بررسی سریال Chilling Adventures of Sabrina: جادوگر کوچک مهربان
سابرینا دختریست که باید بین جادوگر یا انسان بودن یکی را انتخاب کند و تا تولد ۱۶ سالگی وقت دارد تصمیم بگیرد که آیا به دارک لرد (Dark Lord) خدمت کند یا یک عضو مفید در جامعهی انسانها باشد؟
سریال «ماجراهای دلهرهآور سابرینا» (Chilling Adventures of Sabrina) محصول سال ۲۰۱۸ شبکهی نتفلیکس بر اساس کامیکی به همین نام که انتشار آن از سال ۲۰۱۴ آغاز شده بود، ساخته شده و خود این کامیک بر اساس شخصیت کامیک قدیمی «سابرینا جادوگر نوجوان» (Sabrina the Teenage Witch) نوشته شده است. سریال، داستان دختری به نام سابرینا را بازگو میکند که پدرش جادوگر و مادرش انسان (در داستان با نام Mortal یا فانی از آنها یاد میشود) بودهاند و او حالا یک دورگه است که باید بین این دو دنیای متضاد یکی را انتخاب کند. در تولد شانزده سالگیاش که مصادف شده با ماهگرفتگی خونی (Blood Moon) مراسمی برگزار میشود که در آن رسماً به خدمت دارک لرد یا همان لوسیفر درمیآید. ماجرا بچگانه به نظر میآید؟ شاید. ولی اجازه بدهید اندکی جلوتر برویم.
خالق سریال «روبرتو آگیره ساکاسا» است که در کارنامهاش عنوان خالق مجموعهی «ریدوردیل» (Riverdale) برای شبکهی CW به چشم میخورد و آن سریال هم فضایی نزدیک به سریال حاضر دارد. نویسندهی کامیک مورد اقتباس نیز خود آگیره ساکاسا است.
شخصیت اصلی داستان، که «کیرنا شیپکا» (Mad Men) نقش آن را ایفا میکند، یک دختر دبیرستانی با دوستانِ دوستداشتنی و یک دوست پسر عاشقپیشه است که از قضا عامل اصلی برای ایجاد تردید در انتخاب بین یکی از دو دنیاست. داستان سریال روند جذابی دارد. دارای یک خط سیر کلیست ولی در هر قسمت، داستان مستقلی هم دارد و هر قسمت ما بیشتر با دنیای این جادوگران آشنا میشویم.
«سابرینا اسپلمن» انتخاب سختی در پیش دارد، آن هم درحالی که نمیتواند به دوستانش درباره حقیقت زندگیاش چیزی بگوید. پدر و مادرش سالها پیش مردهاند و او با دو عمهاش زلدا و هیلدا و یک جادوگر تحت بازداشت خانگی به نام امبروز و یک گربه به نام سِیلم که در حقیقت واسطه (Familiar) اوست، زندگی میکند. باید در هر دو مدرسه شرکت کند. هم مدرسهی عادی که دوستانش هستند و هم مدرسهی جادوگری که در آن دائماً مورد اذیت و آزار جادوگران حسود قرار میگیرد.
داستان اندکی شبیه هری پاتر است. تقابل جادوگران و انسانهای عادی (در آنجا ماگل یا مشنگ و در اینجا مورتال یا فانی). اینجا اما داستان تیره و تارتر شروع میشود. جادوگران باید به شیطان خدمت کنند، مراسمات مخصوص شیطانی دارند و قدرتهایشان هم به هیچ وجه مانند هری پاتر و دوستانش نیست. نه از چوبدستی خبری است نه از دسته جارو (غیر از بادسنج خانهی خانواده اسپلمن). عوضش تا دلتان بخواهد افسون و نفرین هست. این جادوگران شبیه آن چیزی هستند که از داستانهای تاریخیِ جادوگران شهر سِیلم (Salem) میدانیم. و در عمق ماجرا همانقدر ترسناک و عجیب هستند. دنیای جادوگری خوفناک! اما سریال به آن صورت ترسناک نیست. چرا؟ به خاطر نحوهی روایت.
کامیکی که برای کودکان نوشته شده، و پر از داستانها و ماجراهای شبحوار (معادل کلمه Spooky) که قرار نیست بیقرارتان کند، یا به شما شوک وارد کند. یا وقتی صحنهی ترسناک شروع میشود، پتو را بر روی صورت خود بکشید. بیشتر شبیه لباسهای مبدل یا کدوتنبلهای شب هالووین است. صرفاً تعریف ماجراهای ترسناک است. نه به شیوهای ترسناک، بلکه حتی به شیوهای مفرح.
به نظر این هدفیست که سریال داشته و در رسیدن به آن موفق شده. سریال ترکیب جذاب و دلچسبی از قصهی پریان و قصههای ترسناک عامیانه است. جادوگرانی که در صحبت ترسناکاند ولی در عمل نه خیلی. دخترِ نوجوان داستان، یک دختر شیرین و دوستداشتنیست که باید بین دو دنیای متضاد، تعادل ایجاد کند. جلوتر بیشتر دربارهی اینکه انتخاب بازیگر اصلی چقدر هوشمندانه بوده و درست از آب درآمده و به این هدف کمک کرده، خواهیم گفت.
داستان از ماجرای دخترک بهترین استفاده را میکند و به مضامین اخلاقی میپردازد. نظیر مضامین ضدخشونت، حقوق همجنسگرایان، مذمت قلدری و مسخره کردن، حقوق زنان، حقوق و اختیارات فردی و…. نکتهاش این است که بازگویی این مسائل خیلی زورچپان به نظر نمیرسد. بلکه به اندازهی مورد نیاز جاافتاده و حل شده در دل داستان بیان میشوند. هرچه نباشد شخصیت اصلی داستان، یک نوجوان است و باید انتظار عرضهی پیامهای اخلاقی را داشته باشیم.
در کنار مضامین اخلاقی گاهی هم شاهد خردهداستانهایی هستیم که نوعی استعاره برای دنیای واقعی هستند. اتفاقاتی که در دل آیینهای غلط جامعهی جادوگری رخ میدهند، ولی در حقیقت کنایهای از برخی رسوم غلط جامعهی انسانی هستند. رسومی که در خود جامعهی جاودگران داستان هم تعارض ایجاد میکند و سابرینا باید در تقابل با آنها عمل کند. این اتفاقات که مابهازای خارجی در دنیای واقعی دارند، در کنار انتقال مفاهیم اخلاقی برای مخاطبان، نقش مهمی در شکلگیری و دگردیسی شخصیت سابرینا و تصمیمات او در مواجهه با حوادث داستان ایفا میکنند.
داستان، تیره و تار و پر از مرگ و میر است. ولی آنقدر خوب زهر آن گرفته شده که اذیت نمیکند. زرق و برق فانتزیای که سازندگان به روی سریال کشیدهاند، به خوبی از پس پوشاندن وقایع تاریک و ناخوشایند سریال برمیآیند. وقایعی مانند مراسم قربانی کردن و خون پاشیدن و سایر اتفاقاتی که از یک ماجرای جادوگری انتظار داریم.
نکتهای که شاید قبل از تماشای سریال نگرانکننده به نظر برسد، وفور نشانههای مراسمهای شیطان پرستی و تعلیمات ضد مسیحیت (و ضددین) است و افرادی که مدام به شیطان درود میفرستند و از او کمک میخواهند. مسئلهای که باز هم بهدلیل همان پوشش فانتزی، جای نگرانی برای مخاطب باقی نمیگذارند.
بازی عالی شیپکا در نقش سابرینا یکی از نکات مثبت سریال است. همینطور بازی درخشان لوسی دیویس در نقش عمه هیلدا که یک کاراکتر تمام و کمال را به خصوص در مقایسه با سایر شخصیتها به نمایش میگذارد.
انتخاب کیرنا شیپکا برای بازی در نقش سابرینا، احتمالاً بهترین تصمیمیست که سازندگان گرفتهاند. و به نظر میرسد بخش عظیمی از بار سریال را با خیال راحت بر دوش او گذاشتهاند. سابرینا دختریست که همیشه میخواهد کار درست را انجام بدهد. حتی اگر نتیجهی آن پرداخت هزینههای گزاف باشد. بازی عالی شیپکا در این نقش و استفادهی هوشمندانهی سازندگان از دوستداشتنی بودن بازیگر برای ایجاد تعادل در وجوه مختلف داستان و البته برای ایجاد حس همذاتپنداری، کاملاً جواب داده است.
آشناییزدایی سازندگان از تصویر همیشگی جادوگران (جادوگرانی از نوع سِیلم) تبدیل به یکی از موتورهای محرک داستان شده و تقابل او با سایر جادوگران نقش مهمی در مسیر اتفاقات داستان ایفا میکند. البته گاهی به نظر میرسد سازندگان بیش از حد بر معصومیت چهره و بازیِ شیپکا تکیه میکنند و داستان اصلی را فراموش میکنند و این نقطهی قوت در لحظاتی تبدیل به نقطه ضعف سریال میشود.
یکی دیگر از نکات منفی سریال شاید مشکل عرصه کم برای شخصیتهای جانبی مخصوصاً شخصیتهای فانی باشد. دوستان سابرینا زمان کمی از سریال را به خودشان اختصاص میدهند و انتظاری که از نقشهای مکمل داریم را برآورده نمیکنند. در حالی که داستان، زمینهچینیِ لازم برای ظهور بیشتر این شخصیتها و داستانهای پر و پیمانتری برای آنها را از قبل انجام داده است. ضمن اینکه بخش مهمی از پیامها و مضامین اخلاقی قرار است توسط همین شخصیتها القا شود.
نکتهی منفی آخر شاید این باشد که داستان، همانطور که در بالا اشاره کردیم، زیادی در زرورق پیچیده شده. موردی که شاید خیلی به مذاق طرفداران فیلمهای ترسناک خوش نیاید. ماجراهای دلهرهآور سابرینا، سریالیست که حتی اگر نتواند برایتان دلهره بیاورد، قطعا میتواند سرگرمتان کند.