انیمیشن سینمایی «بچه رییس» (The Boss Baby) از جمله آثاری بود که پس از انتشار تریلرهای آن، جمع کثیری را مشتاق تماشای آن کرد. بالاخره انتظارها به سر رسید و در تاریخ ۱۲ مارس ۲۰۱۷ میلادی (۲۲ اسفند ۱۳۹۵ خورشیدی)، انیمیشن مذکور برای نخستین بار بر پردۀ نقرهای سینماها ظاهر شد. اکران اثر، از همان ابتدا بازخورد متفاوت مخاطبان را در بر داشت. عدهای شیفتۀ شوخیها و جذابیتهای بصری اثر شدند و از آن ابراز رضایت کردند ولی عدهای دیگر «بچه رییس» را بسیار پایینتر از حد تصورات خود قلمداد نمودند. حال، قصد داریم جنبههای مثبت و منفی اثر را با هم بررسی کنیم و نگاهی دقیقتر به ویژگیهای آن داشته باشیم. با ما همراه باشید.
در ابتدای امر، باید بدانیم ایدۀ اصلی تولید انیمیشن «بچه رییس» از کجا نشأت گرفته است. در پاییز سال ۲۰۱۰، یک نویسنده و تصویرگر کتاب کودک به نام «مارلا فرِیزی» کتابی تحت عنوان «بچه رییس» (The Boss Baby) نگاشت و خود تصویرسازیهای آن را انجام داد. داستان کتاب، پیرامون زوج جوانی بود که با ورود یک نوزاد به زندگیشان، دچار مشکلات و دردسرهای عدیده میشدند. نوزاد مذکور (به مانند شخصیت اصلی انیمیشن «بچه رییس»)، ظاهر و خصوصیات عجیب و غریب داشت. او همیشه لباسی تیره به تن داشت و کراوات میبست. دیگر ویژگی بارز او این بود که به پدر و مادر خود تحکم میکرد و مقاصد خود را به هر نحو ممکن پیش میبرد. به خاطر همین خصوصیات بود که عنوان «بچه رییس» به او اطلاق شده بود.
با دانستن داستان کتاب، شاید شما هم تصور کنید ایدۀ خانم مارلا فریزی برای تبدیل شدن به انیمیشن ایدهای مناسب است، به خصوص وقتی بدانیم که کتاب مذکور، در زمان انتشار، با واکنش مثبت مخاطبان مواجه گشت و مورد تحسین مجامع بررسی کتب کودک قرار گرفت. بله، از منظر یک کارشناس و منتقد آثار انیمیشنی، هیچ مخالفتی در زمینه تبدیل این ایده به یک اثر انیمیشنی وجود ندارد اما در مورد کیفیت و چگونگی تبدیل محتوا بحثهای زیادی مطرح است. شاید تبدیل ایدهی کتاب به یک «انیمیشن کوتاه» به مراتب مؤثرتر واقع میشد تا یک انیمیشن بلند ۹۸ دقیقهای. هر چه باشد، کل حجم کتاب تنها ۳۶ صفحه بوده است و قطعاً از ۳۶ صفحه کتاب کودک که بخش عمدۀ آن تصاویر است، به سختی میتوان یک انیمیشن بلند پرمحتوا در آورد. اگر بنا بود ایدۀ کتاب تبدیل به یک انیمیشن سینماییِ ماندگار شود، باید پرداختِ به مراتب قویتری بر روی داستان انجام میگرفت و به طور چشمگیر بسط و توسعه مییافت، اما متأسفانه در عمل شاهد چنین امری نبودهایم.
کل محتوای کتاب در همان دقایق ابتدایی انیمیشن به کار گرفته میشود و مابقی اثر را باید کاملاً ساخته و پرداختۀ نویسندۀ فیلمنامه، «مایکل مککالرز» دانست. مککالرز و سایر دست اندرکاران انیمیشن، برای تأمین محتوای اثر دست به ترفندهایی زدهاند که برخی از آنها موفق و برخی دیگر ناموفق از کار در آمدهاند. یکی از این دستاویزها، اضافه کردن شخصیت «تیم» (برادر بزرگتر بچه رییس) و تخیلات بیحد و مرز او به داستان است. «تیم تِمپِلتون» پسری ۷ ساله است که حضور بچه رییس را به عنوان مانعی بر سر تصاحب تمام عشق پدر و مادر خود تلقی میکند. با ورود بچه رییس به داستان، توجه فراوان پدر و مادر از تیم برداشته میشود و بخش عمدهای از آن معطوف به نوزاد تازه رسیده میگردد. ماجرا زمانی اوج میگیرد که «تیم» متوجه میشود برادر جدیدش ماهیتی عجیب و غیرعادی دارد و برای اهدافی خاص به جمع خانواده پیوسته است.
تا اینجای کار، چالش پدید آمده برای پیشبرد داستان چندان بد نیست اما مککالرز تمهیداتی دیگر نیز برای وقایع پیش رو اندیشیده است. یکی از این تمهیدات، تقابل دو شرکت «بِیبی کورپ» (.Baby Corp) و «پاپی کو» (.Puppy Co) است. «بِیبی کورپ» شرکتی است که بچه رییس از جانب آن مأموریت یافته به جمع خانوادۀ تمپلتون نفوذ کند. این شرکت، مرکزی است که در آن زاد و ولد نوزادان و تحویل آنها به والدین انجام میپذیرد. از دیگر سو، با «پاپی کو» مواجه هستیم که یکی از بزرگترین شرکتهای پرورش و فروش سگهای خانگی است؛ کسانی که انیمیشن را مشاهده کردهاند قطعاً به یاد دارند که پدر و مادر «تیم»، هر دو تحت استخدام این شرکت هستند. در اینجا، مککالرز بر روی نکتهای انگشت میگذارد که برخاسته از یکی از معضلات مهم جوامع امروزی است: چرا اقبال خانوادهها به فرزندآوری کاهش یافته و در نقطۀ مقابل، تمایل به نگهداری از حیوانات خانگی با رشد شدید مواجه شده است؟
سؤال فوق، پرسشِ بسیار کلیدی و ارزشمندی است که پاسخ آن میتوانست دستاوردی بزرگ برای تماشاچیان «بچه رییس» باشد، اما متأسفانه از این سوال مهم تنها استفادۀ ابزاری صورت میگیرد و به شکل کاملاً سطحی و گُنگ در اثر مطرح میگردد. به بیان دیگر، تماشاچی پس از اتمام فیلم، پاسخی منطقی و روشن برای پرسش خود نمییابد. اثر به گونهای پایان مییابد که انگار نیاز عاطفی به یک عضو جدید خانواده، تنها برخاسته از میل شخصی «تیم» است، نه پدر و مادر او! این «تیم» است که حضور برادر را طلب میکند نه پدر و مادر. از دیگر سو، هیچ گونه ریشهشناسی نمیشود که چرا زوجهای جوان به پرورش و نگهداری از حیوانات خانگی بیشتر از فرزندآوری و پرورش اولاد تمایل نشان میدهند. مسائل مورد بحث و همچنین سوالات فراوان دیگر که در اثر به آنها پاسخ درست داده نمیشود، همه نشانگر وجود حفرههای محتوایی در فیلمنامه هستند.
در ادامه، به برخی از مهمترین سوالات بیپاسخ انیمیشن «بچه رییس» خلاصهوار اشاره میکنیم: ۱- بالاخره منشاء آفرینش نوزادان کجاست، پدر و مادر یا «بیبی کورپ»؟ ۲- چرا در «بیبی کورپ» که ظاهراً ماهیتی آسمانی و متعالی دارد، این قدر ظلم و دیکتاتوری حاکم است؟ ۳- آیا به راستی، پدر و مادر «تیم» والدین واقعی «بچه رییس» بودند؟ اگر نبودند، پس والدین واقعی او چه کسانی بودند؟ ۴- چرا در پایان فیلم، فرجام آن همه توله سگِ بامزهی برخوردار از عمر نامحدود مشخص نمیشود؟ بالاخره این حیوانات به کانون خانوادهها وارد میشوند یا خیر؟ (اگر به جمع خانوادهها راه یابند که آن همه تلاش صورت گرفته در آخر فیلم بیحاصل و توجیهناپذیر است) ۵- چه عاملی باعث میشود اقبال زوجها به سگ بیشتر از فرزند باشد؟ آیا صرفاً ظاهرِ دوستداشتنی توله سگها عامل این پیشامد است؟ (علتی که در فیلم به صورت سطحینگرانه مطرح میشود) ۶- آیا نمیتوان علت بروز معضل اصلی مطرح شده در فیلم (کمتوجهی به اهمیت حضور فرزند در خانواده) را در فقدان معنویات (اعم از اخلاقی و دینی) و نُقصان عواطف انسانی نسل حاضر جستجو کرد؟ سوالاتی از این دست بیشمارند اما متأسفانه انیمیشن به هیچ کدام از آنها پاسخ منطقی و دقیق نمیدهد. با در کنار هم قرار دادن این نقایص و خلاءها، به سادگی متوجه میشویم که اثر از جانب فیلمنامهی خود لطمهی شدید دیده است.
