به مرور زمان و با پیشرفت تکنولوژی، بازیهای ویدیویی هم به سمت و سوی جدیدی رفتهاند و این روزها شاهد هستیم که بازیهای پر زرق و برق که از گرافیک و جلوههای بصری عالیای بهره میبرند، بسیار محبوبتر از بازیهای سادهتر هستند. در نتیجه برخی از سبکها هستند که در گذشته بین گیمرها و همچنین بازیسازان محبوب بودند ولی امروزه کمتر کسی سراغ آنها میرود و یکی از این سبکها هم ادونچر است. اگر از گیمرهای قدیمی باشید، قطعا دوران طلایی بازیهای ادونچر اشاره و کلیک را به یاد دارید که در آن زمان آثاری چون Monkey Island بسیار محبوب بودند و نحوه حل معماهای بازی و پیشروی در آن یکی از رایجترین بحثها در بین گیمرها آن زمان بود!
اما واقعیت این است که سبک ادونچر این روزها تا حد زیادی فراموش شده است و حتی کار به جایی رسیده که بازیهای سبک شبیهساز راه رفتن را که چالش خاصی برای گیمر ایجاد نمیکنند، به اسم بازیهای ادونچر تحویلمان میدهند. اما امروز قصد داریم بازی Thimbleweed Park را بررسی کنیم که یک بازی ادونچر واقعی و کلاسیک است و از همه مهمتر، توسط ران گیلبرت و گری وینیک ساخته شده است که بازیهایی چون Monkey Island یا Maniac Mansionn را در کارنامه دارند. این بازی امروز منتشر میشود و شما میتوانید همزمان با انتشار بازی، بررسی آن را در ادامه بخوانید. این بازی برای پیسی و ایکسباکس وان عرضه شده و قرار است در آینده برای پلیاستیشن 4 نیز منتشر شود.
Thimbleweed Park با الهام از سریالهایی چون Twin Peak و True Detective ساخته شده است و از این رو طبیعی است که در آن با یک داستان جنایی روبرو باشیم. در ابتدای بازی کنترل فردی را برعهده میگیرید که با یک نفر دیگر قرار دارد و پس از آن شاهد هستیم که این فرد توسط شخصی مرموز و ناشناس به قتل میرسد. داستان اصلی بازی از این قسمت شروع میشود و پس از آن شما باید کنترل دو کاراگاه به اسمهای رِی و رِیِس را برعهده بگیرید و به راز این قتل پی ببرید. البته این تازه آغاز کار است و خیلی زود متوجه خواهید شد که در شهر تیمبلوید پارک، ماجراهای به مراتب پیچیدهتری هم انتظارتان را میکشند؛ ماجراهایی با حضور شخصیتهای چون رنسوم که یک دلقک نفرین شده است و نمیتواند آرایش صورتش را پاک کند و دلورس که یک بازیساز (!) است و همه او را به همین دلیل سرزنش میکنند. پس از مدتی حتی متوجه میشوید که ری و ریس، دلایل دیگری نیزی برای حضور در این شهر دارند. از طرفی اتفاقات مرموز دیگری نیز در این شهر رخ میدهند و برای مثال با اینکه داستان بازی در دهه ۸۰ میلادی جریان دارد، ولی شاهد شهری هستیم که بسیاری از کارها در آن توسط ماشینها انجام میشوند.
بگذارید در همین ابتدا بررسی بازی را با پرداختن به داستان و شخصیتهای آن شروع کنیم که دو رکن جدانشدنی از هم در این اثر هستند؛ شخصا انتظار زیادی از داستان بازی Thimbleweed Park داشتم و خب پس از تمام کردن بازی، باید بگویم که بازی در این زمینه به معنی واقعی کلمه راضیکننده و حتی عالی است. یکی از اصلیترین دلایلی که باعث میشود داستان بازی جذاب بوده و جذاب هم باقی بماند، مرموز بودن آن است. به طوریکه همواره یک سری سوالها در ذهن مخاطب وجود دارند که به دنبال یافتن پاسخ آنها است و این مساله باعث میشود تا همواره یک محرک داشته باشید که بتواند شما را به تجربه بازی ترغیب کند و باعث شود که نتوانید حتی برای ساعتی بیخیال بازی کردن شوید.
