بررسی شخصیت «لیندا فیورنتینو» در «آخرین اغوا» به عنوان زن افسونگر
می توان شخصیت یگانه و منحصر به فرد زن افسونگر در نوآر جدید دههی 1990 را در همین راستا و برای مثال با لیندا فیورنتینو در آخرین اغوای جان دال تأویل کنیم، در تقابل با زن افسونگر نوآر کلاسیک دههی 1940 که حضوری شبحگون و وهم انگیز داشت، زن افسونگر نوین با پرخاشجویی جنسی صریح و مستقیم کلامی و جسمانی مشخص می شود، با نوعی خود کالا-انگاری و خودبازیچهانگاری بی واسطه؛ با “روح یک پاانداز در جسم یک روسپی”؛ یا همانطور که در پوستر تبایغاتی فیلم نوشته شده: “بیشتر مردم یک سویهی تاریک دارند… اما او هیج چیز دیگری ندارد”.
راز این زن افسونگر جدید این است که اگر چه او بر خلاف زن افسونگر کلاسیک کاملاً شفاف است (یعنی به وضوح نقش فاحشه ای حسابگر را بازی می کند، و تجلی تمام عیار شیطان است) راز او همچنان پا بر جاست. در اینجا ما با پارادوکسی مواجهیم که هگل پیش از این تشخیصاش داده بود: گاهی اوقات، افشای کامل نفس و شفافیت کامل نفس، یا به تعبیری، این آگاهی که هیچ محتوای پوشیدهای وجود ندارد، سوژه را به مراتب رازآمیز تر می کند، گاهی اوقات صراحت تمام و کمال، موثرترین و بدیع ترین شیوهی فریب دیگری است. به همین دلیل، زن افسونگر نئونوآر همچنین قدرت اغواگرانهی مقاوت ناپذیرش را علیه معشوق بیچارهاش به کار می گیرد، استراتژی او این است که با بیان صریح حقیقت به معشوق فریبش دهد.
معشوق قادر به پذیرش این حقیقت نیست؛ او از فرط استیصال به این باور متوسل می شود که در پشت ظاهر فریبکار و سرد زن، قلبی از طلا وجود دارد که باید نجاتش داد، و این زن فردی است با احساسات گرم انسانی و اینکه آن برخورد فریبکارانه و سرد صرفاً تمهید دفاعی زن است. بنابرین، در بطن لطیفهی یهودی و مشهوری که فروید نقل می کند: “چرا به من می گی داری به لمبرگ می ری، در حالی که واقعاً داری به لمبرگ می ری؟” کنایهی تلویحی و پایهای عاشق سینه چاک به زن افسونگر جدید وجود دارد که می توان به این شکل جمع بندیاش کرد: “چرا جوری عمل می کنی انگار فاحشهای فریبکاری؟” در اینجا ابهامی اساسی در شخصیت لیندا فیورنتینو وجود دارد: رفتار او کاملاً منطبق بر توصیف یک عمل اخلاقی حقیقی نیست تا آن حد که او همچون یک شیطان تمام عیار مطرح می شود، همچون سوژهای با ارادهای شیطان صفتانه که کاملاً به آنچه انجام می دهد آگاه است. او کنش هایش را بنا بر ملاحظات ذهنی انجام می دهد، یا به تعبیری، ارادهاش هم سطح با کنش های رذیلانهاش قرار دارد. در نتیجه خیال پردازی هنوز در جهان نئونوآر قطع نمی شود. زن افسونگر همچنان یک خیالپردازی مردانه باقی می ماند.