مصاحبه با دیوید بِیتسون، صداپیشه Agent 47
“ترجمه شده از وبسایت God is a Geek”
فرصت گپ و گفت با یک نماد چیزی نیست که همواره پیش آید به همین خاطر مصاحبه با “دیوید بیتسون”، صداپیشه Agent 47 دست کمی از افتخار ندارد. اگر موفق به تجربه عناوین سری Hitman شده باشد، قطعا صدای آرام و سرد او به گوشتان خورده، اما مردی که در پس قاتل خاموش قرار گرفته یک جنتلمن واقعی است و داستانهای جذاب زیادی برای تعریف دارد. با ما همراه باشید.
بهتر است مصاحبه را با این سوال شروع کنیم که از کجا شروع شد و اصلا چه شد که فرصت خلق چنین میراثی را پیدا کردید؟
وقتی نوزده ساله بودم، در دانشگاه درام و ادبیات انگلیسی و این دست موضوعات را مطالعه میکردم. پیشنهاد مادرم بود، خدا خیرش بده. به من پیشنهاد داد که برای یک مصاحبه کاری با شبکه BBC به آفریقای جنوبی سفر کنم. رادیو در آن زمان بسیار پرطرفدار بود و در مقابل تلویزیون در آفریقای جنوبی تازه وارد شده بود و همه رادیو گوش میدادند. از او اجازه گرفتم و او هم موافقیت کرد. “می توانم برای یکی از نمایشنامههای رادیویی شما تست بدهم؟” در جواب گفتند “بله البته بیا داخل” و من یک مرحله ضبط صدا را برای آنها انجام دادم. نمونههایی را در اختیار من قرار دادند، عبارتهایی را خواندم و اینگونه بود که وارد حرفه صداپیشگی شدم. تجربه فوق العادهای بود و باعث تکمیل تحصیلات دانشگاهیام شد و راه را برای آیندهای حرفهای هموار کرد.
سالها به سرعت گذشت، من در دانمارک هستم تا در یک استدیو کار صداپیشگی را انجام دهم. تکنیسین استدیو به من میگوید “گوش کن، قراره کارهای گرافیکی یک بازی ویدیویی در حال ساخت رو انجام بدیم. سازندههای بازی از ما (استدیو) درخواست کردهاند که اگر بازیگری را می شناسیم که میتواند صداپیشگی Agent 47 را انجام دهد معرفی کنیم.” به گرافیگهایی که کار کرده بودند نگاهی انداختم، صحنهای از هنگ کنگ بود، بسیار سیاه سفید، مرموز و کلاسیک به سبک فیلمهای نوآر … کاملا تحت تاثیر قرار گرفته بودم.
دیوید فیلم مورد علاقهات چیست؟
محبوبترین فیلم من در تمام دورانها Blade Runner است. جدا دوست دارم در دنیای این فیلم زندگی کنم. قطعا دنیای افسردهای خواهد بود متوجهام اما این فیلم به شدت مرا تحت تاثیر قرار داده و زمان تماشای آن کاملا از خود بی خود میشوم.
عالیه! سلیقه خوبی داری. بریم سراغ خود بازی … ما در God is a Geek از طرفداران آخرین Hitman هستیم و البته مشتاقیم تا نظر دیوید را نیز در این رابطه مطلع شویم.
من بیرون رفتم و نسخهای از بازی را برای خودم تهیه کردم. مطمئن بودم که سازندهها نسخهای را برایم در نظر گرفتهاند. کدهایی را در اختیار داشتم که از طریق آنها میتوانستم تمام فصلهای بازی را در زمان عرضهشان تجربه کنم، اما ترجیحم این بود که نسخهای فیزیکی از بازی را در اختیار داشته باشم و آنرا با دستان خود در PlayStation 4 جدیدم قرار دهم و شروع کنم. “واااااو” همین الان خریدمش و حتی هنوز بازش هم نکردم.
تا حدی بازی را تجربه کردم -دو مرحله اول- پاریس و ساپینزا.
به نظر من ساپینزا برترین مرحله بازی بود.
بله، ساپینزا شگفتانگیز است. بنظرم به خودی خود یه بازی کامل هست. من برای تجربه آن واقعا تازه کار هستم اما تعدادی از ویدیوهای راهنمای قدم به قدم آنرا مشاهده کردم. مرحله پاریس به شدت مرا هیجانزده کرد و زمان تجربه آن با خود میگفتم “بیخیال، ساپینزا بیشتر حال می داد.”
نظرت در مورد عرضه اپیزودیک و سریالی Hitman چیست؟
افراد زیادی از بابت عرضه اپیزودیک ابراز ناراحتی میکردند، اما فکر میکنم این سیستم خود را ثابت کرده باشد. همچنین احساس میکنم از طریق عرضه اپیزودیک بود که IO توانست رابطه بسیار نزدیکتری با طرفداران داشته باشد و همه افراد میتوانستند در جریان ساخت بازی با آنها در ارتباط باشند، ایده دهند و این ایدهها نیز عملی شوند. آنها در موقعیت بهتری برای گوش دادن به نظرها و انتقادات قرار گرفتند و زمانی که پیشنهادها را دریافت میکردند، قادر بودند آنها را بررسی و پیادهسازی نمایند. فکر میکنم این سیستم ماندگار باشد.
آیا در فرمت اپیزودیک تفاوتی در نحوه ضبط دیالوگها وجود دارد؟
من تقریبا هر 6 تا 8 هفته به IO interactive می رفتم تا کار صداپیشگی را انجام دهم. در هر ملاقات تنها کار یکی از اپیزودها را انجام میدادم. حتی زمانی که بر روی بازیهای کامل کار میکردم نیز روند کار به همین شکل بود، بعنوان مثال کار صداپیشگی 47 در Absolution را تقریبا طی یک ماه انجام دادم: چهار نشست و یک جلسه نیز بعنوان جمع بندی.
از صحبت کردن پشت مامور 47 لذت میبرم، و دیگر مجبور نیستم یک تا سه یا حتی شش سال برای بازگشت به آن صبر کنم. میتوانم تقریبا هر دوماه یک بار اینکار را انجام دهم و این برام جذاب است. این را در نظر داشته باشید که من نویسندهها و اعضای استدیو IO را به خوبی میشناسم، بنابراین کار با آنها برایم به نوعی مانند کار با هم تیمیهایم و صحبت در مورد قهرمان مشترکمان است.
آنها بسیار دقیقاند و به داستان بسیار نزدیکتر از من هستند چرا که آنها داستان را نوشتهاند. آنها به کارشان بسیار وارد هستند و این را از چهرهشان تشحص می دهم وقتی که یک جمله را آنگونه که بنظر خودم درست است می گویم و واکنش آنها در تصحیح لحن خودم را میبینم که میگویند “نه نه، بیان این صحنه آرام تر از این است”. آنها کاملا روایت را میشناسند و داستان را به خوبی به نگارش در میآورند، آنقدر خوب هستند که بتوانند خط به خط بیان مرا مدیریت کنند.”
مامور 47 یک قاتل خونسرد و دقیق است. چطور میتوانی خودت را جای این شخصت قرار دهی و برای چنین موقعیتی آماده شوی؟
میرم یه جوری یه نفر رو میکشم تا بتونم این شخصیت در بیاریم! این همیشه کمک کرده بهم (با خنده). باید با این موضوع کنار بیایم. البته ویژگیهای مشترکی هم با این شخصیت دارم. من داخل یک لوله آزمایش به دنیا نیامدهام و قطعا یک آدم کش هم نیستم، اما نقطه مشرکتی که اشاره کردم به نوع تربیتم بر میگردد، که بسیار بالا و پایین داشته عشق زیادی را تجربه کردم اما در موقعیتهای بد زیادی هم قرار گرفتهام. تحصیل در 9 مدرسه در 2 کشور، در طی بیش از 12 سال. بنابراین همیشه پسر تازه واردی بودم و همه از من دوری میکردند.
تمام تلاشم این بود که بتوانم خودم را با شرایط وفق دهم. چطور میتوانم بچهها را بخندانم؟ این یک مشکل شخصی نبود، بیشتر به نحوه برخورد دیگر بچهها بستگی داشت. بنابراین وقتی کسی اهمیت نمیداد میتوانستم بروم و با بچه درسخوان مدرسه شطرنج بازی کنم، و دلیل هم این بود که بنظرم فقط همین شخص باحال بود. به این ترتیب میتوانستم تا حدی با قاتل بیاحساس ارتباط برقرار کنم. تنهاییاش را درک میکردم، و زمانی که از این تشابهات باخبر باشم یا نباشم نیز نوعی حس افسرده مشترک میانمان وجود دارد.
گاهی اوقات در جلسههای ضبط صدا به عقب بر میگردم و میگویم “لعنتی این از کجا اومده؟” یه چیز را میدونم اینکه او قاتل خاموش است. همه چیز مثل ویل دیزل و داغون کردن ماشینهای بزرگ و با بازوکا تو خیابونها قدم زدن نیست، اما کمی تفکر در این میان وجود دارد. تقریبا مانند این است که به زندگی از خارج و با دیدی متفاوت نگاه کنید. احساس میکنم این گونه بود که در این نقش رشد کردم و چیزی در وجود او اینگونه مرا جذب میکرد. اگر بازیای را تجربه کرده باشید، مثل همه بازیهایی که من در وقت آزادم بازی میکنم مثل Call of Duty تحرک و اکشن زیادی را تجربه خواهید کرد و در این تجربه با گروهی از افراد همراه خواهید بود. اما Agent 47 یک گرگ تنها است، واقعا به چیزهایی که در اطرافش وجود دارند، هیچ وابستگیای ندارد. این برای من جذاب است.
دیوید تو از ابتدای خلق Agent 47 صداپیشگی این شخصیت را انجام دادی …آیا خاطرهی جالبی را داری برایمان تعریف کنی؟
خوب اگر بهت بگم، مجبورم بکشمت (با خنده). کوتاه بخوام بگم، واقعا هر زمان که برای ضبط میروم، رفاقت، شوخ طبعی و دست انداختن دوستانی که در استدیو فعالیت دارند اوقات خوشی را برایم رقم میزند. وقتی که در مورد دیالوگها صحبت میکنیم یا در مورد اینکه چگونه یک نفر در بازی کشته شود و همه وقت گذرانیها در استدیو. واقعا به یک لحظه خاص محدود نمیشود، در واقع کل جلسه ضبط خاطره است. بسیار منحصر به فرد هستند و با آنها خوش میگذرد، حتی در بحرانیترین و ساکتترین لحظات، باز هم عشق در محیط استدیو موج میزند.
یک سوال مهم. میراث تو برای Hitman و Agent 47 چیست؟
واو، میراث؟ هیچوقت چنین چیزی نداشتم. در حالت عادی، شما فقط برای مدت زمان کوتاهی با نقش در ارتباط هستید و اغلب مثلا سه ماه برای یک فیلم یا نمایش صحنه، بنابراین سعی میکنید در مورد شخصیتی که قرار است بازی کنید اطلاعات کسب کنید و بیشتر با آن آشنا شوید. ضرورتی ندارد که حتما مثل آنها شوید، اما باید در مورد آنها بدانید. حدس میزنم میراث من، یا چیزی که به آن افتخار میکنم، این باشد که به مدت هفده سال با Agent 47 بازی کردهام و می شناسمش. احساس میکنم مسئولیت بزرگی در حفظ ارج و احترامِ شخصیت او بر گردن دارم.
احساس خیلی بدی پیدا میکنم وقتی کسی میگوید ایده فوقالعادهای دارند، مثل اینکه مثلا کمپانی دیزنی قصد دارد در پارک معروفش یک جنایت رقم بزند، یا اینکه مک دونالد از ما میخواهد یک نفر را در دستشویی شعبههایش خفه کنیم. چنین چیزهایی مرا عذاب میدهد. کلاس 47 خیلی بالاتر از این هاست، او بسیار جذاب و باحال است. میخواهم این افتخار را ادامه دهم نه اینکه مسخرهاش کنم.
و سوال آخر دیوید … چه احساسی در مورد Agent 47 داری؟
مثل داشتن دوست خوبی است که سالهاست با او هستید. مجبور نیستید او را زیاد ملاقات کنید، اما وقتی قرار است یکدیگر را ملاقات کنید، از یک روز قبل هیجان زده هستید. این احساسی است که در مورد او دارم.
ترجمه: حمیدرضا اللهیار
پردیس گیم