نقد سریال The Good Doctor
سریالهای پزشکی همیشه علاقهمندان پیگیر خودشان را دارند. ایدهی کلی این سریالها معمولاً شبیه به هم است: بیماری به بیمارستان آورده میشود و پزشکان و پرستاران در نقش فرشتههای نجات تلاش میکنند که جانش را نجات بدهند. معمولاً پای مرگ و زندگی یا از دست دادن عضو یا یک موضوع مهم پزشکی در میان است والا هیچ مخاطبی حوصله ندارد سریالی ببیند که در آن بیماری قرار است یک زخم کوچکش را در بیمارستان مداوا کند. هرچه اتفاقی که برای بیمار قرار است رخ بدهد مهلکتر و هولناکتر باشد تعلیق سریال افزایش پیدا میکند و هیجانانگیزتر میشود. البته همین موضوع برای بعضی مخاطبان پارامتری منفی است و از همین دریچه نسبت به این سریالها نقد وارد میکنند، چرا که سریالهای پزشکی حیات و انرژیشان را از بازی با مرگ میگیرند. باید کسی در آستانه مردن باشد تا ما هیجان را تجربه کنیم. اگر این ویژگی را بپذیریم احتمالاً بتوانیم با سریالهای پزشکی دست دوستی بدهیم.
درکنار ماراتون پزشکها و پرستارها برای نجات بیماران معمولاً روابط فردی شخصیتها بیرون از محیط بیمارستان، ارتباط کارکنان بیمارستان با هم و حوادث جانبی که در محیط بیمارستان رخ میدهد باعث پیش رفتن قصه میشوند و نقش قصههای فرعی را بازی میکنند. سریال The Good Doctor «دکتر خوب» قصهی دکتر شان مورفی (که نقشش را فردی هایمور بازی میکند و ما از نسخهی «چارلی و کارخانهی شکلاتسازی» ساختهی تیم برتون به یادش میآوریم.) یک فارغالتحصیل جراحی است که مبتلا به بیماری اوتیسم است. ورود او به بیمارستان به خاطر همین عارضه بسیار پیچیده است. وقتی پای جان آدمها در میان باشد بهراحتی نمیتوان ریسک کرد و یک بیمار اوتیسم را بهعنوان جراح پذیرفت اما دکتر مورفی درکنار ضعف بزرگش تواناییهای عجیبی دارد که باعث میشود مدیران بیمارستان ضعفش را نادیده بگیرند و به او فرصتی برای بهدست آوردن شغل بدهند. او بهشدت باهوش است و در تشخیص نوع بیماری قابلیتهای شگرفی دارد.
ایدهی کلی این سریالها معمولاً شبیه به هم است: بیماری به بیمارستان آورده میشود و پزشکان و پرستاران در نقش فرشتههای نجات تلاش میکنند که جانش را نجات بدهند
دکتر مورفی یک حامی بسیار بزرگ هم در بیمارستان دارد که کارش را در فصل اول برای اثبات خودش در بیمارستان آسان میکند. دکتر آرون گلاسمن (با بازی ریچارد اسچیف) که رئیس بیمارستان و پدر معنوی شان مورفی است. شان مورفی به مرور سعی میکند تا از زیر حمایت گلاسمن خودش را بیرون بکشد و بهعنوان یک فرد آزاد زندگی را تجربه کند پس بهنوعی میتوان گفت «دکتر خوب» پیرنگ بلوغ و پیشرفت است. در اینگونه فیلمها و سریالها شخصیتی ناپخته، متزلزل و متکی به دیگران وارد اجتماع میشود و به مرور سعی میکند با دیگران ارتباط برقرار کند و ضعفهای خود را جبران کند و بهعنوان فردی آزاد زندگی کند.
