هدف یک بازی ویدیویی در وهله اول باید سرگرم کردن مخاطب باشد. این اصلی است که از اولین بازیهای ویدیویی رعایت شده و صادق بوده است. بازی Pong که آن را اولین بازی ویدیویی تاریخ نامگذاری کردهاند، نه گرافیکی داشت و نه از داستان خاصی بهره میبرد ولی به دلیل سرگرمکننده بودن توانست به محبوبیت غیرقابل تصوری دست پیدا کند و آغازگر صنعتی باشد که این روزها افراد زیادی در آن مشغول بوده و یکی از سودآورترین صنعتهای دنیا به شمار میآورد.
اما به مرور زمان المانهایی از مدیومهای دیگر نیز وارد بازیهای ویدیویی شدند و برای مثال شاهد آثاری بودیم که تلفیقی از فیلم و بازی به شمار میروند یا آثاری توسط بازیسازان ساخته شده و روانه بازار شدند که به معنی واقعی کلمه هنر را با سرگرمی آمیخته و تجربهای فراموشنشدنی ارائه کردند. بازی The Mooseman، یکی از همین دست آثار است که باید لقب یکی از عجیبترین و در عین حال زیباترین بازیهای مستقل چند وقت اخیر را به آن داد. سازندگان این بازی ولادمیر بلتسکی و میخائیل شواچکو هستند و با یک بازی دو بعدی روبرو هستیم که پازلهایی نیز در آن گنجانده شده است و حتی میتوان بازی را در سبک شبیهساز راه رفتن (Walking Simulator) نیز دستهبندی کرد.
داستان بازی The Mooseman برگرفته از افسانههای روسی (به طور دقیقتر افسانههای Perm) است و شما با مردی همراه میشوید که یک کاهن بوده و نیمه خدا و نیمه انسان است. به دلیل همین ویژگی هم وی قادر به دیدن بُعد ماورایی جهان است که از دید انسانهای معمولی پنهان شده است. در بازی میتوانید با زدن کلید اسپیس، بین دید معمولی و ماورایی سوییچ کنید و این اصلیترین مکانیزم گیمپلی بازی است که در ادامه بیشتر به آن خواهیم پرداخت. زمانی که وارد بعد ماورایی میشوید، یک جمجمه گوزن روی سرتان ظاهر میشود و محیط اطراف نیز تا حد زیادی تغییر پیدا میکند. داستان بازی از طریق متونی روایت میشود که هر از گاهی نشان داده شده و به زبان روسی هم خوانده میشوند. ولی خب صرفا با استناد به این متون، چیزی از داستان بازی دستگیرتان نخواهد شد! برای اینکه داستان بازی را کاملا فهمیده و درک کنید، باید متونی را که پس از رسیدن به اشیای درختمانند (Totem) برایتان رونمایی میشوند، با حوصله و دقت بخوانید.
در صورتی که حوصله خواندن این متنها را داشته باشید، با این جهان فانتزی و افسانهای به صورت کامل آشنا خواهید شد و خواهید فهمید که شخصیت اصلی بازی چه کسی است و در پی چه چیزی وارد این ماجراجویی شده است. این متنها و در کل داستان بازی، ریشه در افسانهها و ادبیات روسی دارند و با داستانی عالی روبرو هستیم که در جریان آن به سه لایه زیرین، میانی و فوقانی جهان سفر خواهید کرد و به موارد پر رمز و راز مختلفی برخورد میکنید که پی بردن به راز آنها، لذت خاص خود را دارد. در مجموع از حیث داستانی، بازی بسیار غنی و کامل است و مخصوصا اگر به داستانهای افسانهای علاقه داشته باشید، قطعا از آن لذت خواهید برد.
همانطور که در ابتدای متن اشاره کردم، The Mooseman را حتی میتوان در بین بازیهای Walking Simulator دستهبندی کرد چرا که صرفا هدف شما در بازی راه رفتن و پی بردن به داستان بازی و در نهایت رسیدن به مقصد است و تنها کنترلهای بازی کلیدهای چپ و راست، اسپیس و ایکس هستند. با این حال برای اینکه بازی از یکنواختی خارج شود، سازندگان معماها و پازلهایی را نیز در دنیای بازی قرار دادهاند که در این امر هم بسیار موفق بوده و توانستهاند بازی را از تکراری و خستهکننده شدن نجات بدهند. پازلهای بازی اکثرا با سوییچ کردن بین دنیاهای مختلف حل میشوند و طراحی خلاقانهای نیز دارد. برای مثال در یکی از بخشهای بازی، شاهد دو پلتفرم هستید که اگر هر دو فشار داده شوند، مانعی که پیشرویتان قرار دارد برداشته میشود. زمانی که در بعد معمولی هستید، این پازل قابل حل نیست ولی وقتی وارد بعد ماورایی میشوید، خواهید دید که تکهسنگهایی که در محیط معمولی وجود داشتند، در اصل خرچنگهایی هستند که در بعد ماورایی شما را دنبال میکنند و حال کافی است تا آنها را روی پلتفرمها قرار داده و سپس به بعد معمولی سوییچ کنید تا پلتفرمها فشار داده شده و مانع برداشته شود. نمیخواهم با توضیح دادن بیشتر راجع به معماهای بازی آنها را اسپویل کنم، ولی در کل همین مثال کافی است تا بدانید که سبک معماهای کلی بازی به چه شکل است و چه طراحی خلاقانهای دارد.
همچنین عامل دیگری که به گیمپلی بازی تنوع میبخشد، چند مرحله کاملا متفاوت بازی است. برای مثال در بخشی از بازی در نقش یک شکارچی قرار میگیرید که باید گوزنی را شکار کند یا در بخشی دیگر سوار یک پرنده باید در آسمانها پرواز کرده و حتی از دست یک موجود اهریمنی و غولمانند فرار کنید. اما مسالهای که میتوان آن را ایراد گیمپلی بازی دانست، کوتاه بودن مدت زمان گیمپلی The Mooseman است. بیشترین زمانی که بازی میتواند شما را سرگرم کند، تقریبا یک ساعت و نیم خواهد بود و این با احتساب خواندن تمامی متون داستانی و موارد دیگر است و خب از آنجایی که بازی ارزش تکرار بالایی هم ندارد، میتوان گفت که این کوتاه بودن یک ایراد برای آن محسوب میشود. راستش را بخواهید وقتی یک بازی ضعیف را تجربه میکنم، ترجیح میدهم تا زودتر تمام شود تا از شرش خلاص شوم! ولی در مورد The Mooseman دوست داشتم بازی ادامه داشته باشد تا بتوانم بیشتر درگیر دنیای افسانهای و پر رمز و راز آن شوم و به همین دلیل هم زمانی که به پایان بازی رسیدم، کمی تو ذوقم خورد و این کوتاه بودن بازی بیشتر به چشم آمد.
تا به اینجای متن راجع به ویژگیهای مثبت بازی توضیح داده و ایرادی هم به آن گرفتیم؛ با این حال هنوز هیچچیزی در مورد بهترین و لذتبخشترین جنبه بازی که اتمسفر آن است، نگفتهام. بله؛ همانطور که در ابتدای متن هم اشاره کردیم، بازی The Mooseman از آن دست آثاری است که نشان میدهد بازیهای ویدیویی، علاوه بر سرگرمکننده بودن میتوانند یک شاهکاری هنری هم باشند و سازندگان آنها هم علاوه بر بازیساز بودن، میتوانند یک هنرمند واقعی باشند. طراحیهای محیط بازی از همان لحظههای اول توجهتان را جلب میکنند و هر چه بیشتر در بازی پیش میروید، این زیبایی هم بیشتر به چشم میآید. برخی منظرهها و پس زمینههای بازی آنقدر زیبا هستند که حس میکنید تابلوهایی از بهترین نقاشهای جهان در پس زمینه بازی قرار داده شده است.
زیبایی بازی تنها به این مورد هم خلاصه نمیشود و صحنههای ناب دیگری نیز در آن قابل مشاهده هستند. برای مثال در بخشی از بازی شاهد طلوع خورشید در پسزمینه هستیم که اگر بگویم چنین طلوع خورشید زیبایی را تا به امروز در کمتر بازی دیگری دیدهام، اغراق نکردهام. یا زمانی که به دنبال شکار گوزن در محیطی برفی هستید، بازی بدون اینکه افکتهای گرافیکی فوقالعادهای داشته باشد، محیط برفی و عکسالعلهای شخصیت اصلی نسبت به آن را به باورپذیرترین شکل ممکن بهتان نشان داده و کاری میکند که حس واقعی بودن در چنین محیطی بهتان منتقل شود.
بازی یک جنبه مثبت عالی دیگر هم دارد که موسیقیها و صداگذاریهای آن است. دقیقا به همان اندازه که بازی از حیث بصری زیبا است، از حیث موسیقیها نیز فوقالعاده عمل کرده است و آهنگهای پخششده در بازی آنقدر عالی و گوشنواز هستند که پس از تمام کردن بازی، اولین کاری که کردم خرید آلبوم موسیقیهای بازی بود. موسیقیهای این اثر تماما به صورت اورجینال و بر اساس موسیقیهای روسی ساخته شدهاند و واقعیت این است که پیش از تجربه این بازی، هرگز فکر نمیکردم که موسیقیهای روسی بتوانند تا این حد زیبا باشند. اما مسالهای که حتی از عالی بودن موسیقیها هم مهمتر است، این است که این موسیقیها کاملا مناسبت حال و هوای کلی بازی و لحظهای هستند که در پخش میشوند و گاهی ممکن است آنقدر مجذوب جنبههای هنری بازی شوید که بیخیال پیشروی در آن شده و بخواهید فقط از گوش داده به موسیقیها و تماشا کردن محیط پس زمینه بازی لذت ببرید.
صداگذاریهای بازی نیز به اندازه موسیقیهای آن عالی کار شده است و برای مثال صدای زوزه باد در محیط یا صدای برخی حیوانات و موجودات، کاملا طبیعی و باورپذیر بوده و حتی برخی موجودات که معمولا در بعد ماورایی هستند، صداهایی دارند که بسیار رعبآور و ترسناک بوده و حتی بازی را شبیه به یک بازی ترسناک میکنند.
در مجموع، با اینکه The Mooseman تجربهای کوتاه است و خیلی هم شما را به چالش نمیکشد، ولی از حیث هنری و داستانی آنقدر عالی است و آنقدر اتمسفر بینظیری دارد که تجربه آن به هر شخصی، حتی افرادی که علاقهای به بازیهای ویدیویی ندارند هم پیشنهاد میشود و میتوانید با پرداخت ۷ دلار به یک ضیافت هنری عالی بروید که تا مدتها حس و حال و لذت آن از ذهنتان پاک نخواهد شد.
The Mooseman
بازی The Mooseman با اینکه توسط یک تیم بازیسازی مستقل روسی ساخته شده، ولی نه تنها دست کمی از آثار مشابهاش ندارد، بلکه از بسیاری جنبهها کاملا بینقص و عالی است. بازی داستانی برگرفته از افسانهها را روایت میکند که بسیار غنی و پر معنی است و آنقدر از حیث صوتی و بصری هم زیبا و عالی است که لذت تجربه آن و حسی که از بازی کردن بازی بهتان القا شده، تا مدتها از ذهنتان پاک نخواهد شد.
نقات قوت
- – داستان عالی برگرفته از افسانههای روسی
- – طراحیهای هنری فوقالعاده
- – موسیقیهای گوشنواز و اوررجینال
- – معماهایی خلاقانه و متنوع
- – اتسمفر عالی و درگیر کننده
نقات ضعف
- – کوتاه بودن بازی
- – نداشتن ارزش تکرار
Zoomg