نقد سریال And Then There Were None
همواره گذشته بر حال ما تاثیر دارد و آدمها در طی زمان نتیجه اعمال گذشته خود را خواهند دید. فرض کنید شما از خانمی یک آدرس میپرسید و پنج ثانیه معطلش میکنید، چند قدم جلوتر ماشینی که از کنترل خارج شده با او برخورد و باعث مرگش میشود. مسیر زندگی کودک بازمانده آن خانم، بدون مادر عوض میشود و بیست سال بعد به یک تبهکار یا فقیر تبدیل شده یا اصلا خودکشی میکند (اثر پروانهای).
درحالیکه اگر شما از آن خانم آدرس نپرسیده بودید، آن لحظهی خاص جلوی ماشین قرار نمیگرفت و کشته نمیشد و فرزندش با تربیت صحیح و بهرهمندی از حمایت مادر ممکن بود یک دانشمند یا تاجر موفق شود. درواقع ما بینهایت سرنوشت داریم و به چندین حالت مختلف میتوانیم برای دیگران سرنوشت متفاوت رقم بزنیم.
این حقیقت آنجایی ترسناک میشود که انسان میفهمد آگاهی و کنترل چندانی بر زنجیره وقایع و اثرات زنجیرهای بعدی ندارد. حال فرض کنیم گذشته ما چه عمد چه غیر عمد حاوی اشتباهات نابخشودنی باشد که منجر به مرگ کسی بشود و عدالتی در کار نباشد، آنوقت تاوان آن عمل چه میشود؟ این سوالیست که آگاتا کریستی نویسنده مشهور رمانهای معمایی/جنایی در کتاب و سپس هیچکدام باقی نماندند مطرح میکند و مخاطب را وارد چالشی رازآلود از گذشته، عمل و تاوان میکند.
آگاتا کریستی خالق سری داستانهای کاراگاه پوآرو و ملقب به ملکه جنایت است. بهگفتهی خودش کتاب و سپس هیچکدام باقی نماندند بهترین و سختترین کتابی بوده که نوشته و از نظر خوش شاهکاری است در ادبیات داستانی. آگاتا کریستی دربارهی این رمان میگوید:
این رمان، نیازمند تکنیکی دشوار و برای من بسیار چالشبرانگیز بود. من از نوشتن آن بسیار لذت بردم و امیدوارم این رمان بتواند رضایت سختگیرترین خوانندگان را جلب کند.
سریال And Then There Were None نیز با اقتباس از این رمان مشهور ساخته شده که دربارهی ده نفر است (سه زن و هفت مرد) که توسط آقا و خانم «اوون» به جزیرهی دورافتادهای دعوت میشوند تا تعطیلات را در آنجا بگذرانند. بعضی از آنها در گذشته بابت مشکلات مختلفی یک دیگر را ملاقات کرده بودند اما برخی دیگر هم هیچ شناختی نسبت به دیگر افراد نداشتند.
تمام این ده نفر در گذشتهی خود به گونههای مختلف باعث قتل یک نفر شده بوند و پس از گذشت مدتی در جزیره، آنها متوجه میشوند فردی که با اینکه در جزیره نیست از راز همه آنها آگاه است. در اولین شام آنها در جزیره یکی از افراد صفحه موسیقیای را در داخل یک گرامافون قرار میدهد که از آن صدای شخصی به گوش میرسد که هر یک از افراد حاضر در جزیره را به قتل متهم میکند.
مدت کوتاهی نمیگذرد که یکی از حاضرین در اثر مسمومیت میمیرد و پس از آن هر یک از میهمانان به نحوی به قتل میرسند و پس از قتل هر یک، یکی از مجسمههای موجود روی میز ناهارخوری کم میشود. افراد باقی مانده در تلاش هستند تا قاتل را پیدا کنند. وقتی که فرد ناشناس شروع به قتل رساندن تکتک آنها به روشی عجیب میکند اوضاع مغشوش میشود. او قربانیان خود را با اقتباس از یک شعر کودکانه به نام ده زنگی کوچک به قتل میرساند. شعری که تمام نشانهها و کدهای فیلم و قتلها در آن نهفته است.
در ادامه جزئیاتی از داستان فاش میشود
سریال And Then There Were None بر اساس ایده نابی است که آگاتا کریستی مطرح میکند، اینکه یک فرد ناشناس ده نفر را که از عدالت فرار کردند به جزیره دعوت میکند و سرانجام عدالت را در مورد آنها اجرا میکند. نکته جالب توجه و متفاوت این داستان اینجا است که در این روایت ما اثری از کارآگاه یا پلیسی که بهدنبال کشف معما است نمیبینیم و قصه براساس یک شخصیت غایب یا کاراکتری که نمیدانیم کیست پیش میرود. این عدم آگاهی مخاطب را کنجکاو و او را وارد بازی حدس و گمان میکند. ویژگی که اغلب آثار جنایی نیز از آن برخوردار هستند همین عدم آگاهی از اتفاق افتاده (چگونگی قتل) و شخصیت قاتل است که در سرتاسر روایت بهصورت نشانهها پنهان شده که در آن میتوان رد پا و اثری از آنتاگونیست فیلم نیز پیدا کرد.
