فیلمهای کامیکبوکی راه دور و درازی را از زمانی که یک سری فیلم و سریالهای سیاه و سفیدِ کمخرج بودند پیمودهاند. بعد از فیلمهای سوپرمن و بتمن در اواخر دههی هفتاد و هشتاد که بدل به اتفاقات دگرگونکنندهای در این حوزه شدند و بعد از انفجار فیلمهای ابرقهرمانی در اوایل هزارهی سوم، حالا فیلمهای کامیکبوکی طوری به یکی از بزرگترین تجارتهای سینمایی و تلویزیونی تبدیل شدهاند که شاید طرفدارانِ این مدیوم در سالهای دور هیچوقت فکرش را نمیکردند تا شاهد این همه اقتباس جور واجور از روی داستانها و کاراکترهای موردعلاقهشان باشند. حالا به نقطهای رسیدهایم که اقتباس از روی هیچ کامیکی دور از ذهن به نظر نمیرسد. با وجود ساختِ اقتباسهایی از روی کاراکترهای ناشناختهتری مثل انتمن و لژیون و نگهبانان کهکشان، حوزهی فیلمهای ابرقهرمانی روز به روز در حال گسترش است. طرفداران مارول در چند ماه گذشته در قالب «لوگان» (Logan)، حسابی کیفشان کوک شد، اما استودیوی فیلمسازی مارول امسال فیلمهای منحصربهفرد خودش را دارد که در قالب «نگهبانان کهکشان: جلد دوم» (Guardians of Galaxy Vol. 2)، «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» (Spider-Man: Homecoming) و «ثور: راگناروک» (Thor: Ragnarok) در ماههای آینده عرضه خواهند شد. همه یکی از یکی فیلمهای امیدوارکنندهتر و هیجانانگیزتری به نظر میرسند، اما نکته این است که هرکدام از آنها قول معرفی یک سری کاراکترهای کامیکبوکی جدید را دادهاند که قبلا از این هیچوقت آنها روی پردهی نقرهای ندیدهایم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم تا فهرستی از مهمترین کاراکترهای جدیدی که در سه فیلم آیندهی مارول حضور خواهند داشت تهیه کنیم. این شما و این هم ۱۵ عدد از کاراکترهای مارول که بالاخره در فیلمهای امسال ملاقاتشان خواهیم کرد:
فینیاس میسون / تینکرر
Phineas Mason / The Tinkerer
«تینکرر» اگرچه در مقایسه با بدمنهای بزرگتری مثل گرین گابلین و دکتر اختاپوش مشهور نیست، اما او از همان اولین ماجراجوییهای مرد عنکبوتی حاضر بوده و موی دماغ قهرمان نیویورک شده است. در واقع فینیاس میسون در شمارهی دوم کامیک «مرد عنکبوتی شگفتانگیز» به عنوان دانشمند و مخترع ماهر و باهوشی معرفی شد. میسون اگرچه قدرت فراطبیعی قابلتشخیصی نیست، اما از آنجایی که او قادر است با سرهمبندی هر آت و آشغالی که گیرش میآید، دستگاهها و سلاحها و گجتهای عجیب و غریبی بسازد، پس بسیاری باور دارند که تینکرر در زمینهی مهندسی از هوش فرابشری بهره میبرد. وقتی سروکلهی ابرقهرمانان پیدا شد، تینکرر به سرعت از آنها (مخصوصا مرد عنکبوتی) متنفر شد و در این میان کمکم به راه خلاف کشیده شد. در نتیجه با «کوئنتین بک» معروف به «میستریو» دست همکاری دارد تا اسپایدرمن را دربارهی حملهی فضاییها به زمین گول بزند که نتیجه نداد و از آن زمان تاکنون او حضور مداومی در کامیکها داشته است، اما هیچوقت به آنتاگونیست مستقل و بزرگی تبدیل نشده است. تینکرر بیشتر خلافکارِ خردهپایی است که نقش مخترع و فراهمکنندهی تجهیزاتی که آنتاگونیستهای اصلی اسپایدرمن طلب میکنند را داشته است. او نه تنها لباس ویژهی میستریو را طراحی و ساخته است، بلکه دُم مرگبار «اسکورپیون» را هم درست کرده و همچنین به دستور «کینگپین»، ماشین اسپایدرمن را بازسازی میکند تا از طریق آن عنکبوتی را شکست بدهد.
تینکرر تقریبا با اکثر بدمنهای کامیکبوکهای اسپایدرمن و مارول همکاری کرده است. همیشه تنها فعالیت میکند و همیشه برای جلوگیری از نارو خوردن، اقدامات احتیاطی را فراموش نمیکند. مثلا یک بار «کیلر شرایک»، از تینکرر خواست تا دستکشهای مرگبارش را بهبود ببخشد. در زمان تحویل جنس، کیلر شرایک تصمیم گرفت تا تینکرر را تهدید کند و پولش را ندهد. اما دستکشها نتیجه معکوس دادند و به خود کیلر شرایک ضربه زدند و تینکرر اینطوری نشان داد که همیشه برای محافظت از خودش در برابر سلاحهایش، سیستمهای ایمنی مخفی خاصی را در اختراعاتش در نظر میگیرد. قابلذکر است که در یکی از بهیادماندنیترین داستانهای تینکرر، او با پانیشر روبهرو میشود. فرانک کسل او را به عنوان شریک جرم شناسایی میکند. پس، تصمیم میگیرد او را نکشد و به شکل آرامتری مجازاتش کند: با فرو کردن یک پیچگوشی به درون ستون فقراتش و نابود کردن آن. چقدر این آقای فرانک کسل، آدم با رحم و مروتی است! چند وقت پیش اعلام شد که مایکل چرنوس نقش فینیاس میسون را در «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» بازی خواهد کرد و به نظر میرسد او بیشتر از یک تهدید واقعی و سرسخت، برای مدت کوتاهی موی دماغ پیتر پارکر شود. اما اگر فیلم از حالوهوای کامیکبوکها پیروی کند، احتمالا این آخرین حضور تینکرر نخواهد بود و او را در حال کمک کردن به بدمنهای زیادی در فیلمهای آیندهی مارول و اسپایدرمن خواهیم دید.