داستان بازی، حقیقتا مانند سریالهای جنایی پرپیچ و خم است که با یک قتل شروع میشود ولی به مرور زمان شاخ و برگ میگیرد. شاید اگر بگویم که قضیه قتلی که در ابتدای بازی و تقریبا نیمه اول با آن روبرو میشوید در مقایسه با اتفاقاتی که بعدها انتظارتان را میکشند، جذابیت کمتری دارد، دروغ نگفته باشم. چرا که این قسمت از بازی، بیشتر حالتی پیریزی مانند دارد و در طی آن، با شخصیتهای بازی و همچنین خود شهر آشنا میشویم و پس از پیدا شدن قاتل است که تازه تمایلات شخصی کاراکترها خودشان را نشان داده و پای آنها را به یک کارخانه متروکه میکشانند.
مساله دیگری که در بازی بسیار مهم و حیاتی است، قضیه شخصیتپردازی کاراکترها است. Thimbleweed Park دارای پنج شخصیت قابل کنترل است که این تعداد کاراکتر از حیث گیمپلی نیز بسیار مهم است و در ادامه به آن خواهیم پرداخت. اما از بعد داستانی، مسالهای که اهمیت دارد این است که سازندگان بازی کاری کردهاند که تک تک این شخصیتها، جذاب، دوستداشتنی و مانند داستان، مرموز باشند و دوست داشته باشید که بیشتر با آنها آشنا شوید.
برای مثال یکی از کاراکترها در بازی، دلورس است که زمانی برادرزاده محبوب عمویش بود و پس از اینکه تصمیم گرفت در استودیو بازیسازی موکاسآرتز (!) استخدام شود، از چشم عمویش و دیگر اعضای خانوادهاش افتاد! چرا که در بازی، بازیسازی به عنوان کاری بسیار منفور توصیف میشود و حتی در بخشی شاهد هستیم که خواهر دلورس، به او میگوید برای اینکه آبروی خانوادهاش کمتر به خطر بیافتد، به مردم گفتهاند که دلورس معتاد شده و در کمپ ترک اعتیاد است! یا در مثالی دیگر، شخصیت رنسوم دلقک را داریم که زمانی بسیار محبوب بود ولی پس از اینکه با یک پیرزن جادوگر شوخی کرد، نفرین شد و دیگر نتوانست آرایش دلقکیاش را پاک کند. همه کاراکترهای بازی تا این حد کامل پرداخته شدهاند و این قضیه نه فقط در مورد پنج شخصیت اصلی، بلکه در مورد دیگر افراد حاضر در شهر هم صدق میکند و اگر پای صحبتهای آنها بنشینید، متوجه خواهید شد که سازندگان با چه وسواسی شخصیتها را خلق کردهاند.
هر بازیساز بزرگی، معمولا یک سری ویژگیهای خاص را در بازیاش قرار میدهد که به نوعی میتوان آنها را امضای آن بازیساز دانست. ران گیلبرت و گری وینیتک هم از این قاعده مستثنی نبوده و در کنار تمامی ظرافتهایی که در ساخت بازیهایشان خرج میکنند، دو ویژگی را میتوان در اکثر بازیهای آنها پیدا کرد که یکی از آنها طنز است و به دومی هم در ادامه اشاره خواهیم کرد. طنز در بازی Thimbleweed Park جایگاه بسیار ویژهای دارد و این واقعا عالی است؛ چرا که به خوبی میتواند حس بازیهای ادونچر نوستالژیک را دوباره زنده کند و از طرفی هم باعث شود تا لذتی که از بازی میبرید، به مراتب بیشتر شود. طنز به شیوههای مختلفی در این بازی گنجانده شده است و در دیالوگها، رفتار کاراکترها و حتی ارجاعاتی که بازی به آثار دیگر دارد، میتوان آن را مشاهده کرد.
حیف است که در مورد داستان بازی توضیح دهیم و اشارهای به پایانبندی فوقالعاده آن نکنیم! نمیخواهم پایان بازی برایتان اسپویل شود و شاید همین هم باعث شود که نتوانم عالی بودن آن را آنطور که باید شرح دهم. ولی در توصیف پایانبندی بازی همین و بس که اولا متوجه خواهید شد سازندگان دقیقا از همان اولین باری که بازی را با انتشار ویدیویی معرفی کردند، برای پایان آن برنامه داشتند و از آن مهمتر، بازی به شکلی به پایان میرسد که از طرفی نمیتوانید جلوی خندهتان را بگیرید و از طرفی هم هوش سرشار ران گیلبرت و گری وینیک را تحسین خواهید کرد که چنین سرانجام عالیای را برای ساخته جدیدشان در نظر گرفتهاند. در کل، داستان و شخصیتپردازی بازی Thimbleweed Park واقعا عالی است و میتواند یکی از عواملی باشد که شما را برای تجربه کردن این اثر، ترغیب میکند.
درست است که تا به اینجا حسابی از داستان، کاراکترها و طنز موجود در بازی تعریف کردهایم، اما واقعیت این است که یک بازی ادونچر کلاسیک اگر گیمپلی خوبی نداشته باشد، به اثری تبدیل میشود که پتانسیل فراموششدن زودهنگام را دارد. اگر امروز ما از Monkey Island به عنوان یکی از بهترینهای این ژانر یاد میکنیم، به این دلیل است که این بازی گیمپلی بینظیری داشت که حتی امروز هم تجربه آن را لذتبخش میکند. خوشبختانه Thimbleweed Park در این زمینه هم عملکرد خیلی خوبی دارد و البته بدون ایراد هم نیست. ولی این ایرادها به گونهای هستند که میتوان به لطف ویژگیهای مثبت گیمپلی، آنها را نادیده گرفت.
نحوه کنترل بازی، مانند بازیهای قدیمی اشاره و کلیک است و برای تجربه بازی، فقط به یک ماوس (البته بازی برای ایکسباکس وان نیز منتشر شده و با کنترلر نیز قابل بازی است) نیاز خواهید داشت. در نیمه پایین صفحه، میتوانید یک سری افعال و همچنین آیتمهایی را که حمل میکنید، مشاهده کنید. برای انجام دادن کاری در بازی، کافی است تا روی فعل آن کار کلیک کرده و سپس روی جسم یا فرد کلیک کنید. برای مثال اگر میخواهید آیتمی را بردارید، کافی است یک بار روی Pick Up و سپس روی آیتم موردنظر کلیک کنید تا کاراکترتان برای برداشتن آیتم اقدام کند. در قسمت گوشه سمت راست بالای صفحه نیز اسامی کاراکترها را مشاهده میکنید و میتوانید از این قسمت بین کاراکترها سوییچ کنید.
یکی از انتقادهایی که به بازی دارم، طراحی نه چندان خوب رابط کاربری آن است. به این صورت که رابط کاربری شما را یاد بازیهای ۲۰ سال پیش میاندازد و تقریبا نیمی از صفحه توسط قسمت افعال و آیتمها اشغال شده است که خب کمی تو ذوق میزند و حتی باعث میشود که گاهی برخی آیتمها در این قسمت گم شوند و پیدا کردن آنها سخت باشد. از طرفی چندین بار برایم پیش آمد که وقتی میخواستم با کلیک کردن روی قسمتی از محیط به طرف آن حرکت کنم، اشتباهی روی قسمت سوییچ بین کاراکترها کلیک کردم و خب بهتر بود رابط کاربری به شکلی طراحی میشد که حداقل چنین مشکلاتی پیش نمیآمد.