شاید تصور کنید، برخورداری از منطقِ روایی برای یک اثر انیمیشنی چندان حائز اهمیت نیست و از این رو، لزومی بر پاسخ به سوالات فوق دیده نمیشود. در پاسخ به این ادعا باید عرض کرد، انیمیشن «بچه رییس» به هیچ وجه اثری صرفاً مخصوص مخاطب خردسال نیست. محتوای داستان و شوخیهای به کار رفته در انیمیشن، به خوبی شاهد این مدعا هستند. حتی ردهبندی اثر (PG – نظارت والدین توصیه میشود) مهر تأییدی بر گفتۀ ماست. شاید سوالات فوق برای بسیاری از خردسالان چندان مسئلۀ جدی نباشد ولی هنگامی که یک فیلم، جذب مخاطب بزرگسال را برای خود هدف قرار میدهد، توجه به این ریزهکاریها بسیار حائز اهمیت میگردد.
اما جدای از بحث محتوایی، یکی دیگر از بخشهای آزاردهندۀ فیلم بحث شوخیهاست. در شوخیهای «بچه رییس» دو مسئله بسیار توی ذوق میزند: ۱- تکرار مکررات؛ ۲- عدم رعایت برخی شئونات اخلاقی و دینی. نگارنده این سطور به مانند بسیاری از کارشناسان، علت تکرارپذیری بیش از حد برخی از صحنهها را اصلاً درک نمیکند. برای مثال، معلوم نیست چرا سازندگان، این همه به عریاننمایی کودکان اصرار داشتهاند. شاید بتوانیم وجود یک یا دو صحنه را هضم کنیم و به آنها بخندیم ولی وقتی به کلیت فیلم مینگریم، میبینیم این مسئله به میزان مبالغهآمیز در سرتاسر اثر تکرار شده است. قطعاً میشد این حجم از تکرار را با محتوای بدیعتر جایگزین کرد. نکتۀ دیگر، مربوط به مسائل الهی و معنوی است. قطعاً در همه ادیان، اساس آفرینش، خداوند متعال است اما در انیمیشن «بچه رییس» نه تنها کوچکترین اشارهای به پروردگار هستیبخش صورت نگرفته، بلکه گاهاً با برخی از مقدسات شوخی شده است. قطعاً این قبیل مسائل، خوشایند قشر عظیمی از مردم دنیا نیست. هر چه باشد، عدۀ کثیری از مخاطبان، از یک اثر انیمیشنی توقع دارند، اگر برای کودکان نکتۀ آموزندهای ندارد، لااقل بدآموزی هم نداشته باشد.
دیگر مسئلهای که میتوان از آن به عنوان نقطه ضعف «بچه رییس» نام برد، وجود شباهتهای انکارناپذیر بین این اثر و انیمیشن شاخص «لکلکها» (Storks) است. با توجه به این که هنوز مدت زیادی از اکران «لکلکها» نگذشته (اثر مذکور اواخر سال ۲۰۱۶ اکران شد)، تماشاچی با دیدن برخی از صحنههای «بچه رییس» ناخودآگاه ذهنش به سمت انیمیشنی میرود که به مراتب موفقتر عمل کرده است. از طراحی شخصیتها گرفته تا برخی از صحنههای تعقیب و گریز، بسیاری از اِلِمانهای «بچه رییس»، رنگ و لعاب انیمیشن «لکلکها» را دارند. گاه به قدری شباهتها زیاد است که آدم تصور میکند برخی از عناصر فیلم کاملاً تقلیدی و مو به مو تکرار شدهاند. برای مثال، کافیست کمی به چهرۀ نوزادان در دو اثر دقت کنید تا بیشتر متوجه صحبتهای بنده شوید.
اما با ذکر نکات منفی «بچه رییس»، بیانصافی است اگر از نکات مثبت آن غافل شویم. یکی از ویژگیهای مثبت اثر، بخش تخیلات «تیم» است که پیشتر به آن اشارهی مختصر شد. طراحی صحنههای هیجانانگیز دو بعدی برای انتقال حس و حال تخیلات «تیم» بسیار خوب از کار در آمده است. البته در این میان، ارجاعاتی به آثار مشهور سینمایی و ژانرهای گوناگون داده شده است که بیشتر مخاطب بزرگسال از آنها سر در میآورد. بعضی از این صحنهها رنگ و بوی ژانر وحشت را دارند، برخی دیگر ماهیت علمی-تخیلی دارند و تعدادی از صحنهها نیز یادآور فیلمهای ماجراجویانه هستند. ناگفته نماند که تِم دزدان دریایی نیز در این بین، سهمی به سزا برای خود داشته است.
اگر بخواهیم یکی از شگفتانگیزترین و تأثیرگذارترین صحنههای «بچه رییس» را نام ببریم، شاید شما هم مثل من ذهنتان معطوف به صحنهای شود که «فرانسیس فرانسیس» (رییس شرکت پاپی کو) سرگذشت خود را در قالب ورق زدن یک «کتاب تصویر برجسته» روایت میکند. این صحنه که خلاقیتی عظیم در خود نهفته دارد، انسان را به حسرت وا میدارد که چرا سهم چنین خلاقیتهایی در اثر، در مقابل صحنههای تکراری و کلیشهای کم است. دیگر بخشی که مخاطب به خوبی با آن ارتباط برقرار میکند مربوط به صحنههایی است که «بچه رییس» ناگهان به ماهیت نوزادی خود باز میگردد (در این میان، صحنهای که بچهرییس روی زمین غلت میزند و پای خود را در دهانش قرار میدهد فوقالعاده است). الحق و الانصاف، این قبیل صحنهها بهجا، شیرین و دوستداشتنی هستند.
یکی دیگر از نقاط قوت اثر، صداپیشگان نسخۀ اصلی هستند. «الک بالدوین» در نقش «بچه رییس»، «مایلز بَکشی» در نقش کودکی «تیم» و «استیو بوشمی» در نقش «فرانسیس فرانسیس» به خوبی درخشیدهاند. در این بین، بالدوین با صدای خشدار و کاملاً بزرگسالانۀ خود، چهرهای جالب و منحصر به فرد از «بچه رییس» ارائه داده و نقش را کاملاً تحت اختیار خود در آورده است. غرغرها و کنایات لفظی شخصیت «بچه رییس» از زبان بالدوین بسیار شنیدنی ادا شدهاند. راوی اثر («تیم» در سن بزرگسالی) نیز کسی نیست جز «توبی مگوایر». برای کسانی که شاید با اسم این ستاره سرشناس آشنایی نداشته باشند باید عرض کنیم که مگوایر همان جوانی است که در سهگانه سینمایی «مرد عنکبوتی» (ساختۀ «سم رِیمی») نقش اصلی (پیتر پارکر/ مرد عنکبوتی) را ایفا میکرد.
روی هم رفته، اگر بخواهیم یک ارزیابی کلی پیرامون «بچه رییس» داشته باشیم، باید اذعان کنیم که این اثر نتوانست انتظارات بالای مخاطبان و منتقدان را برآورده کند؛ البته این به معنای بد بودن انیمیشن مذکور نیست. اتفاقاً از لحاظ سرگرمیآفرینی و مفرح بودن، اثر نسبتاً موفق عمل کرده است ولی متأسفانه این دستاورد در خدمت پیام فیلم نیست و از لحاظ محتوایی، باید «بچه رییس» را در حد یک اثر سطحی و فراموششدنی ارزیابی کرد. شاید اگر همین الان، دستاندرکاران «دریمورکس» بخواهند اثر خود را اصلاح و بازسازی کنند، با توجه به نقدهای گوناگونی که به کلیت فیلم شده، اثری به مراتب کاملتر و قابل دفاعتر بیافرینند.
توسط احسان درخشنده