داستان استارتاپ؛ کیفهای قابل بازیافت
جانین من، بنیانگذار شرکت Junes در تگزاس آمریکا است. این شرکت در زمینهی مد و فشن فعالیت دارد و محصولاتی که تولید میکند با محیط زیست سازگار هستند. کیسههای پلاستیکی یکی از دلایل اصلی تخریب محیط زیست هستند و هدف اصلی شرکت این است که با مصرف صد میلیارد کیسهی پلاستیکی که هر سال تنها در آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد مقابله کند. شرکتهای زیادی وجود دارند که محصولات قابل بازیافت مانند بطریهای آب و عینک آفتابی تولید میکنند. شرکت Junes نیز فعالیتهای خود را در زمینهی تولید کیفهای قابل استفادهی مجدد گسترش داده است.
جانین در تگزاس به دنیا آمد و بعد از چندین سال کار در نیویورک، دوباره به تگزاس بازگشت تا با راهاندازی یک کسبوکار در زمینهی کیفهای قابل بازیافت به اقتصاد زادگاه خود کمک کند. او به مدت سه سال روی توسعهی کسبوکار خود کار کرد و توانست با شروع سال ۲۰۱۷ فعالیت خود را گسترش دهد. درآمد شرکت در ۱۲ ماه گذشته حدود ۱۰۶ درصد رشد داشته است و محصولات آن برای حمل کالا در ۲۸ فروشگاه خردهفروشی مواد غذایی ارائه میشود و ۱۸ کارمند در این شرکت مشغول به کار هستند. مانند هر کسبوکار دیگری، این شرکت نیز برای اینکه بتواند به این مرحله برسد سختیهای زیادی تحمل کرده است. در ادامهی این مقالهی زومیت بخشهایی از مصاحبهی سایت فوربز را با بنیانگذار این استارتاپمیخوانیم.
زمانی که از شما خواستیم با ما مصاحبه کنید خیلی هیجانزده شدید و سریع دعوت ما را پذیرفتید. ما هم خیلی دوست داشتیم که در مورد سختیهای کارآفرینی این استارتاپ با شما صحبت کنیم. چه چیزی باعث شد که دعوت ما را سریع قبول کردید؟
من خودم هم از شنیدن داستان موفقیت شرکتهای بزرگ و کارآفرینان آن خسته شدهام؛ داستان ایدههای بزرگی که تنها در عرض دو تا پنج سال با اندازهای بزرگ شدهاند که درآمد چندین میلیون دلاری داشتهاند. همیشه بعد از شنیدن چنین داستانهایی با خودم فکر میکنم کجای راه را اشتباه رفتهام؟ یا اینکه آیا محصولاتی که تولید میکنم به اندازهی کافی خوب نیستند؟ من فکر میکنم داستانهایی که از زندگی کارآفرینان منتشر میشود جنبههای واقعی و تجربیات آنها را در بر نمیگیرد. کارآفرینی بسیار سخت است و به نظرم در این داستانها به اندازهی کافی روی این موضوع تأکید نمیشود. من کارم را به دلیل مالکیت شرکت و درآمد بالای آن آغاز نکردم؛ بلکه دلایل خاصی برای این کار داشتم. من به درست بودن کاری که انجام میدهم ایمان دارم؛ اما هرگز فکر نمیکردم تا این اندازه سخت باشد.
در تمام این مدت سختترین کار برای تو چه چیزی بوده است؟
من همیشه با خودم در جنگ بودم که آیا کاری که انجام میدهم درست است؟ آیا برای انجام چنین کاری به اندازهی کافی قوی هستم؟ آیا میتوانم همهی ابعاد کار را مدیریت کنم؟ ابتدای امسال به غرایضم شک کرده بودم و نمیتوانستم به خودم اعتماد داشته باشم. همهی کارها به مشکل برخورد کرده بود و احساس میکردم نمیتوانم اوضاع را ساماندهی کنم.
چه چیز باعث به وجود آمدن مشکل و بروز چنین احساسی شده بود؟
این فرآیند خیلی آهسته رخ داد؛ اما فکر میکنم مهمترین دلیل این بود که من هیچ تجربهای در این زمینه نداشتم. در چند سال اخیر کار پارهوقت داشتم و بهصورت آزاد کار میکردم و به همین دلیل بعد از وارد شدن به یک کسبوکار جدید بسیار ترسیده بودم. در درون خودم میدانستم که کار درستی انجام میدهم؛ اما میترسیدم از اینکه محصولاتم را به بازار ارائه دهم؛ بنابراین همیشه بهانه میآوردم و این کار را به تعویق میانداختم. اما سال پیش به خودم گفتم که من تماموقت و انرژیام را برای این کار گذاشتهام و اکنون زمان آن رسیده است که وارد مرحلهی بعد شوم. ترس را کنار گذاشتم و این کار را انجام دادم اما اوضاع مطابق میلم پیش نرفت. بردهای کوچکی داشتم اما احساس میکردم نمیتوانم هیچ کاری را بهدرستی انجام دادم. از خودم انتظار بالایی داشتم و خواندن داستان موفقیت شرکتهای بزرگ هیچ کمکی در این زمینه به من نکرد.
برنده شدن را در چه چیزی میدیدی و چرا احساس شکست میکردی؟
من توانستم کیفهایی که تولید کردهام در فروشگاههای محلی وارد کنم؛ اما قبول شدن محصولم از طرف سایر فروشگاهها بسیار سختتر از چیزی بود که فکر میکردم. چند ماه پیش محصولاتم را به سایر فروشگاهها فرستادم و بعد از پذیرفته شدن احساس برنده بودن میکردم؛ تا اینکه چهار ماه بعد ایمیلی از طرف یکی از فروشگاهها دریافت کردم که در آن نوشته شده بود کیفها به فروش نرفتهاند. این ایمیل تنها در دو جمله نوشته شده بود و بعد از آن به ایمیلهایی که میفرستادم و حتی تماسهای تلفنیام پاسخی داده نمیشد. احساس بسیار بدی داشتم و از اینکه شانس دوبارهای به من داده نشده است بسیار ناراحت بودم.
بعد از این اتفاق تصمیم گرفتم طرح محصولات را عوض کنم. بنابراین وقت و هزینهی زیادی روی این موضوع گذاشتم و محصولات جدیدم را به همان فروشگاه عرضه کردم. اما این راه حل هم جواب نداد و احساس میکردم کاملا شکست خوردهام. هزینهی زیادی برای این موضوع انجام داده بودم و دوران بسیار سختی داشتم. حتی تا امروز هم هیچ پاسخی از طرف آن فروشگاه دریافت نکردهام.
آیا از اینکه روی این موضوع سرمایهگذاری کردهای ناراحت هستی؟
هنوز هم فکر میکنم که این طراحی جدید برای فروشگاههای دیگری بهغیراز مواد غذایی جواب خواهد داد. من بسیار ناراحت بودم و بابت این موضوع خیلی به خودم سخت گرفتم. درست در زمانی که در بدترین شرایط ممکن بودم به خودم گفتم این سختی و شکستها بخش جدانشدنی فرآیند هستند. اینکه باید به خودم افتخار کنم و آنقدر اشتباه کنم تا نهایتا راه درست را پیدا کنم. راهاندازی یک کسبوکار به هیچ عنوان ساده نیست و هر مرحلهی این فرآیند درسهای جدیدی برای من خواهد داشت.
در حال حاضر سه سال از فعالیت شرکت Junes میگذرد؛ اما تو در صحبتهایت گفتی محصولات خود را بهتازگی به بازار عرضه کرده و برند خود را به دنیا معرفی کردهای. چه چیزی باعث شد این کار را زودتر انجام ندهی؟
فکر میکنم این روزها بخش عمدهی تبلیغات برندها در شبکههای اجتماعی انجام میشود. برای معرفی محصولم باید خودم و نمونه کارهایم را در آنجا تبلیغ میکردم. من دارای شخصیت نسبتا خصوصی هستم و هیچ موقع در مورد کارهایی که انجام دادهام خودستایی نکردهام. روش تربیتم به این صورت نبوده است و واقعا چنین شخصیتی ندارم. من زیاد طرفدار شبکههای اجتماعی و وقت گذراندن در آن نیستم؛ اما امسال احساس کردم که خودم و مشکلاتم را بهنوعی از دیگران پنهان میکنم. همچنین در مرحلهی تولید نمونههای اولیه متوجه شدم که بهشدت از شکست خوردن میترسم. اما همانطور که میدانید، پنهانکاری چیزی نیست که یک کسبوکار برای رشد کردن به آن احتیاج داشته باشد. بنابراین تصمیم گرفتم خودم و کاری را که انجام میدهم، به دنیا معرفی کنم.
با تمام مشکلاتی که تابهحال داشتهای، آیا به نقشهی دوم فکر کردهای؟
بله من همیشه با خودم فکر میکنم چه موقع قرار است کار را رها کنم و برای ادامهی زندگی به شهر دیگری نقل مکان کنم. اما هرگز چنین کاری را عملی نخواهم کرد زیرا احساس میکنم ۳۰ سالگی بهترین دههی زندگیام بوده است. تازه متوجه شدهام چه کسی هستم و اینکه میخواهم چه کاری انجام دهم. من همیشه به ایدههای جدید فکر میکنم و غیر از این نمیتوانم کار دیگری انجام دهم. هر زمان تلاش میکنم برای شخص دیگری کار کنم احساس میکنم ذرهذرهی روحم از بدنم خارج میشود تا روزی که دیگر نتوانم زندگی کنم. میدانم که چنین شخصیتی دارم و غیر از کارآفرینی نمیتوانم کار دیگری انجام دهم. بنابراین نهایت تلاشم را میکنم که با سختیها کنار بیایم.
در حال حاضر مشغول جذب سرمایه هستی، این فرآیند تابهحال چگونه بوده است؟
من سال خیلی سختی داشتهام و در حال حاضر از اینکه میتوانم مفهوم محصولات و کسبوکارم را در کنار هم قرار دهم احساس خوبی میکنم. از اینکه کارم را به سرمایهگذاران توضیح دهم احساس هیجان میکنم و این کار را واقعا دوست دارم. همچنین با افراد جدیدی آشنا میشوم که مفهوم کارم را درک میکنند و به آن ایمان دارند.
آیا تابهحال درس جدیدی در مورد جذب سرمایه یاد گرفتهای؟
بله من در طی این فرآیند با سرمایهگذاران زیادی صحبت کردهام و از آنها نصیحتهای زیادی شنیدهام. بهعنوان مثال به من گفتهاند اکنون آمادگی کافی ندارم و نباید برای جذب سرمایه اقدام کنم. اینکه باید هنوز روی توسعه، افزایش ارزش محصول و فروش بیشتر آن تمرکز کنم. حتی یک بار یکی از سرمایهگذاران از من پرسید آیا تابهحال در فیسبوک تبلیغات انجام دادهام؟ و زمانی که پاسخ منفیام را شنید، گفت بهتر است هر چه سریعتر روی این موضوع کار کنم و تعداد مشتریهایم را افزایش دهم.
آیا این یعنی فعالیت جذب سرمایه را متوقف خواهی کرد؟
من در مورد این موضوع با افراد دیگری صحبت کردهام و تصمیم ندارم فرآیند جذب سرمایه را متوقف کنم. من بسیاراسترس دارم و این کار کمک میکند میزان استرسم را کاهش دهم. اما یک نفر را برای رسیدگی به شبکههای اجتماعی استخدام کردهام و در عین حال روی توسعهی محصولات کار میکنم. در حال حاضر به دنبال تولید پارچه از بطریهای پلاستیکی قابل بازیافت برای تولید کیف هستم. بنابراین مبلغ سرمایهی مورد نظرم را کاهش دادهام اما هنوز هم به دنبال جذب سرمایهگذار هستم.
فکر میکنی از سال ۲۰۱۴ که کارت را آغاز کردی، تابهحال چه مقدار پیشرفت داری؟
احساس میکنم مانند گذشته به خودم سخت نمیگیرم و صبور شدهام. به مرحلهی بالایی از شناخت خودم رسیدهام و نقاط ضعف و قوتم را بهتر میدانم. احساس میکنم عاقلتر شدهام و واقعا به خودم افتخار میکنم. هنوز هم بخشی از وجودم با صدای بلند میگوید که یک بازنده هستم اما میدانم که کار فوقالعاده بزرگی انجام دادهام. این موضوع را همیشه به خودم یادآوری و به آن افتخار میکنم.
حال که وارد مرحلهی جدیدی شدهای، چه چیزی بیشتر از همه برایت هیجانانگیز است؟
با اینکه هنوز هم در مراحل زیادی شکست میخورم و پذیرفته نمیشوم؛ اما احساس میکنم که روحیهای قوی دارم و باید بجنگم. میدانم که یک جنگجوی قوی هستم و امیدوارم پیروز شوم.
برگرفته از FORBES