اگرچه فقط کمتر از یک ماه تا آغاز رسمی فصل تابستانی سینما فاصله داریم، اما اگر دنبال‌کننده‌ی اخبار سینما یا گزارش‌های باکس آفیس بوده باشید، حتما خبر دارید که وقتی از یک طرف وولورینِ پیر در حال جر واجر کردن دشمنانس است، اسکارت جوهانسون در قالب سایبورگی آدمکش در غرب روی پرده رفته، جیک جیلنهال و رایان رینولدز مشغول مبارزه با هیولایی فضایی هستند، سروکله‌ی کینگ کونگ در هیبتی بزرگ‌تر از همیشه پیدا شده، بتمن لگویی با جوک‌های مضحکش روده‌بُرمان کرده و دیو و دلبر میلیون میلیون می‌فروشد به سختی می‌توان بین تابستان و فصل‌های قبل و بعدش تفاوت قائل شد. حالا علاقه‌ی استودیوها برای ارائه‌ی بلاک‌باسترهای پرخرج آن‌قدر زیاد شده که انگار کل سال، تابستان است. با این وجود، تابستان همیشه شامل فیلم‌هایی می‌شود که آن‌قدر کله‌گنده و بزرگ هستند که ابایی از رقابتِ با یکدیگر ندارند. این شما و این هم مهم‌ترین فیلم‌های پرخرجی که در تابستان امسال باید حواس‌مان بهشان باشد:

The Fate Of The Furious

سریع و خشمگین ۸

بعد از تماشای تریلرهای جنون‌آمیز جدیدترین قسمت از مجموعه «سریع و خشمگین»، طرفداران بیشتر از قبل برای رفتن این مجموعه به فضا در قسمت بعدی امیدوار شدند! در سال‌های اخیر همیشه یکی از لذت‌های «سریع و خشمگین‌»ها نه خود فیلم‌ها، بلکه تماشای خلاقیت‌های مسخره و دیوانه‌وار سازندگان برای هرچه بزرگ‌تر و مضحک‌تر کردن اکشن‌ها نسبت به قسمت قبلی بوده است و «سریع و خشمگین ۸» به کارگردانی اف. گری گری جنون این مجموعه را یک مرحله‌ی دیگر افزایش داده است. در این قسمت نه تنها دام تورتو، قهرمان ماشین‌بازِ خانواده‌‌دوستِ مجموعه به‌طرز مرموزی به آدم شروری تغییر کرده، کُد اخلاقی‌اش که اهمیت به خانواده است را زیر پا گذاشته است و به دست راست آنتاگونیست این قسمت تبدیل شده است، بلکه سازندگان کاری کرده‌اند تا اکشن‌های قسمت‌های قبل در مقابل این یکی بچه‌بازی به نظر برسند؛ ظاهرا از آنجایی که تعقیب و گریز با تانک در بزرگراه، کشیدن گاوصندوق بانک با ماشین و پریدن با ماشین از یک برج ۵۰ طبقه به یک برج ۵۰ طبقه‌ی دیگر کم بوده است، آنها پای زیردریایی‌ها را هم به فیلم باز کرده‌اند. زیردریایی‌هایی که در حد لامبورگینی سرعت دارند! این در حالی است که آن کسی که دام را اغوا کرده است نیز شارلیز ترون خودمان است که خب، کم و بیش چرایی تغییر مرموز دام را توضیح می‌دهد! «خشمگین ۸» بدون شک در باکس آفیس به موفقیت غول‌پیکری دست پیدا خواهد کرد، اما تحلیلگران فکر می‌کنند شاید نه به اندازه‌ی «خشمگین ۷» که ۷۰۰ میلیون دلار بیشتر از قسمت ششم فروخته بود. اتفاق کم‌سابقه‌ای که بیشتر به دلیل خداحافظی با پاول واکر فقید به وقوع پیوست.

