نقد و بررسی قسمت اول و دوم The Walking Dead: A New Frontier

“به قلم علیرضا رزمجویی”

در سالهای اخیر، Telltale Games بیشتر از چیزی که تصورش را می‌کردم تاثیرگذار بوده است. سالانه در عناوین زیادی با انتخاب‌ها و دوراهی‌ها مواجه می‌شویم اما واقعا در کدامیک از آنها عوامل خارج از چارچوبِ یک موقعیتِ خاص و پیوندی قدیمی با یک شخصیت می‌تواند تاثیر بسزایی در سرنوشت شخصیت‌های جدید بگذارد؟ در کدامیک از آنها جان افراد بیگناهی را به خطر می‌اندازید آن هم فقط بدلیل اثرات و وابستگی‌هایی که از تجربه‌های قبلی با خود یدک می‌کشید؟

مهمترین و تحسین کننده‌ترین چیزی که در The Walking Dead  می‌توان پیدا کرد شخصیت‌هایی است که نه تنها می‌توان به سرعت با آن‌ها ارتباط برقرار کرد بلکه بعضا اتصالی بین گیمر و یک شخصیت به وجود می‌آید که به ندرت نظیر آنرا دیده‌ایم. زمانی که این ارتباط و پیوند را درون خود حس کنید، دیگر از روی کنجکاوی انتخابی انجام نخواهید داد و تمام تلاشتان را خواهید کرد تا او را از خطرات احتمالی نجات دهید. این همان عنصر مخصوصی است که وقتی عنوانی به آن دست پیدا می‌کند، خود انتخاب‌ها و قرار گرفتن در این شرایط، به مراتب مهمتر از تاثیر و تعداد انتخاب‌ها جلوه می‌کند. منظورم این است که من انتخاب‌هایم را صرفا در راستای دیدن مسیر‌های متفاوت و اینکه بازی چه چیزهای هیجان‌انگیزی را پشت این گزینه پنهان کرده است، قرار نمی‌دهم بلکه چیزی که در اینجا اهمیت بیشتری برایم پیدا کرده است، حمایت و نزدیک شدن به شخصیتی است که دو فصل را در کنارش گذرانده‌ام و بازی پیوندی ناگسستنی را بین ما ایجاد کرده است.

 

“کلمنتاین” یکی از معدود شخصیت‌هایی است که خیلی راحت می‌تواند انتخاب‌های ما را تحت تاثیر قرار دهد. در هر فصل ما با “کلمنتاین” رابطه‌ای متفاوت داشته‌ایم. ابتدا در نقش “لی” در کنار او بودیم و به او آداب زنده‌‌ماندن در این دنیای وهم‌آلود را فرا دادیم و در زمان تنهایی و دلتنگی‌هایش او را تسکین دادیم. فصل دوم با چالشی جدید و عدم حضور “لی” روبه‌رو شدیم. حالا زمان آن رسیده بود که از همه‌ی دغدغه‌های کودکی رها شویم و با استفاده از آموزه‌ها و گوشزدهای “لی”،‌ خود را به چالش بکشیم. چالشی که سخت و طاقت‌فرسا اما ضروری بود. اما حالا وارد زندگی‌ شخصیت دیگری به نام “Javi” می‌شویم که از همان ابتدای کار مشکلات خانوادگی گریبان‌گیرش شده و در طول اپیزود لحظه به لحظه شاهد اضافه شدن بار مسئولیت‌های بیشتری بر روی دوشش هستیم.

 لحظه‌ی ملاقات با “کلمنتاین” برای همیشه در ذهن‌تان خواهد ماند. با اینکه “Javi” او را نمی‌شناسد و هنوز به او اعتماد ندارد اما آن تله‌ی احساسی و پیوندی که ما را در فصل‌های گذشته به دام خود انداخته است، اینجا خود را نشان می‌دهد و باعث اعتماد بی چون و چرای گیمر به او می‌شود. این حس فقط به همینجا ختم نمی‌شود و باعث می‌شود هر کاری برای همراه بودن با او و جلب اعتمادش انجام دهید حتی اگر به مرگ فرد دیگری منجر شود. این چیزی نیست که به راحتی از کنار آن عبور کنیم و مرا به یاد تصمیم بحث برانگیزی که در پایان Life is Strange باید می‌گرفتیم می‌‌اندازد با این تفاوت که اینجا خود گیمر بدون توجه به شخصیتی که کنترل او را بر عهده‌ دارد تصمیم نهایی را می‌گیرد و بازی چندین بار شما را در موقعیتی مشابه اما با نتایجی به مراتب کم‌ زیان‌تر قرار می‌دهد.

