نقد و بررسی فیلم «زرد»
در جهان سوم تابوهایی وجود دارند که باید شکسته شوند. چنین تابوهایی آنگاه که آموزش و پرورش یک کشور پوسیده باقی میماند و دردی دوا نمیکند، محکوم به بقا هستند؛ در اوج این بقا، هنر پا به عرصه میگذارد و تابوشکنی میکند و گاهی اوقات چارهی کار میشود و گاهی هم فراموش شده باقی میماند. هنر سینما، به نظر مناسب این امر است و آنجا که دوایی بر درد جهل یک جامعه نیست، شاید نقض کردن سخن ایمانوئل کانت مبنی بر اینکه “هنر آموزش نمیدهد، بلکه کشف میکند.” تنها راه نجات باشد.
فیلم داستان چند جوان را روایت میکند که برای ثبت و بهرهبرداری از طرح اختراعشان عازم سفری چند ساله به ایتالیا هستند. به گفته یکی از شخصیتها، اختراعشان مصرف برق ابزار صنعتی را در ولتاژ بالا، تا پنجاه درصد کاهش میدهد. و اطلاعات مخاطب تا همینجا درمورد طرح که محرک اصلی داستان است، محدود باقی میماند. در همین موقعیت، داستان نگاهی زیرکانه به وضعیت کنونی جوانان ایران میاندازد. تمام شخصیتهای داستان راه نجات خود را فرار از مملکت میدانند. این یک دروغ یا اغراق در شرح حال جامعه جوانان کشور نیست. جوانان ایرانی برای خروج از کشور، دست به هرکاری میزنند و به همه چیز و همه کس پشت میکنند؛ و البته شخصیتهای فیلم «زرد» چیزی جز انعکاسی از همین جوانها نیستند.
خوب یا بد، درست یا غلط، «زرد» نیک بختی را در خارج از کشور میبیند. شخصیتهای آن برنامههای چند ساله خود برای فرار از کشور را بازگو میکنند و به آن دل میبندد. اما فیلم هر یک از آنها را تا مرز اقبال تعریف شدهی خود میبرد و بر میگرداند. چهرههای خندان اول فیلم در آخر به گودی زیر چشم و رنگ پریدگی میگرایند و فیلم را تبدیل به نسخهی ایرانی «مرثیهای برای یک رویا» (Requiem for a Dream) میکنند. «زرد» و «مرثیهای برای یک رویا» (دومین ساختهی بلند دارن آرنوفسکی که در سال 2000 میلادی به روی پرده سینما رفت) چه از نظر محتوایی و دکوپاژی و چه از نظر ساختار و موسیقی و…، یک سیب از وسط نصف شدهاند، البته اگر یک نصفه از آن سیب را له شده در نظر بگیریم. «زرد» از مرز الهام سینمایی میگذرد و از «مرثیه …» کپی میکند و گویا از پس همین کپی هم بر نمیآید. فیلمبرداری منعطف و هماهنگ با شخصیت پردازیِ «مرثیه…» فرسنگها با فیلمبرداری قابل قبول اما دم دستی و کمتر حساب شده و حساس «زرد» فاصله دارد. موسیقی آقای مسعود سخاوت دوست گرچه خوب عمل میکند، نمیتواند شاهکار «کلینت منسل» در مرثیه را تکرار کند. همچنین بدلیل وجود محدودیت و تابوهایی درمورد محتوای به اصطلاح غیر اخلاقی، حفرههایی در فیلمنامه ایجاد میشوند که تنها برای کسانی که اثر آرنوفسکی را دیدهاند قابل درک است.
با این همه، تفاوتی در دو داستان ذکر شده مشاهده میشود. عاملی که شخصیتهای تا مرز اقبال رفته را در «زرد» به بدبختی و هلاکت میکشاند کاملا متفاوت از اعتیاد در «مرثیه» است. «زرد» مسئلهای اجتماعی به نام اهدای عضو و چگونگی رفتار جامعه کنونی ایران با آن را مورد بررسی قرار میدهد. پیدا نشدن کبد پیوندی برای یکی از جوانان در حال مرگ، که تنها چند روزی برای سفر و رسیدن به سعادتش نمانده بود، تراژدی قابل تأملی میسازد. «زرد» انعکاسی از ایران است که در آن اجازه پیوند اعضای بدن افراد دچار مرگ مغزی، توسط اطرافیانشان داده نمیشود و به خوبی از جملاتی مانند «میخواهند فرزندم را قصابی کنند» بهره میبرد تا شرایطی بسازد که در آن مخاطب این بار به جای شخصیت نیازمند عضو قرار بگیرد و در مورد چنین شرایطی تجدید نظر کند؛ همانطور که شخصیت اصلی فیلم که خود نیازمند عضو پیوندی بود، این بار در شرایطی قرار میگیرد که فرصت اهدا کننده بودن را به او میدهد.
تقی زاده در «زرد» میکوشد که به بسیاری از معضلهای جامعه ایران، اشارهای داشته باشد. مشکل خدمت سربازی، کاسبی از اعضای پیوندی، خیانت، فرار مغزها، سو استفاده مالی زنان از مردان، فقر و… همه و همه به صورت جداگانه در فیلم حضور دارند و برای مخاطب سفر نود دقیقهای به جامعه ایران میسازند.
در فیلم سه یا چهار بازیگری وجود دارد؛ این در زمانی است که چندین بازیگر (بخوانید سلبریتی) در آن حضور دارند. به گونهای که حتی شخصیتهای فرعی فیلم هم هنرپیشگانی مشهور هستند که خود میتوانند به تنهایی تیم بازیگری یک فیلم را سنگین کنند. اما بیشتر بازیگران آن گویا تنها برای زیباسازی تیزرهای فیلم قدم رنجه فرمودهاند و نقش آفرینی درست و درمانی از خود به نمایش نمیگذارند.
مشکل بودجهی ساخت فیلم در ایران به شدت مطرح است، و این برای مخاطبین کاملا قابل درک است. اما گویا واجب است فرعیترین نقش ممکن در این فیلم هم یک بازیگر باشد و خرج را بالا ببرد و در عین حال فیلم چندین بار به تبلیغ برندهای موبایل و لوازم دیجیتال بپردازد. سینمای ایران، سینمایی قابل دفاع و مثال زدنی است. بسیاری از بزرگان هنر هفتم سینمای ایران را ستایش میکنند و اینکه ما بخواهیم فیلمی دارای تبلیغات بچگهانه را در جشنوارههای بین المللی به نمایش بگذاریم، به چنین دستاوردی ضربه میزند.
«زرد»، تصویری فشرده از جامعهی ایران است که سعی دارد یک تنه به جنگ با معضل اهدای عضو و مسائل مربوط به آن برود. با اینکه کورکورانه در آن کپی صورت میگیرد اما به خوبی یک درام قابل تأمل به ارمغان میآورد که در عمق تراژدی، بدون آنکه حفره محتوایی بوجود آورد، کمدی جذابی دارد. برای یک بار هم که شده مخاطبین خود را در شرایط نیازمند بودن به عضو پیوندی قرار میدهد و آنها را به تفکر وا میدارد.