کاراکترهای این سریال در ابتدا با دو شخصیت سرایدار (توماس و اتل) برخورد دارند که آنها نیز مانند مهمانها بدون ملاقات و دیدن میزبانها (خانم و آقای اوون) در تنها عمارت جزیره دعوت شدهاند. در اتاق هر یک از مهمانها تابلویی از یک شعر کودکانه به نام «ده سرباز کوچک» (یا ده زنگی کوچک در کتاب) آویزان است و ده مجسمه سرباز روی میز اتاق ناهارخوری قرار گرفته است. فضاسازی سریال از همان ابتدا با انتخاب موسیقی متن درست و به جا در تزریق دلهره و اتفاقات پیش نیامده کارکردی درست داشته و با تیتراژی که با مجسمههای شمعی که یک به یک متلاشی شده خبر از حوادث ناگوار برای هر شخصیت دارد. انتخاب باند صدایی با جزئیات بالا و افکتهای صوتی مناسب در تدوین و سکانسها، این سریال را از نظر شنیداری به تجربهای قابل تامل تبدیل میکند. برای مثال میتوان از صحنههای فلش بک و کاتهای تصویری به این صحنهها نام برد که با جزئیات بالای صدای شخصیتها و آمبیانس (صدای محیط) در خلق اتمسفری معمایی/جنایی موفق و قابل قبول ظاهر میشود. میتوان حتی از سریال، بدون تصویر و فقط با شنیدن موسیقی متن و جلوههای صوتی و عناصر موسیقیایی لذت برد و دلهره را با تمام وجود حس کرد.
انتخاب جغرفیا و مکان مناسب از دیگر عواملی است که فضاسازی سریال را به سمت وسوی دلهره و معما میکشاند. فضایی به دور از شهر که ذهن را به خوبی درگیر کرده و لذت کشف قاتل را تشدید میکند. همچنین شروع سریال با تایپ نامههای دعوت کاراکترها و نشان دادن آنها برای رفتن به جزیره و همچنین مرکزی قراردادن شخصیت «وِرا» با بازی «میو درمودی» و نشان دادن صدایی که روی گرامافون ضبط میشود جملگی نشانه از یک آغاز هیجان انگیز برای یک سریال است.
تدوین نیز با ریتم مناسب و انتخاب نماهای درست چه در لانگ شات و چه در کلوزآپ در نشان دادن مفهوم ترس و دلهره به تعلیق فیلم کمک شایانی کرده به نحوی که سریال در هیچ پردهای از روایتش به نفس نمیافتد و لحظه به لحظه تنش و اضطراب را مانند آدرنالین به تماشاگر تزریق میکند. نقطه قوت سریال جدا از این موارد در طراحی قتلها به کمک شعر است. شعری که شخصیت «ورا» ارتباطش با قتلها را کشف میکند و همچنین کم شدن مجسمهها با هر قتل را نیز «ورا» است که متوجه آن میشود. شعری که پایه و اساس کل روایت را در بر میگیرد و با بی توجهی کاراکترها کم کم مخاطب به اهمیت آن پی میبرد، شعر بدین صورت است:
ده سرباز کوچک رفتند شام بخورند، یکی خود را خفه کرد و سپس نه تا باقی ماندند. نه سرباز کوچک تا دیروقت نشستند، یکی به خواب رفت و سپس هشت تا باقی ماندند. هشت سرباز کوچک به دِوُن رفتند، یکی گفت همینجا میمانم و سپس هفت تا باقی ماندند. هفت سرباز کوچک هیزم میشکستند، یکی خود را تکه تکه کرد و سپس شش تا باقی ماندند. شش سرباز کوچک با کندو بازی میکردند، یکی را زنبور نیش زد و سپس پنج تا باقی ماندند. پنج سرباز کوچک به دادگاه رفتند، یکی قاضی شد و سپس چهار تا باقی ماندند. چهار سرباز کوچک به دریا رفتند، یکی را ماهی قرمز بلعید و سپس سه تا باقی ماندند. سه سرباز کوچک به باغ وحش رفتند، یکی را خرس بزرگی بغل کرد و سپس دو تا باقی ماندند. دو سرباز کوچک در آفتاب نشتند، یکی سوخاری شد و سپس یکی باقی ماند. یک سرباز کوچک تنها ماند، او رفت و خود را دار زد و سپس هیچکدام باقی نماندند.
