تعداد خیلی زیادی بازی عالی داریم، تعداد خیلی زیادی بازی فوق العاده عالی داریم، تعداد زیادی بازی شاهکار داریم، تعداد نسبتا زیادی از عناوین ابرشاهکار داریم اما تعداد ابرشاهکارهایی که “تاریخ ساز و جریان ساز” نیز بوده اند و کاری کرده اند که تا ابد جانشین و جایگزینی نداشته باشند، خیلی کم است. عناوینی که کسی حتی جرات مقایسه کردن عنوانی را با آن ندارد و اگر هم بخواهند مقایسه کنند رقیبی در آن حد و اندازه ها ندارند. بازی هایی که هر گاه، در هر زمانی، در هر کجای دنیا، هر شخصی با هر سلیقه ای و با داشتن کمی منطق، بخواهد از برترین بازی های تاریخ نام ببرد، نام آن عناوین در جایگاه های نخست آن لیست بدرخشند و نقاط ضعف حتی ریزی نیز در آن ها یافت نمی شود. بازی هایی که در صف اول ثابت کردن این که بازی های رایانه ای یک هنر ناب هستند، همواره حضور دارند و هر کسی بخواهد از بازی های رایانه ای دفاع کرده و به دیگر هنرها فخر بفروشد، نام این بازی ها ورد زبانش هستند و تعریف ناب و کامل “هنر” و ذات زیبای آن هستند. تعداد چنین بازی هایی اصلا زیاد نیست و البته نباید باشد و نمی تواند هم باشد زیرا ساخت چنین عناوینی از عهده هر سازنده ای بر نمی اید و حتی سازندگان بسیار قدرتمند و درجه یک دنیا نیز هیچ تضمینی برایشان وجود ندارد که بتوانند این گونه عنوانی را بسازند. بازی هایی مثل Red Dead Redemption ,Portal 2 ,Ico و البته افسانه ای به نام The Last of Us. اینها بازی های بی تکرارند و شبیه و نظیری ندارند.
یک نام دیگر نیز در اینجا هست، نامی که شاید بالاتر از تمام عناوینی که برای مثال گفتیم قرار می گیرد و مصداق بارز هنر ناب، تعریف کامل بازی بی نقص و برترین نماینده هنر و صنعتی به نام بازی های رایانه ای در دنیا برای نشان دادن زیبایی های ان است. این نام بدون شک “Bioshock” است و بس. ساخته مردی که عمر و جوانی خود را پای آن ریخت و از شیره وجودش برای آن مایه گذاشت و سرانجام نیز ساخت این سری پیرش کرد. وقتی مصاحبه مدتی قبل کوین لوین را که در پاسخ به سوال “ایا دوباره هم از این سری بازی خواهید ساخت؟” و پاسخ او را به یاد می اورم غم و اندوه در قلبم جمع می شود و از طرفی شادی و لبخند. ناراحت از این که شاید دیگر شاهد این بازی نباشیم و همینطور از شکستگی کن لوین در عرض چند سال، و خوشحال از این که او چنین فرنچایزی را برایمان خلق کرد هر چند از وجودش مایه گذاشت. کن لوین در پاسخ سوال بالا به خبرنگار گفت “بایوشاک مرا پیر کرد، زندگی ام را تغییر داد”. این حرف کاملا در چهره این نابغه نیز پیداست. تنها کافیست تا عکس های زمان ساخت نسخه اول بایوشاک را با اکنون مشاهده کنید تا ببینید شکسته شدن این مرد چقدر بیشتر از سال هایی است که گذشته. وی وجود خود را پای بایوشاک گذاشت و به همین خاطر هم هست که با تمام وجود عاششق و دلباخته بایوشاک می شویم. مقداری که ان را تجربه کنید دیگر راه بازگشتی از آن نیست زیرا تازه می فهمید این مرد بزرگ، این نابغه، چه الماسی ساخته است.
سال ۲۰۰۷ بود که افسانه Bioshock متولد شد و منصه ظهور رسید. در ان سال عنوانی با نام Bioshock که توسط ۲K Games و Irrational Games ساخته شده بود توسط شرکت ۲K Games برای پلتفرم های ایکس باکس ۳۶۰ و رایانه های شخصی منتشر گردید (یک سال بعد برای پلی استیشن ۳، منتشر گردید) و شاید حتی سازندگانش نیز فکر موفقیتی که برایشان در راه بود نمی کردند. بازی بلافاصله تبدیل به یکی از برترین عناوین آن سال شد و همه جا صحبت از آن بود و در تمامی منابع و مجامع خبری معتبر تحسین و تحسین و تحسین بود که از بایوشاک و کن لوین سازنده جوان آن می شنیدیم. امتیازات فوق العاده یکی پس از دیگری برای بازی اعلام می شدند که برخی از مهمترین آنها شامل امتیاز ۱۰۰ از وبسایت گیم اسپای، امتیاز ۱۰۰ وبسایت یوروگیمر، امتیاز ۱۰۰ وبسایت گیم شارک، امتیاز ۹۷ وبسایت IGN و امتیاز ۹۰ گیم اسپات بودند که همگی نشان از عنوانی فراتر از یک شاهکار داشتند. سرانجام با سیلی از امتیازات فوق العاده که بسیاری از آنها امتیاز ۱۰۰ و ۱۰ بودند، بایوشاک موفق گردید تا امتیاز متای رویایی ۹۶ را کسب نماید که نام این بازی و این سری و البته خالق آن یعنی کن لوین را برای همیشه در تاریخ این صنعت و هنر جاودانه کرد. به تازگی با توجه به انتشار هر ۳ عنوان این فرنچایز شاهکار در قالب یک مجموعه در نسل هشتم (بایوشاک، بایوشاک ۲ و بایوشاک اینفینیت)، نسخه اول این سری را مجددا تجربه کردم باز هم با این که بارها و بارها آن را در نسل هفتم بازی کرده بودم، انگار که در حال تجربه یک عنوان جدید بودم و لذت ان از اکثر بازی هایی که در نسل هشت تجربه کردم بیشتر بود. انگار که هر بار بازی می کنید تازه چیز جدیدی یاد می گیرید و بازی برای شما نکته و فلسفه جدیدی را رو می کند که شما را به فکر وا میدارد و همچنین با گیم پلی فوق العاده متنوع خود و تعداد بسیار زیاد روش هایی که نی توانید در مبارزات استفاده نمایید، ارزش تکرار بسیار بالایی می یابد و هرگز برای شما خسته کننده نمی شود. با توجه به این که وقتی در ارشیو گیمفا جستجو کردم، شاهد وجود نقدی از این بازی بی نظیر بودم، تصمیم گرفتم تا نقد و بررسی نسخه اول بایوشاک (بعد از آن هم نسخه دوم) را برای شما عزیزان به رشته تحریر در آورم تا هم شما لذت برده و یادی از خاظرات کنید و هم ارشیو سایت واقعا باید نقد این بازی که یکی از برترین های تاریخ است را داشته باشد. در اصل نقد و بررسی که در ادامه می بینید با تجربه جدیدی که اخیرا از نسخه نسل هشتمی این بازی داشتم انجام شده است ولی در حقیقت با همان عنوان سال ۲۰۰۷ هیچ تفاوتی ندارد و نقد ان نیز محسوب می شود زیرا که تنها تفاوت در بهبود گرافیکی است. پس اگر به عنوان بایوشاک علاقمند هستید و قصد دارید تا خاطرات خود را با این شاهکار زنده کنید و یا با آن اشنا نیستید و قصد دارید تا برای خرید این بازی در نسل هشتم تصمیم بگیرید با بنده و وبسایت تحلیلی خبری گیمفا در ادامه نقد و بررسی بازی Bioshock همراه شوید.
عقل ناقص نمی تواند جامعه بی نقص داشته باشد
” نام من اندرو رایان است و اینجا هستم تا سوالی از شما بپرسم. آیا یک مرد حق دریافت مزدی برابر با کار و کوشش و عرق پیشانی خود را ندارد؟ در واشنگتن میگویند: نه، آن متعلق به ضعفا است. در واتیکان میگویند: نه، آن متعلق به خدا است. در روسیه میگویند: نه، آن متعلق به همه است. من همه این جوابها را رد کردم. در عوض، من راه متفاوتی را برگزیدم. هر انسانی حق دارد انتخاب کند. من غیرممکن را انتخاب کردم. من Rapture را انتخاب کردم.
شهری که در آن هنرمند از سانسور نمیهراسد. شهری که عرف و اخلاقیات دست و پا گیر جلوی دانشمند را نمیگیرند. شهری که عزم و ایده بزرگ محدود و مقید نمیشود، و با کار و تلاش و عرق پیشانیتان، Rapture میتواند به شهر شما هم تبدیل شود.”
“در نهایت چه چیزی یک انسان را از یک برده متمایز میکند؟ پول؟ قدرت؟ خیر… انسان انتخاب میکند، برده اطاعت میکند. شما انسان هستید یا برده؟”
” همه ما خود تصمیماتمان را میگیریم، ولی در نهایت این تصمیماتمان هستند که ما را شکل میدهند”
” دو راه برای برخورد با یک راز وجود دارد، آن را برملا کنید و یا نابودش کنید.”
در خصوص بخش داستانی و فلسفه خلق داستان بایوشاک می توان ساعت و ساعت ها صحبت کرد و کتاب ها نوشت. یکی از برگ های برنده بایوشاک همین داستان بی نظیر ان است هرچند که در حقیقت باید بگویم این عنوان چیزی به غیر از برگ برنده ندارد! شاید در برخی بخش های بازی، عناوینی شبیه به بایوشاک وجود داشته باشند ولی از نظر داستان به واقع بازی مثل بایوشاک با چنین روایت و عمق وحشتناکی ندیده ایم یا شاید در حد انگشتان یک دست می شناسیم. صحبت هایی که در ابتدای این بخش برای شما عزیزان قرار دادیم و قبلا نیز حتما با آنها اشنا بوده اید، سخنان شخصیتی است که زاییده ذهن خلاق یک نابغه و استاد بازیسازی و داستان سرایی به نام کن لوین است. اندرو رایان رهبر و سازنده و موسس آرمان شهر رپچر بود. در واقع تاسیس این ارمان شهر باعث ایجاد زمینه داستانی بازی بایوشاک شده است و زمانی که ما وارد بازی می شویم سال ها از تاسیس آن گذشته و شهر در دوران نابودی و ویرانی خود است. شهری که قرار نبود به مخروبه ای از اجساد و دیوانه هایی جانی تبدیل شود، اما این گونه شد، زیرا که اساس جوامع انسانی این است.