پیش از این اشاره کردم که آثار ران گیلبرت و وینیک دو خصوصیت ویژه دارند که یکی از آنها طنز بود که در مورد آن توضیح دادیم و ویژگی دوم، داشتن معماهای عالی است. بازیهای ادونچر پیشین این بازیسازان همگی از معماهای چالشبرانگیز و عالیای بهره میبردند و از Thimbleweed Park نیز همین رویه را ادامه میدهد. شاید بهترین صفتی که بتوان در مورد معماها به کار بود، استاندارد بودن آنها است. به این صورت که معماهای بازی نه آنقدر راحت هستند که بتوان مثل آب خوردن آنها را حل کرد و نه آنقدر سخت هستند که روش منطقیای برای حل کردن آنها وجود نداشته باشد. همچنین بازی دارای دو درجه سختی است که پیشنهاد میکنم ابتدا روی درجه آسان آن را تجربه کنید و برای بار دوم، سراغ درجه سخت بروید. چرا که تفاوت بین این دو حالت به شکلی است که اگر اولین بار بازی را روی آسان بازی کنید، بار دوم و در درجه سختی دشوار بازی کماکان برایتان جذاب باقی خواهند ماند ولی برعکس این موضوع صادق نیست.
همانطور که قبلا هم گفتیم، در بازی پنج کاراکتر قابلبازی وجود دارند که مخصوصا در بخشهای پایانی، هر پنج نفر آنها قابل کنترل بوده و میتوانید بینشان سوییچ کنید. یکی از ویژگیهای مثبت گیمپلی بازی، این است که به خوبی از این تعدد کاراکترهایش به عنوان وسیلهای برای حل کردن معماها استفاده کرده است و این باعث شده تا روند بازی از حالت یکنواخت پیدا کردن یک آیتم و استفاده از آن در جای درست خارج شود. بازهم مانند پایانبندی داستان نمیخواهم معماهای بازی را لو بدهم ولی خب باید در این جا به یک مثال برای نشان دادن طراحی عالی آنها اشاره کنیم و خب اگر نمیخواهید از این معما مطلع شوید، ادامه این پاراگراف را نخوانید. در بخشی از بازی شما نیاز به داشتن یک نقشه دارید و از شانس بدتان، کلانتر شهر برای اینکه کار شما را مختل کند، تمام نقشههای فروشگاه را برداشته است. تنها شانس شما استفاده از نقشهای است که در یکی از مغازهها وجود دارد ولی خب صاحب مغازه اجازه نمیدهد که شما نقشهاش را بردارید. برای برداشتن نقشه باید یکی از کاراکترها را در فروشگاه مستقر کنید و کاراکتر دیگر از طریق ساختمان مرکزی شهر با استفاده از یک دستگاه باید خبری دروغین را مخابره کند تا صاحب مغازه از مغازهاش خارج شود و سپس شما بتوانید با کاراکتر دیگرتان از نقشه وی کپی بگیرید.
این قبیل معماها در بازی کم نیستند و استفاده ترکیبی از کاراکترها برای حل کردن این تیپ معماها، بسیار لذتبخش و عالی کار شده است. البته در این زمینه یکی دو معمای غیرمنطقی را نیز شاهد هستیم که البته غیرمنطقی بودن آنها، بیشتر ریشه داستانی دارد. مثلا در بخشی از بازی باید با استفاده از دلورس یک دستگاه را تعمیر کنید که خب ممکن بود تعمیر این دستگاه به ضرر دلورس تمام شود و این خیلی منطقی به نظر نمیرسد. با این حال آنقدر بقیه معماهای بازی عالی هستند که میتوان از این یکی دو مورد چشمپوشی کرد.
مساله نهایی در مورد گیمپلی بازی هم این است که بازی هرگز به شکلی نمیشود که برای مثال شما در آن به دلیل یک تصمیم اشتباه گیر کنید و نتوانید بازی را ادامه دهید و این به نظر من بسیار عالی است؛ چرا که بهتان برای کاوش بیشتر در محیط و صحبت کردن با کاراکترها آزادیعمل بیشتری میدهد و در نتیجه میتوانید بیشتر به داستان بازی و خصوصیات شخصیتها پی ببرید.
پس تا به اینجای کار، به این نتیجه رسیدهایم که Thimbleweed Park اثری با داستان و شخصیتپردازی عالی است که گیمپلی و طراحی معماهای آن به خوبی صورت گرفته است و البته در زمینه طراحی رابط کاربری هم مشکلاتی دارد. حال نوبت آن رسیده تا کمی هم از جلوههای صوتی و بصری بازی بگوییم. راستش را بخواهید به شخصه از بازیهایی با گرافیک پیکسلی خوشم میآید ولی واقعیت این است که Thimbleweed Park را نمیتوان در دسته بازیهای زیبای پیکسلی دستهبندی کرد. چرا که از بُغد فنی گرافیک این بازی زیبایی خاصی ندارد. محیطها آن جزییاتی را که انتظار میرود ندارند و بافتهای بازی هم از کیفیت خیلی خوبی بهره نمیبرند. البته بازی از نظر هنری راضیکننده است ولی خب کمی سخت است که قبول کنیم این بازی در سال ۲۰۱۷ منتشر شده است و بیشتر به نظر میرسد که در حال تجربه کردن یک بازی ادونچر کلاسیک هستیم.
اما از بعد صوتی، Thimbleweed Park به مراتب بهتر عمل کرده است و حتی با وجود اینکه موسیقیهای بازی خیلی متنوع نیستند، ولی قطعههای موجود به ایجاد اتمسفری که بازی قصد ارائهاش را دارد، کمک میکنند. در زمینه صداگذاری عملکرد سازندگان حتی بهتر نیز است و صداپیشههایی که برای شخصیتها انتخاب شدهاند، کارشان را به بهترین شکل ممکن انجام دادهاند. این قضیه زمانی بیشتر خودش را نشان میدهد که بدانیم دیالوگهای این بازی نیز با وسواس زیادی نوشته شدهاند و در نتیجه ترکیب این دیالوگها با صداگذاری مناسب، کمک شایانی به شخصیتپردازی کاراکترهای بازی کرده است.
در مجموع، Thimbleweed Park شاید یک سری مشکلات داشته باشد، اما در زمینههای اصلی عملکرد خیلی خوبی دارد و قطعا میتواند تجربهای لذتبخش برای طرفداران بازیهای ادونچر باشد که مدتها است از تجربه بازی خوبی در این سبک محروم ماندهاند. بازی داستان و شخصیتپردازی خیلی خوبی داشته و از همه مهمتر پایانبندی فوقالعاده هوشمندانهای دارد. گیمپلی بازی هم با وجود معماهای استاندارد و البته چالشبرانگیز و همچنین مکانیزم سوییچ بین کاراکترها، لذتبخش است و قطعا پس از پیدا کردن راهحل معماهای بازی، ته دلتان خودتان را برای باهوش بودن تشویق خواهید کرد. پس اگر به دنبال یک بازی ماجراجویی خوب به سبک آثار قدیمی هستید، تجربه جدیدترین ساخته ران گیلبرت و گری وینیک پیشنهاد میشود.
Thimbleweed Park
Thimbleweed Park بازی کاملا بینقصی نیست ولی در دورانی که خبری از بازیهای ادونچر واقعی نیست، بهترین گزینه برای طرفداران این سبک است. ران گیلبرت و گری وینیک با بازی جدیدشان ثابت کردند که راه و روش ساخت بازیهای ماجراجویی اشاره و کلیک را بلد هستند و Thimbleweed Park بازیای است که هم داستان بسیار خوبی دارد و هم اینکه میتواند با معماهای چالشبرانگیز و البته استانداردش شما را به فکر کردن وادار کند. پس اگر دلتان برای یک بازی ماجراجویی اشاره و کلیک واقعی و درست حسابی تنگ شده است، سر زدن به شهر تیمبلوید پارک و پی بردن به رمز و رازهای آن پیشنهاد میشود.
نقات قوت
- – داستان عالی و پایانبندی فوقالعاده
- – معماهای منطقی و در عین حال چالشبرانگیز
- -شخصیتپردازی بسیار خوب کاراکترها
- -صداگذاری عالی
- -طنز خوبی که در بازی گنجانده شده است
نقات ضعف
- – طراحی ضعیف رابط کاربری
- -گرافیک فنی نه چندان خوب
- -ایرادهای جزئی در برخی معماها که نحوه حل آنها از حیث داستانی منطقی نیست
Zoomg