۱۱سال از انتشار کتاب «پدر پولدار، پدر فقیر» میگذرد؛ کتابی از روبرت کیوساکی که آثارش جزو پرفروشترین نویسندههای «موفقیت» است. او در این کتاب، نهتنها عقاید و نظریههای قبلی درباره پول را به چالش میکشد، بلکه از سیستم آموزشی منسوخ شدهای صحبت میکند که در آن، چیزهایی آموزش داده میشود که به هیچ وجه در زندگی واقعی مصداق ندارد. به عبارت دیگر، این کتاب مسائلی را بیان میکند که بسیار پیشپاافتاده به نظر میرسند و البته نکته اصلی، همین است. کیوساکی میگوید که قصد نداشته کتابی اقتصادی بنویسد؛ چراکه به گفته خودش، صدها کتاب در حال حاضر با همین موضوع وجود دارند، او قصد داشته به سیستم آموزشی رایج جامعهاش بفهماند که این روش، روشی شکست خورده است که به بچهها بگوییم برای موفقیت مالی به چه چیزهایی نیاز دارند؟ او میخواسته با گفتههایش، پدرها و مادرها را تکان دهد تا متوجه توصیههای خطرناکی که به فرزندانشان میکنند، باشند؛ از جمله: «نمره خوب بگیر و به دنبال کاری امن و پردرآمد باش!» این توصیهها بر اساس قوانین پولی قدیمی بنا شده؛ آن زمانی که مردم در شرکتها کار میکردند و بعد از ۳۰ سال با حقوق بازنشستگی مطلوبی بازنشسته میشدند. از آن روزها خیلی گذشته. با ادغام شدن شرکتها و کوچک شدن آنها و اتفاقات هر ماهه، روبرت کیوساکی معتقد است که بازی کردن با قوانین قبلی بسیار مخاطرهآمیز است و در آخر، این کارمندها هستند که میبازند؛ نه مالکان و سرمایهدارها.
یادگاری شگفتآور و موفق «پدر پولدار، پدر فقیر» نشان میدهد روبرت کیوساکی و همسرش کیم کیوساکی شریک او در تاسیس شرکت پدر پولدار، ماموریت شان را برای آموزش دادن و قدرتمند کردن افراد به وسیله ارتقای سطح سواد اقتصادی آنها درست انجام دادهاند. فلسفه اقتصادی روبرت کیوساکی از دوران نوجوانی او شکل گرفت. بزرگ شدن در کنار دو پدر یکی ثروتمند و دیگری فقیر باعث شد او برای رسیدن به دو هدف متفاوت تربیت شود. پدر تحصیل کرده او (پدر واقعیاش) میخواست او به مدرسه برود و کار شرکتی راحتی را انتخاب کند اما پدر ثروتمندش (بهترین دوست پدر واقعیاش) به او میگفت کمپانی شخصی تاسیس کند. هر دو مرد در کارشان موفق بودند و درآمد قابل توجهی داشتند.
با به وجود آمدن تغییرات اقتصادی، خانواده او هم دچار تحولاتی شد. یکی از پدران او به یکی از ثروتمندترین افراد هاوایی تبدیل شد و میلیونها دلار برای خانوادهاش به جا گذاشت و از دیگری تنها چکهای برگشتیاش ماند. هر دو برای تحصیلات ارزش قائل بودند اما نگاهشان متفاوت بود و دید متفاوتی نیز به پول داشتند. یکی از آنها پول را زمینه همه بدیها میدانست و دیگری، بیپولی را. به عنوان یک پسر جوان، داشتن دو پدر متفاوت به او آموخت که باید مواظب آموختههایش باشد.
او در ۹ سالگی تصمیم گرفت به حرفها و آموزههای پدر پولدارش درباره پول گوش دهد و به همین دلیل تحصیلات در زمینه مالی را شروع کرد.
شغل کیم از تبلیغات برای بزرگترین آژانس هنولولو شروع شد. در ۲۵ سالگی مجله تجاری هنولولو را منتشر کرد. دو سال بعد، یک کمپانی لباس تاسیس کرد. سال ۱۹۸۹ شروع به سرمایهگذاری در بنگاه املاک کرد که هم اکنون میلیونها دلار دارایی برایش به ارمغان آورده است.
کیم شریک اقتصادی روبرت شد و حالا ۲۴ سال است که زندگی مشترکی دارند. آنها شرکتهای آموزشی تجاری را در دور دنیا تاسیس کردهاند؛ ۱۱ دفتر در ۷ کشور، در سال ۱۹۹۴ شرکتشان را فروختند و خود را بازنشسته کردند ولی بازنشستگی آنها مدت زیادی طول نکشید.
wikiravan