برال
Brahl
نگران نباشید. به خاطر اینکه «برال» را نمیشناسید، سرزنشتان نمیکنیم. بالاخره او حتی برای طرفداران دو آتیشهی کامیکهای «نگهبانان کهکشان» هم شخصیت چندان شناختهشدهای نیست. اما چه چیزی باید دربارهی او بدانیم؟ خب، برال بیگانهای از نژاد آکمونیان است. نژاد او توانایی تغییر ترکیب فیزیکیشان را دارند. در نتیجه برال میتواند هروقت دلش خواست نامرئی شود و این یعنی او میتواند به راحتی از آسیبهای احتمالی فرار کند و حتی از درون دیوارها هم عبور کند. برال جاسوس ماهری است. چنگالهای تیزی دارد و قادر است از کف دستشانش گلولههای آتشین شلیک کند. برال برای اولینبار در شمارهی ششم کامیک Thor Annual در سال ۱۹۷۷ معرفی شد و از آن زمان تاکنون با پیوستن به گروهی به اسم Minions of Menace که توسط مایکل کورک، یکی از دشمنانِ نگهبانان کهکشان تشکیل شده بود، به یکی از کسانی که همیشه چوب لای چرخ فعالیتهای قهرمانانهی نگهبانان و ثور میکرده تبدیل میشود.
برال برای اولینبار در جلد دوم «نگهبانان کهکشان» حضور خواهد داشت و توسط همکار قدیمی جیمز گان، یعنی استیفن بلکهارت بازی خواهد شد. در این فیلم، برال یکی از اعضای گروه خلافکاران بینکهکشانی یودو معروف به «ویرانگران» (Ravagers) هستند. از آنجایی که فیلم اول هم بهطور کامل به خصوصیاتِ کاراکترهای اقتباس کردهاش وفادار نبود و از آنجایی که مطمئنا در یک فیلم شلوغ و کوتاه سینمایی به اندازهی چند صد صفحه کامیکبوک برای پرداخت کاراکترها وقت نیست، پس احتمالا برال به جای شخصیتی جالبتر، چیزی بیشتر از یکی از نوچههای یودو نخواهد بود. اما شاید هم غافلگیر شویم. قابلذکر است که استیفن بلکهارت در فیلم اول «نگهبانان» هم حضور داشت و نقش بیسیمچی کلونی Knowhere را برعهده داشت و همان کسی بود که دراکس با تهدید کردن او، مجبورش میکند تا رونان را به سمت آنها بکشاند. این موضوع بلکهارت را به یکی از اندک بازیگرانی تبدیل میکند که نقشهای متعددی در دنیای سینمایی مارول بازی کردهاند.
تالک اُل-زین
Tullk Ul-Zyn
بله، یکی دیگر از آن کاراکترهایی که احتمالا تاریخشناسانِ کامیکبوکها هم اسمش را نشنیدهاند! «تالک اُل-زین» قبلا جایزهبگیر بوده است. به این دلیل از زمان گذشته استفاده میکنیم که تالک یک شماره بعد از معرفیاش در کامیک «نابودی: رونان» (Annihilation: Ronan) در سال ۲۰۰۶ کشته میشود. کلا چیز زیادی دربارهی تالک نمیدانیم. میدانیم که او مزدور بوده و پوست سبزی دارد… و تمامش همین است. به خاطر مرگ زودهنگام تالک، ما هیچوقت فرصت پیدا نکردیم تا از پسزمینهی داستانیاش اطلاع پیدا کنیم یا ببنیم تخصصش در چه تجهیزاتی است و چه قابلیتهای فرابشریای دارد. در نتیجه میتوان گفت جیمز گان فقط اسم او را برداشته است و یکجورهایی این توانایی را داشته تا شخصیت او را به دست خودش شکل بدهد. البته اگر عمر تالک تا آن زمان قد بدهد. شاید تالک علاوهبر کامیک، در دنیای سینما هم بدشانس باشد و نیامده، کشته شود. تامی فلاناگان نقش تالک را در جلد دوم «نگهبانان کهکشان» برعهده دارد که احتمالا او را به خاطر نقش فیلیپ تلفورد از سریال «پسران آنارشی» به یاد خواهید آورد. تالک درست مثل برال یکی از اعضای باند «ویرانگران» است و یک بیگانهی نخالهی بیجا و مکان دیگر به نظر میرسد. این در حالی است که نسخهی سینمایی تالک که در جلد دوم خواهیم دید خیلی متفاوتتر از نسخهی کامیکبوکیاش خواهد بود. این نسخه فاقد ظاهر شدیدا فضایی و هیکل چاق و هیکلی و پوست سبز نسخهی اصلی است و حالت انسانیتری به خود گرفته است.
آیشا
Aysha
آیشا برای کسانی که اطلاعات زیادی دربارهی او ندارند کاراکتر گیجکنندهای میتواند باشد. یکی از دلایلش به خاطر اسمهای مستعار متعددی است که او در طول سالها داشته است. او علاوهبر آیشا، به عنوان کیزمت (سرنوشت)، پاراگون و جیریدیا استارداستر هم معروف است و بعضیاوقات «هر» (Her) نیز خطاب میشود. آیشا یکجورهایی نسخهی زنِ آدام وارلاک است؛ آدام وارلاک کسی بود که توسط دانشمندان دیکتاتوری معروف به سازمان Enclave خلق شد. هدف این دانشمندان خلق موجودی بینقص و کامل فرابشری بود که بدون گناه و شرارت باشد. خب، آیشا بر اثر تلاش دوبارهی این دانشمندان برای خلق نسخهی دوقلوی آدام وارلاک ساخته شد. هدف دانشمندان Enclave از این کارشان، پاکسازی زمین از جنگ و جرم و جنایت است. آیشا هم درست مثل وارلاک، نقش باتری زنده و متحرکی را دارد که انرژیهای قدرتمند کیهانی را در خود ذخیره میکند و هر وقت لازم دانست از آن استفاده میکند. آیشا بهشکلی فرابشری قوی است، نامیراست، بهطرز باورنکردنیای سریع است و توانایی پرواز کردن دارد.
او برای اولین بار در شمارهی ششم کامیک «هالک باورنکردنی سالانه» در سال ۱۹۷۷ معرفی شد و از آن زمان تاکنون از نظر جایگاه و قدرت رشد کرده است و به تهدید غولپیکری برای تمام کسانی که سد راهش شوند تبدیل شده است که شامل انتقامجویان و گروه چهار شگفتانگیز نیز میشود. نسخهی سینمایی آیشا اما خیلی با چیزی که از او در کامیکها سراغ داریم متفاوت به نظر میرسد. اینبار آیشا کشیش طلایی اعظم مردم سیارهی «ساورن» (Sovereign) است. انگیزههایش اما دستنخورده باقی مانده است و هنوز با آدم از خود راضی و خودبزرگبینی طرفیم که میخواهد کهکشان را از شر کثافتکاریهای انسانها پاکسازی کند. تاکنون تصاویر زیادی از حضور الیزابت دبیکی در حالت مبارزه ندیدهایم، اما با این حال او از همین حالا دشمن شگفتانگیزی برای نگهبانان به نظر میرسد. این در حالی است که حضور او میتواند آغازگر حضور آدام وارلاک هم در دنیای سینمایی مارول باشد؛ چیزی که طرفداران از فیلم اول منتظر وقوع آن بودند و به تازگی مارول هم از حضور او در جلد سوم «نگهبانان کهکشان» خبر داد.
تیزرفیس
Taserface
حکایت این یکی خیلی جالب و دیوانهوار است. تیزرفیس که به اورکیل هم معروف است یکی از اعضای نژاد استارک از سیارهی استارک است. برخلاف چیزی که در نگاه اول به نظر میرسد این اسم تصادفی نیست. بلکه تونی استارک خودمان بهطور غیرمستقیمی در به وجود آمدن این نژادِ بیگانه نقش داشته است. مسئله از این قرار است که وقتی مریخیها به زمین حمله میکنند، نسخهی زمینِ ۶۹۱ مرد آهنی، برای جلوگیری از افتادن تکنولوژیهایش به دست دشمنانش، آن را در فضا رها میکند. راکت حملکنندهی تکنولوژی تونی از مسیر برنامهریزیشدهاش خارج میشود و برای سالها همینطوری بیهدف در فضا میچرخد. تا اینکه بالاخره بر روی سیارهی بیگانهی دورافتادهای سقوط میکند. ساکنان بدوی و غارنشینِ این سیاره تکنولوژی استارک را کشف میکنند و از آن برای پیشرفت درک و فهمشان از علم و فناوری استفاده میکنند و در نهایت به جایی میرسند که تونی استارک را به عنوان خدایشان ستایش میکنند و اسم او را برای نژاد و سیارهشان انتخاب میکنند. در ادامه آنها طوری عاشق تکنولوژیهای جدید میشوند که شروع به حمله به سیارههای دیگر برای غارتِ منابع باارزششان میکنند. تیزرفیس یکی از گشتیهای استارکهاست که در جریان یکی از جستجوهایشان در یک سیارهی دیگر به پست نگهبانان کهکشان میخورد. متاسفانه نسخهی سینمایی تیزرفیس که توسط کریس سالیوان بازی میشود، فاقد تمام این ماجراهای مربوط به تونی استارک میشود. تیزرفیس فقط یکی دیگر از اعضای باند «ویرانگران» است که احتمالا قرار است به یکی از آنتاگونیستهای جزیی استار لُرد و دار و دستهاش در فیلم تبدیل شود. پس از حالا به بعد وقتی او را در فیلم دیدیم، شاید سازندگان چیزی دربارهی گذشتهاش فاش نکنند، اما ما میدانیم که پشت آن صورت زشت و ترسناک، چه داستان باحالی قرار دارد!