انسان کامل نیست و جامعه ای که او بسازد هم کامل نخواهد بود و چیزی به نام آرمان شهر برای انسان وجود نداشته، ندارد و نخواهد داشت. رپچر شهری است در اعماق اقیانوس که روزی قرار بود نماد ایدئالیسم و آرمانگرایی انسانها باشد اما تبدیل شد به گورستان ایده آرمان شهرها و تاییدی بر شکست مطلق ایدهآل گرایی محض در جوامع انسانی و ناتوانی بشر در ایجاد جامعهای بی نقص و مبرا از هر گونه سختی و رنج و فساد. رپچر از آغاز ایدههای بزرگی را در بطن خود داشته است، ایدههایی از تاسیس یک ارمانشهر بر اساس افکار یک ایدئالیست و یک شخص آرمانگرا به نام اندرو رایان. فردی که بیشک یک نابغه بود و اگر نبوغ خود را در راههای بهتری غیر از جدا کردن جامعهای از مردم برای بردن به یک آرمانشهر، به کار میگرفت میتوانست یکی از برترین افراد تاثیرگذار تاریخ بشریت باشد. وقتی به تفکرات و ایدههای اندرو رایان مینگریم و صحبتهای وی را مطالعه می کنیم، بیشک به نبوغ و عزم بالای وی برای رساندن بشریت به آزادی و دادن حق انتخاب به همه و از بین بردن اختلاف طبقاتی، پی میبریم اما این نبوغ در راه صحیحی استفاده نشد و در نهایت به یک تراژدی ختم شد. آرمان شهری به نام رپچر که تبدیل به فاجعه بشری و تراژدی محض شد. کافی است که در یک جامعه، ارزشی به وجود بیاید که باعث تفاوت انسان ها و برتری آن ها بر یکدیگر بشود. اینجاست که طمع انسان بیداد می کند و برای به دست آوردن هر چه بیشتر این ارزش و دستمایه قرار دادن ان برای برتر بودن نسبت به دیگران دست به هر کاری می زنند.
این طمع بییشتر و بیشتر میشود و رقیبانی ایجاد میشوند که برای برتری بر یکدیگر بی رحمانه هم را قلع و قمع میکنند و این طمع در نهایت به جنونی منجر میشود که جامعه را به چنان فسادی میکشاند که کمکم گریبان مردم عادی را نیز میگیرد و زندگی در آرمانشهری بهشتگونه را به دست و پا زدن در چاههای سوزان جهنم تبدیل میکند. این نه سرنوشت رپچر، بلکه سرنوشت تمام آرمانشهرهایی است که قصد کنند جامعه و شهری را تافته جدا بافته از دیگر جوامع کنند و نوید زندگی و جامعه بینقص به مردمانش بدهند. انسان فساد به بار خواهد آورد. هر چقدر هم که همه چیز را گلچین کنیم و بهترینها را انتخاب کنیم و تمام سعی خود را بر بستن راه هر گونه فساد بکار بندیم، باز هم انسان خواهد لغزید و ایدهآل ها را نیز به فساد و تباهی خواهد کشید. انسان کامل نبوده و نیست و نخواهد بود و زندگی او نیز کامل نبوده و نیست و نخواهد بود و به همین منوال جامعه او نیز چنین است. جامعه بینقص و کمالگرا تنها چند صباحی دوام خواهد آورد و بالاخره انسان دستآویزی خواهد یافت تا آن را معیار و میزان برتری خود بر دیگران قرار دهد و این گونه است که آرام آرام حس طمع انسان بیدار شده و عدهای برای قدرت بیشتر دست به هر کاری خواهند زد و نهایتا جامعه در منجلاب فساد و تباهی فرو خواهد رفت. آری… انسان کامل نیست و نباید طلب زندگی کامل یا جامعه بینقص و کاملا ایدهآل را هم داشته باشید زیرا خود با دستان خود آن را به ویرانی خواهد کشید. در آخر تباهی را هیچ مفری نیست و انسان خود با توان حداکثر خود برای کندن گور خویش تلاش خواهد کرد، که این ذات انسان است، بیشتر و بیشتر خواهی، تشنه قدرت و اسیر شوکت.
شهر پر از فیلم ها و تابلوهایی تبلیغاتی است که نشان از اطمینان بنیانگذران شهر به موفقیتشان است و تبلیغات انواع و اقسام Plasmidها Gene Tonicها و مزایای استفاده از آنها را با حالتی طنز و جذاب برای مردم توضیح می دهد و آنها را تشویق به استفاده از این قابلیتها می کند. حال نکته اینجاست که داشتن هر یک از این قابلیتها در گروی خرج کردن مادهای ارزشمند به نام Adam است که حتی نامش نیز با هوشیاری و زیرکی توسط کن لوین در بازی انتخاب شده است. در واقع آن ارزشی که عرض کردم طمع انسانها را بر میانگیزد و کاری میکند تا برای داشتن هرچه بیشتر از آن به جان هم بیافتند، در مورد شهر رپچر همین Adam است. آنها به قدری ارزشمند و گرانقیمت و کمیاب هستند که در طی زمان حس طمع انسان ها برای استفاده هر چه بیشتر آنها، به جنونی کور تبدیل میشود و وحشیانه بر سر ذرهای از آن به جان هم می افتند. به مانند یک ماده مخدر قدرتمند هر چقدر که بیشتر از آن استفاده می شود انسان را بیشتر در منجلاب اعتیاد به آن فرو میبرد و در نهایت سرنوشتی به جز مرگ و به قتل رسیدن توسط دیگر مردم معتاد یا Big Daddy هایی که قصد حفاظت از Little Sister را در برابر آنها دارند، انتظارشان را نمیکشد و یا این که عاقبتشان در گوشهای به مرگی در اوج ذلت و بدبختی ختم میشود.
با چه امید و آرزوهایی مردم پای به این شهر گذاشتند و در جستجوی کمال و رستگاری دست در دست خانواده هایشان زندگی در رپچر را آغاز کردند و گمان میبردند که فرزاندانشان چه عاقبت بخیر، فرهیخته، موفق و باعث افتخار بشریت خواهند گردید اما چه گمان میکردند و چه شد. همین مردم مدتی بعد وحشیانه در شهر به جان هم افتاده بودند و بر سر ذرهای Adam به راحتی یکدیگر را پاره پاره میکردند و قتل و غارت، تمدن و فرهنگ آنها شده بود. این تراژدی شیره وجودی داستان بازی Bioshock است. هر چیزی که در Bioshock زیباست در وهله اول به خاطر این این است که در پوشش داستان بی نظیر بازی قرار دارد. بگذارید راحت بگویم. بایوشاک به خاطر داستانش بایوشاک است. اگر گرافیک بازی فوق العاده است و طراحی هنری بازی بی نظیر است، اگر گیم پلی و مبارزات بازی جزو برترین های تاریخ هستند، دلیل آن که تا این حد به چشم می ایند به خاطر قرار گرفتن در زیر سقف داستانی شاهکار بایوشاک است که همه زیبایی های بازی را چند برابر کرده است. شک نکنید که وقتی این بازی را تجربه کردید بارها و بارها و حتی تا مدت ها بعد از ان، به داستان بازی فکر خواهید کرد و آن را در ذهن خود مرور می کنید و برای خود تجزیه و تحلیلی می نمایید. بدون شک بخش داستان در بازی بایوشاک نه تنها نمره کامل را دریافت می کند بلکه حتی شایسته فراتر از ان نیز هست چرا که کن لوین یکی از چند داستان برتر تاریخ بازی های رایانه ای را خلق کرده است اگر نگوییم برترین و عمیق ترین داستان.
وقتی طراحی یک شهر، اشک به چشمان بیننده می اورد… اشک شوق از نبوغ مردی بزرگ…
در زمینه گرافیکی Bioshock یک شاهکار هنری است که قبلا نیز در مقاله عناوین شاهکار از لحاظ گرافیکی که بنده تقدیم حضورتان کرده بودم، Bioshock در رتبه اول آن لیست جای داشت. در مورد بخش گرافیک هنری به طور مفصل باید صحبت کرد که در ادامه شاهد آن خواهید بود اما در ابتدا بایستی مقداری در مورد گرافیک فنی این عنوان صحبت کنیم. عنوان Bioshock چه در نسخه نسل هفتمی در زمان خود و چه اکنون در نسخه بهبود یافته برای نسل هشتم، یک بازی کاملا استوار و بهینه شده از لحاظ گرافیکی است. در هر زمینه ای از جلوه های گرافیکی که فکرش را بکنید این بازی در بالاترین سطح ان قرار دارد و شاهد یکی از خوش گرافیک ترین بازی هایی هستیم که تاکنون خلق شده اند. نورپردازی بازی چیزی شبیه به معجزه است و یکی از دلایل بی نظیر بودن شهر رپچر همین نورپردازی فوق العاده ان است که نفس هر بیننده و بازیبازی را بند می اورد و نمیتوانند جز لب به تحسین گشودن کار دیگری انجام دهند. در زمینه نرخ فریم ریت نیز بازی کاملا با ثبات عمل کرده و می کند. به شخصه در طول تجربه خود در نسل قبل و در نسل جدید از این بازی، هیچ گاه شاهد افت نرخ فریم ریت نبوده ام و از این نظر بازی کاملا بهینه شده است. شهر رپچر با توجه وحشتناکی به جزئیات خلق شده است و شاهد کیفیت بسیار بالای گرافیکی در جای جای و گوشه و کنار این شهر نفرین شده هستیم و همه چیز از لحاظ گرافیک فنی (در کنار هنری) کاملا ایده آل است. به طور کلی باید گفت که عنوان Bioshock از لحاظ گرافیک فنی و ثبات جلوه های بصری کاملا بی نقص و فوق العاده عمل کرده است و تجربه بسیار شیرینی را برای شما رقم می زند.
