرفتهایی حتی شگفتانگیزتر از برنامهی آپولو. هرچند که کنکورد نداریم، ولی اکنون میتوانیم با هزینهي خیلی کمی سفرهای هوایی انجام دهیم. پیشرفتهای زمینهی فناوری ارتباطات و اطلاعات هم فوقالعاده هستند. ولی میتوانست از این بهتر هم باشد. اگر پیشرفت همانطور ادامه پیدا میکرد، ما الان باید میتوانستیم در جهانی زندگی کنیم که آلزایمر قابل درمان باشد یا اصلا باید تاحالا پایمان را روی مریخ میگذاشتیم. همهی اینها پیشکش، اگر پیشرفت همانطور ادامه پیدا میکرد، اکنون باتری گوشی هوشمند ما بیشتر از یکی-دو روز شارژ میداد!
دیجیکالامگ