نِد لیدز
Ned Leeds
ند لیدز شاید بیشتر از همه به عنوان کسی معروف باشد که قلب بتی برنت، معشوقهی پیتر پارکر را ربود! برنت و پارکر برای مدتی با هم وقت میگذراندند، اما بعد از اینکه بتی نتوانست غیبهای بدون توضیح و مداوم مرد عنکبوتی را تحمل کند، رابطهاش را با او به هم میزند و به ند لیدز، خبرنگار روزنامهی دیلی باگل جذب شد. در ادامه این دو به یکدیگر علاقهمند شده و در نهایت ازدواج کردند. اما داستان ند وقتی جدی میشود که همان بلایی که اغلب اوقات سر دوستان پیتر پارکر میافتد، سر او هم میآید: لیدز رو به خلافکاری میآورد. هرچند سرنوشت او به مراتب تراژیکتر از بقیه است.
ماجرا از این قرار است که در حالی که مرد عنکبوتی در حال نبرد با رودریک کیگزلی معروف به «هابگابلین»، یکی از دشمنانش است، لیدز او را تا مخفیگاهش دنبال میکند. اما وقتی هابگابلین متوجهی حضورِ لیدز میشود، او را دستگیر میکند، ذهنش را شستشو میدهد و لباسی شبیه به خودش را تن لیدز میکند و او را به خلافکاری برای انجام اهدافِ شرورانهی خودش تبدیل میکند. در نهایت وقتی کینگزلی در مخمصه میافتد و در شرف لو رفتن است، بازنشسته میشود و از لیدز به عنوان طعمه استفاده میکند و با افشای هویت او در دنیای زیرزمینی خلافکاران، کاری میکند که لیدز در حال انجام ماموریتی در آلمان، توسط دشمنانش محاصره میشود، بهطرز وحشیانهای به قتل میرسد و کینگزلی هم با خیال راحت به زندگیاش برمیگردد. تا حالا چیز زیادی از ند لیدز در ویدیوهای منتشر شده از «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» ندیدهایم، اما کاملا مشخص است که او با نسخهی کامیکیاش خیلی تفاوت خواهد داشت. لیدز در اولین حضور سینماییاش نقش بهترین دوست پیتر و همکلاسی دوران دبیرستانش را بازی میکند. براساس تریلرهای منتشر شده توسط مارول، به نظر میرسد منهای تونی استارک، لیدز تنها کسی است که از هویت مخفی پیتر پارکر اطلاع دارد. اینکه چقدر از خصوصیاتِ نسخهی کامیکبوکی لیدز در فیلم وجود دارد مشخص نیست، اما مطمئنا جالب میشود اگر در فیلمهای بعدی سروکلهی هابگابلین نیز پیدا شود.
لیز آلن
Liz Allan
لیز آلن برای اولینبار در شمارهی پانزدهم کامیک «فانتزی شگفتانگیز» حضور پیدا کرد، اما تا شمارهی چهارم کامیک «مرد عنکبوتی» بهطور رسمی معرفی نشد. او به عنوان دختر جذاب و پرطرفداری در دبیرستان پیتر پارکر به تصویر کشیده شد که نقش یکی از اولین عشقهای او را برعهده داشت؛ فقط مشکل این بود که لیز با پسری به اسم فلش تامپسون که قلدر مدرسه بود میچرخید. اگرچه پیتر و لیز هر از گاهی با هم برخورد میکنند، اما همیشه شرایط طوری بود که فرصت نمیشد تا آنها علاقهمندیشان را به یکدیگر ابراز کنند و با هم باشند. بالاخره حدود یک دهه بعد بود که نویسندهای به اسم جری کانوی، لیز را دوباره به خط داستانی کامیکهای مرد عنکبوتی برگرداند و فاش کرد که او خواهر ناتنی مارک راکسون است؛ راکسون در واقع بدمنی معروف به «مولتن من» است. مولتن من دانشمندی بود که بر اثر ریخته شدن آلیاژی مایع بر روی بدنش که از یک شهاب سنگ به دست آمده بود، تمام ماهیچههای خارجیاش به فلز تغییر شکل میدهند و پیتر پارکر برای اولینبار مجبور میشد مراسم فارقالتحصیلیاش را برای مبارزه با مولتن من از دست بدهد.
خلاصه داشتم میگفتم که لیز آلن بالاخره با هری آزبورن ازدواج میکند و با هم بچهدار میشوند و اسم پسرشان را نورمی انتخاب میکنند. هرچند به خاطر شرایط روانی دربوداغانِ هری، ازدواج آنها چندان موفق از آب در نمیآید و همهچیز به سرعت بدتر میشود. هری در ظاهرِ گرین گابلین، لیز، نورمی و مارک راکسون را میرباید و آنها را به عمارت خانوادگی قدیمیشان میبرد و مورد آزار و اذیت قرار میدهد. لیز که از این واقعه ضربهی روانی بدی میخورد، بعدا خودش را دربارهی مشکلات شوهرش به بیاعتنایی میزند. جنون هری به مرگش منجر میشود و او هم که نمیتواند هری را فراموش میکند، رابطهاش را با پیتر و مری جین قطع میکند. درست مثل تینکرر، لیز آلن هم حضور غیرمداوم اما همیشگیای به عنوان شخصیت فرعی در سری کامیکهای «مرد عنکبوتی» و «دردویل» داشته است. فعلا معلوم نیست نسخهی سینمایی لیز آلن چقدر از پسزمینه و خصوصیات داستانی منبع اقتباس را به ارث خواهد بود. هرچه هست، به نظر میرسد لورا هرییر فقط نقش همکلاسی پیتر و ند را برعهده دارد و فکر نمیکنیم که مارول در «بازگشت به خانه» سراغ بررسی بخشهای تاریک شخصیت او برود. اما آیا بعد از سالها تلاش بینتیجهی پیتر و لیز در کامیکها، بالاخره آنها در مدیوم دیگری به نوای قلبشان گوش میکنند؟
اِگو سیارهی زنده
Ego the Living Planet
اِگو حقیقا یکی از عجیبترین و دیوانهترین کاراکترهایی است که توسط مارول خلق شده است. این کاراکتر که توسط استن لی و جک کربی طراحی و معرفی شد، در واقع سیارهی غولپیکرِ خودآگاه و زندهای است که برای اولینبار در شمارهی ۱۳۳ کامیک «ثور» حضور پیدا کرد. اِگو موجود بسیار بسیار قدرتمندی است که بر روی آب و هوا، اتمسفر و تمام چیزهایی که روی سطحش قرار دارند کنترل کامل دارد. به همین دلیل اگو بعضیوقتها با به نمایش گذاشتن سیارهای جنگلی و خوش آب و هوا و توریستی، غارتگران زیادی را وسوسه کرده تا به سوی آن حمله کنند و درست سر بزنگاه آنها را به درون خودش جذب کرده است. اگو توانایی این را دارد تا هر وقت خواست موجودات و گیاهان مختلفی را بر روی سطحش تولید کند و بعضیوقتها پیش آمده که با خلق محافظانِ انسانمانند، از آنها برای عقب راندن حملات خارجیها و دفاع از خود استفاده کرده است. شگفتانگیزترین ویژگی اگو اما ذهنش است. اگو از درجهی هوشی «فرا-نابغه» بهره میبرد که این موضوع او را در کنار هنک پیم، رید ریچاردس و تونی استارک در یک رده قرار میدهد.
اما همانطور که از اسمش برمیآید و همانطور که از عواقب سیارهبودن انتظار میرود، اگو بعضیوقتها حسابی مغرور و متکبر میشود و خیلی خودش را برتر و بهتر از دیگران میپندارد. این در حالی است که اگو توانایی آزادسازی مقدار بسیار زیادی انرژی تلهکینسیس هم دارد که معمولا از آن برای در هم شکستن و نابودی فضاپیماهایی که قصد غارت او را دارند استفاده میکند. یکی از مهمترین رازهای فیلم اول «نگهبانان کهکشان» که بیجواب ماند، هویت پدر پیتر کوییل بود. بسیاری از طرفداران باور داشتند که احتمالا همانند کامیکها در دنیای سینمایی مارول هم جیسان از اسپارتاکس، پدر استار لرد خواهد بود، اما مدتی بعد تایید شد که او اگو خواهد بود و کرت راسلِ افسانهای هم وظیفهای هنرنمایی به جای او را خواهد داشت. ما تاکنون اگو را در تریلرهای فیلم در ظاهر انسانیاش دیدهایم، اما به شدت امیدواریم که جیمز گان غافلگیرمان کند و او را هیبت واقعیاش هم به تصویر بکشد. چون بالاخره پیدا شدن پدر گمشدهی قهرمان داستان کلیشهای است، اما اینکه بعد از مدتها متوجه شوی پدر گمشدهات یک سیارهی زندهی لعنتی است، خیلی خفن خواهد بود. از آنجایی که گان، از اِگو سیارهی زنده به عنوان «بزرگترین جلوههای ویژوال تاریخ» نام برده است، میتوانیم امیدوار باشیم که احتمالا این سیارهی بنفشِ بداخلاق را با چاشنی صدای خشن کرت راسل خواهیم دید.
اسکرجِ جلاد
Skurge The Executioner
در دنیای کامیکهای مارول، لقب «جلاد» به کاراکترهای متعددی داده شده است، اما مشهورترینشان اسکرج است. یک جنگجوی جسور و قوی آزگاردی که سلاح معروفش، یک تر دولبهی جادویی خفنِ دیوانهوار است. اسکرج بعد از اینکه در جنگ علیه غولهای استورم شرکت کرد، لقب جلاد را به دست آورد. اسکرج بیشتر از تبرش، به خاطر علاقهی بیحد و مرزش به اینچنترس و کارهای شرورانهای که به دستور او و به اسم عشق انجام داده شناخته میشود. اینچنترس از این نقطه ضعفِ اسکرج استفاده کرده است و برای به دست گرفتن کنترل آزگارد، بارها او را مجبور به همکاری و کمکرسانی در نقشههای لوکی، بارون زیمو و دکتر دووم کرده است. این موضوع برای دههها ادامه پیدا میکند و در نهایت وقتی اینچنترس معشوقهی تازهای در قالب هامیدال پیدا میکند، قلب اسکرج میکشند و تصمیم میگیرد تا برای آرام کردن درد و رنجش به میدان نبرد پناه ببرد و در نتیجه با ثور دست همکاری میدهد و در پایان تبر و بعد جانش را برای فرار ثور و دار و دستهاش از دست نیروهای هلهایم فدا میکند. طرفداران وقتی متوجه شدند کارل اوربان نقش این شخصیت را به عنوان یکی از آنتاگونیستهای اصلی «ثور: راگناروک» بازی میکنند حسابی خوشحال شدند. با توجه به سر کچل اوربان و چیزی که در تریلر اخیر فیلم از او دیدیم، ظاهرا برخلاف اکثر کاراکترهای این فهرست، او خیلی به نسخهی کامیکبوکیاش شباهت خواهد داشت. جدا از ظاهر، فعلا مشخص نیست نسخهی اسکرج در دنیای سینمایی مارول چه نقشی خواهد داشت. اینکه آیا اینچنترس در این فیلم حضور پیدا میکند یا نه معلوم نیست. اما روی هم رفته تصور رویارویی یک جنگجوی آزگاردی که با تبری دولبه و دو مسلسلِ ام 14 به مصاف ثور میرود، هوش از سرمان میبرد!
والکری
Valerie
همانند بسیاری از کاراکترهای اهلِ آزگاردِ مارول، ریشههای شخصیت والکری هم مربوط به اساطیر نورس میشود و اقتباسِ غیروفادارانهای از روی جنگجوی زنی به اسم براینهلد است. نسخهی مارولی والکری که توسط روی توماس و جان بوشما خلق شده، برای اولینبار در شمارهی هشتاد و پنجم کامیکهای «اونجرز» حضور پیدا کرد. والکری رهبر والکریور است؛ موجدات قدرتمندی که از سوی اُدین دستور دارند تا جنگجویان کشته شده را برای ورود به تالارِ والهلا انتخاب و اسکورت کنند. براینهلد تمام قابلیتهای استانداردی از یک آزگاردی انتظار میرود را دارد. از قدرت فرابشری و بدن سرسختش گرفته تا سرعت و چابکیاش در مبارزه، همه او را به جنگجوی بامهارت و مرگباری بدل کردهاند. سلاح معروف والکری شمشیری جادویی به اسم «دندان اژدها»ست که با استفاده از شاخ یک اژدهای فرابُعدی ساخته شده است. جالب است بدانید که «دندان اژدها» در ابتدا توسط دکتر استرنج به والکری هدیه شد و خود استیون استرنج هم آن را از «فرد کهن» (The Ancient One) به ارث برده بود. بعد از اینکه والکری وظیفهاش به عنوان مسئولِ ورودیهای والهالا رها کرد، به یکی از اعضای مهم گروههای «دیفندرز» و «اونجرزِ سری» (The Secret Avangers) تبدیل شد. نقش برانهیلد در فیلم «ثور: راگناروک» برعهدهی تسا تامپسون است. در حال حاضر نمیدانیم حضور والکری در این فیلم چقدر پررنگ خواهد بود، اما از آنجایی که با شخصیت زنِ خفنی طرفیم که مارول در مقایسهی با کاراکترهای مردش، در این زمینه کمبود دارد، امیدوارم او در فیلمهای بیشتری خضور داشته باشد.
استاد بزرگ
Grandmaster
استاد بزرگ یکی از اعضای گروهی به اسم «ریشسفیدهای هستی» است. پیرترین موجودات زندهی دنیای مارول که حتی از زنعمو می هم پیرتر هستند! آخرین بازماندههای نژادی تقریبا منقرض شده از موجوداتی که به خاطر علاقههای دیوانهوار شخصیشان مثل مجموعهداری، بازی، مبارزه و… معروف هستند. اگرچه ریشسفیدهای هستی واقعا جزو «موجودات کیهانی» مارول محسوب نمیشوند، اما تمامیشان به درجهی کیهانی قدرت و دانش دست پیدا کردهاند. اولین رویارویی ریشسفیدهای هستی با قهرمانان زمین زمانی اتفاق میافتد که «کلکسیونر» برای گسترش کلکسیونش به زمین سفر میکند. بعدها «استاد بزرگ» تیمی از شخصیتهای شروری برای مبارزه با تیم قهرمانان «اونجرز» که از سوی «کانگ فاتح» انتخاب شدهاند تشکیل میدهد. از آنجایی که نامیرا بودن و زنده بودن تا بینهایت برای ریشسفیدها سخت است، هرکدام از آنها شغل و سرگرمی و علاقهای را برای چسبیدن به آن و دنبال کردنش تا بینهایت انتخاب کردهاند. از «باغبان» که به دنبال صلح و دوستی است گرفته تا «مسافر» که علاقهی فراوانی به گشت و گذار در تمام هستی و دیدن همهچیز دارد و «تخریبگر» که ۲۰ میلیارد نفر از اعضای نژادش را از بین برده است و تعدادی دیگر.
ولی ما با «استاد بزرگ» کار داریم که به خاطر علاقهی عمیقش به بازیها و سرگرمیها به این اسم معروف شده است. استاد بزرگ سنتها و بازیهای دنیاهای بیشماری را مطالعه کرده و در آنها به درجهی استادی رسیده است. اما این برای او کافی نبود. بنابراین او دست به طراحی و ساخت تورنومنتهایی با شرکتکنندگان مایل (و نه چندان مایل) زد تا عطشش را سیراب کند. تورنومنتهای او معمولا خیلی خطرناک هستند و بعضیوقتها سرنوشت یک سیاره به نتیجهی آنها وابسطه است و استاد بزرگ هم خود همیشه برندهی آنها میشود. البته در زمانهای نادری هم که میبازد، جرزنی نمیکند و به قوانین بازی پایبند میماند. با توجه به تمام اینها، به نظر جف گولدبلوم بهترین انتخاب ممکن برای بازی به جای موجودی عجیب و غریب با مشکلات جالب شخصیتی است. خود گولدبولم در مصاحبهای با مجلهی امپایر استاد بزرگ را یک لذتگرا و کسی که به قول معروف به دنبال صفا سوتی است توصیف کرده است و بدون شک برای دیدن گولدبلوم در قالب کارکتری با چنین صفاتی نمیتوان صبر کرد.
هلا
Hela
هلا که توسط استن لی و جک کربی خلق شده است، برای اولینبار در دوران نقرهای کامیکبوکها و در شمارهی صد و دوم کامیک «سفری به درون راز و مرز» معرفی شد. این کاراکتر هم مثل والکری براساس اساطیر اسکاندیناوی مورد اقتباس قرار گرفته است. در کامیکها، هلا الههی مرگِ آزگارد است و فرمانروایی «هل»، سرزمین ابدی روحهایی که بعد از مرگ در برزخ به سر میبرند را برعهده دارد. هلا بارها تلاش کرده تا قلمروی فرمانرواییاش را تا والهالا و خودِ آزگارد گسترش بدهد، اما معمولا با ادین و ثور روبهرو شده و شکست خورده است. هلا همچنین دخترِ ناتنی لوکی کنونی هم محسوب میشود. به خاطر این میگویم «لوکی کنونی» که او در واقع دختر لوکی قبلی است که در جریان جنگ راگناروکِ گذشته کشته شده بود. هلا علاوهبر تمام قابلیتهای استاندارد آزگاردیها مثل قدرتهای فرابشری و چابکی، از یک سری قدرتهای جادویی هم بهره میبرد. از شلیک گلولههای انرژی از کف دستانش که میتواند باعث کشته شدن یا افزایش سن آزگاردیها شود گرفته تا پرواز و ساختن توهمات تصویری. قویترین قابلیت او اما به «دست سرنوشت» معروف است. تکنیکی که از آن برای افزایش قدرت مشتانش توسط انرژیهای جادویی استفاده میکند و قادر به پرتاب مشتانی میشود که حتی قادر به کشتن آزگاردیها هم هستند. خلاصه هلا عشق و علاقهی پدرش به نیرنگبازی و دورویی را به ارث برده و از آن برای تبدیل شدن به یکی از مهمترین دشمنان ثور استفاده کرده است. دوباره از آنجایی که جزییات داستانی زیادی از «ثور: راگناروک» منتشر نشده، ما دقیقا نمیدانیم نسخهای که کیت بلانشت بازی میکند چگونه خواهد بود، اما با این حال، بازی بلانشت توسط خود آقای هالک هایپ شده است. مارک رافلو در این باره گفته است که بلانشت «نقش بدترین بدترینها را برعهده داره. به شدت شرور. بهطوری که میخواد سر به تنمون نباشه. نقش فوقالعادهای رو قراره بازی کنه». تا نوامبر و اکران «راگناروک» چگونه صبر کنیم؟
منتیس
Mantis
منتیس در مقایسه با همهی کاراکترهای این فهرست، جالبترین و غیرمعمولترین تاریخچه را دارد. او برای اولینبار در شارهی صد و بیست و دوم کامیک «اونجرز» حضور پیدا کرد. اما بعد از اولین دورهاش در مارول، بار و بندیلش را برای مهاجرت به دنیای رقیب مارول یعنی دیسی کامیکس بست. بعد سر از کامیکهای شرکت اکلیپس در آورد، بعد از مدت کوتاهی در کامیکهای ایمیج حضور پیدا کرد، تا اینکه بالاخره سر خانهی اولش مارول برگشت. منتیس نیمه ویتنامی و نیمه آلمانی است. پدرش ابرقهرمانی آلمانی به اسم «لیبرا» بود که در دوران جنگ ویتنام حضور داشت. لیبرا در سایگون با زنی ویتنامی به اسم لونا آشنا میشود، با او ازدواج کرده و دختردار میشوند. اما از آنجایی که برادرِ لونا از ازدواجِ خواهرش با مردی اروپایی خشمگین شده، همراه با رفقایش با استفاده از شعلهافکن به خانوادهی لیبرا حمله میکنند، لونا را میکشند و لیبرا هم چشمانش را از دست میدهد. نهایتا پدرش منتیس را در معبدی بیگانه همراه با راهبانِ پاما تنها میگذارد.
راهبان منتیس را آموزش میدهند و او در زمینهی هنرهای رزمی به درجات بالایی دست پیدا میکند و به منتیس مشهور میشود. منتیس در طول سالها خودش را به عنوان جنگجوی قابلی ثابت کرده و با اینکه فاقد قدرتهای فرابشری است، اما حتی کسانی مثل کاپیتان امریکا و ثور را هم شکست داده است. منتیس تلهپات قویای است و میتواند با قابلیتهایش ذهن آدمها را بخواهد و نقطه ضعفهای رقبایش را شناسایی کند. منتیس در گذشته عضو گروههای «اونجرز»، «فنتستیک فور» و «اینهیومنز» بوده است و امروز بیشتر با نگهبانان کهکشان میچرخد. از خیلی وقت پیش منتظر حضور او در جلد دوم «نگهبانان» بودیم. اگرچه نسخهی سینمایی او فاقد پوست سبزِ نسخهی کامیکبوکیاش است، اما او کماکان شاخکهای معروفش را حفظ کرده است. با توجه به چیزی که در تریلرها دیدهایم، قدرتهای ذهنی او در فیلم هم حضور دارند و اتفاقا در صحنهای که به آبروریزی ختم میشود، علاقهی مخفیانهی استار لرد به گامورا را فاش میکند. خانم پام کلمنتیف هم از لحاظ ظاهری خیلی به این نقش میخورد و امیدواریم که منتیس فرصت به نمایش گذاشتن قابلیتهای رزمی مرگبارش هم پیدا کند.
شاکر
Shocker
هرمن شولتز در سری کامیکهای «مرد عنکبوتی» به یک جوک خندهدار تبدیل شده است. البته که همهی دشمنان ابرقهرمانان نمیتوانند به فهرستِ بهترینها وارد شوند، اما شاکر در جمع بدمنهای شگفتانگیز عنکبوتی، در جایگاه غیرمعمولی قرار میگیرد. او هیچ قدرت فرابشری خاصی ندارد، بلکه تنها مهندس بااستعداد و ماهری است که برای خودش دوتا دستکشِ شوکدهنده ساخته است و با پرتاب مشتهای آهنین، به راحتی در گاوصندوقها و خزانههای فولادی بانکها را در هم میشکند. لباس منحصربهفردش شاید مثل تیکه پارچهی زرد رنگی به نظر برسد که شگفتآور و وحشتناک نیست، اما وظیفهاش را در محافظت از شاکر در زمان استفاده از دستکشهایش به خوبی انجام میدهد. شاکر با اینکه هر از گاهی به تهدید مهمی برای پیتر پارکر تبدیل شده است، اما همیشه اعتمادبهنفس و خودنمایی بیش از اندازهاش کار دستش میدهد و اجازه نمیدهد تا به دشمن قابلی برای مرد عنکبوتی تبدیل شود. او کاراکتر جالبی است و حضور او در «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» میتواند به تنوع قابلتوجهای در زمینهی بدمنهای فیلم تبدیل شود. فعلا به جز نمای کوتاهی در تریلر دوم و تصاویری از اسباببازیهایی که از کاراکترهای فیلم فاش شدهاند، تصویر واضحی از نسخهی سینمایی شاکر که نقشش برعهدهی بوکیم وودباین است نداریم، اما از روی همان نمای کوتاه میتوان دید که او همان آدم از خود راضی و عصبانی اما در لباسی غیرکامیکبوکیتر به نظر میرسد. با وجود تینکرر و والچر، ظاهرا شولتز نقش سردستهی نوچههای آنتاگونیست اصلی فیلم را برعهده دارد که خب، مناسب این کاراکتر است.
والچر
Vulture
انتظارمان برای دیدن آدریان تومس معروف به والچر در فیلمهای «مرد عنکبوتی» از مدتها قبلتر از همکاری سونی و مارول برای ساخت «بازگشت به خانه» جرقه خورد. او یکی از قدیمیترین دشمنانِ اسپایدرمن است و برای اولینبار در شمارهی دوم کامیک «مرد عنکبوتی شگفتانگیز» در سال ۱۹۶۳ به عنوان مهندسی معرفی شد که وسیلهای برای پرواز درست میکند. اما وقتی شریکش به او نارو میزند، تومس حسابی به سیم آخر میزند و تمام دم و دستگاه تجارتِ شریکش را بهم میریزد و خراب میکند و بعد شغل شریف شرارت در ملا عام را به صورت تمام وقت انتخاب میکند. او یکی از موسسانِ گروه «شش شرور» است و همیشه راههای تازه و پیچیدهای برای تبدیل شدن به موی دماغ اسپایدرمن و آزار دادن او پیدا کرده است. والچر در ابتدا به عنوان کانسپت آرت برای فیلم «مرد عنکوبتی ۲» سم ریمی ظاهر شد، اما بعدا ریمی تصمیم گرفت که جای او را با دکتر اختاپوس عوض کند. والچر برای «مرد عنکوبتی ۴» که قرار بود دوباره توسط ریمی ساخته شود، به عنوان آنتاگونیست اصلی در نظر گرفته شده بود و جان مالکوویچ نیز قرار بود نقش او را بازی کند، اما همگی میدانیم که سرنوشت آن فیلم به کجا ختم شد.
در نهایت مایکل کیتون به عنوان والچر برای حضور در «بازگشت به خانه» انتخاب شد. بعد از دیدن مایکل کیتون در فیلم نیمهابرقهرمانی «بردمن» که در آنجا هم نقش کاراکتر کامیکبوکی پرندهای را برعهده داشت، انتخاب او از لحاظ فرامتنی به اتفاق جالبتوجهای تبدیل شد و بالاخره ما خواهیم توانست تا بعد از یک دهه انتظار، والچر را بر روی پردهی سینما ببینیم. نکتهی جالب ماجرا این است که در «بازگشت به خانه»، مشکل اصلی تومس نه با پیتر پارکر، که با تونی استارک است. ظاهرا کمپانی چند صد میلیارد دلاری تونی استارک، نانِ کمپانیهای کوچکتری که یکی از آنها هم برای تومس بوده را آجر کرده است و تومس هم بهطرز قابلدرکی از این موضوع حسابی کفری شده است. برخلاف کامیکبوکها که با پیرمردی در بیرژامهای سبز با بالهای بلند طرفیم، نسخهی سینمایی والچر به مراتب تهدیدبرانگیزتر و ماشینیتر است. با توجه به سابقهی عالی کیتون در بازی به جای بتمن و بردمن، بهشخصه انتظارِ آنتاگونیست درگیرکنندهای را برای مبارزه با اسپایدرمنِ تازهکار میکشم.
zoomg