ناخودآگاه واژهای است که اگر با یک ایده منحصر به فرد ترکیب شود، زندگی یک انسان را دستخوش تغییر میکند. با این حال مغز ما، به شکلهای مختلفی با این موضوع ارتباط برقرار میکند. انسانها به طور فطری با نوآوری میانه خوبی ندارند، به واسطه آنکه نوآوری با دو فاکتور ریسک و عدم اطمینان از انجام موفقیتآمیز یک کار ارتباط مستقیمی دارد. در حقیقت، مطالعات انجام شده به این نکته اشاره دارند که برای تعدادی از مردم واژه خلاقیت مترادف با عذاب و رنج است.
زمانی که تلاش میکنیم مخاطرات پیرامون نوآوری را مدیریت کنیم، بیشتر به دنبال آن هستیم از شواهد تاریخی و دادههایی که در این زمینه وجود دارند به منظور تخمین میزان موفقیت استفاده کنیم. اگر بتوانیم دیدگاه خود را کمی تغییر داده و به جای ارزیابی احتمالات به امکانسنجی شرایط بپردازیم، ممکن است نتایج بهتری عاید ما شود.
امکانسنجی به جای احتمالات
ما این توانایی را داریم تا از اطلاعات شناخته شده و تجربیات قبلی خود به منظور اعتبارسنجی تلاشهای نوآورانهای که ممکن است در ظاهر ایمن و منطقی به نظر برسند استفاده کنیم، اما این رویکرد همواره ما را به سمت نوآوری هدایت نخواهد کرد. در حقیقت، حتا بزرگترین رهبران روی این سیاره نیز ممکن است بر مبنای تجارب قبلی یا دادههای غیرصحیح، آینده را به اشتباه پیشبینی کنند. زمانی که از گذشته فاصله میگیریم بازهم با یکسری چالشهای دیگر روبرو خواهیم شد. آنچنان که استیو جابز یکبار به این موضوع اشاره کرد: «شما نمیتوانید نقاطی که روبروی شما قرار دارند را به یکدیگر متصل کنید. این نقاط زمانی که از آنها عبور کردید و در پشت سر شما قرار گرفتند به یکدیگر متصل خواهند شد. در نتیجه رویکرد شما باید به گونهای باشد که آینده و گذشته را به درستی به یکدیگر متصل کند.» این جمله به ما این موضوع را یادآوری میکند که تجربیات روشن و درست همانند چراغ روشنی هستند که ما را به سمت نوآوری سوق میدهند. اما چرا مغز ما بر مبنای چنین قاعدهای عمل نمیکند؟
اگر طرز فکر خود را از واژگانی همچون محتمل بودن به سمت واژگان دقیقتری همچون امکانسنجی سوق دهیم، به مغز خود اجازه دادهایم تا چشماندازههای روشنتری را پیش روی ما قرار دهد. این رویکرد شبیه به تکنیک “رشد فکری” (growth mindset) است که در اصل یک رویکرد ذهنی بوده که قدرت عمل و آزمودن را در اختیار ما قرار میدهد. به واسطه آنکه ما همواره اعتقاد داریم که در نهایت به آن چیزی که به دنبال آن هستیم دست پیدا خواهیم کرد. ما همواره یافتههای جدید را مورد تحلیل قرار میدهیم و هرگونه نکتهای خواه کوچک را با کاری که در حال انجام آن هستیم هماهنگ میکنیم. جابز میگوید: «خلاقیت متصل کردن نکات کوچک به یکدیگر است.» این رویکرد باز و نیل به پیشرفت که همراه با تغییر تدریجی به وجود میآید متاثر از هرگونه تصویر جدید، ارتباط جدید یا پیشبینی است که در اختیار ما قرار میگیرد. فاکتورهایی که در نهایت دادههای جدیدی را در اختیار ما قرار میدهند.
هنگامی که دادههای مختلفی را به دست میآورید فشار بیشتری به مغز خود وارد میکنید تا به موضوعات مختلف توجه کند. این فشار مضاعف باعث به وجود آمدن ارتباطات بیشتری شده و در نهایت سناریوهای جدیدی را پدیدار میسازد. این تکنیک یکی از رویکردهای تقویت ذهن است که باعث میشود، قدرت خلاقیت در ذهن شما تقویت شود. اعتقاد به باورها بدون اعتبارسنجی دادهمحور آنها رویکردی نسبتا خطرناک است. مطالعات نشان میدهند انجام اینکار (اعتبارسنجی دادهمحور) نه تنها باعث تقویت مغز میشود، بلکه یک اثر آرامکنندگی را نیز به همراه خواهد داشت. به طوری که مسیرهای منتهی به پاداش در مغز را تحریک کرده و در نهایت باعث تولید دوپامین میشود. یک انتقال دهنده عصبی که به ما کمک میکند در انجام بعضی امور احساس راحتی کرده و در نهایت در انجام کارها احساس شادتری داشته باشیم.
پیش به سوی موفقیت
برای آنکه در زندگی موفق باشید در گام اول با خود صحبت کنید. این صحبت کردن میتواند با صدای بلند یا به صورت درونی باشد. به معنای واقعی کلمه به خودتان بگویید که شما در دستیابی به نوآوری و سرهمبندی کردن اطلاعات به یکدیگر موفق خواهید بود. مطالعات نشان دادهاند که گفتوگو با خود بهترین راهکار برای کاهش استرس و از بین بردن بلوکهایی است که مانع شکوفا شدن خلاقیت میشوند. به این رویکرد اثر خودتنظیمی (self-distancing) میگویند که به شما کمک میکند به شکل کارآمدتری به تحلیل موقعیتها بپردازید و اولین حرکت به سمت خلاقیت را بردارید.
سعی کنید زمانی در طول روز را به این مقوله اختصاص دهید. سعی کنید از طریق حواس پنجگانه خود به دنبال ایدهپردازی باشید. ایدهپردازی ممکن است با خیالپردازی همراه شود، اما زمانی که از حواس خود به شکل آگاهانهای استفاده کنید در دام خیالپردازی گرفتار نخواهید شد. خیالبافی سازنده که به نام PCD گفته میشود، یک عمل خودآگاه/ناخوادآگاه است که به طور تصادفی دچار لغزش میشود و در نهایت به افکار پوج تبدیل خواهد شد. PCD خاطرات قدیمی را تحریک کرده، ارتباطات را سادهتر کرده، به ایدههای تازه شکل جدیدی داده و حتا عملکرد مغز را به گونهای بهبود میبخشد که اجازه میدهد آینده را با وضوح و دقت بیشتری مشاهده کند. برای آنکه مانع از آن شوید که مغز شما دچار پریشانی و سرگردانی شود بهتر است خود را درگیر انجام یکسری فعالیتهای جسمی ساده کنید.
به طور خلاصه برای آنکه بتوانید بر احتمالات غلبه کنید نکات زیر را به یاد داشته باشید:
صحبت کردن با خود را فراموش نکنید.
تکنیک سرهمبندی کردن را فراموش نکنید. زمانی که موضوعات جدیدی را یاد میگیرید این نکات هرچند کوچک را با یکدیگر طراز کرده و در کنار یکدیگر قرار دهید.
برای آنکه مغز خود را از دام دروغهای نهان رها کنید از PCD استفاده کنید.
در نهایت این رویکردها به شما کمک میکنند تا مغز خود را برای دستیابی به خلاقیت و بهبود ایدهها تقویت کنید.
شبکه