بخش زیادی از جذابیتهای سریال درکنار نجات بیماران به همین چالشهایی برمیگردد که دکتر مورفی و دیگر تازهواردها با محیط بیمارستان و جراحهای باسابقهتر دارند. دکترهای جوان خیلی زود متوجه میشوند که تشخیص نوع بیماری و حضور در اتاق عمل سادهترین قسمت پزشک بودن است. دشواری پزشکی به تصمیمهایی بازمیگردد که هر روز و هر ساعت مجبور است بگیرد. یک تصمیم اشتباه میتواند به قیمت جان بیمار تمام شود و همین مسئولیت سنگینی بر دوش پزشکها میگذارد.
بارزترین ویژگی شان مورفی اعتقاد راسخاش به گفتن حقیقت است. او تحت هیچ شرایطی نمیتواند دروغ بگوید یا نقش بازی کند یا واقعیت مهمی را پنهان کند. این ویژگی گاهی باعث بروز صحنههای بامزه و خندهداری میشود چون جامعهی انسانی بر پایهی پذیرفتن دروغهای کوچک و پنهانکاریهای مختلف شکل گرفته و آدمها در قراردادی نانوشته با این واقعیت کنار آمدهاند که قرار نیست همیشه حقیقت را بگویند و قرار نیست همیشه حقیقت به آنها گفته شود. شان مورفی که الگوی شخصیتش از دل شخصیتهایی همچون شاهزاده میشیکین در ابله فئودور داستایفسکی بیرون آمده خودش را پایبند میداند که حقیقت را بگوید حتی اگر به ضررش تمام شود. این شخصیتها تعارض آشکاری با قراردادهای اجتماعی پیدا میکنند و متوجه سازوکارهای استعاری اجتماع نمیشوند. نام سریال هم بیارتباط با همین ویژگی نیست. دکتر خوب آن کسی است که از بیان حقیقت نترسد و به هیچ دلیلی حقیقت را فدا نکند.
چنین ویژگیهای شخصیتی و داستانهایی که به واسطهاش طراحی شده باعث میشود دکتر خوب از یک سریال صرفاً پزشکی که دربارهی نجات جان آدمهاست فراتر رفته و دربارهی راهکارِ درست زندگی کردن صحبت کند. جامعهی محدود پزشکان و پرستاران سریال جمع کوچکی تشکیل میدهند که در هر قسمت با موضوعی اخلاقی روبهرو میشوند. «دکتر خوب» در خلال پیشبرد قصه قضاوتهای مخاطب را دربارهی بعضی مفاهیم به بازی میگیرد. شخصیتهای زن سریال نماینده دفاع از حقوق زنان در جامعهاند و در موقعیتهای مختلف راه درست مقابله با زنستیزی را پیشنهاد میدهند. البته که مردهای سریال هم گاهی حامی آنها هستند. دکتر کلیر براون مدافع سیاهپوستان و حقوق آنهاست. جامعهی آمریکا در سریالهایش معمولاً به مفهوم عدالت و مصداقهای آن توجه ویژهای دارد. گاهی عدالت یعنی دفاع از حق سیاهپوست یا رنگین پوست، گاهی حمایت از زنها مصداق پیاده شدن عدالت است و گاهی دفاع از حقوق بیماران خاص مثل اوتیسم. موفقیت شان مورفی بهعنوان یک پزشک این ایده را همراه خود دارد که حتی اگر به بیماری اوتیسم مبتلا شوی میتوانی جایگاه ویژهای برای خودت بهدست آوری که نتیجهی تلاش و بردباریات است. اگر علاقهمند شدید که سریال را تماشا کنید بعد از تماشای سریال ادامهی متن را بخوانید.
بخشی از اتفاقهای سریال دکتر خوب در ادامه لو خواهد رفت
در فصل اول سریال برای فاصله گرفتن از فضای بیمارستان از تمهید فلشبک استفاده شده است. سریالهایی که به مشاغل میپردازند باید به یک گزینهی دوم فکر کنند که به واسطهی آن از فضای تکراری فاصله بگیرند. این تمهید که درنهایت به تدوین موازی منجر میشود هم جلوی خسته شدن مخاطب را میگیرد و هم تعلیق را افزایش میدهد. انتخاب نویسندگان فصل اول سریال رفتن به گذشتهی شان مورفی است. رفتن سراغ روابطش با برادرش و حضور دکتر گلسمن در زندگیاش. متاسفانه نه شیوهی سفر به گذشته جذاب درآمده و نه به اندازهی کافی ارتباط بین دو فضا شکل گرفته و نتیجهی عکس داده است. فلشبکها تا حدی به ما کمک میکنند تا بدانیم شخصیت شان مورفی چطور شکل گرفته و ضعفهایی که در وجودش است از کجا نشأت گرفته اما خیلی زود خستهکننده و شعاری و کمی غیرقابل باور میشود.
وقتی پای جان آدمها در میان باشد بهراحتی نمیتوان ریسک کرد و یک بیمار اوتیسم را بهعنوان جراح پذیرفت اما دکتر مورفی درکنار ضعف بزرگش تواناییهای عجیبی دارد که باعث میشود مدیران بیمارستان ضعفش را نادیده بگیرند
به مرور فلشبکها کمرنگ میشوند و جایشان را به روابط خارج از بیمارستان مورفی میدهند. آشنایی مورفی با لیا، دختر همسایهشان، جان تازهای به سریال میدهد و اتفاقهایی که بینشان میافتد هم خندهدار و هم ناراحتکننده است. در این بخش از سریال دربارهی تعریف دوستی و عشق سؤالهایی مطرح میشود که شان باید بهدنبال پیدا کردن جوابهایش باشد.
مهمترین سؤال این است که آیا میشود دوست بسیار نزدیکی از جنس مخالف داشت و در عین حال به داشتن رابطهای عاشقانه با او فکر نکرد؟ سریال انرژی عاطفی خود را از رابطهی بین شان و لیا کسب میکند. معمولاً مورفی که هنوز خیلی از بدیهیترین دانستههای اجتماعی را نمیداند از همکارانش در بیمارستان مشورت میگیرد و مخاطب هم همزمان با او به این مسائل فکر میکند و سعی میکند قضاوت شخصی خود در مورد آن مسئلهی بهخصوص داشته باشد.
یکی از موارد مورد توجه سازندگان دکتر خوب آشنا کردن مخاطب با علم روز پزشکی است. علم پزشکی از آن شاخههای علم است که در ارتباط با علوم مهندسی با پیشرفت تکنولوژی و گذر زمان تغییرات بسیاری کرده است. بسیاری از عملهای که پیش از این ممکن نبودند یا پرخطر به حساب میآمدند با ابزار دقیق امروز شدنی هستند. در اپیزودهای مختلف دکتر خوب سراغ تکنولوژیهای مختلفی میروند که شاید برای اولینبار قرار است اتفاق بیافتد و برای ما که از این تکنولوژیها بسیار دور هستیم میتواند دو چندان جذاب و البته حسرتبار باشد. جراحان حاذق دکتر خوب عملهای حیرتانگیزی را انجام میدهند که همراهبا استرس و اضطراب است ولی درنهایت معمولاً علم موفق میشود و جان بیمار نجات پیدا میکند. البته که روی دیگر هر عملی مرگ است و اگر همهی قسمتها به نجات بیمار ختم میشد سریال قابل پیشبینی میبود و تعلیق از بین میرفت.
یکی از مفاهیمی که سریال به خوبی توانسته به آن نزدیک شود تجربهی فشاری است که پزشکها در مواجه با بیماران تجربه میکنند. نزدیک بودن خطر شیوع بیماری و صدمه خوردن به آنها، ساعت کاری پرفشار، توهینهایی که از طرف همراهان بیمارها ممکن است به آنها بشود و مهمتر از همه عذاب وجدانی که از تصمیم نادرست سراغ پزشکها میآید. در یکی از بهترین اپیزودهای سریال در فصل اول وقتی دکتر براون متوجه میشود که یکی از بیماران در صحنهی تصادف جا مانده همراه آمبولانس سراغ بیمار میرود و او را پیدا میکند و تصمیمهای اورژانسی اولیه را در موردش میگیرد.
در آن فشار بالایی که روی دکتر براون است برای کاهش فشار خون در سرش بخشی از پوست سرش را به درستی برش میدهد اما دربارهی کاری بدیهی مثل لولهی تنظیم فشار کارش را درست انجام نمیدهد. کنشی که قرار بوده از او قهرمان بسازد حالا باعث شده آدمی خطاکار باشد. گناهی سنگین که برای یک پزشک جراح تازهکار میتواند بینهایت آزاردهنده باشد. دکتر گلسمن بعد از این اتفاق کنار دکتر براون می نشیند و از خاطرهای حرف میزند که سالها پیش برایش رخ داده است. او هم باعث مرگ یکی از بیمارانش شده است. دیالوگ گلسمن به براون تکاندهنده، غمانگیز و بیانکنندهی سختی شغل یک پزشک است: «حسابی بهش فکر کن. هیچوقت قرار نیست این اتفاق از یادت بره.»
بارزترین ویژگی شان مورفی اعتقاد راسخاش به گفتن حقیقت است. او تحت هیچ شرایطی نمیتواند دروغ بگوید یا نقش بازی کند یا واقعیت مهمی را پنهان کند. این ویژگی گاهی باعث بروز صحنههای بامزه و خندهداری میشود
دکتر خوب درنهایت و بیش از هر چیز دربارهی روابط بین آدمهاست. آدمهای زنده که به دور از بیماری یا در حال جنگیدن با یک بیماری با هم مواجه میشوند و باید سعی کنند همدیگر را بفهمند و تحمل کنند و در صورت توان به هم عشق بورزند. انواع روابط در سریال مورد موشکافی قرار میگیرد. رابطهی کهتری و مهتری بین جراح تازهوارد و جراح باسابقه، رابطهی عاشقانه و کاری توامان، رابطهی پدر و پسری (بین گلسمن و مورفی) رابطهی دوستی با جنس مخالف بین لیا و مورفی و هزاران نوع رابطهی دیگر که در قسمتهای مختلف سریال با آن روبهرو میشویم.
درنهایت میتوانیم یاد بگیریم بهعنوان دو آدم زنده چطور باید با هم رفتار کنیم؟ چطور میتوانیم کمتر به یکدیگر ضربه بزنیم. معذرتخواهی کردن از دیگران در موقعیت درست چقدر میتواند مفید باشد و باعث تقویت دوستی شود. در دکتر خوب با گذر زمان متوجه میشویم آدم بد وجود ندارد. فقط آدمهای خوب گاهی در موقعیتهای دشواری قرار میگیرند و مجبور میشوند کار اشتباهی انجام بدهند.
متاسفانه سریالهای ایرانی چه در تلویزیون و چه در نمایش خانگی چندان به اهمیت این شکل از فرهنگسازی به واسطهی سریال واقف نیستند. کمتر نمونهای میتوان به یاد آورد که سعی داشته باشد روابط درست بین انسانها را تعریف کند و مخاطب را با مفاهیم اخلاقی آشنا کند. اهمیت این موضوع آنجایی است که در جهان امروز با تغییر سریع شکل زندگی تعریف خوب و بد و اخلاقی و غیراخلاقی به همان سرعت ممکن است تغییر کند و جامعه نیاز به بازتعریف مفاهیم را احساس میکند. امید به روزی که سریالی با این کیفیت در مورد این مسائل ساخته شود اما تا آن روز چارهای جز رو آوردن به نمونههای خارجی نیست. البته که نسخهی دوبله سریال هم در شبکههای نمایش خانگی موجود است. دکتر خوب میکوشد تا دربارهی اهمیت جان آدمها و تلاشی که جراحان و دکتران و پرستاران برایش انجام میدهند حرف بزند و همچنین به روابط بین آدمها بپردازد و درنهایت این ایده با ما از سریال به خاطر میماند که زندگی آنقدر زیباست که برای حفظش باید با همهی قوا بکوشیم. هیچ چیز نمیتواند جلوی فرصت زندگی کردن را بگیرد.
برگرفته از collider