قبل از بررسی کامل این موضوع باید به چند نکتهی مهم اشاره کنم. همواره علتهای مختلفی برای ترغیب مردم جهت انتخاب یک فیلم برای تماشا وجود دارد. تعریف و تمجید دوستان، تیزر یا ویدئوی تبلیغاتی، امتیاز سایتها یا مجلات، پوستر، کارگردان یا نویسنده و یا بازیگر مورد علاقه، خلاصه داستان، موضوع، ژانر و … جرقهی اولیهای در ذهن ما ایجاد میکنند تا تصمیم خود را برای دیدن فیلم، بگیریم. تبلیغات، مهمترین عامل در ایجاد این جرقه میباشد که در ابعاد مختلف مانند ویدئو کلیپ تبلیغاتی(Trailer)، که تاثیرگذاری بیشتری نیز دارد، به نمایش درمیآید. یک تیزر خوب، میتواند موفقیت فیلم را از لحاظ فروش تضمین کند چراکه در ساخت آن از کنار هم قرار دادن صحنههای جذاب(و در عین حال بیارتباط به یکدیگر) همراه با موسیقی تاثیرگذار استفاده میشود و چون مخاطب نمیتواند پازلهای ایجاد شده در ذهن خود را کنار هم بچیند، اقدام به دیدن فیلم میکند. تیزر و بقیهی موارد ذکر شده در بالا، تنها گوشهای از یک اثر را برای ما آشکار میکند، بنابراین تاثیر چندانی در نتیجهگیری و جمعبندی نهایی نمیتواند داشته باشد چراکه پس از تماشای کامل یک فیلم، میتوان در مورد آن قضاوت کرد.
سلیقهی افراد مختلف نیز، متفاوت است. سن، تیپ شخصیتی، سطح اطلاعات، دغدغههای ذهنی، شرایط اجتماعی و اقتصادی، قدرت تخیل، جنسیت، میزان حوصله، نوع جهانبینی و بسیاری از موارد دیگر، تعیین کنندهی سلیقه و حتی نوع برداشت از فیلم دیده شده، میباشد و بصورت کاملاً مستقیم، آن را تحتالشعاع قرار میدهد. فیلم پدرخوانده(The Godfather) یکی از آثار بهیادماندنی تاریخ سینما میباشد و با نگاهی به لیست های منتشرشده از طرف سایت ها و مجلات مختلف، میتوانید به این موضوع پی ببرید اما همین فیلم، مورد علاقهی بعضی ها نبوده و حتی ممکن است از آن به عنوان یکی از بدترینها نیز یاد کنند و علت این امر، وجود واقعیتی به نام «برداشت شخصی» میباشد. بهطوریکه هر فرد، دیدهها و شنیدهها را از فیلتر ذهنی خود عبور میدهد و پس از آن است که میتواند آنها را درک کند. موضوعی که در اینجا باید به آن اشاره کنم، واژهی «سرگرمکننده» است. این واژه نیز کاملاً متاثر از سلیقهی هر فرد بوده و چه بسا فیلمی که در اصطلاح از طرف بعضی از مردم، سرگرمکننده خوانده میشود، برای عدهای دیگر، به قدری ملالآور باشد که حتی نتوانند تا پایان، به تماشای آن بنشینند.
پارامترهای دیگری مانند درجه سنی، تاریخ اکران، تعداد سالنهای اکران، نوآوری(در هر زمینهای)، تعداد هواداران(Fan) و … در میزان فروش یک فیلم، دخیل میباشند. برای مثال درجهی سنی از G شروع میشود و با بالا رفتن، تعداد مخاطبهای خود را محدود میکند. با محدود شدن مخاطب، تعداد افرادی که واجد شرایط هستند، کمتر شده و تاثیر مستقیم آن در فروش کلی فیلم، دیده میشود. به همین خاطر است که در بعضی از فیلمها، با وجود صحنههای انفجار و زد و خورد، هیچ اثری از خون و خونریزی مشاهده نمیشود چراکه وجود آن باعث میشود درجهی سنی مشخص شده برای فیلم، بالاتر رفته و تعداد بینندهها، کمتر شود. تعداد هواداران یک عنوان هم عاملی بسیار مهم و تاثیرگذار است. فیلم Resident Evil که از روی بازی(Game) ساخته شده است، در طی سال های گذشته، طرفداران بسیاری را برای خود جمع کرده و همین عامل باعث میشود تا فروش کلی این سری، بیش از یک میلیارد دلار باشد. این اتفاق در حالی میافتد که فیلمهای ساخته شده، در مقایسه با خود بازی(از لحاظ داستان) و همچنین از جنبهی سینمایی، بسیار ضعیف بوده و حرفی برای گفتن ندارند. یا فیلم مومیایی(The Mummy) که امسال اکران شد، با وجود موفقیت خوب از لحاظ فروش(بیش از 400میلیون دلار)، نتوانست رضایت تعداد زیادی از مخاطبهای خود را تامین کند. بنابراین با در نظر گرفتن این موارد، قضاوت دربارهی کیفیت فیلم با توجه به میزان فروش آن، غیرمنطقی به نظر میرسد.
با نگاهی به پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما، میتوان گفت که مردم عادی، بیشترین تاثیر را در فروش کلی یک فیلم دارند. این قشر به هیچ وجه، سینما را به صورت حرفهای دنبال نکرده و با کوچکترین بهانهای، اقدام به تماشای فیلم میکنند و نظرات منتقدها، امتیازات سایتها و مجلات مختلف و … هیچ تاثیری در تصمیمگیری آنها برای انتخاب فیلم مورد نظر ندارد. این در حالیست که اکثر کسانی که بصورت نیمه حرفهای یا حرفهای، سینما را دنبال میکنند، در یک یا چند سایت مربوط به فیلم، عضو بوده و نظرات خود را بصورت نقد یا امتیاز، ثبت میکنند. فیلم دانکرک(Dunkirk) با توجه به میزان فروش خود، نزدیک به 50میلیون نفر، مخاطب داشته، درحالیکه مجموع کسانی که در سایتهای مختلف مربوط به فیلم، نظر خود را دربارهی این فیلم بصورت امتیاز، ثبت کردهاند، نزدیک به 300هزار نفر میباشند. پس در بهترین شرایط، شاید 10درصد از مخاطبین یک فیلم را افرادی تشکیل دهند که با توجه به نظرات منتقدها، سایتها و مجلات، اقدام به تماشای فیلم میکنند.
اما هدف از ساخت یک فیلم چیست؟ هدف از ساخت یک فیلم، انتقال یه پیام یا یک حس، به مخاطب میباشد که میتواند از راههای مختلفی صورت بگیرد. سینما برای انتقال پیام یا حس مورد نظر، از دو ابزار بسیار کارآمد بهره میبرد؛ داستان پردازی و شخصیت پردازی. با توجه به اینکه بیش از یک قرن از عمر سینما میگذرد، تجربیات بسیار زیادی در این زمینه بهدست آمده که امروزه شاهد شکل تکامل یافتهی آن ها هستیم و تا زمانیکه چیزی به اسم فیلم، وجود داشته باشد، همین روند، ادامه خواهد داشت. استفادهی درست و به جا از این تجربیات باعث میشود که محصول نهایی، علاوه بر داشتن استحکام از لحاظ ساختار سینمایی، با قشر گستردهای از مردم، ارتباط برقرار کرده و تاثیر مورد نظر را روی آن ها بگذارد. اما مسائل مالی را نیز نمیتوان در نظر نگرفت. یک فیلم حاصل کار گروهی افرادی است که در زمینهی تخصصی خود زحمت میکشند و موفقیت آن از نظر مالی میتواند انگیزهی ادامه مسیر را چندین برابر کند. پس برای رسیدن به موفقیت مالی، باید مخاطب را نیز در نظر گرفت و با دید وسیعتری به ساخت فیلم پرداخت. پدرخوانده(The Godfather)، مرد بارانی(Rain Man)، سکوت برهها(The Silence of the Lambs)، فورست گامپ(Forrest Gump)، سخنرانی پادشاه(The King’s Speech)، شلاق(Whiplash) و بسیاری از فیلمهای دیگر، نمونهی بارزی از فیلمهایی هستند که علاوه بر داشتن ساختار بسیار قدرتمند از لحاظ سینمایی، در زمینه فروش نیز موفق عمل کردهاند.
فراموش نکنید که شما قبل از ورود به سالن سینما جهت تماشای فیلم، پول بلیت آن را پرداخت میکنید و مجموع همین پولها، فروش کلی فیلم را رقم میزند، فارغ از اینکه شما و دیگران، از تماشای آن لذت بردهاید یا نه.