Guardians Of The Galaxy Vol. 2

نگهبانان کهکشان: جلد دوم

مدیر عامل دیزنی سه ماه قبل از عرضه‌ی قسمت اول «نگهبانان کهکشان» گفت: «نمی‌خوام بگم که ما یه اونجرز دیگه داریم، اما مطمئنا هدف‌مون رسیدن به چنین چیزیه». خب، پیش‌بینی او درست از آب درآمد و «نگهبانان کهکشان» که از روی سری کامیک‌های به مراتب ناشناخته‌تری نسبت به «اونجرز» ساخته شده بود، رفت که ۷۷۳ میلیون دلار از دنیا کسب کند و تبدیل به یکی از موفقیت‌های هنری و تجاری دنیای سینمایی مارول شود. دستاورد مارول با این فیلم اما خیلی باارزش‌تر از «اونجرز» است. آنها با این فیلم امثال استار لُرد و تیم عجیب و غریبش را یک شبه در حد کاپیتان امریکا و مرد آهنی مشهور کرده و به مجموعه غول‌پیکر تازه‌ای تبدیل کردند. و حالا به نقطه‌ای رسیدیم که اصلا فکرش را نمی‌کردیم: جیمز گان، کارگردانی که با فیلم‌های مستقلش او را می‌شناختیم، هدایت یکی از مورد انتظارترین دنباله‌های تابستان را برعهده دارد؛ «یکی از» و «تابستان» که هیچ، بلکه موردانتظارترین دنباله‌ی سال هالیوود. گان دوباره وظیفه‌ی نویسندگی و کارگردانی جدیدترین بلاک‌باستر مارول را برعهده دارد که این‌بار پیتر کوییل و دار و دسته‌ی عجیب و غریب کهکشانی‌اش را وارد ماجراهای دیوانه‌وارتری که شامل مبارزه با یک هشت‌پای بیگانه‌ی فضایی و سروکله زدن با بچه گروت می‌شود کرده است و البته استار لُرد این وسط با پدرش با بازی کرت راسل هم روبه‌رو می‌شود و در این میان سیلسوتر استالونه هم قرار است نقش شخصیتی که هنوز هویتش اعلام نشده را بازی کند.

 

King Arthur: Legend Of The Sword

پادشاه آرتور: افسانه‌ی شمشیر

داستان آشنای پسری که حق پادشاهی‌اش را از او سلب می‌کنند. آرتور کودکی‌اش را در تقلا و سگ‌دو زدن برای زنده ماندن در کوچه‌پس‌کوچه‌ها سپری می‌کند و در نهایت وقتی شمشیر را از درون سنگ بیرون می‌کشد، مجبور است میراث واقعی‌اش را قبول کرده و برای به دست آوردن آن به جنگ برود و در این میان یک سری نبردهای قرون وسطایی با شمشیرهای جادویی را برای مای تماشاگر فراهم کند. گای ریچی که قبلا چشم‌انداز تیره و تاریک و خشونت‌بارش را به آی‌پی مشهوری مثل «شرلوک هولمز» آورده بود، حالا سراغ پادشاه آرتور رفته و باید دید آیا این‌بار هم به اندازه‌ی تغییراتی که در شرلوک هولمز ایجاد کرد موفق خواهد بود یا نه. طرفداران ریچی که خیلی امیدوار هستند. بعد از اینکه «مردی از آنکل» (The Man From U.N.C.L.E)، آخرین تجربه‌ی کارگردانی‌اش با وجود طرفدارانش، به موفقیت تجاری و هنری بزرگی تبدیل نشد، «پادشاه آرتور» می‌تواند بدل به همان چیزی شود که باز دوباره جادوی ریچی را توی صورتمان بزند. آیا او موفق می‌شود با استایل و چشم‌انداز منحصربه‌فردش داستان تکراری شمشیر در سنگ را به چیزی کماکان هیجان‌انگیز و جذاب تبدیل کند؟ آیا روند رو به پایین ریچی با این فیلم ادامه پیدا می‌کند یا او در زمانی که اصلا انتظارش را نداریم غافلگیرمان می‌کند؟ هرچه نباشد فعلا چه کسی است که برای تماشای رویارویی چارلی هونام، موتورسوارِ سریال «پسران آنارشی» در قالب آرتورِ شمشیرزن و جودلای آب‌زیرکاه در نقش ورتیگن، پادشاه بریتانیا لحظه‌شماری نکند؟

Alien: Covenant

بیگانه: کاوننت

احتمالا تعداد کسانی که از «پرومتئوس» ناامید شدند، بیشتر از کسانی مثل من است که آن را دوست داشتند. اما همان‌طور که ناامیدشدگان نمی‌توانند طراحی تولید و جلوه‌های بصری و بحث‌های تماتیکِ هیجان‌انگیز و زیبای فیلم را نادیده بگیرند، طرفداران هم نمی‌توانند برخی از تصمیمات غیرمنطقی و احمقانه‌ی کاراکترها را رد کنند. روی هم رفته ریدلی اسکات موتور دنیای «بیگانه» را با فیلم متوسطی دوباره روشن کرد. اگرچه قبلا توسط ویدیوهای تبلیغاتی فیلم‌های «بیگانه» ضدحال خورده‌ایم، اما فعلا «کاوننت» با توجه به تریلرهایش فیلم بسیار قوی‌تری به نظر می‌رسد. فیلمی که قرار است بحث‌های فلسفی مطرح شده در فیلم‌ قبلی را ادامه بدهد و در زمینه‌ی اکشن و المان‌های وحشت/بقا هم خیلی به «بیگانه‌»‌های اولیه نزدیک است. نه تنها به نظر می‌رسد کاترین واترستون در قالب شخصیت اصلی داستان قرار است جای خالی الن ریپلی را پر کند، بلکه زنومورف‌ها هم در کانون توجه قرار دارند. داستان «کاوننت» درباره‌ی خدمه‌ی فضاپیمایی به اسم کاوننت است که در سیاره‌ای که به نظر بهشتی دست‌نخورده است فرود می‌آید. آنجا آنها با دیوید (مایکل فاسبندر)، هوش مصنوعی بازمانده‌ی پرومتئوس روبه‌رو می‌شوند و همه با هم به این نتیجه می‌رسند که این بهشت برین، محل زندگی موجودات بیگانه‌ی سیاهی است که دم تیزشان را در عمق بدن قربانیانشان فرو می‌کنند!

 

Pirates Of The Caribbean: Dead Men Tell No Tales

دزدان دریایی کاراییب: مردان مُرده قصه نمی‌گویند

وضعیت جانی دپ در طول چند سال اخیر تعریفی نداشته است. در جریان ۵ سالی که از آخرین فیلم «دزدان دریایی کاراییب» می‌گذرد، فقط فیلم‌هایی مثل «شماره‌ی ۲۱ خیابان جامپ»، «به درون جنگل» و «جانوران شگفت‌انگیز» که او تنها حضور کوتاهی در آنها داشته، بیش از ۱۰۰ میلیون دلار در گیشه‌ی خانگی فروخته‌اند. در عوض تمام فیلم‌هایی که دپ جزو شخصیت‌های اصلی‌اش بوده، با شکست‌های سختی روبه‌رو شده‌اند. حالا پنجمین قسمت «دزدان دریایی» می‌تواند فرصت جالبی برای امتحان محبوبیتِ ستاره‌ای جانی دپ باشد. این فیلم که تاکنون چندین بار با تاخیر مواجه شده، با وجود بازگشت اُرلاندو بلوم و احتمالا کیرا نایتلی، با قول بازگرداندن این مجموعه به حال‌و‌هوای قسمت اول بازاریابی شده و البته نمی‌توان از حضور خاویر باردم به عنوان شخصیت منفی این قسمت هم گذشت. بدبین بودن نسبت به یک قسمت دیگر از «دزدان دریایی کاراییب» آسان است. بالاخره قسمت‌های آخر این مجموعه به جز اکشن‌های خارق‌العاده‌شان، نتوانستند در حد فیلم غافلگیرکننده‌ی اول ظاهر شوند. اما از طرفی دیگر اگر شایعاتی که از گوشه و کنار به گوش می‌رسند، درست باشند، یوآخیم رانینگ و اسپن سندبرگ در مقام کارگردانان این قسمت، بهترین فیلم مجموعه از زمان قسمت اول را ارائه کرده‌اند، اما سوال این است که آیا این برای بازگرداندن این فیلم به دوران فروش‌های میلیاردی‌اش کفایت می‌کند؟ داستان «مردان مُرده قصه نمی‌گویند» درباره‌ی پیدا شدن سروکله‌ی بدمنی به اسم کاپیان سالازار است که همراه با خدمه‌ی شبح‌وارِ مرگبارش قصد کشتن تمام دزدان دریایی زنده را دارند. در نتیجه جک اسپارو وارد ماجرایی برای پیدا کردن نیزه‌ی سه شاخِ پوزئیدون می‌شود؛ عتیقه‌ای که قدرت کنترل کامل دریاها را به صاحبش می‌دهد.

 

Baywatch

گارد ساحلی

«گارد ساحلی» در یک‌ دهه‌ای که روی آنتن بود، به یکی از پرطرفدارترین و موفق‌ترین سریال‌های تلویزیونی امریکایی تاریخ تبدیل شد. اما وقتی خبر بازسازی سینمایی آن اعلام شد، خیلی‌ها خوشحال نبودند. بالاخره یکی از عادت‌های جدید هالیوود خراب کردن آی‌پی‌های موفق گذشته است. این اواخر شکست شدید تجاری و هنری کمدی «چیپس» (CHIPS) که آن هم براساس یک سریال پرطرفدار قدیمی است، ثابت کرد که بازخوانی خشک و خالی یک محصول موفق و تلاش برای کپی/پیست کردنِ فرمول «شماره‌ی ۲۱ خیابان جامپ» (21 Jump Street) موفقیت‌تان را تضمین نمی‌کند. بنابراین تاریخ ثابت کرده که «گارد ساحلی» احتمال بدل شدن به یکی دیگر از اشتباهات هالیوود را دارد، اما از سوی دیگر با وجود سث گوردون، سازنده‌ی کمدی موفقی مثل «رییس‌های وحشتناک» به عنوان کارگردان و دواین جانسون و زک افرون به عنوان شخصیت‌های اصلی و درجه‌بندی سنی R، «گارد ساحلی» به یکی از فیلم‌هایی بدل شده که نمی‌توان به سادگی سرانجامش را پیش‌بینی کرد. تریلرها که خبر از کمدی بی‌مغزی می‌دهند. فقط مشکل این است که ما از لحاظ کمدی‌های بی‌مغز کمبود نداریم، اما از لحاظ کمدی‌های بی‌مغزِ «سرگرم‌کننده»‌ چرا! برای اینکه بفهمیم «گارد ساحلی» ویژگی دوم را هم به دست می‌آورد یا نه، چاره‌ای‌ جز صبر کردن نداریم.

 

Wonder Woman

واندر وومن

«واندر وومن» وظیفه‌ی سختی دارد. برخلاف فیلم‌های ابرقهرمانی معمول سینما که به جز ارائه‌ی سرگرمی و یک‌عالمه ست‌پیس‌های انفجاری انتظار دیگری از آنها نمی‌رود، «واندر وومن» در چرخش روزگار در موقعیت فشرده‌ای قرار گرفته است. همه چهار چشمی به آن چشم دوخته‌اند. از یک طرف بعد از اینکه دنیای سینمای دی‌سی با سه فیلمی که یکی از یکی ضعیف‌تر بودند شروع شد، حالا «واندر وومن» وظیفه‌ دارد تا بعد از فاجعه‌ی «جوخه‌ی انتحار» (Suicide Squad)، کمی از امیدهای از دست رفته را به دنیای ابرقهرمانی برادران وارنر برگرداند. از طرف دیگر «واندر وومن» اولین فیلم دوران طلایی اقتباس‌های کامیک‌بوکی است که یک زن در مرکزش قرار دارد و انتظارات برای رو سفید کردن کاراکترهای زن از «واندر وومن» خیلی بالاست. مخصوصا بعد از اینکه کاریزما و بزن‌بزنی که او در پایان «بتمن علیه سوپرمن» به راه انداخت، تبدیل به بهترین لحظه‌ی کل فیلم شد. از آنجایی که پتی جنکینز، کارگران فیلم «هیولا» (Monster) که اسکار بهترین بازیگر زن را برای شارلیز ترون به ارمغان آورد وظیفه‌ی هدایت این فیلم را برعهده دارد، امیدوار هستیم. فقط امیدوار.

 

The Mummy

مومیایی

«مومیایی» فقط بازخوانی مجموعه‌ی فیلم‌های «مومیایی» نیست، بلکه آغازکننده‌ی دنیای سینمایی کمپانی یونیورسال که شامل هیولاهای کلاسیک هالیوود از جمله دراکولا، مرد گرگی، عروس فرانکنشتاین، هیولای لاگون و تعدادی دیگر می‌شود نیز خواهد بود. مدت‌هاست که ژورنالیست‌ها و طرفداران بی‌صبرانه منتظرند تا ببیند این دنیا چگونه از آب در خواهد آمد. بالاخره بازسازی این کاراکترها در فیلم‌های جدید چیز هیجان‌انگیزی نیست، نکته‌ی هیجان‌انگیزِ ماجرا حضور همه‌ی آنها در یک دنیای مشترک است که تمام معادلات را تغییر می‌دهد. خوشبختانه با توجه به فیلم‌های قبلی «مومیایی» می‌دانیم که با چه جور تجربه‌ای سروکار داریم و در نتیجه بهتر می‌توانیم متوجه‌ی تغییراتی شویم که این نسخه در فرمول قدیمی ایجاد کرده است؛ تغییر چندانی البته انجام نشده. کماکان با مومیایی شروری مواجهیم بیدار می‌شود و تصمیم می‌گیرد دنیا را تصاحب کند. با این تفاوت که این‌بار جنگ به شهرهای مدرن کشیده می‌شود و این وسط حضور تام کروز به عنوان ستاره‌ی اصلی این فیلم و احتمالا کل دنیای سینمایی یونیورسال کاری کرده تا با ترکیبی از ترس و تعلیق و اکشن و بدلکاری‌های جنون‌آمیز کروز که به آنها معروف است طرف باشیم؛ تمام چیزهایی که آغاز انفجاری و پرسروصدای این دنیای سینمایی جدید را تضمین می‌کنند. این در حالی است که قبلا فاش شده بود که راسل کرو در این فیلم برای اولین‌بار به عنوان دکتر هنری جکیل («دکتر جکیل و آقای هاید» که اسم یکی از فیلم‌های دنیای یونیورسال خواهد بود) حضور پیدا می‌کند. جکیل رییس سازمانی به اسم پرودیگیوم است؛ سازمانی مخفیانه که وظیفه‌شان شکار و نابودی هیولاهایی که در زمین وجود دارند است و باید دید دکتر جکیل به عنوان گرداننده‌ی این تشکیلات چگونه به یکی از هیولاهای مجموعه تبدیل می‌شود. هرچند احتمال اینکه در همین فیلم خبری هم از آقای هاید شود وجود دارد. در حالی که لجندری با دنیای سینمایی کایجو-محورش حسابی آتش به پا کرده، باید دید یونیورسال با «مومیایی» چقدر امیدوارکننده ظاهر می‌شود.

Cars 3

ماشین‌ها ۳

هرچه از پیکسار رسد نیکوست. بله حتی «دایناسور خوب»! اما مجموعه‌ی «ماشین‌ها» هیچ‌وقت نتوانسته آن‌طور که باید و شاید طرفداران این استودیو را شیفته‌ی خودش کند. البته اگر از کودکان و کسانی که روز و شب درگیر دنیای عجیب و غریب (ماشین‌ها چطوری تولیدمثل می‌کنند؟) این مجموعه هستند فاکتور بگیریم. با این حال، همین که قسمت سوم «ماشین‌ها» هم چراغ سبز گرفته نشان می‌دهد پیکسار جدا از شاهکارهای بزرگ‌سالانه، مهارت بی‌نظیری در زمینه‌ی خلق کارتون‌های کودکانه‌ای دارد که در وظیفه‌شان برای ارائه‌ی سرگرمی پراکشن و رنگارنگی که ازشان انتظار می‌رود موفق هستند. باور کنید کمپانی‌های هالیوودی زیادی هستند که برای داشتن چنین انیمیشن‌هایی نذر و نیاز می‌کنند. به خاطر همین است که «ماشین‌ها ۲» با اینکه اولین شکست پیکسار نام گرفت، ولی با این حال آن‌قدر لایتینگ مک‌کویین مورد علاقه‌ی طرفداران است که بعد از شش سال غیبت، با فیلم جدیدی از او طرف هستیم. این غیبت ۶ ساله خیلی مهم است. شاید اگر با استودیوی دیگری طرف بودیم، هر یکی-دو سال شاهد یک دنباله بودیم، اما تعداد آی‌پی‌های پیکسار آن‌قدر زیاد است که می‌تواند دنباله‌هایشان را برای بالاتر بردن عطش طرفداران و کنجکاو کردنِ دیگران عقب بیاندازد. اما چیزی که باعث می‌شود کمی بیشتر از حد معمول برای «ماشین‌ها ۳» هیجان‌زده باشیم، اولین تریلر و پوسترهای فیلم است که خبر از داستان تاریک‌تر و جدی‌تری نسبت به گذشته می‌دهد. «ماشین‌ها ۳» اولین تجربه‌ی کارگردانی برایان فی محسوب می‌شود که قبلا به عنوان مسئول استوری‌بورد روی دو قسمت اول «ماشین‌ها»، «دانشگاه هیولاها» و تعدادی پروژه دیگر کار کرده بوده است.

Transformers: The Last Knight

ترنسفورمرها: آخرین شوالیه

انسان‌ها و ترنسفورمرها طبق معمول درگیر جنگ هستند. خبری از اُپتیموس پرایم هم نیست. یا حداقل آن اپتیموس پرایمی که می‌شناختیم دیگر نیست. کلید نجات آینده در اسراری در گذشته است؛ اسرار پنهان باقی مانده از تاریخ ترنسفورمرها بر روی زمین و این فقط بهانه‌ای برای مایکل بی است تا غول‌های آهنی‌اش را به جان یکدیگر بیاندازد و یک‌عالمه بمب و ماشین و ساختمان را توی صورت‌مان منفجر کند. انتظار انفجار‌های بسیار زیادی را از این فیلم داشته باشید. انفجارهای بسیار بسیار زیادی. انفجار پس از انفجار. نه، متوجه نشدید: فوج فوج انفجار. اقیانوسی از انفجار و انفجار و انفجار (یکی جلوی منو بگیره!). تریلرهای «آخرین شوالیه» طبق معمولِ این مجموعه فوق‌العاده دیوانه‌وار هستند، اما آیا خود فیلم هم همین‌قدر خوب خواهد بود؟ خب، جوابش را می‌دانید. در حال حاضر و بعد از پنج فیلم به نقطه‌ای رسیده‌ایم که یا شیفته‌ی نبردِ آتوبات‌ها و اون یکی روبات‌/ماشین‌های شرور هستید یا نیستند. پس، بگذارید به جای حرف‌های تکراری از مایکل بی برایتان بگویم که به تازگی گفته اتاق نویسندگان مجموعه هم‌اکنون دارد روی ۱۴ فیلمنامه‌ از این مجموعه کار می‌کند (اوووف!) و از سوی دیگر آنتونی هاپکینز هم که در «آخرین شوالیه» حضور دارد، به تازگی در اظهار نظر جالبی که اینترنت را شوکه کرد، مایکل بی را «نابغه» خواند و او را هم‌رده‌ی کسانی مثل اسکورسیزی، الیور استون و اسپلیبرگ دانست! ظاهرا این بازیگر ۷۹ ساله دیگر بیش از اندازه به فیلمش متعهد است.

 

Despicable Me 3

من نفرت‌انگیز ۳

سومین قسمت از سری انیمیشن‌های غول‌پیکر استودیوی ایلومینیشن. این‌بار فردی به اسم بالتازار برت که عاشق فرهنگ دهه‌ی ۸۰ است برای چیره شدن بر دنیا نقشه‌ی شومی در سر دارد. انتظار یک‌عالمه خشونت‌های کارتونی و بامزه‌بازی‌های مینیون‌ها را داشته باشید. ایلومینیشن این روزها بعد از کمتر از یک دهه که از فعالیتشان می‌گذرد، به یک دستگاه چاپ پولِ خستگی‌ناپذیر تبدیل شده است. فرمولشان که تولید انیمیشن‌های ارزان‌قیمتِ رنگارنگ و بی‌مغز است، بدجوری در گیشه جواب داده است. به‌طوری که از سه فیلم اخیرشان، یکی میلیاردی شد، یکی بدل به یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های ۲۰۱۵ شد و آخری هم بالای ۶۰۰ میلیون دلار در دنیا فروخت. این در حالی بود که دوتای آخری فیلم‌های اورجینال بودند. حالا تصورش را کنید بازگشت مشهورترین دارایی‌شان به چه غوغایی که در گیشه منجر نخواهد شد. به‌شخصه یکی از کسانی هستم که نمی‌توانم از دیدن مینیون‌ها ذوق نکنم. آیا این به این معنی است که در انتظار این فیلم هستم؟ خودتان چه فکر می‌کنید؟

 

Spider-Man: Homecoming

مرد عنکوبتی: بازگشت به خانه

پیتر پارکر بعد از اتفاقات «کاپیتان امریکا: جنگ داخلی» و بعد از اینکه طعم لذت‌بخش ورجه و وورجه‌ی آزادانه و مبارزه با تارهایش را چشیده، آرام و قرار ندارد. از یک طرف درگیر زندگی‌ شخصی و درسی و عاشقانه‌اش است و از طرف دیگر دوست دارد به دل خیابان‌های نیویورک بزند و بعد از اینکه حسابی حوصله‌ی آدم‌بدها را جوک‌هایش سر بُرد، آنها را با تارهایش باندپیچی کند و هرچه زودتر به جمع انتقام‌جویان بپیوندد. اما تونی استارک فکر می‌کند فعلا برای او زود است و فعلا او باید سرش را با مبارزه‌های کوچک گرم کند و تجربه کسب کند. تا اینکه سروکله‌ی مردی با لباسی مکانیکی معروف به والچر پیدا می‌شود؛ کسی که با دلیل خوبی دل خوشی از تونی استارک ندارد. هرکسی می‌داند که در سال‌های اخیر در زمینه‌ی فیلم‌های مرد عنکبوتی کمبود نداشته‌ایم، اما تفاوت این یکی، حضور مرد عنکبوتی‌اش در دنیای سینمایی مارول است. فعلا که نمایش‌های فیلم امیدوارکننده و جذاب بوده‌‌اند، اما طوری که ما را برای یک فیلم مرد عنکبوتی دیگر از خود بی‌خود کنند هم نبوده‌اند. باید صبر کرد و دید بازگشت مرد عنکبوتی، با وجود پتانسیل‌های بالایش از لحاظ کیفی در چه جایی در میان فیلم‌های مارول قرار می‌گیرد و آیا عنکبوتی جدید هنوز مثل گذشته توانایی تسخیر تمام و کمالِ گیشه‌ها را دارد؟ از شواهد و قرائن مشخص است که بله!

 

War For The Planet Of The Apes

جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها

فیلم جدید مجموعه‌ی ریبوت‌شده‌ی «سیاره‌ی میمون‌ها». فیلم‌هایی که اپیزود به اپیزود بهتر شده‌اند و انتظار می‌رود که با یک انفجار به‌یادماندنی این سه‌گانه را به پایان برسانند. میمون‌ها در جنگ با آخرین بازماندگان انسانی به سر می‌برند و سزار که دیگر کفری شده است و به اینجایش رسیده، سفر اسطوره‌‌ای‌اش را برای انتقام از انسان‌ها و نجات مردمش آغاز می‌کند. با توجه به تریلری که از فیلم منتشر شده، به نظر می‌رسد این‌بار با بزرگ‌ترین و مرگبارترین جنگی که این مجموعه به خودش دیده طرف هستیم. مت ریوز، کارگردان فیلم به این نکته اشاره کرده که در این قسمت نقشی موسی‌وار به سزار داده است. او بعد از تبدیل شدن به رهبری توانا و جسور در برهه‌ای دشوار از تاریخ کوتاه میمون‌ها، حالا در این قسمت قرار است تبدیل به فردی افسانه‌ای و تاریخ‌ساز شود که نامش در فرهنگ میمون‌ها به عنوان یک انقلابگر بزرگ هیچ‌وقت فراموش نخواهد شد. یکی از چیزهایی که در تریلرهای «جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها» مشخص است، خستگی، درماندگی و خشم کاراکترهای میمون و انسان و تاریکی تحمل‌ناپذیر دنیای پسا-آخرالزمانی فیلم است که افتضاح‌تر از «طلوع سیاره‌ی میمون‌ها» به نظر می‌رسد. این اتمسفر متحول‌شده نسبت به گذشته یکی از چیزهایی است که سازندگان در طول ساخت مجموعه به آن توجه کرده‌اند. خود اندی سرکیس این مجموعه را با «پسرانگی» (Boyhood) مقایسه کرده است. درست مثل ساخته‌ی ریچارد لینک‌لیتر یا مثلا مجموعه‌ی «هری پاتر» (Harry Potter) که کاراکترهای اصلی، فیلم به فیلم رشد می‌کردند و دنیای فیلم‌ها هم به مرور پیچیده‌تر و استرس‌زاتر از گذشته می‌شد. «جنگ برای سیاره‌ی میمون‌ها» هم مرحله‌ی تازه‌ای در این مجموعه محسوب می‌شود و می‌توان تغییرات کاراکترها و دنیا در گذشت زمان را احساس کرد.

 

Dunkirk

دانکرک

شاید مورد انتظارترین فیلم تماشاگران در تابستان امسال. کریستوفر نولان این بار از داستان‌های ‌کامیک‌بوکی و ماجراهای پیچیده و تودرتوی علمی‌-تخیلی فاصله گرفته و تصمیم گرفته تا مهارت‌های خاص فیلمسازی‌اش را در یک فیلم جنگ جهانی دومی به کار بگیرد. داستان در سال ۱۹۴۰ اتفاق می‌افتد و درباره‌ی محاصره شدن نیروهای متحدین که شامل فرانسه، بلژیک، بریتانیا و هلند می‌شدند توسط ارتش آلمان در سواحل دانکرک است و به تلاش متحدین برای خارج کردن بیش از ۳۳۰ هزار سرباز خودی از دانکرک و جلوگیری از مرگ حتمی آنها توسط نازی‌ها می‌پردازد. دهمین فیلم این کارگردان اگرچه با وجود اتمسفر مستند‌وار، بازیگران نقش اصلی غیرستاره و عدم داشتن المان‌های بلاک‌باستری یک اکران سنتی محسوب می‌شود، اما خود نام نولان چنان برند بزرگی است که از همان روز اول، «دانکرک» ‌را به یک رویداد موردانتظار تبدیل کرده است. مدتی پیش برخی از طرفداران به خاطر درجه‌‌بندی سنی زیر ۱۳ سال فیلم ابراز نگرانی کردند، اما جواب نولان این بود که همه‌ی فیلم‌های بلاک‌باسترش تاکنون با این درجه‌ی سنی بوده‌اند و ادامه داد که «دانکرک» بیشتر از اینکه یک فیلم جنگی باشد، یک داستان بقاست و مهم‌تر از همه فیلمی تعلیق‌زاست. پس، با اینکه تنش و هیجان زیادی در فیلم جریان دارد، اما فیلم درگیر زاویه‌ی خشونت‌بار و خون‌بار جنگ نیست و او از این طریق خواسته تا به شکل دیگری به تنش در فیلمش دست پیدا کند. جواب قانع‌کننده‌ای از سوی کسی است که قبلا با سه‌گانه‌ی «شوالیه‌ی تاریکی» نشان داده که چگونه می‌تواند با درجه‌‌ی سنی PG-13، جوکر را به یکی از وحشتناک‌ترین آنتاگونیست‌های سینما تبدیل کند.

 

Valerian And The City Of A Thousand Planets

والرین و شهر هزاران سیاره

لوک بسونِ فرانسوی قبلا چشم‌انداز فوتوریستی‌اش را با فیلم‌هایی مثل «عنصر پنجم» (The Fifth Element) و «لوسی» (Lucy) ثابت کرده است و او حالا قصد دارد تا با اقتباس سینمایی کامیک‌بوک مشهور فرانسوی «والرین و لورین»، در قالب یک بلاک‌باسترِ فضایی به سینما برگردد. ماجرا از جایی آغاز می‌شود که نیروهای تاریکی در حال تهدید آلفا هستند؛ متروپلیس وسیع و بزرگی که خانه‌ی نژادهای مختلفی از هزاران سیاره است. شخصیت‌های اصلی ماموران ویژه‌ای به اسم‌های والرین و لورین هستند که باید در مقابل این نیروهای تاریک ایستادگی کرده و علاوه‌بر آلفا، از آینده‌ی کهکشان مراقبت کنند. «والرین» با ۱۹۷ میلیون یورو بودجه، گران‌قیمت‌ترین فیلم تاریخ سینمای فرانسه محسوب می‌شود. با توجه به تریلرها ظاهرا با یک داستان بلوغ در دل فضا که شامل یک‌عالمه گشت‌و‌گذارهای فانتزی در سیاره‌های مختلف می‌شود طرفیم و همچنین با توجه به سابقه‌ی درخشان بسون با «عنصر پنجم»، باید انتظار داشت تا دوباره توسط کارگردانی زیباشناسانه‌ی او تسخیر شویم. با این حال بسون هیچ‌وقت کارگردان باصلابتی نبوده است. بنابراین علاوه‌بر هیجان‌زده بودن، برای این فیلم نگران هم هستیم. «والرین» از یک طرف می‌تواند به «جنگ ستارگان»‌ بعدی سینما تبدیل شود و از طرف دیگر احتمالش هم هست که به سرنوشت ناگوار Jupiter Ascending دچار شود.

 

The Dark Tower

برج تاریک

امسال، سالِ استیفن کینگ است. از یک طرف بزرگ‌ترینِ اثر ترسناکش یعنی «آن» (It) قرار است در قالب یک بلاک‌باستر دو جلدی به سینما برگردد و از طرف دیگر اقتباسِ دنیای وسترن/فانتزی/حماسی‌اش یعنی «برج تاریک» هم بالاخره دارد به واقعیت تبدیل می‌شود. قصه به هفت‌تیرکشی به اسم رولند دسچین می‌پردازد که در دنیایی به اسم میدوورلد که ترکیبی از «وست‌ورلد» با «بازی تاج و تخت»، مقداری «ارباب حلقه‌ها» و کمی چاشنی وحشت خاص کینگ است، به دنبال فردی به اسم «مرد سیاه‌پوش» می‌گردد. این وسط او با پسر ۱۰ ساله‌ای به اسم جیک چمبرز روبه‌رو می‌شود که از دنیای ما وارد این بُعد موازی شده است. اقتباس‌های سینمایی از روی کارهای کینگ به‌طرز عجیب و غریبی بالا و پایین دارند. بعضی از آنها مثل «رستگاری شائوشنگ»، «درخشش»، «در کنارم بمان»، «کری» و تعدادی دیگر به شاهکارهای سینما تبدیل شده‌اند و تعداد بسیار زیاد دیگری هم فیلم‌های فوق‌العاده بدی از آب درآمده‌اند. بنابراین در طول این سال‌ها به این نتیجه رسیده‌ایم که در رابطه با کینگ، هیچ‌وقت نمی‌توان نتیجه را حدس زد. با این حال سری «برج تاریک» یکی از مشهورترین و گسترده‌ترین کارهای این نویسنده است که به عنوان قلب دنیای مشترک ادبی او عمل می‌کند و یکی از اقتباس‌هایی است که هالیوود چند سال است که با دقت دارد روی ساخت آن کار می‌کند. آیا تمام اینها به این معنی است که باید امیدوار باشیم؟ مگر کار دیگری به جز این داریم؟

zoomg

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *