بازگشت به گذشته کار سختی است، البته باید گفت که در مرحله اول حتی نگاه کردن به گذشته هم دشوار است، گذشته‌ای که نشان دهنده زمانی از زندگی ماست که دیگر از دست رفته و در پیچ و خم های ناشناخته زمان گم شده. گذشته به معنای احساسی اش، همیشه پر است از حسرت، پشیمانی و حسِ غربتی که ناشی از دلتنگی است. گذشته یعنی نگاه کردن به چهره هایی که دیگر نیستند. یعنی حس کردنِ گذر زمان. یعنی اینکه یک روز، قرار است دیگر نباشی و این هاست که نگاه کردن به گذشته را سخت می کند و بیشتر از آن، بازگشت به آن را. اما همیشه این حسِ در ما جامانده که حاصل زندگی گذشته است. با غم و اندوه همراه نیست، گاهی دلتنگیِ ما نسبت به روزهایی که در کوچه های زمان گم شده‌اند، حاصل از شادی ست. حاصل از حسی است که خاطرات خوبی را برایمان ساخته. در واقع، با چسبیدن به همین خاطرات خوب است که زنده مانده ایم. هاروکی موراکامی، یکی از نویسنده های بزرگ معاصر، می‌گوید” خاطرات سوخت زندگی آدم ها هستند” سوختی که ما با آن ها به جلو حرکت می کنیم و زنده می مانیم.
گذشته از اهمیت این خاطرات دوست داشتنی و گاهی تلخ، ما آدم ها یک وقت هایی، بهانه هایی پیدا می کنیم که برگردیم به روز های غرق شده توی خاطرات. از یک عکس گرفته تا یک بازی رایانه‌ای که می تواند یادآور سال های گذشته باشد. سال هایی که حالا به میزان زیادی، با امروزمان فاصله دارند. این بهانه های دوست داشتنی که همچنان ما را به خاطراتمان وصل می کنند، ساخته شده اند تا باز هم ما را زنده نگه دارند و مهم تر از آن، کاری کنند که با سرعت بیشتر به سمت فردا حرکت کنیم. این بهانه های دوست داشتنی، حتی با وجود پیرشدنشان هم هنوز، قابل ستایش هستند.

۱

ندای … پول؟

اصلاً دلم نمی خواهد این بخش از مقاله را بنویسم. لابد می پرسید چرا؟ چون قرار است با حقیقت تلخی رو به رو شویم. حقیقتی که همه ما در سال های گذشته و شاهد شکل گرفتن اش بودیم و گاهی هم از وجود داشتنش حمایت کرده ایم. حقیقتی که حالا، کمی بیش تر از قبل، چهره زشت‌اش را به ما نشان می دهد و خودش را بیشتر از قبل در معرض دیده شدن قرار داده. یادمان هست که سری ندای وظیفه، همیشه یکی از مهمترین بازی ها در سبک شوتر اول شخص بوده. بازی ای که به واسطه داستان خوب و فضاسازی زیبایش، حتی اگر بهترین هم نبود، در میان بهترین ها سرش را بالا می‌گرفت. اما با ساخته شدن پدیده ای عجیب، به نام جنگ آوری نوین بود که سری ندای وظیفه، در آن جمع اول شخص های شوتر، بلند شد و ایستاد. و آن قدر محکم ایستاد که به طور کلی، رقبایش را از گردونه خارج کرد. ندای وظیفه با فاصله گرفتن از فضاهای مربوط به جنگ جهانی، و کوچ کردن به سال های جدید، علاوه بر شکل دادن گیم پلی روان و دوست داشتنی که قبل از آن شبیه‌اش را در هیچ شوتر دیگری ندیده بودیم. با ارائه یک داستان زیبا، که برای بازی های شوتر بیش از حد معمول خوب بود. توانست بر قله افتخار بایستد. قله ای که تا چندین سال بعد، همچنان پرچم این فرنچایز قدرتمند، بر بلندایش خودنمایی می‌کرد. این بازی خاص، با آن شخصیت های دوست داشتنی و خشک اش که در ماجراهای نظامی سیاهشان غرق شده بودند. کاری کرد که کمی تا قسمتی طعم جنگ های نوین را بچشیم و با ترس های بزرگ جهانمان آشنا شویم. ترس هایی که همگی در جهان پیرامون ما، به مرحله واقعیت رسیده اند.
سری ندای وظیفه با ساخته شدن جنگ آوری نوین، رنگ و بوی تازه ای گرفت. این بازی جدیدِ پا به عرصه گذاشته، شبیه یک میوه بود، میوه ای شیرین و خوشمزه که حاصل شکوفه بازی های قبلی بود و حالا توی دست های ما قرار گرفته بود. این بازی خاص، انگار آمده بود تا معادلات بسیاری را در دنیای شوتر ها تغییر دهد. از وارد کردن صحنه های از پیش تعیین شده و سینمایی به دنیای اول شخص ها گرفته، تا تعریف کردن یک داستان پر کشش و پیچیده. داستانی که قبل تر، حداقل خیلی کم شاهد روایت شدنش در قالب یک بازی اول شخص بودیم. اما چیزی که بیشتر از این انقلاب داستان گویی اهمیت داشت. میزان عشق و علاقه ای بود که در تک تک لحظات بازی موج می زد. آن هم در یک بازی نظامی و پر از خشونت. حقیقت این است که این بازی خشن، با آن داستان غم دارش، با عشق ساخته شد و بازی‌باز هم شاهد این عشق بود و آن را درک می‌کرد. و شاید، شاید همین عشقِ زیبا بود که شخصیت های نه چندان پرداخت شده سری را در ذهن همه ما جاودان کرد. شخصیت هایی که قطعاً هرگز از یادمان نخواهند رفت. اما به نظر می رسد خوب بودن زیادی همین بازی، کار دست سازنده ها و مخصوصاً آن ناشر پول پرست داد. ناشری که با انتشار چنین عنوان موفقی، حسابی دلش را برای سود بیشتر صابون زد. ناشری که بعد از گذشت حدود ۹ سال، بدون استراحت دادن به این سری، در حال پول درآوردن است. و این پول درآوردنِ حریصانه، تیشه‌ای است که به ریشه یکی از زیبا ترین فرنچایز های تاریخ می خورد. تیشه ای که از شانس بد ما گیمر ها، خیلی هم تیز و برنده است. سری ندای وظیفه شاید پس از کوچِ غمگینانه آقایان وست و زامپلا به EA و تاسیس استدیو رسپاون، هیچ وقت مثل قبل نشد. درست است که این سری همچنان پابرجاست و ایستاده، اما در سال های اخیر، حس می شود که سری ندای وظیفه، تبدیل شده به ماشینی پول ساز، که به خیال ناشر اش هیچ رقیبی ندارد. اما … کافی است نگاهی داشته باشید به عنوان تایتان فال ۲ و موفقیت بی نظیرش. عنوانی که ساخته دست استدیو رسپاون است.
اما این ماجرای غم انگیز و تلخ، فقط به ضرر بازی‌باز ها تمام می شود. این ماجرا غم انگیز که با رقابتی ساده میان دو عنوان اول شخص مطرح در جریان است، دو عنوان که در چند سال اخیر، با مدیریت های گوناگون، مسیر های متفاوتی را پیموده اند. مسیر هایی که از یک بازی را در بین بهترین های سال قرار داده اند و دیگری را تبدیل به یک عنوان تکراری اما پول ساز کرده است و شاید، ساخت پول، هدفی باشد که این روز ها اکتیویژن با انتشار ندای وظیفه دنبال می کند. این ماجرا به جایی رسیده که ما، هر ساله باید شاهد عرضه شدن ندای وظیفه هایی بی کیفیت باشیم. عنوانی که خاطرات بسیار زیادی برایمان ساخته و حالا، در دستان ناشری پول پرست، به جای انجام وظیفه زیبایش، یعنی سرگرمی و رساندن یک پیام، در حال پول سازی است. پولی که چندی است، از دست بازی‌باز هایی ناراضی خارج می شود. اینجاست که بهتر است بگوییم، ندای وظیفه دیروز، حالا فقط ندای پول است.

گرافیک به طرز حیرت‌آوری پیشرفت داشته

به وسعت یک جنگ

اولین شماره از سری جنگ آوری نوین (Modern Warfare)، که به طور حتم بهترین ندای وظیفه تاریخ است، در تاریخ ۵ نوامبر سال ۲۰۰۷ در امریکای شمالی، برای کنسول های نسل هفتم، PS3, Xbox 360 و البته، رایانه‌های شخصی دوست داشتنی منتشر شد. جنگ آورین نوین، علاوه بر اینکه شروعِ یک حماسه بود، شروعی بر پایانِ یک بازی زیبا هم به حساب می آید. شاید این گذاره کمی احساسی به نظر برسد، اما حقیقت امر این است که سری ندای وظیفه، حتی پس از عرضه شدن Modern Warfare 2، رو به افول و ضعف گذاشت. ضعفی که با آزمون و خطاهای عجیب و ساخت سری های جدید هم قابل پوشش نبود و در نهایت، وضعیت کنونی سری را رقم زد. جنگ اوری نوین، در سال ۲۰۰۷، توانست نظر مثبت بسیاری از منتقد ها را به خود جلب کند و با کسب میانگین امتیاز ۹۴، به عنوان بهترین شوتر سال، از نگاه بسیار از سایت ها معرفی شود. اما موفقیت حقیقی این بازی، قطعاً امتیازی است که در میان بازی‌باز ها کسب کرد. امتیازی که شدت عشق و علاقه بازی کننده ها به این عنوان را نشان می دهد و حتی هنوز هم عامل اصلی فروش بسیار زیاد سری است. اما جدا از گرافیک خیره کننده و گیم پلی پر از نوآوری جنگ آوری نوین، این داستان زیبا و دوست داشتنی اش بود که توانست نظر ها را به خودش جلب کند. چرا که بستر بازی های شوتر، معمولاً، فقط مناسب طراحی گیم پلی زیبا و جنجالی بودند. اما جنگ آوری نوین با شکل دادن یک داستان زیبا و اضافه کردن صحنه های سینمایی به روایت بازی، از یک شوتر اول شخصِ بی احساس، یکی از احساسی ترین بازی های دوران را خلق کرد.
بازی پر است از شخصیت هایی که در واقع، به علت ریتم تند روایی، چندان فرصتِ پرداخت شدن ندارند. اما با همه این ضعف‌ها، و عدم پرداخت درست، داستان طوری پیش می رود که این اجازه را به مخاطب می دهد که عاشق شخصیت های نصفه و نیمه سری شود. شخصیت هایی که به لطف انتشار شماره دوم جنگ آوری نوین، بهتر و دقیق تر پرداخت می شوند و ضعف هایشان را هم می پوشانند. شخصیت هایی به یاد ماندنی و دوست داشتنی، مثل کاپیتان پرایس (Captain Price) و جان مک تویش (John “Soap” MacTavish) که از مهمترین و اصلی ترین قهرمان های سری هستند، بهترین پرداخت و روایت را به خودشان اختصاص می دهند. و این درحالی است که باقی کرکتر ها، از پل جکسون که کنترلش را در خاورمیانه به دست می گیریم گرفته تا خالد الفلانی که شاهد اعدامش هستیم ( با نمای اول شخص مقتول !!!) پرداخت چندانی ندارند و نه از تیپ های معمولی خارج می شوند و نه وقت چندانی برای خودنمایی پیدا می کنند. البته باید به این موضوع اعتراف کرد که داستان زیبای بازی و تاثیرات این شخصیت های فرعی ساده، کاری می کند که به همه آن ها در طول روایت بازی وابسته شوید. البته این وابستگی قطعاً از نوع رابطه میان الی و جول نیست، اما در بطن یک بازی شوتر اول شخص؟ این وابستگی بی همتاست.

۲۲

کاپیتان پرایس با شمایل جدیدش

نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم، پیچیدگی عالی داستان بازی، و غافلگیری های زیبایی آن است. غافلگیری هایی که قصد لو دادن و خراب کردنشان را نداریم. اما همگی، برای کسانی که بازی را تجربه کرده اند، تبدیل به خاطراتی میخکوب کننده شده اند. در ابتدا باید بگویم که داستان نظامی بازی، با فلش بک ها، پرش ها و تعلیق های زیبا در قالب صحنه های سینمایی از پیش تنظیم شده روایت می شوند. صحنه هایی که به لطف گرافیگ زیبای جنگ آوری نوین، مخاطب را به طور کامل با خودش همراه می سازد. داستان بازی با یک فصل افتتاحیه رعب‌آور و حیرت انگیز شروع می شود. شروعی سینمایی و زیبا که مخاطب را از همان ثانیه های ابتدایی با بهترین بخش های بازی آشنا و همراه خودش می کند. و این دقیقاً وظیقه ای است که یک بخش افتتاحیه بر عهده دارد. جنگ آوری نوین، در بین بازی های شوتر اول شخص، قطعاً یکی از بهترین فصول افتتاحیه را داراست. جایی که بازی‌باز، خودش را در نقش نقش رئیس جمهور خلع شده یک کشور در خاور میانه می یابد. رئییس جمهوری که کشان کشان توسط نیرو های تروریست به محل اعدامش نزدیک می شود. و بازی‌باز است که در این سفر کوتاهِ وحشتناک تمامی زوایای یک جنگ را بررسی می کند و از سویی هم با گرافیک خیره کننده بازی ملاقات می کند. گرافیکی که در زمان خودش از بهترین ها بوده و حالا با عرضه شدن یک نسخه ریمستر شده، باز هم به رقابت بازگشته تا نشان دهد “دود از کنده بلند میشه!!!”. اما ادامه ماجرای فصل افتتاحیه وقتی جالب می شود که بازی‌باز، به ضرب گلوله و توسط شخصیت شرور داستان، اعدام می شود. و این اعدام، فقط و فقط یکی از ساده ترین و ابتدایی ترین غافلگیری هایی است که بازی برایمان تدارک دیده.
اما پس از این فصل افتتاحیه هیجان انگیز است که ما، همراه با پنج شخصیت مختلف، در داستانی به شدت زیبا (در مقایسه با عناوین اول شخص) قرار می گیریم. داستانی که در آن از توطئه های وطن پرست های افراطی برای ساخت دوباره اتحاد جماهیر شوروی حرف به میان می آید. از شخصیت های تروریستی سخن گفته می شود که فقط عروسک های قدرت هایی بزرگ تر هستند و داستان زندگی سرباز هایی روایت می شود که برای خدمت به کشورشان، از همه چیز گذشته اند. در این بین اما چند ماموریت خاص در بازی وجود دارند که از جزئی از زیبا ترین مراحل طراحی شده در بازی های رایانه ای هستند. در ابتدا، بیایید بازگردیم به سال ۱۹۹۶ و کاپیتان پرایسی که هنوز ستوان است. بیایید در کنار هم سری بزنیم به خاطره پرایس. این مرحله زیبا، که تقریباً به سبک مخفی کاری انجام می شود، به زیبایی ریتم تند و طاقت فرسای بازی را کند تر کرده و شما را در نقش یکی از بهترین شخصیت های بازی قرار می دهد. به این ترتیب، بازی باز هم با بخش های مختلفی از شخصیت پرایس آشنا می شود، هم کمی استراحت می کند و هم یکی از مهمترین غافلگیری های داستان را تجربه می کند. این مرحله زیبا و دوست داشتنی، به طور قطع یکی از بهترین مراحل بازی است که در کنار مرحله هایی مثل Shock and Awe و Aftermath در بین تجربه های خاص دوران گیمری ما جای میگیرند. در این بین، و در طی داستان بازی، رخ داد های تلخی اتفاق می افتند که به دلیل پرداخت خوب، شوک آور و البته درگیری زیاد بازی‌باز با روایت بازی، بسیار تاثیرگذار ظاهر می‌شوند. اما شاید یکی از مهمترین رخ داد های جنگ آوری نوین، مربوط به پایان بندی بی نقص و عالی بازی باشد. جایی که بزرگترین شوک ها در انتظار بازی باز هستند. شوک هایی که چه در سال ۲۰۰۷ و چه در سال ۲۰۱۶ با عرضه شدن نسخه ریمستر شده بازی، می توانند شما را میخکوب کنند.

باید گفت که این بازی، در میان بازی های اول شخص، مورد خاصی بود که باعث شد روند ساخت بازی های جنگ محور هم تغییر کند. این موارد خاص، در توجه بسیار زیاد و بیشتر از سازندگان به یک داستان زیبا و یک روایت سینمایی نهفته است. نکات کوچک اما تاثیر گذاری که باعث شدند حتی بزرگان این سبک، یعنی سری مدال افتخار (Medal of Honor) و حتی میدان نبرد (Battlefield) هم به تقلید از ندای وظیفه بپردازند و دست به ساخت بخش های تک نفره داستانی و البته سینمایی بزنند. اما تمامی بازی های دیگر، به اشتباه، فقط دست بر روی خصوصیت سینمایی بودن این بازی گذاشته، و داستان زیبای آن را از یاد بردند. ضمن اینکه در سری میدان نبرد، شاهد این هستیم که هر شماره از بازی روایتی جداگانه دارد. از این رو، این بازی همچون سری جنگ آوری نوین که یک سه گانه بود، فرصت پرداخت بیشتر شخصیت ها و ایجاد کردن رابطه‌ای عمیق میان آن ها و بازی‌باز ها را نمی دهد. رابطه ای که شاید یکی از مهمترین عوامل موفقیت سری جنگ آوری نوین است.
در آخر باید اضافه کنم که اولین شماره از سری جنگ آوری نوین، قطعاً در بخش داستانی، یکی از بهترین هاست. و قطعاً در میان بازی هایی قرار می گیرد که لیاقت دریافت یک نسخه بهبود یافته و ریسمتر شده در نسل هشتم را داشته اند. نسخه‌ای که بتواند با بهبود هایی در زمینه گرافیک، تجربه کهنه شده اما زیبایی بازی را برایمان تازه کند.

ترمیناتور دنیای بازی

جنگ آوری نوین، با آن سیستم جذاب سلامتی، و گیم پلی سریع و خشن اش در یادمان مانده. گیم پلی‌ای که به لطف روایت شدن داستان بازی در مکان های مختلف، همیشه از جذبیت خاصی بهره برده است. گیم پلی جذابی که با وجود گذشت زمانی در حدود ۹ سال، هنوز هم در نسخه ریمستر شده خودنمایی می کند و در مواقعی، از نسخه های نسل هشتمی سری ندای وظیفه هم بهتر عمل می کند. این بازی به دلیل پیچش های جذاب داستانی در مکان های بسیاری از جمله کشوری در خاورمیانه، آذربایجان، اوکراین و بسیاری مکان های دیگر روایت می شود که همگی به لطف فضاسازی جنگ زده، چهره درستی از جنگ را به مخاطب نشان می دهند. اما جدا از تنوع مراحل، این ریتم است که Modern Warfare را سرپا نگه داشته، ریتمی تند با ضرب اهنگی خشن که بازی‌باز را مجبور می کند سریع تصمیم بگیرد، عمل کند و همیشه بجنگد. اما ریتم تند بازی، به لطف طراحی عالی مراحل، پر است از نقاط مناسب برای استراحت. استراحتی که یکی از لازمه های اساسی طراحی مرحله است. چرا که به دلیل ریتم تند گیم پلی، اگز شاهد نقاط استراحت نباشیم. قطعاً فشار روانی و استرس ناشی از مبارزات بازی، بازی‌باز را خسته می کند. از این جهت است که طراحی مراحل جنگ آوری نوین دارای اهمیت می‌شود. این طراحی زیبا و درست. علاوه بر حفظ ریتم تند و خشن بازی، مخاطب را خسته نمی کند و به درستی، با استراحت دادن به او، بازی‌باز را برای ادامه مشتاق تر می کند.

x3601

نسخه اصلی بازی

در کنار این ریتم عالی و زیبا، شاهد یکی از بهترین نمونه های تیراندازی و نشانه گیری در بازی هستیم. به این ترتیب که هر سلاح، به طور تقریبی دو حالت مختلف برای نشانه گیری دارد که کمک بسیای به بازی باز در تشخبص دشمنان و تیراندازی می کند. اما شاید جالب ترین و جذاب ترین مکانیک بازی سیستم سلامتی آن باشد. سیستمی که امروزه به یکی از استاندارد های سبک اول شخصی شوتر بدل شده و برای ما بازیباز ها یکی از بدیهیات. این سیستم جذاب، آسیب دیدن قهرمان را با سرخ شدن صفحه و پیامی خاص که نشان دهنده زخمی شدن است نشان می دهد. در این مواقع بازی‌باز باید پناه گرفته و منتظر بماند تا قهرمانش کم کم سلامتی اش را به دست بیاورد. این سیستم جذاب که جایگزین خط های سلامتی کلاسیک شده، کمک بسیاری زیادی به حفظ ریتم سریع بازی می کند. چرا که در بهبوهه درگیری های نزدیک و خصمانه جنگ اوری نوین، وقتی برای درمان کردن و استفاده از بسته های سلامتی نیست. از این جهت، سیستم خودکار بازگشت سلامتی روی کار می آید و با جلوگیری از صرف شدن وقتِ بازی باز ریتم سریع گیم پلی را حفظ می کند.
البته این سیستم زیبا نکات منفی خاصی را هم به همراه داشته، شاید یکی از مهمترین این نکات، خود را در کم تر شدن تعداد مرگ و میر و آسان تر شدن بازی نشان دهد. البته جنگ آوری نوین به سبک تمام بازی های استاندارد، درجات سختی متفاوتی را شامل می شود. اما به طور کلی، باید گفت که این سیستم در خدمت ریتم بازی است اما همچنان ضربه ای هم به چالش برانگیز بودن آن زده. البته در زمان حال؛ این سیستم به عنوان یکی از استاندارد های بازی های شوتر معرفی شده و استفاده می شود و ما شاهد قهرمان هایی هستیم که همچون ترمیناتور های سینما، می شکند و جلو می روند.
اما جدا از ریتم عالی و سیستم سلامتی، باید به تنوع سلاح ها اشاره کرد. سلاح هایی که همگی از روی نمونه های واقعی ساخته شده اند و حتی قلق های متفاوتی دارند. در جنگ آوری نوین، نمی توانید انتظار داشته باشید که تمام سلاح ها گیم پلی یکسانی را ارائه کنند و شبیه به هم باشند. در این بازی، هر سلاح تجربه ای منحصر به فرد است و سبک بازی متفاوتی را پیشنهاد می کند. این تفاوت اما فقط در میان کلاس های سلاح ها دیده نمی شود. باید گفت که در میان دو اسلحه اتوماتیک هم تفاوت هایی وجود دارد که بازی باز ها با درک آن، تجربه ای به مراتب بهتر از بازی خواهند داشت.
به طور کلی اما گیم پلی جنگ آوری نوین، در ریشه هایش کاملا شبیه به بازی های اول شخص شوتر استاندارد است. شباهتی که حتی با سیستم سلامتی جدید و ریتم سریعش هم نتوانسته از آن بکاهد. اما نکته ای که این بازی را از دیگر همتایانش متمایز می کند. قطعاً استفاده بسیار زیبای سازنده ها از صحنه های از پیش تعیین شده سینمایی است. صحنه‌هایی که به لطف گرافیک زیبای بازی، و روایت عالی داستان، تاثیر بسیار زیادی بر مخاطب و تجربه گیم پلی بازی دارند. این صحنه های معمولا طوری طراحی شده اند که حالتی یکپارچه با گیم پلی بازی داشته باشند و به ریتم آن لطمه نزنند. یکی از مهمترین نکات در مورد این صحنه ها، وجود دوربین و دید اول شخص است. دوربینی که به هیچ وجه از نمای دید قهرمان داستان خارج نمی شود و داستان را به طور کامل از همین نما روایت می کند. شاید این تصور پیش بیاد که چگونه ممکن است بدون خارج شدن از دید اول شخص به صحنه های سینمایی رسید. باید بگوییم که صحنه های سینمایی جنگ آوری نوین خصوصیتی مکنحصر به فرد دارند که تفاوت اصلی این بازی با دیگر شوتر ها را رقم می زنند. این صحنه های از پیش تعیین شده، همگی حالتی تعاملی داشته و مخاطب را مجبور به همراهی می کنند. به این ترتیب که در بین این صحنه های شاهد نمایش کلید های متفاوت به سبک QTE ها (صحنه های دکمه زنی) هستیم و همین موضوع ساده، باعث می شود که مخاطب به دلیل تعاملی که دارد، تمامی صحنه ها را دنبال کند و نه تنها از وجود این همه صحنه سینمای خسته نشود، بلکه مدام در اشتیاق روی دادن این گونه صحنه ها و رخداد ها باشد.

۳۲

نسخه ریمستر شده

اما سینمایی بودن بازی، باعث به وجود امدن یک روند به شدت خطی در میان مراحل بازی می شود. مراحلی که به بهانه خطی بودنشان، وسعت چندانی ندارند و بازی‌باز را مجبور می کنند که به طور کامل، دستوراتی که به او محول شده اند را به انجام برساند. این دستورات شامل تنوع بسیار می شوند، از دنبال کردن فرماندهان گرفته تا منهدم کردن تانک های دشمن، حتی چند باری دستور دریافت می کنید که بنشینید! اما این تنوع دستورات هم نمی توانند بازی را از روند شدید خطی نجات دهند. روندی که با وجود داستانِ یکپارچه و ریتم تند بازی، کاملاً قابل درک است. چرا که در صورت وجود روند غیر خطی و مراحل وسیع، وجود صحنه های سینمایی با چنان قوتی ناممکن می شد و به این ترتیب، اساسی ترین مزیت بازی زیر سوال می رفت. می توان درک کرد که سازنده ها، برای رسیدن به داستان و گیم پلی یکپارچه و زیبا، مواردی را فدا کرده اند که به نوعی هزینه فرصت شمرده می شوند. چرا که در صورت وجود داشتن این موارد، نه تنها تجربه بازی بهتر نمی شد. بلکه بازی ضربات جبران ناپذیری را متحمل می شد.
جدا از صحنه های سینمایی زیبای بازی که با وجود بهینه شدن گرافیک در نسخه ریمستر جلوه زیباتری گرفته اند. هوش مصنوعی بازی، با وجود گذشتن زمانی حدود ۹ سال از عرضه نسخه اصلی، همچنان پاسخگویی روند خطی بازی است و مشکلی را برای بازی کننده ها ایجاد نمی کند. باید بگوییم که این هوش مصنوعی به شدت کهنه و قدیمی به نظر می رسد و در مقایسه با بازی های امروز حرفی برای گفتن ندارد، مثلا اگر ۱۰۰ درصد نارنجک های پرتابی دشمنان درست روی سرتان فرود آمد تعجب نکنید. اما همین هوش مصنوعی کهنه، در قالب روند عالی گیم پلی بازی، همچنان کارآمد است و زیبایی های مخصوص به خودش را دارد. جنگ آوری نوین، حتی با گذشت ۹ سال و عرضه شدن نسخه ریمستر، هنوز هم پرهیجان، زیبا و در مواقعی چالش برانگیز ظاهر می شود. گیم پلی با وجود کهنه شدن، همچنان می تواند هم پای بازی های اول شخص شوتر در نسل هشتم حرکت کند و ضعف نشان ندهد. از سیستم های مربوط به نشانه گیری و درمان شخصیت گرفته تا تجربیات مربوط به صحنه های سینماتیک. به طور کلی، گیم پلی این بازی خوش ساخت، به طرز بسیار زیبایی با داستان پیوند خورده و حتی در این راه، مسائل بسیاری را هم فدا کرده است. مسائلی که می توانستند باعث وسیع تر شدن بازی شوند. اما سازنده ها در Infinity Ward تصمیم گرفته بودند تا با ساخت یک بازی سینمایی که داستان، از مهمترین بخش هایش است، انقلابی در سبک شوتر اول شخص رقم بزنند. تصمیمی که با گذشت زمانی در حدود یک دهه، کاملاً درست به نظر می رسد. آقایان وست و زامپلا، با خلق این سری خاطره انگیر، روند ساخت بازی های هم سبک را تحت تاثیر قرار دادند و استاندارد های بسیاری را با شوتر ها افزودند. استاندارد هایی که امروزه از اجزا جدانشدنی این سبک به شمار می روند.

جهان در جنگ 

در سال ۲۰۱۵ بود که خبر هایی حاکی از ریمستر شدن و عرضه نسخه بهبود یافته اولین نسخه از سری جنگ آوری نوین منتشر شد. این فرایند با جمع آوری اظهارنامه های آنلاین و درخواست عده بسیاری از مخاطبین برای بازسازی این بازی محبوب آغاز شد و با انتشار نسخه ریمستر شده بازی، در کنار و به شرط خرید آخرین نسخه از سری ندای وظیفه، یعنی Call of Duty: Infinite Warfare به پایان رسیده است. اما نکته اصلی این ماجرا در جایی نهفته است که شاید کمتر کسی به آن دقت کند. عده ای از بازی‌باز ها اعتقاد دارند که اکتیویژن با انتشار این نسخه ریمستر شده به مخاطبین احترام گذاشته است. اما حقیقت امر این است که عرضه نسخه ریمستر جنگ آوری نوین، فقط بهانه ای است برای فروش بیشتر بازی جدید از سری ندای وظیفه، بازی‌ای که به نظر می رسد به دلیل سیاست های مالی اکتیویژن به شدت مخاطبین را عصبانی کرده است. از این جهت می توان حدس زد که اکتیویژن از علاقه بسیار زیاد بازی‌باز ها به سری جنگ آوری نوین سوءاستفاده کرده و از این طریق سعی دارد تا بازی جدیدش را به فروش برساند. چرا دسترسی به این نسخه ریمستر شده، در پی خریدن  Call of Duty: Infinite Warfare امکان پذیر است. حقه‌ای که شاید از دور زیبا به نظر برسد. اما در فاصله نزدیک، واقعاً کثیف است.

۱۱۱

گرافیک فنی در نسخه نسل هفتم! قضاوت با خودتان

جد ازا این موضوع، باید گفت که این نسخه خاص، برخلاف بسیاری از ریمستر های نسل هشتمی، به شدت پیشرفت کرده و در مواقعی، در حد و اندازه بازی های این نسل هم ظاهر می شود. نور پردازی بازی واقعاً بهتر شده و نسبت به نسخه اصلی پیشرفت های چشم گیری داشته، از طرفی کیفیت بافت ها، طراحی چهره ها و اندازه تصویر بهتر و بهینه تر شده است که همگی تجربه بازی را بسیار زیبا تر می کنند. از سوی دیگر اما، انیمیشن های نسل هفتمی و مهم تر از آن، انیمیشن های مربوط به یک دهه قبل، هنوز هم در بازی به چشم می خورند و باعث شده اند تا مدل های کرکتر ها از حالت حقیقی‌ای که چشم هایمان در این روز ها به آن ها عادت کرده فاصله بگیرند. اما به طور کلی، بازی از نظر گرافیکی بهبود های بسیاری را شامل شده است.
این نسخه توسط استدیو Raven Software برای نسل هشتم بهینه شده است. استدیویی که در سال های گذشته، ماموریت خطیر ساخت بخش های چند نفره چند نسخه از بازی های سری ندای وظیفه را برعهده داشته. باید گفت که عملکرد این استدیو به طور کلی قابل تحسین است. چرا که بازی واقعاً جلوه بصری بسیار زیبایی پیدا کرده و شدت دور از نسخه نسل هفتمی به نظر می رسد. کیفیت بافت ها عالی هستند و نور پردازی بهینه شده جلوه زیبایی به بازی داده است. این نسخه ریمستر شده، شامل تمامی محتویات بازی اصلی است. این محتوا بخش داستانی را به طور کامل و با بهبود های بی همتای گرافیکی برایمان به ارمغان آورده و شامل چندین نقشه برای بخش چند نفره هم هست.
اما گذشته از صحبت های مربوط به نسخه ریمستر شده، باید بگوییم که حتی نسخه اصلی بازی که در سال ۲۰۰۷ هم منتشر شده بود، از نظر گرافیکی در میان بهترین های سال جای می گرفت، بازی با نور پردازی عالی و کیفیت بی نظیر بافت هایش در سال ۲۰۰۷ توانست، از نظر بسیاری از سایت ها، عنوان بهترین گرافیک سال را از آن خودش کند. از سوی دیگر باید به فضاسازی عالی بازی پرداخت، جایی که حس کامل بودن در یک جنگ واقعی (نسب به زمان عرضه بازی) به مخاطب منتقل می شد و تحقق این امر با وجود محیط های متنوع و متفاوت بازی واقعاً چالشی دشوار برای سازنده ها بوده که خوشبختانه با موفقیت آن را پشت سر گذاشته اند. یکی از دیگر از زیبایی های این بازی، تنوع بسیاز زیاد در بخش سلاح هاست، سلاح هایی که همگی از روی نمونه های واقعی ساخته شده اند و به زیبایی حس در دست گرفتن یک سلاح را به مخاطب منتقل می کنند.

۱۱۱۲

گرافیک فنی در نسخه نسل هشتم! قضاوت با خودتان

صداگذاری بازی در هر دو نسخه اصلی و ریمستر شده بی نقص است. استفاده از صدا پیشه های قدرتمندی مانند بیلی مورای، کیفیت صداپیشگی این اثر را به مراتب بالا برده و از سوی دیگر، شاهد صداگذاری دقیق سلاح ها و تسلیحات جنگی هستیم. در کنار این بخش مهمی از فضاسازی بسیار خوب بازی مدیون صداگذاری زیبای آن است که حس بودن در یک میدان جنگ را به زیبایی به مخاطب منتقل می کند. موسیقی های بازی هم به درستی در مواقع مناسب پخش می شوند و کاملاً همگام با وقایع گیم پلی پیش می روند. آهنگ سازی این اثر را آقای استیفن بارتون (Stephen Barton) بر عهده داشته است. مردی که چندین سال بعد در همکاری با وست و زامپلا، دست به آهنگ سازی عنوان پر سرو صدای استدیو رسپاون یعنی تایتان فال زد. به طور کلی باید گفت که جنگ آوری نوین، در بخش گرافیک و صداگذاری از بهترین های زمان خودش محسوب می شده و حالا هم با عرضه نسخه ریمستر شده، مهمانی زیبا و چشم نواز است که به نسل هشتم آمده.

تیرخلاص

به طور کلی و در نتیجه گیری پایانی، باید گفت که سری جنگ آوری نوین، و به طور خاص شماره اول، نقش بسیار مهمی در سیر تکاملی بازی های اول شخص داشته اند. نقشی که حالا و با عرضه شدن نسخه های سالانه سری ندای وظیفه هر روز کمرنگ تر می شود و از یاد ها می رود. سری بازی های ندای وظیفه، هرگز بدون وجود جنگ آوری نوین، به شهرت امروزیشان نمی رسیدند. اما حالا شاهد این هستیم که ناشران پول پرست، با تباه کردن این سری، قصد سود بیشتری دارند و این کار را با آزمون و خطاهایی پر ریست انجام می دهند.
در مجموع اما، این نسخه ریمستر شده به علت بهبود های حیرت انگیز در بخش بصری و گرافیک فنی، اثری با ارزش است که خاطرات بسیار زیادی را بزیمان زنده خواهد کرد. اما سیاست سودجویانه اکتیویژن در فروش این نسخه، به نوعی نیرنگ این ناشر بزرگ برای به فروش رساندن بازی جدیدش را فاش می کند. بازی جدیدی که باید به واسطه یک بازی قدیمی با سنی در حدود ۹ سال به فروش برسد. و چرا؟

 منبع گیم فا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *