5 راهکار برای اینکه از نقشآفرینیهای شرقی نترسیم و دوستشان بداریم
“به قلم کسری کریمی اصل”
Shin Megami Tensai Persona 5 بلاخره پس از بارها تاخیر خوردن برای کشورهای غربی عرضه شد، متای فوقالعاده 93 را کسب کرد و یحتمل به لیست طولانی خیلی از بازیهای ژاپنی بینظیری که ما گمان میبریم تنها مناسب خود آنهاست و پس تجربهشان نمیکنیم افزوده شد، و بارالهی! این چه جنایت بزرگی است در حق شخص خود ما و در حق همین بازی.
بله بله من هم قبول دارم که بازیهای ژاپنی عجیب و غریباند، زبان زیباییشناسانهشان با غربیها فرق دارد ولی با این حال انقدرها هم که همه گمان میبرند غیرقابل دسترس نیستند.
در مقاله پیشرو به عنوان خرده گیمری که سالهای زیادی در سیاهچالهها و دهکدههای نقشآفرینیهای شرقی تلف کرده 5 راهکار که میتواند به ما در برخورد و تجربه عناوین شرقی کمک کنند و تابو تجربهنکردنشان را در زندگیمان بشکنند بهتان معرفی میکند.
باشد که شما هم از تجربه امثال پرسونا غافل نمانید.
راهکار اول: زبان انگلیسی خود را تقویت کنید یا با یک دیکشنری باز دکمه استارت را بزنید
شاید به عنوان توصیه اول مسخره به نظر برسد، اما چه بخواهید چه نخواهید، بازیهای شرقی پر از حرف، کلمه و نوشتارند و برخلاف نمونههای غربیشان، ما برای پیشروی و درک جریانات بازی خیلی مواقع نیازمند فهم کامل این جملات هستیم.
الزاما داشتن یک آگاهی کلی از زبان انگلیسی خیلی مواقع میتواند کارگشای ما در طی زندگی باشد، اما این برای تجربه کامل یک بازی شرقی شاید لازم باشد اما به هیچ وجه کافی نیست.
توجه داشته باشد وقتی حرف از تقویت زبان میزنم، الزاما منظورم داشتن یک دانش کلامی، یا دستور زبانی خیلی بالا نیست، مهمترین اصل مواجهه زیاد با متون است، یعنی شاید مثلا من دانش زبانی بیشتری از شما داشته باشد اما شما به دلیل اینکه بیشتر از من داستان و رمانهای انگلیسی زبان خواندهاید ذهن ورزیدهتری از من در این زمینه داشته باشید و در نتیجه در هنگام مواجهه با این حجم عظیم از متن و نوشتار خیلی دیرتر از من خسته شوید.
پس در نتیجه زبان خود را تقویت کنید، شاید خواندن روزی حداقل یکی دو داستان کوتاه در طی مسیر خیلی بیشتر از آنچه که فکر میکنید در این امر راه گشای شما باشند.
راهکار دوم: از عادت RealTime خواهی دست بکشید!
استدیوهای بزرگ بازیسازی غربی مدتهاست که درگیر لفظ Realtime یا همزمانی وقوع سلسله حوادث در بازیهایشان شدهاند، اینکه مثلا همه چیز انقدر در هم تنیده شود که قابل تفکیک نباشند و از این قبیل حرفها.
بگذارید همان اول کار خیالتان را راحت کنم، در نقشآفرینیهای شرقی به هیچ وجه از این خبرها نیست، امکان دارد وسط تجربه بازی یهو یک انیمه به جای CGI پخش شود و بسیاری از دیالوگها هم با متن و نوشتار به ما انتقال یابند، و اینکه هر 10 قدم به 10 قدم روند گیمپلی بنا به یک سری مورد، مثل وارد شدن به محیطی جدید، یا وارد شدن به فاز مبارزه، تغییر کند و این برای مایی که عادت داده شدهایم همه چیز پشت سر هم روی سرمان خروار شود مطمئنن یک تجربه کاملا متفاوت است، پس سعی کنید با این قضیه درون خودتان کنار بیایید، وگرنه که کلاهتان پس معرکه است.
راهکار سوم: گول پیچیدگیهای ظاهری را نخورید
شاید بتوان اینگونه توجیه کرد که غربیها خیلی به ظاهر و ارائه محصولات بیشتر اهمیت میدهند، در نتیجه همیشه در حال تلاش برای رسیدن به سادهترین و در عین حال کاملترین طراحی کاربردوست ممکن هستند، درست برخلاف شرقیها! و نتیجه این میشود که مثلا Dragon Age: Origins به عنوان یکی از پیچیدهترین نقشآفرینیهای تاریخ غرب تعداد منوهای رابط کاربریاش چیزی حدود یک دهم Kingdome Heartsهایی است که ابدا شما را با هیچ چالشی روبهرو نمیکنند. (بگذریم که نگارنده همه عناوینی که از این سری به دستش رسیده را به اتمام رسانیده)
اما بگذارید خیلی رک و پوست کنده خدمتتان عارض شوم که ماجرا به این هولناکی که به نظر میآید نیست، نخست اینکه خیلی مواقع این منوها صرفا بخشهای جانبی محسوب میشوند و الزامی برای فهم مکانیزمشان و سر زدن دائمی بهشان برای اتمام بازی نیست، و اینکه در عوض این پیچیدگیها اصولا شرقیها یک سری باج به مخاطب خود برای اتمام بازی میدهند، مثال بارزش اینکه اکثر نقشآفرینیهای شرقی از نمونههای غربی آسانتر هستند و گاهی اوقات میشود واقعا بدون درک 60 درصد از مکانیزمها آنها را به اتمام رساند.
با وجود اینحرفها از پیچیدگی نترسید، مطمئن باشید با کمی کلنجار رفتن در منوها قلق اکثریتشان راحت دستتان می آید.
راهکار چهارم: طنز و اغراق را همراه بدیهیات اثر هضم کنید
این یکی دیگر خیلی خیلی مهم است، اصولا درک این موضوع که مثلا “شود کوه آهن چو دریای آب، اگر بشنود نام افراسیاب…” چیز سختی است و خب به تصویر کشیدنش قطعا کار سختتری است، ولی درک این چنین موضوعی برای مخاطبی که ذهنش با فاز منطقی واقعیتگونه آثار غربی به عمل آمده تا حد زیادی غیرممکن است، ولی تلاش کنید، از خودتان ناامید نشوید، هر ژانر و گونه هنری یک سری ابزار و بدیهات در خود دارد که تا با آنها کنار نیامده باشید به هیچوجه نمیتوانید با خروجیهای آن ژانر ارتباط برقرار کنید، همه آثار ژاپنی در خود طنز و اغراق دارند، در میانه نبرد، قهرمانی از پس خودش یک هیولا را احضار میکند و همزمان هم به اینکه آیا زیر گاز را خاموش کرده یا نه فکر میکند، این ویژگی این آثار است که اتفاقا لحن بی نظیری به آنها داده، سعی کنید دوستشان داشته باشید، یا حداقل درکشان کنید. ببینید کلاه کله مرغی چقدر به اسنیک عزیزمان میآید.
راهکار پنجم: صبور باشید
این را دیگر من به هر کسی که بخواهد نقشآفرینی بازی کند میگویم، صبور باشید، عجله نکنید، بگذارید اثر، جهان و مکانیکهایش را کم کم بهتان معرفی کند، صبر کنید تا ساختار داستان کامل دستتان بیاید بعد راجب بازی قضاوت کنید، اصولا بازیهای غربی بنا به تجربه چیزی حدود دو تا سه ساعت زمان برای مقدمه خود نیاز دارند و نقشآفرینیهای شرقی دست کم چهار الی پنج ساعت، بعضی از فاینال فانتزیها تازه بعد از 20 ساعت ابتدایی تمام مکانیکها و جهانسازیهایشان را انجام میدهند، این شاید در عمل مسخره به نظر بیایید، ولی نمایانگر جزئیات عجیب و غریبی است که باید در این بازیها درک شوند تا یتوانند در ذهن مخاطب به عنوان یک تجربه خوب جا بیفتند، پس به آنها مجال دهید، تند قضاوت نکنید و مطمئن باشید که در پایان پاداش صبر خود را خواهید گرفت.
پردیس گیم