هر کدام از این ده نفر براساس این شعر کودکانه با همان روش بهطور عجیب به قتل میرسند و در پایان هیچکس در جزیره باقی نمیماند. اینجا است که مخاطب در پی یافتن رازهای قتل و ناشناختگی شخصیت قاتل به گمان زدن در بین شخصیتهای باقیمانده میپردازد.
از آنجا که جزیره مکانی برای مخفی شدن و وارد یا خارج شدن افراد دیگر ندارد همگی بر این باورند مسئولیت قتلها یکی از افراد در عمارت است. سریال تمام سوالات مطرح شده در حین روایت را تا پایان جواب میدهد و همین مسئله نشان از فیلمنامه و اقتباس صحیح از داستانی بی نقص است. مورد بعدی در این سریال بحث شخصیت پردازی است که سریال با استفاده از فلش بک بهدلیلِ حضور هر یک از شخصیتها در این جزیره اشاره میکند.
در نقطه عطف ابتدایی حادثهای که رخ میدهد پخش شدن بیانیهای از یک صفحه گرامافون (که رکوردش را در ابتدای سریال میبینیم) برای همه مهمانان است که هر یک از شخصیتها را به قتلی متهم و حضور آنها را در این جزیره به این قتلها مرتبط میکند.
در ابتدا شخصیتها اغلب از انجام این قتلها خود را مبرا و آنها را غیر عمدی میدانند ولی در ادامه متوجه عمدی بودن و انگیزه هر قتل میشویم به جز شخصیت «فیلیپ» که قتلهای خود را بر گردن میگیرد و قبول میکند. کارگردان با استفاده از مفهوم قضاوت درباره شخصیتها و اطلاعاتی که درباره آنها به مخاطب میدهد سعی در فریب تماشاگر را دارد و اتفاقا در این کار موفق میشود. مثل همین شخصیت فیلیپ که به خاطر رفتارهای آنارشی و خارج از عرفاش به او ظن میبریم که شاید قاتل باشد اما حدسمان اشتباه از آب در میآید یا مهمتر از همه شخصیت پردازی «وِرا» به گونه ایست که چون فیلم با او شروع شده و او را شخصیتی متفاوت و معصوم نسبت به دیگران میبینیم و باتوجهبه فلش بکهای گذشته «وِرا» را بی گناه میدانیم اما سریال با توئیست درجه یک پایانی خود چهره از ذات «وِرا» و انگیزه قتل او بر میدارد و مخاطب را حسابی شوکه میکند.
او که مربی و پرستار پسر کوچکی به نام سیریل است با سهل انگاری در لب ساحل باعث غرق شدن او در دریا میشود و ما این قصور را از «وِرا» حس نمیکنیم و او را بی گناه در کشته شدن «سیریل» میدانیم. اما با کمیدقت از همان فلش بکهای آغازین و مکالمههای بین «وِرا» و مادر سیریل به خوبی در مییابیم که جریان از چه قرار است. در حقیقت «وِرا» برای وصال به عشق خود یعنی داییِ سیریل او را نجات نمیهد و میگذارد غرق شود و سیریل را به کامِ مرگ میکشاند.
این رو دست کارگردان و نویسنده دربه چالش کشیدن عنصر قضاوت برای بیننده نهتنها منطقی و باور پذیر از کار درآمده بلکه به بیینده تلنگری محکم میزند. شخصیتهای دیگر نیز به همین منوال باتوجهبه موقعیتهای اجتماعی و بک گراندی که از گذشته و حال آنها نشان داده میشود هوشمندانه انتخاب شدهاند. چرا که نویسنده شخصیتهای داستان را از میان اقشار موجه و آبرومند و الیت جامعه انتخاب کرده است، بهنوعی که هرگز احتمال نمیرود قاتل باشند.
شاید داستان در نگاه اول غیرممکن به نظر برسد ولی به خوبی نشان میدهد که انسان دو پا تا چه حد میتواند عجیب و بیرحم باشد. انسانی که فکر میکند عمر جاودانه دارد و از هیچ ظلم و فاجعهای ابایی ندارد. سریال And Then There Were None نیز این موضوع را مدنظر قرار داده که بشر تا به کجا میتواند پیش برود بی آنکه آسیبی بزند، چگونه میتواند وحدت و همزیستی مسالمت آمیزی در راستای یک هدف داشته باشد بی آنکه منافع خود را در نظر داشته باشد. اساسا تمام این عوامل به درون انسان اشاره دارد اینکه انسان تا به خودشناسی نرسد و ذات درونیش را شخم نزند بهراحتی بازیچه و اسیرذهن خود میشود.
مثلا به شخصیت قاضی (با بازی چارلز دنس بازیگر تیون لنیستر در سریال بازی تاج و تخت) که مهمترین شخصیت و توئیست پایانی سریال است اگر نگاهی داشته باشیم به همه این خودخواهیهای انسان پی میبریم. قاضی متشخص و کهنسالی که عمری نظارهگر اعدامیان بوده و به قتل آنها دستور میداده و در یک قضاوت اشتباه فرد بی گناهی را به پای چوبه دار فرستاده اکنون تمام مکنونات منفی و عقدههای فردیاش را بر جامعهای پیاده میکند که خود عامل به وجود آمدن این بی عدالتی شده است.
او بهعنوان طراح، قاتل و شخصیت اصلی فیلم در مظن بهتان نهتنها قرار نمیگیرد بلکه حتی در مواقعی با تطهیر خود نیز انگشت اتهام را از خود دور میکند. مانند زمانیکه مهمانان پس از صحبت با هم متوجه میشوند هیچ یک از آنها خانواده اوون را نمیشناسد و قاضی وارگراو میفهمد نام این خانواده درواقع نوعی بازی با کلمات و به معنای «ناشناخته» است و با این کار اذهان را منحرف و با طراحی دقیق قتل خود با جزئیات بالا مخاطب و دیگر افراد در عمارت را فریب میدهد. در پایان نیز که همه بهنوعی کشته شدند، «ورا»با مرور خاطرات مربوطبه غرق شدن سیریل و عذاب وجدانی که رهایش نمیکند متوهم شده و خود را حلق آویز میکند. قاضی پس از کشتن تمام افراد عمارت با شلیک گلولهای خود را نیز میکشد و سریال در اینجا پایان مییابد اما کتاب علاوهبر این ادامه داستان را نیز بازگو میکند. برای علاقهمندان به این داستان و سریال خالی از لطف نیست ادامه این روایت معمایی.
در حقیقت بعد از این اتفاقات کاراگاهان جنایی که بهدنبال راز قتلهای جزیره هستند با بررسی گزارش پزشک قانونی صحنه قتل مارستون تا وارگراو را بازسازی میکنند و متوجه میشوند هیچ از چهار قربانی آخر قاتل نبودهاند زیرا در همه قتلها، به جز صحنه مرگ بلور، پاکسازی صحنه بعد از قتل انجام شده است. از طرفی اسحاق موریس، وکیل و قاچاقچی مواد مخدر، همان کسی که جزیره را خریده، برای مهمانان دعوت نامه فرستاده بود، صدای ضبط شده اش در گرامافون پخش شد و به ساکنان اطراف جزیره گفته بود هرگونه پیام کمک را نادیده بگیرند شب ۸ اوت بر اثر مصرف بیش از حد دارو فوت کرده بود و نمیتوانست قاتل این افراد باشد.
سرانجام راز این معما با یک نامه اعتراف داخل بطری که توسط ماهیگیران پیدا شده است بر ملا میشود. قاضی وارگراو قتلها را به گردن گرفته و انگیزهاش از این کار را ارضای دو حس متناقض قتل عام وحشیانه و اجرای عدالت عنوان میکند. او پس از اینکه از بیماریاش مطلع میشود تصمیم میگیرد این کشتار را طراحی کند تا خودش افرادی را که بهگونهای در کشته شدن دیگران نقش داشتهاند اما عدالت در مورد آنها اجرا نشده اعدام کند.
مینی سریال And Then There Were None به خاطر رمان جذاب، هوشمندانه، معمایی، جسورانه و حیرت انگیز آگاتا کریستی خوش ساخت از آب درآمده و همان ترس و دلهره و معمایی که در ادبیاتش وجود دارد را به تصویر کشیده است.
داستان با استفاده نکردن از ادوات تخیلی و عناصر غیر قابل باور قادر به پیچیده کردن منطقی داستان و فریب مخاطب را دارد و همین وجهه طبیعی بودن اتفاقات است که آن را متمایز میکند که این هم از سایه ی نویسندهی ماهر داستان یعنی آگاتا کریستی است.
طراحی روایتی غیر خطی که به یک بازی شبیه است و همزمان بررسی روانشناسانه کاراکترها که اعمالشان را واکاوی میکند و استفاده از قشرهای مختلف اجتماع از سرایدار تا دکتر و منشی و نظامیو قاضی و… برای نشان دادن جنون انسان و سرگرم کنندگی لازم در اجرای معماها از دیگر نکات مثبت این سریال است که تماشایش خالی از لطف نیست.