نقد فیلم ایستگاه پلیس (Copshop) | متاثر از تارانتینو
فیلم Copshop «ایستگاه پلیس»، یک تریلر پلیسی، با بازی جرارد باتلر است که اگرچه با نگاهی ابزورد شبیه به آثار تارانتینو پیش میرود اما ایدهای جذاب را ضایع میکند و به نتیجهای که باید دست نمییابد.
فیلمهای اکشن معمولا توجه ویژهای به فرم خودشان دارند و گاهی اینقدر در آن غرق میشوند که مخاطب مجبور است در سکانسهای اثر بهدنبال محتوایی هرچند کمرنگ بگردد. اکشن ژانری پرطرفدار است و جز آثار سرگرمی محبوب سینما محسوب میشود. متاسفانه فرمولی که جدیدا شرکتها و استریمها به راه انداختهاند و نتیجهی کار و بازگشت سرمایهشان را به آن محول کردهاند، استفاده از بازیگرانی سرشناش و ستاره است. تمهیدی که در این فیلم هم بهدقت اجرا شده است. آثار تجاری شدیدا به بازیگرانشان وابسته هستند، حال اگر این فیلمها قصهای اکشن و هیجانانگیز با خود داشته باشند، انتخاب بازیگر برای پوستری خوش رنگ و لعاب و به کارگیری صحیح این فرمول چهها که نمیکند.
فیلم ایستگاه پلیس، هم از این قاعده مستثنی نیست و ایدهی خوبش را به بهانهی بازیگرش به هدر میدهد. جرارد باتلر (Gerard Butler) تنها نقطه امید این اثرِ تریلر اکشن است و با بازی خوبی که از خود برجای میگذارد. نصف باگهای فیلم را میپوشاند و توجه بیننده را به خودش جلب میکند. میبینید! حتما لازم نیست که یک بازیگر خیلی فوقالعاده و سلبریتی پرطرفدار بیاورید، همینکه سرشناس باشد و کارش را تا اکنون بهنحوی خوب انجام داده باشد، کافی است. زمانیکه فیلمسازان پرداختهای خوب و جهانبینیهای استخواندار را جایگزین فرمها و بازیگرانشان میکنند، در فیلمها باید تنها بهدنبال سرگرمی بود.
در ادامه بخشهایی از داستان فیلم ایستگاه پلیس فاش میشود
تدی برای در امان ماندن از دست یکسری آدمها، با کلک خودش را تسلیم مامورها میکند تا بتواند شب را در بازداشتگاه پلیس در نوادا به سلامت بگذراند اما غافل از اینکه خلافکاران آدمهایشان را بهدنبال او در بازداشتگاه فرستادهاند. همهی اتفاقات فیلم Copshop، در ایستگاه پلیس رخ میدهد و قصهای موقعیتمحور را برای بیننده رقم میزند. فکر اولیهی اثر، ایدهای بسیار دوست داشتنی است و برای خلق یک موقعیت فوقالعاده، بسیار زیرکانه نگارش شده است. استیشن پلیسی که دزد و مامورش مورد هجوم بیگانهها قرار میگیرند و برای بقایشان هر جوری که شده، مدتی باید با یکدیگر کنار بیایند. از همه مهمتر همان موقعیت فیزیکی و روانی است که آن لوکیشن سربسته برای قصه بهوجود آورده و شخصیتها باید از آن رهایی یابند.
فیلم ایستگاه پلیس یک ایده خراب کن تمام عیار است. فیلمنامههای موقعیتمحور آثاری خاص هستند که نوشتنشان هنری جادویی میطلبد. حال این اثر، قصهی موقعیتی خودش را ارائه میدهد اما نمیتواند آن را به سرانجامی قابل قبول و فوقالعاده برساند. Copshop، برای به اوج رساندن قصهی خودش، نیازمند یک بحران استخواندار در مرکز پلیس است اما تنها چیزیکه نصیب بیننده میشود، یکسری دیالوگ و تیراندازیهای خشونتبار است، حتی تیر خوردن و زخمی شدن والری هم، نمیتواند آن طوفان دراماتیک مناسب را درگیر پیرنگ کند. درواقع در این فیلم همه چیز دم دستی است، اتفاقات بدون پشتوانه هستند، شخصیتها اصلا رنگی از خود ندارند و موقعیتها معلوم نیست که چگونه پیش میآیند.
در حین تماشای فیلم ایستگاه پلیس اگر دقت کرده باشیم، نقطه عطفها بهدرستی کار نمیکنند و در جایی متوقف میشوند، مثلا زمانیکه گروهبان خیانتکار با پُتک مشغول خراب کردن دیوار سلول زندان است، مخاطب از کارگردان انتظار دارد که داستان به جایی فوقالعاده پرتاب شود و اتفاقاتی پُر پیمانه رخ دهد اما چنین تمهیدی صورت نمیگیرد و داستان به همان رویهی قبل، خودش را ادامه میدهد. سقوطِ به یکبارهی اوج قصه و عطفها مشخصهی اصلی Copshop است. یکهو بیننده به خودش میآید و میبیند که در داستانی عجولانه گیر افتاده است.
Copshop «ایستگاه پلیس»، تریلری است که جو کارنهان (Joe Carnahan) آن را تحت تاثیر کوئنتین تارانتینو (Quentin Tarantino) ساخته است. تارانتینو با داشتن سبک و چندین المانِ خاص، فیلمسازی مولف است. او عناصر ثابتی را در آثاراش بهکار میگیرد: دیالوگهای مملو از فحاشی، خشونتهای اگزجره و ناگهانی، غافلگیریهای پرزرقوبرق و استفاده از موسیقیهای پاپ و غیره. ایستگاه پلیس سه مورد المان اول تارانتینو را در خودش جای میدهد و همچون فرم و قالبی قصهاش را در آن غرق میکند. البته کارنهان همانند کولاژی از این المانها استفاده کرده و کاملا برای مخاطب مبرهن است که این فیلم محتوای آنچنانی همانند آثار خشونتزای تارانتینو را ندارد.
وقتی به شخصیتهای فیلم نگاه میکنیم، همهی کاراکترها نصفه و نیمه به چشممان میآیند. آنها بین کاراکتر مکمل بودن و اصلی بودن گیر افتادهاند. آدمها نه آنقدر همراه و کمرنگ هستند که نتوانیم لقب شخصیت اصلی را به آنها بدهیم و نه آنقدر دست به کارهای بزرگ میزنند که ما بتوانیم به آنها بگوییم شخصیت اول ماجرا. والری، باب و تدی در کشاکش مکمل بودن و اصلی بودن هستند. آنها همچنین برای مخاطب ناشناخته هستند و ما نمیتوانیم به درونشان نفوذ کنیم و آنها را بهتر بشناسیم. بیننده از والری چیزی نمیداند و تنها نکتهای که از او دستگیرش میشود این است که بهخاطر دیدار دوباره با همسرش، باب را آزاد میکند.
تدی هم، بههمین سرنوشت دچار میشود، او خیلی شیک و پرزرقوبرق خودش را تسلیم پلیس میکند و مسائلی بدون توضیح از خودش برجای میگذارد. او برای مخاطب پر از حفرههای خالی است و بیننده در هر لحظه منتظر است که تدی از خودش داستانی پر شور را رو کند که اما متاسفانه او چیزی نیست جز یک تیپ توخالی از یک آدم خلافکار. باب نیز، چنین راهی را در دل قصه میپیماید. این کارکتر اما مقداری از تدی برای ربودن جام شخصیت اول ماجرا جلوتر است و با والری، وارد کشمکش میشود. باب، روی قول خودش میماند و والری را نجات میدهد، همین اتفاق میتواند نشانهای کلیدی برای تشخیص شخصیت اول فیلم باشد اما از طرفی دیگر نیز، در پایان فیلم والری کارش را به سلامتی وهمسرش ترجیح میدهد و بهدنبال باب میرود.
فیلم ایستگاه پلیس هرچه جلوتر میرود به نقطهی کسل کنندهتری میرسد و ۲۰ دقیقهی پایانی آن، عملا یک هرجومرج غیردراماتیک را تجربه میکند. Copshop در این شرایط تبدیل به یک بازی موش و گربهی معمولی میشود و بنبستی پیرنگی را بهوجود میآورد. سازندگان در سکانسهای آخر، هرآنچه که جای گذاشتهاند را وارد فیلم میکنند و به همین علت است که بیننده نمیتواند بهدنبال یک توالی ملموس از قصهای سینمایی باشد. ایستگاه پلیس، داستانهای فرعی زیاد دارد، از جمله پلیسهای فاسد، معاملات مواد مخدر، پولی که در جائی پنهان شده است، ماموران و تحقیقات FBI، قتل یک فرد بلندپایه و غیره. این رشته داستانهای ثانویه که در فیلم آرامآرام خودشان را نشان میدهند، عمدتا بدون وضوح یا پایانی که آنها را بهشیوهای سینمایی به یکدیگر مرتبط کند، پایان مییابند و ما نمیتوانیم ارتباط خوبی بین داستانهای فرعی و اصلی برقرار کنیم.
با اینکه فیلم دچار فقدان شفافیت کلی داستان و شخصیت است اما بازی جرارد باتلر قطعا میتواند بیننده را به خودش جذب کند. او بهخوبی متوجه خونسردی شخصیت باب شده و بهطرز هوشمندانهای آن را از آب بیرون کشیده است. Copshop اثری خشونتبار و سرگرم کننده است که گریزی هم به فیلمهای وسترن میزند. طرفداران آثار موقعیتمحور و کسانیکه به فرم آثار تارانتینو علاقهمند هستند میتوانند، ایستگاه پلیس را بهعنوان اثری اکشن و سرگرم کننده ببینند اما اصلا انتظار درونمایهای قوی را نباید از آن داشته باشند.
تانی کال