اگر درباره‌ی آن بیاندیشیم، حقیقتا این همراهی دلنشین و پرفرازونشیب با “کلمنتاین” حسی مانند بزرگ کردن یک کودک را به همه‌ی ما القا کرده است. مانند یک پدر مسئولیت‌پذیر راه و روش زندگی را به او آموختیم،‌ اجازه دادیم به تنهایی بر مشکلات غلبه کند و حالا در نقش شخصیتی دیگر به او تکیه کرده‌ایم و با اعتماد کردن به او ثمره‌ی تلاش خود را برداشت می‌کنیم. نکته‌ی جالبی که باید به آن اشاره کرد، همگانی نبودن این تجربه است. اگر بدون تجربه‌ی فصل‌های گذشته به سراغ A New Frontier بروید، مطمئنا انتخاب‌هایتان متفاوت خواهد بود و ممکن است آن حس خاص و کم‌نظیری که این فصل را فرا گرفته است را از دست بدهید. با این حال در این اپیزود با شخصیت‌هایی آشنا می‌شویم که به خوبی به‌‌ آنها پرداخته می‌شود و می‌تواند تازه‌واردان را راضی نگه دارد.

گیم‌پلی همان‌ چیزی است که انتظار داریم. به همان اندازه‌ی کمی که ما به دلیل گیم‌پلی به سراغ عناوین تل‌تیل می‌آِییم، همان‌قدر هم توسعه‌دهندگان برای آن وقت و انرژی گذاشته‌اند و همانقدر هم در این نقد به آن پرداخته خواهد شد! این چیزی نیست که خیلی به آن خرده بگیریم اما بعد از سالها و عناوین متعددی که تل‌تیل منتشر کرده‌ است، انتظار می‌رفت که بالاخره در فصل جدید با ایده‌‌هایی جدید به سراغ طرفداران بیاید. بازی از نظر بصری پیشرفت معقولی کرده است و به راحتی می‌توان تفاوت ‌آنرا از عناوین چند سال اخیرشان تشخیص داد. افت فریم و مشکلات تکنیکی  با اینکه مثل همیشه قابل تشخیص هستند اما آسیبی به تجربه‌ی بازی وارد نمی‌کنند.

اپیزود دوم کمی با احتیاط‌ تر شروع می‌شود و بیش از اینکه مخاطب را با حقایق جدیدی آشنا کند، به پردازش و اثرات وقایع اپیزود قبل می‌پردازد. “Javi” خود را در شرایط متزلزلی می‌بیند و از هر کاری برای نجات جان عزیزانش دریغ نمی‌کند ولی دوباره چیزی که اینجا اثبات می‌شود اهمیت بیشتر رابطه‌ی گیمر با “کلمنتاین” نسبت به رابطه‌ی “Javi” با دیگران است.

شرایطی که این اپیزود فراهم می‌آورد، قابل تامل و بعضا تاثیرگذار است اما هیچ کدام از این موقعیت‌ها، چیزی نیست که تل‌تیل آن را قبلا امتحان نکرده باشد. در واقع اگر به اندازه‌ی کافی پیگیر باشیم، برای هر موقعیتی که در این اپیزود وجود دارد، حداقل یک مثال مشابه به آن در اپیزود‌های قبلی The Walking Dead می‌توان پیدا کرد و این شرایطی نیست که بعد از اپیزود اول،‌ امیدوارش بودم. در حینِ همین موقعیت‌‌های آشنا، با شخصیت‌های جذابی آشنا می‌شویم که رنگ و بوی تازه‌ای به روند بازی می‌دهند اما اگر حتی کمی با عناوین تل‌تیل و مخصوصا The Walking Dead  آشنا باشیم، می‌دانیم هر شخصیتی که بیش از حد جالب و کامل به نظر می‌رسد، طعمه‌ای از طرف توسعه‌دهندگان برای خلق یک تراژدی در اپیزود‌های بعدی است!

در این دو اپیزود به مدت خیلی محدودی کنترل “کلمنتاین” را برعهده می‌گیریم و این مدت مربوط به گذشته و بازه‌ی بین پایان فصل 2 و شروع فصل سوم می‌شود. این بخش‌ها از اهمیت بالایی برخوردارند، چون با اینکه با خلقیات و گذشته‌ی “کلمنتاین” آشنا هستیم ولی هنوز سوالات زیادی در ذهن مخاطب نقش بسته است که باید به آن پاسخ داده شود. این می‌تواند کمک خیلی خوبی برای تازه‌واردان به سری باشد تا بتوانند تا حدودی با این شخصیت ارتباط برقرار کنند. این فقط “کلمنتاین” نیست که این مراحل فلش بک نصیبش می‌شود و گذشته‌ی روابط “Javi” نیز با برادر و برادرزنش اینگونه روایت می‌شود. تل‌تیل در گذشته به خوبی نحوه‌ی استفاده از این فلش‌بک‌ها در راویت را در عناوینی مانند Tales From The Borderlands  کاوش کرده است و حالا با این تجربه‌‌ی مفید، سعی کرده است که روند بازی را از خسته‌کننده و یکنواخت شدن نجات بدهد.

یکی از مهترین عناصری که یک عنوان اپیزودی باید داشته باشد، ایجاد انگیزه و هیجان برای اپیزود بعدی است و تل‌تیل به اندازه‌ی کافی تجربه دارد که کلیف‌هنگر‌های استادانه‌ای را در پایان هر اپیزود تعبیه کند. این یکی از نکات مثبت بارزی است که هر دو اپیزود را به بهترین شکل ممکن و در نقطه‌ی اوج به پایان می‌رساند. کاری که اخیرا حتی سریال تلویزیونی The Walking Dead از انجام آن عاجز است.

چیزی که در مورد آن صحبت نکرده‌ایم صداپیشگی‌های کم‌نقص در این دو اپیزود بوده است. این از آن مواردی است که اگر بی‌نقص انجام شود کمتر کسی به آن توجه می‌کند و اگر مشکلی در آن باشد، تجربه‌ی بازی را برایمان تلخ می‌کند. خوشبختانه تل‌تیل دوباره وسواس خوبی در این قسمت به خرج داده است و با اجراهای ماهرانه، شخصیت‌های باورپذیری را پدید آورده است. در حال حاضر با اینکه سرنخ‌های کافی وجود ندارد اما می‌توان حدس زد که در اپیزود‌های بعدی بیشتر با چهره‌ی واقعی شخصیت‌های جدید مخصوصا “Jesus” آشنا خواهیم شد و همینطور امیدوارم بتوانیم بیشتر به گذشته‌ی “Javi” و سرگذشت برادرش که حالا تبدیل به یکی از بزرگترین رازهای بازی شده است، سرک بکشیم.

نکات مثبت

تجربه‌ای خاص برای طرفداران پروپاقرص

رویکردی مناسب برای شروع فصل

شخصیت‌های جذاب و شخصیت‌پردازی‌ ماهرانه

روایت درگیرکننده

صداپیشگی‌های عالی

نکات منفی

موقعیت‌های تکراری در اپیزود 2

عدم نوآوری در گیم‌پلی

سخن آخر

شروعی هیجان‌انگیز و امیدوارکننده که برای طرفداران سری ارزشمند و به یاد ماندنی خواهد بود. در این دو اپیزود با اثراتی که دو فصل قبل بر روی‌تان گذاشته است مواجه خواهید شد که بسیار منحصربفرد است. با اینکه اکثر اپیزود دوم تکرارِ موقعیت‌هاییست که قبلا در The Walking Dead تجربه کرده‌ایم اما در مجموع Telltale Games توانسته یک تجربه‌ی ناب دیگر را به ارمغان بیاورد که برای خیلی از طرفداران تحسین‌برانگیز خواهد بود.

نمرات نهایی:

The Walking Dead: A New Frontier – Episode 1: Ties That Bind

9/10

The Walking Dead: A New Frontier – Episode 2: Ties That Bind

8/10

پردیس گیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *