در دورانی که مردم به سینما روی خوش نشان دادهاند و این صنعت با رونق دوباره مواجه شده است، فیلمهای کمدی از اوضاع بهتری برخوردار هستند. البته کمدیها در تمام دوران مورد استقبال مخاطب قرار میگرفتند به خصوص وقتی که یکبار هم امتحان خود را پس دادهاند. موفقیت «نهنگ عنبر۲» در گیشه را شاید بتوان اینگونه توجیه کرد. وقتی داستان مشخصی برای تعریف کردن نداری، ناچار به تکرار مولفههای فیلم پیشین میشوی تا شاید با تکیه بر آنها موفق به جذب مخاطب شوی. در مورد نهنگ عنبر بارزترین مولفه تصویر دهه ۶۰ است که پایه اصلی قسمت دوم این فیلم است. «نهنگ عنبر۲» با استقبال فوقالعادهای در گیشه مواجه شده است اما فیلم ضعیفتری نسبت به قسمت اول خود به شمار میآید. با سینماگیمفا همراه باشید.
اولین تجربه سینمایی سامان مقدم به سال ۱۳۷۰ برمیگردد. زمانی که به عنوان دستیار کارگردان در فیلم رد پای گرگ همکاری خود را با مسعود کیمیایی آغاز کرد و این همکاری در فیلمهای ضیافت و سلطان نیز ادامه پیدا کرد. سیاوش اولین فیلم بلند سامان مقدم است که به نوعی میتوان آن را آغازگر ورود حرفهای مقدم به سینمای ایران دانست. او تجربه ساخت کمدی را هم پیش از این فیلم داشت. فیلم مکس و سریال شمسالعماره دیگر کمدیهای او به حساب میآیند که هر دو در جذب مخاطب موفق عمل کردند. به خصوص فیلم مکس که میتوان آن را یکی از بهترین کمدیهای سینمای ایران دانست و از معدود فیلمهای موزیکال سینمای ما به شمار میرود.
حضور رضا عطاران، مهناز افشار و ویشکا آسایش با گریمها و لباسهای دهه ۶۰ و نمایش اغراقشده عادات و رفتارهای آن زمان، مهمترین جنبه تمایز «نهنگ عنبر» با دیگر کمدیهای رایج سینما بود. علاوه بر این موارد، فضاسازی خاص آن زمان به باورپذیری هرچه بیشتر داستان در ذهن مخاطب کمک میکرد. تمام این عوامل موجب شد که فیلم با استقبال فوقالعادهای از سوی تماشاگر روبرو شود و سازندگان را به فکر ساخت قسمت دوم انداخت. «نهنگ عنبر۲» با همان بازیگران اصلی و اضافه شدن تعدادی دیگر، این روزها پرفروشترین فیلم روی پرده است.
«نهنگ عنبر۲» اساسا فاقد خط داستانی مشخصی است. ذوقزدگی ناشی از به تصویر کشیدن دهه ۶۰ و مورد استقبال واقع شدن آن از طرف مخاطب، سازندگان را وادار به تکرار کرده است. با این تفاوت که اینبار سوژه ابتدایی نیز دیگر بکر به نظر نمیرسد. داستان از ادامه فیلم اول آغاز میشود. آنجایی که ارژنگ بعد از ۴۰ سال انتظار بالاخره به عشق قدیمی خود رویا رسیده و برای برگزاری عروسی با هم راهی شمال میشوند. در جریان سفر به شمال یادآوریهای آن دو، فیلم را دوباره به دهه ۶۰ میبرد. تمام داستان در فلش بکهایی دنبال میشود که اتفاقا در آنها نیز نه داستان مشخصی به چشم میخورد و نه هیچ گونه اوج و فرودی. مانند قسمت اول رویا میخواهد به آمریکا برود و ارژنگ در تلاش است که او را از این کار بازدارد که البته موفق هم نمیشود. یعنی داستانی مشابه قسمت اول که نه چیزی به آن اضافه میشود و نه حتی از زاویهای دیگر به آن نگریسته میشود. به گونهای که فیلم ملغمهای از آواز و رقص بازیگران اصلی است که به هر بهانهای به نمایش در میآید و کارکرد خاصی در پیشبرد داستان ندارند. فیلم حتی از بعضی جهات شباهتی با قسمت اول خود هم ندارد. به عنوان مثال شخصیت جدیدی که در قسمت دوم حضور دارد، دوست صمیمی ارژنگ و رویا با بازی حسام نواب صفوی است که با وجود حضور پُررنگ در این قسمت، در قسمت اول وجود خارجی ندارد. حتی ما در قصه میبینیم که در تمام این سالها ارژنگ به رابطه میان آن دو مشکوک بود آن هم در حالی که در قسمت اول از این شخصیت خبری نبود. در همین قسمت هم حضور ویژهای ندارد که البته به شخصیتپردازی او برمیگردد. معلوم نیست از کجا آمده و حتی معلوم نیست حضورش قرار بوده چه کاربردی در داستان داشته باشد! به تمام اینها محو شدن یکبارهاش از قصه را هم اضافه کنید تا گنگ بودن این شخصیت برای مخاطب کامل شود. در حقیقت روند اصلی داستان تکراری است و در واقع تنها تغییری که نسبت به قسمت اول حاصل شده، وجود همین خرده داستانهای جزئی است.
گرهها و چالشهای موجود در یک فیلم میتواند در لحظاتی داستان را هیجانانگیز کند و به عبارتی حل شدن آن برای مخاطب مهم باشد. «نهنگ عنبر۲» خالی از این موقعیتها و گرهگشاییهاست زیرا که اساسا گرهای هم ایجاد نمیکند. به جز سکانسی که ارژنگ از فاش شدن اعترافات داخل نوار نگران میشود و تلاش میکند که رویا به آن دسترسی پیدا نکند. اما بلافاصله در سکانس بعد میبینیم که آنها در حال گوش دادن به نوار هستند بدون این که اتفاق خاصی افتاده باشد. وقتی برای فیلمساز از اهمیت چندانی برخوردار نباشد، ناخودآگاه مخاطب هم آن را جدی نمیگیرد.
اما جدا از تمام این قضایا فیلم رضا عطارانی دارد که وزنه سنگین این روزهای گیشه سینما است. موفقیت اکثر فیلمهای دنبالهدار وابسته به بازیگر اصلی آنهاست و در مورد نهنگ عنبر به شدت این نظریه صدق میکند. چند سالی میشود که فیلمهای او بدون استثنا فروش بالایی دارد و حضور او در هر پروژهای تضمین موفقیت آن در گیشه است. طنازی ذاتی او به خوبی برای ایفای این نقش و به خصوص سکانسهای تقلید رقص کمک کرده است. اما حتی بازی او نیز به درخشانی قسمت اول نیست و نمیتواند یکتنه فیلم را نجات دهد. مهناز افشار و ویشکا آسایش نیز در مقایسه با قسمت اول جزئیات جدیدی به بازی خود اضافه نکردهاند (به این دلیل که اساسا برای شخصیتها طراحی جدیدی صورت نگرفته است) و بازی آنها ویژگی جدیدی ندارد. حضور رضا ناجی و علی قربانزاده در قسمت دوم کاملا بیاساس و بدون استفاده است.
اما بزرگترین نقطه ضعف فیلم، تغییر ریتم و ضرباهنگ و تبدیل آن به ملودرام در دقایق پایانی است. این که فیلم در لحظاتی بیدلیل دچار لکنت میشود و لحن سرخوش فیلم جای خود را به لحن غمگینکنندهای میدهد، بزرگترین ابهام داستان برای مخاطب است. تصادف عجیب و بی ربطی که با یک جشن عروسی خیالی پیوند میخورد و میخواهد که برای دقایقی مخاطب را احساساتی کند. در صورتی که دلیل این اتفاق به هیچ وجه مشخص نیست.
«نهنگ عنبر۲» سرشار از این موقعیتهای پراکنده و بیارتباطی است که در کنار هم چیده شده تا بتواند موفقیت فیلم پیشین را دوباره تکرار کند. معجونی از رقص و آواز و مایکل جکسون. اما بیمایه بودن داستان و تکراری بودن موقعیتها موجب شده است تا از نظر کیفی فیلم بسیار ضعیفتر از قسمت اول خود باشد. هرچند فروش بسیار بالای فیلم نشاندهنده این موضوع است که فیلم کمدی از چه جایگاهی در نزد تماشاگر برخوردار است و او تا چه حد در اوقات فراغت خود به تماشای این دسته از فیلمها مینشیند. شاید بهتر باشد که فیلمنامهنویس و کارگردان نیز به همان اندازه برای مخاطب این نوع سینما ارزش و اهمیت قائل باشند و نخواهند که به هر قیمتی مخاطب را به سینماها بکشانند.
توسط دنیا پادیار