بخش اصلی گرافیکی و جلوه های بصری در بازی Bioshock مربوط به طراحی و گرافیک هنری آن است که قبلا بارها و بارها به کرات در مورد ان با شما دوستان صحبت کرده ایم. همان طور که قبلا نیز خدمت شما عزیزان عرض کرده ام بایوشاک از طراحی هنری بی نظیر، بی نقص، چشم نواز، شگفت انگیز و بسیار زیبایی است که این طراحی های زیبا در طراحی شهر رپچر نمود یاته است. شهری به مانند رپچر در دنیای بازی های رایانه ای وجود ندارد که تا این حد از نظر طراجی هنری بی نقص و لایق بارها و بارها و بارها دیده شدن باشد. همان نمای گرافیکی رپچر در ویدئویی که از سطح اقیانوس و لا به لای ماهی ها به پایین می رویم و ناگهان نورهای کلان شهری در زیر آب را می بینیم از هر منظره گرافیکی و هنری در هر بازی دیگری زیباتر و شگفت انگیز تر است. خلق کردن یک چنین شهری تنها و تنها از ذهن یک نابغه با دیدی وسیع نسبت به مسائل اجتماعی، عرف، ارزشها، ضد ارزشها و هنجارها بر میآید که خاطری نگران دارد. شخصی که همواره پیچش مو را میبیند و میتواند عمق فاجعه و کنه مطلب را درک کند. خلق چنین شهری در دنیای بازی های رایانه ای مطابق همان کاری بوده است که اندرو رایان در بازی انجام داده است. با این تفاوت که آرمان شهر اندرو رایان شکست می خورد و موفق نمی شود اما آرمان بازی کن لوین کاملا جواب مثبت می دهد و یکی از برترین بازی های تاریخ این هنر و صنعت خلق می شود.
کن لوین خود به نوعی اندرو رایان بازی است اما از نوع موفقش. وقتی که به طراحی شهر رپچر، مناظر آن، دنیای زیر آب از پشت شیشه های شهر، ماهی ها، مردم دیوانه و قاتل شهر، مکان های تخریب شده شهر، بیگ ددی ها و همین طور لیتل سیسترها و هر چیز دیگری که در بازی است نگاه می کنیم در می یابیم که این بازی با هر بازی دیگری از نظر طراحی و گرافیک هنری متفاوت است؛ گرافیک هنری که هیچ بازی دیگری نتوانسته است در آن سطح، محیط و شهری را با این خصوصیات و المان ها و این سرنوشت و جو عمناک و مخوف را برای ما به نمایش در آورد و BioShock در این زمنیه بی رقیب است. فضاسازی بایوشاک بی نهایت خاص و زیبا و البته غمگین و مرده است. از در و دیوار رپچر غم واندوه میبارد. تصور این که قبل از قضایای بازی BioShock شهر چگونه بوده است و دیدن این که اکنون به چه روزی افتاده است بسیار دردناک است. از زیبایی تا زشتی، از سپیدی تا سیاهی، از امنیت تا ترس و از عرش به فرش. ساختمانهای شیک و زیبا، تالارهای پر طمطراق و اعیانی، نماهای جذاب و که در جای جای رپچر به چشم میخوردند، همه و همه حکایت از آرزوهای بزرگی داشت که اندرو رایان برای این شهر و ساکنین آن در سر میپرورانده است و قرار بوده تا بهنرین جامعه انسانی که تاکنون در دنیا وجود داشته است در اعماق اقیانوس شکل بگیرد و سرنوشت نسل بشر را تغییر دهد، اما چه زود این رویاها، کابوسی مرگبار شدند و چه زود آرمانهای شکل دادن تمدن ایدهآل تبدیل به آرزویی محال شدند.
ظاهر شهر با دغدغه بسیار و به گونهای طراحی شده است که با این که اکنون حالتی از هم گسیخته و بسیار ویران و متروکه دارد ولی فلسفه وجودی خلق آن و شکوه و عظمتی که در آغاز دوران خود داشته است، کاملا قابل مشاهده است. رپچر مانند چهرهای است بسیار زیبا و جذاب که دچار سوختگی و سانحه شده است و تنها ته چهرهای محو از زیبایی قبلی خود را هنوز به همراه دارد که آن هم در پس زشتی و اثرات حاصل از سانحه به سختی نمایان نیست است. در و دیوار خراب و پنجره های زخمی، شیشه های شکسته و ریخته در همه جای شهر، مغازه های ویران غارت شده، انواع و اقسام آشغال ها و لوازم به دردنخور که در شهر پخش شدهاند، انسان هایی وحشی مانند که مانند حیوانات حمله می کنند و خیابانهایی که مانند میدان جنگ است و پر از گانگسترها و انواع اسلحه ها و خون و خونریزی و جنازه و اعضای کنده شده بدن است. در این شرایط چه زیبایی مجال دیده شدن می یابد؟ این همان شهری است که از زیباییاش گفتیم و قرار بوده ایدهآلترین شهر برای ایدهآلترین زندگی باشد ولی قبرستانی برای مرگ ایدئالیسم و ساکنینش شد. در نهایت در مورد مجموع بخش گرافیکی بازی از نظر فنی و هنری باید گفت شاهد یک شاهکار هنری گرافیکی از لحاظ طراحی و فضاسازی و خلق یک شهر هستیم که این طراحی با گرافیک فنی با ثبات بازی باعث شده است تا شاهد یک بازی به غایت زیبا از لحاظ گرافیکی باشیم که همانطور که در ابتدای این بخش عرض کردم قبلا نیز در مقاله عناوین شاهکار از لحاظ گرافیکی، Bioshock در رتبه اول قرار گرفته بود.
بارها و بارها به رپچر بازگرد… این گیم پلی لعنتی هر بار جدید است…
درست است که تمام مواردی که در بازی بایوشاک شاهد هستیم بی نظیر هستند و داستان و گرافیک و .. هر کدام به تنهایی ارزش این را دارند که به خاطر آن ها بازی را انجام دهید، ولی آن چه که در اصل باعث شده است تا بایوشاک تبدیل به یکی از بی نظیرترین بازی های تاریخ شود و مهم تر از آن بارها و بارها و ارزش تکرار داشته باشد گیم پلی شگقت انگیز و بسیار جذاب آن است. وقتی که مدتی بازی را انجام می دهید و با کلیت گیم پلی آن اشنا می شوید دیگر جدا شدن از آن و رها کردن گیم پلی بازی چیزی مثل غیر ممکن است. گیم پلی بازی به قدری جذاب و هیجان انگیز است که شما را وادار می کند که فقط بخواهید بیشتر و بیشتر در آن فرو بروید و انواع و اقسام ترکیب های ممکن را که بازی در اختیار شما قرار داده است امتحان نمایید. حجم کارهای متنوعی که می توانید با ترکیب حملات دست راست و چپ که شامل اسلحه ها و پلاسمیدها می باشد انجام دهید خارق العاده است و به حدی کارهای گوناگون برای شکست دادن دشمنان می توانید انجام دهید که انگار بازی هر بار تبدیل به یک بازی جدید می شود. بی شک همین ترکیب پلاسمیدها و اسلحه ها نقطه عطف گیم پلی روییایی بایوشاک است و ارزش تکرار آن را بسیار بالابرده است. وقتی به ویدئوهایی که در سایتهای مختلف از تنوع روش های کشتن دشمنان با استفاده از ترکیب های مختلف پلاسمید و سلاح های گرم و سرد قرار داده شده اند نگاه می کنید تازه می فهمید که انگار اصلا شما این بازی را انجام نداده اید و چه کارهایی می توانسته اید بکنید و نکرده اید.
با پلاسمید دشمنان را منجمد کنید و با آچار آنها را بشکنید. با پلاسمید الکتریسیته تمام دشمنانی که در قسمتی درون اب ایستاده اند را از بین ببرید و خشک کنید. با پلاسمید آتش دشمنان را بسوزانید و در حالی که در حال سوختن هستند به نزدیک آنها رفته و با شاتگان دخلشان را بیاورید. تمام تورت ها و دوربین های امنیتی محیط را هک کنید و باعث شوید تا همه به جان دشمنانتان بیافتند و آنها را به رگبار ببندند. از خودتان یک ماکت درست کنید تا دشمنان به سمت ان کشیده شوند و خودتان همه را که در یک نقطه جمع شده اند با یک نارنجک به درک واصل کنید. با پلاسمید کاری کنید که دشمنانتان به هم حمله کنند و هم را بکشند و یا یکی از آنها را به دوست خود تبدیل کنید تا در مبارزه به شما کمک کند. زنبورهای مرگبار را به سمت دشمنان بفرستید و در حالی که درگیر زنبورها هستند با سلاح های خود کارشان را بسازید. اینها تنها و تنها چند عدد از کارهالی مختلفی است که می توانید با ترکیب پلاسمیدها و سلاح ها انجام دهید و اگر بخواهم تمام آنها را برای شما بنویسم نیاز به یک مطلب کامل دارد. حتی وقتی پلاسمیدها را اصلا در نظر نگیریم باز هم گیم پلی بازی متنوعتر از هر بازی شوتر دیگری است که دیده اید. تصور کنید که یک دایره کامل از انواع سلاح ها مختلف از تیرکمان گرفته تا شاتگان و مسلسل و .. در اختیار دارید و تازه هر کدام از آنها تقریبا ۳ نوع تیر مختلف دارند که باعث می شود کارایی هر کدام با عوض کردن تیرها بسته به شرایط مختلف مبارزه، کاملا عوض شود. همین خودش باعث شده است تا بایوشاک از تمام شوترهای هم رده خود برتر باشد حالا چه برسد به این که پلاسمیدها را که خود دنیایی از تنوع و جذابیت هستند نیز به بازی اضافه کنید تا گیم پلی تبدیل به بخشی شود که به راحتی باعث می شود شما بازی را ۴ الی ۵ بار به پایان برسانید بدون این که هیچ کار تکراری برای کشتن دشمنان انجام دهید.
یکی دیگر از فاکتورهای مهم گیم پلی در بازی مبارزه با بیگ ددی ها است که به واقع یکی از برترین موجودات خلق شده در تاریخ بازی های رایانه ای هستند. موجوداتی بسیار قدرتمند و مرگبار که البته یک محافظ هستند و دست های بزرگشان را به دستان کودکانه لیتل سیسترها که دخترانی معصوم بوده اند (و البته دیگر نیستند) می دهند و از آنها تا پای جان محافظت می کنند. مبارزه با این بیگ ددی ها در بازی بسیار دشوار و نفس گیر است و جوری که به سمت شما حمله می کنند و صدای آنها واعا انسان را می ترساند و جالب اینجاست که به خئدی خود موجوداتی صلح طلب هستند و تاز مانی که کاری به کار انها و لیتل سیسترها نداشته باشید کاری به شما ندارند. بعد از کشتن انها و در اختیار گرفتن کنترل لیتل سیسترها می توانید از آنها برای جمع اوری آدام که واحد اصلی خرید پلاسمیدها است استفاده کنید و در نهایت باید سرنوشت انها را رقم بزنید. میتوانید آنها را دوباره به همان دختر معصومی که بودند تبدیل کنید و کمتر آدام بگیرید و یا این که انها را با بی رحمی هاروست نمایید برای کسب ادام بیشتر. فکر نکنید که وقتی آنها را از بین می برید تا ادام بیشتری بگیرید هیچ اتفاقی نمی افتد و هیچ کس این بی رحمی شما را نمی بیند. بعدا باید تاوان گناهان خود را پس دهید و البته جایزه خوش قلبی خود را نیز خواهید گرفت. تصمیم برای سرنوشت لیتل سیسترها در بازی یکی از تصمیمات سخت در بازی هاست زیرا که بحث سر ادام بیشتر است که بسیار کمیاب است و با ان می توان پلاسمیدهای بیشتری خرید. در نهایت خیلی ساده و راحت و بدون هیچ شکی باید گفت گیم پلی بایواک بی نقص است. کاملا هم بی نقص است. مانند کلیت بازی. مانند خود بازی بایوشاک که هیچ نقصی ندارد، گیم پلی آن هم در نهایت کیفیت و جذابیت قرار دارد و حتی بارها و بارها وقتی به ان بازگردید خسته نخواهید شد بلکه هر بار بیشتر شیفته و دلبسته شاهکاری که کن لوین خلق کرده است خواهید شد.
سمفونی محزون پاد ارمان شهری مرده…
در بازی معمولا قبل از این که به یک شخصیت برسید تعداد زیادی از نوارهای ضبط شده توسط آن شخصیت را پیدا می کنید و می توانید یکی یکی گوش دهید (باید گوش دهید!). جالب اینجاست که صداگذاری این شخصیت ها به حدی بی نظیر است و به قدری عالی انجام شده اسیت که فقط با شنیدن صدای آنها انگار سال هاست که آنها را می شناسید و جتی می توانید چهره آنها را تصور کنید و وقتی به آنها می رسید و اینها را می بینید انگار که خیلی خیلی آشنا هستند. صداگذاری بازی چیزی است مانند تمام بخش های دیگر بازی یعنی یک شاهکار بدون نقص. تمام بخش های بازی و تمام شخصیت های بازی به بهترین شکل ممکن صداگذاری شده اند و کوچکترین ایرادی، حتی گوچکترین ایرادی در این بخش دیده نمی شود. موسیقی بازی هم که دیگر چه می توان گفت. انگار که وقتی که این دنیا را طراحی می کرده اند و رپچر را خلق می کرده اند موسیقی متن بازی رویش بوده است! تمامی موسیقی های بازی به بهترین شکل ممکن با بازی و محیط ان همخوانی دارند و نقش بسیار زیادی در هر چه ببیشتر فرو بردن شما به عمق اقیانوس و دل رپچر دارند که البته از بازی شخصی مانند استاد لوین انتظار دیگری هم نمی رود. موسیقی و صداگذاری بایوشاک بدون شک از برترین بخش های ان هستند و به خوبی نقش خود را در جذب بازیباز و غرق کردن وی در دنیای بازی را ایفا می کنند.
“مدینه فاضله” ای که دیستوپیا شد… عنوانی که جاودانه شد
خلق کردن عنوانی مثل Bioshock تنها و تنها از ذهن یک نابغه با دیدی وسیع نسبت به مسائل اجتماعی، عرف، ارزشها، ضد ارزشها و هنجارها بر میآید که خاطری نگران دارد. شخصی که همواره پیچش مو را میبیند، میتواند عمق فاجعه و کنه مطلب را درک کند. اصولا اعتقاد لوین بر این است که ایدهآل گرایی و کمالطلبی بیش از حد توسط انسان و جدا کردن عدهای خاص برای شهری خاص و زندگی خاص، همواره اثر معکوس خواهد داشت و باعث به بار آمدن فاجعهای انسانی خواهد شد. دلیل این موضوع آن است که انسان خود، کامل نیست و نمیتواند که به دنبال زندگی کامل و بدون نقص باشد، حال هرچقدر که برای دستیابی به آن سخت تلاش کند… رپچر به قدری زیبا و استادانه توسط استاد کن لوین خلق شده است که مو لای درز آن نمیرود و از هر نظر با فکر و حساب شده ساخته و پرداخته شده است و از هر نظر شهری کامل است. Bioshock معنا و مفهوم یک اثر هنری است. نه تنها یک بازی بلکه یک اثر هنری کامل که متعلق به کل جامعه هنر در دنیاست و نه فقط هنر بازی های رایانه ای. Bioshock هرگز نیازی به خودنمایی و از خود تعریف کردن ندارد و سازنده اش هم در کمال تواضع هیچ گاه از بازی اش کوچکترین تعریفی نکرده است زیرا استاد لوین می داند که بازی اش، خود معنای هنر ناب است و اگر تعریف کردن شایسته یک بازی باشد، آن بایوشاک است و بس.
بگذارید روراست باشم. خیلی دلم می گیرد از این که وقتی با برخی از دوستانم که فروشنده بازی ها هستند صحبت می کنم و می بینم تعداد فروش مجموعه ارزشمندی مثل Bioshock Collection که از نظر من رویایی ترین و ارزشمنترین ۳ گانه بازسازی شده در این نسل و شاید در تمام نسل هاست، از تعداد انگشتان دو دست هم برایشان کمتر بوده ولی شوترهای ابکی و بدردنخور تا دلتان بخواهد فروخته اند. دوستان عزیزم، کمی عمیق تر فکر کنید. بیایید از سطحی نگری دست برداریم. مگر این همه وقتمان را در دنیای بازی ها صرف نمی کنیم؟ مگر این همه در مورد خبر بازی ها و مقالات و .. نمی خوانیم؟ پس چرا آخرش هم به سراغ یک بازی معمولی برویم وقتی این قدر اطلاعات داریم؟ Bioshock هم شوتر است ولی نه از آن شوترهای بی کیفیتی که بازی می کنیم و مولتی پلیر دارند. Bioshock فقط بازی نیست. اصلا و ابدا یک بازی خالی نیست. Bioshock یک معنا و یک مفهوم است. Bioshock یک فلسفه است. همینطور از کنار آن نگذریم. به آن فکر کنید، آن وقت است که تازه ذهنتان باز می شود و آن وقت است که وقتی می خواهید بخوابید از فکر آن بیرون نمی آیید. دوستان عزیز اگر دارک سولز بازی نکنید، بلادبورن بازی نکنید، انچارتد بازی نکنید، هیلو بازی نکنید، کال اف بازی نکنید هیچ اتفاق مهمی نمی افتد فقط یک بازی شاهکار بی نظیر را از دست داده اید و کارنامه گیمریتان از تعدادی بازی فوق العاده خالی می ماند اما وقتی بایوشاک دارید و بازی نمی کنید، ذهنتان خالی می ماند، فکرتان خالی می ماند، یک بازی با عمیق ترین معناها و زیباترین فلسفه ها و دردناک ترین حقیقت ها از دست داده اید. وقتی بایوشاک بازی کرده اید زمانی که کسی می گوید بازی ها سطحی هستند و مال بچه ها هستند اولین چیزی که به یادتان می اید بایوشاک است و این که با خود می گویید چقدر آن فرد کوته فکر است. بایوشاک را ندیده است….
خیلی بازی ها شاهکار هستند، خیلی بازی ها نمره کامل گرفته اند، به شخصه به چند بازی نمره کامل و ۱۰ داده ام اما امتیاز ۱۰ Bioshock زمین تا اسمان فرق دارد. Bioshock از شما فکر می خواهد. Bioshock قوه تخیلتان را به کار می کشد. Bioshock شما را عاشق بازی می کند و عاشق فکر کردن به بازی ها. داستان Bioshock را تا به حال ندیده اید و نخواهید دید. قدر ۳ گانه ای که اکنون در نسل ۸ دارید را بدانید، ۳ گانه ای که با پول یک بازی چیزی فراتر از ۱۰۰ بازی به شما می اموزد و ۳ عنوان را به دست می َآورید که شاید ۱۰ بار بازی کنید. همین قدر بدانید که فکر شما و دنیای گیمری شما قبل از Bioshock و بعد از Bioshock با هم فرق خواهد داشت و دیگر آن گیمر قبل نیستید. تازه می فهمید که “واای خدای من، این دیگر چه بود. تا اخر عمرم همچین داشتان و فضایی نخواهم دید” و درست هم فکر می کنید زیرا نخواهید دید. بیهوده نیست که کن لوین پیر می شود. وقتی می بیند بازی های خیلی عذر می خواهم “آشغال” بیشتر از بازی او می فروشند و وقتی استودیوی سازنده بایوشاک بسته می شود باید هم پیر شود. او خیلی بیشتر از ما می فهمد و می داند، برای همین هم غمگین و پیر می شود. دانستن درد است و وقتی Bioshock بازی کنید تازه می فهمید کن لوین چقدر می داند. تازه می فهمید که ذهن و هنر یک بازیساز تا کجا می رود. مانند لوین یک یا دو نفر در کل تاریخ این صنعت و هنر داریم و نه بیشتر. ولی حیف از ما… حیف از ما که هیچ گاه قدردان نیستیم و باز هم بین بایوشاک و فلان بازی همین فلان بازی را انتخاب می کنیم زیرا نمی خواهیم فکر کنیم. نمی دانیم که بایوشاک هر چقدر هم ما را به فکر وادارد باز هم یک شوتر است که گیم پلیش به تنهایی تمام شوترهایی که بازی کرده ایم را در جیب چپش می گذارد. وقتی یک الماس دارید سراغ جواهرات بدلی نروید… Bioshock همان الماس است… بگذارید در نهایت با یک جمله بگویم که ارزش این بازی چقدر است… اگر یک بازی باشد که بعد از انجام ان تا آخر عمرتان به گیمر بودن افتخار کنید و برای غیر گیمرها افسوس بخورید که آن را ندارند، آن بازی فقط و فقط و فقط Bioshock است و بس…