نقد فیلم Cherry
برادران روسو که آنها را بیشتر با آثاری همچون Avengers و Captain America میشناسیم، در آخرین فیلم خود یعنی فیلم Cherry روی به تجربهای تازه آوردهاند. فیلمی که با حال و هوای عاشقانه شروع میشود و رگههایی از زیر ژانر بلوغ را هم در خود دارد، سپس بدل به فیلمی جنگی شده و در پایان نیز با دست مایه مواد مخدر، مسیر حماسی و به نوعی بالغانه کاراکتر خودش را کامل میکند. تلفیق چند ژانر با لحنی هجو آمیز که در سراسر فیلم سایه افکنده است. یک تام هالند خوب هم دارد که میتواند در بسیاری از لحظات فیلم را سرپا نگه دارد. فیلم اگر روند ۳۰ دقیقهای ابتداییاش را ادامه میداد و نهایتا در حدود ۱۰۰ دقیقه به اتمام میرسید، احتمالا امروز از آن با تمام ایرادهایش به عنوان یک فیلم قابل قبول یاد میکردیم.
اما فیلم تقریبا چیزی نزدیک به ۴۰ دقیقه اضافه دارد. علت اصلیاش هم این است که اگر فیلمساز به لحن هجوآمیز و ضرباهنگ تند ابتداییاش پایبند میبود که گویی تنها ماهیت اتفاقات را دنبال میکند و با تاثیرات عاطفی آنها چندان سر و کار ندارد، به زیاده گویی فصل پایانی نمیرسید. کاملا هم قابل حدس است که وفاداری بیش از حدشان به رمانی که از آن اقتباس کردهاند، بدون حذف و اضافههای کمک کننده، آنها را به چنین اطنابی رسانده است. اما نقطه قوت فیلم، شکل رواییاش است.
فیلم تقریبا چیزی نزدیک به ۴۰ دقیقه اضافه دارد. علت اصلیاش هم این است که اگر فیلمساز به لحن هجوآمیز و ضرباهنگ تند ابتداییاش پایبند میبود، به زیاده گویی فصل پایانی نمیرسید
برای روایت قصهای که بعضا سرشار از کلیشههاست، انتخاب لحن و ضرباهنگ فیلم آموزنده است و میتواند آن را متفاوت از نمونههای پیشین جلوه دهد. اما از آن طرف فیلمساز در فصلهای پایانی و حتی در بعضی نقاط تاثیرگذار فیلمنامه، اشتباهاتی را مرتکب میشود که قابلیت آن را دارد که هر چه کاشته بود را بر باد دهد. فیلم Cherry اگرچه که در مسیر روایتش متفاوت عمل میکند اما در نتیجه گیریاش به هیچ عنوان به نمونههای قبلی شبیه به خود چیزی نمیافزاید.
نمونههایی همچون Full Metal Jacket، Apocalypse Nowو حتی نمونهای معاصرتر یعنی The Hurt Locker از منظر محتوایی، بسیار عمیقتر نکات مد نظر فیلم برادران روسو را گفتهاند. اما با همه این تفاسیر، تماشای فیلم Cherry را توصیه میکنم. فیلمی که آمده است بگوید، وضعیت همچنان بر همان سبک و سیاق دوران جنگ ویتنام میگذرد. تنها شکلش عوض شده است. چرخه نظامی که نوجوانان و جوانان دهههای ۶۰ و ۷۰ را قربانی آسیبهای روحی و روانی میکرد، در سالهای بعد از ۲۰۰۰ نیز به شکل دیگر همان روند را ادامه میدهد. منتها دیگر با نوجوانانی بسیار بیهدفتر و بی دغدغهتر روبرو هستیم که به آسانی هرچه تمامتر قربانی میشوند.
در ادامه جزییات داستان فیلم فاش میشود
فیلمبرداری از زوایای نامتعارف، صحبت کردن کاراکتر چری رو به دوربین به همراه صدای ذهنش و همینطور احساسات اغراق شده، در دل یک روند زمانی پر شتاب، همگی به ما میگویند که لحن فیلم دو پهلوست. در سایه همه این اتفاقات، لحنی کاملا طعنه زننده و هجو آمیز در میان است که چندان هم به منطق واقعیت متکی نیست. برای فیلمساز، آگاهی ما مخاطبان نسبت به ماهیت تمام اتفاقات مهمترین چیز است. چرا که این ضرباهنگ تند آنچنان به دنبال تاثیر عاطفی وقایع نیست. همچنان که صحبت کردن رو به دوربین، چیزی از جنس همان نظریه برتولت برشت (نمایش نامه نویس و کارگردان) است که بازیگران بر صحنه تئاتر با مخاطب خود مستقیما صحبت میکنند تا او را همواره متوجه سازند که مشغول تماشای یک نمایش است. نه بیشتر! همذات پنداری بیش از حد، به گونهای که مخاطب را از مفهوم اصلی متن دور کرده و تنها اسیر بُعد احساسی آن کند، مد نظر برشت نیست. همینطور که این صحبت کردن مستقیم چری رو به دوربین، مدام به ما تاکید میکند که به تماشای فیلم سرگرمیم. تنها باید با چری به طور آگاهانه، درمسیری همراه شویم که او را به این روز کشانده است.
برای روایت قصهای که بعضا سرشار از کلیشههاست، انتخاب لحن و ضرباهنگ درست، میتواند آن را متفاوت از نمونههای پیشین جلوه دهد
اولین بخشِ فیلم مربوط به سرخوشی دوران مدرسه است. بازه زمانی سال ۲۰۰۲. با اجرای طعنه آمیز عشق در یک نگاه و سپس شکل گیری سریع رابطه میان چری و امیلی. زوجی که در میان نوجوانان هم سن و سالشان، آنقدر معصومیت در وجودشان مانده است که اشکشان جاری شود و هنوز به پایبندی در رابطه فکر میکنند. از آن طرف نسبت به مفاهیمی همچون عشق و حتی معنای زندگی، آنچنان که باید درکی ندارند. وضعیت قدری برای امیلی شفافتر است. با چند دیالوگ از زبان خودش متوجه میشویم که به دلیل خیانت پدرش، به آیندهی هر رابطهای بدبین است. آسیبها و گناهان نسل پیشین، در شکل گیری ذهنیت نسل جدید نیز منتقل شده است.
اما درباره چری چه میتوانیم بگوییم؟ اصلا از پدر و مادر او اطلاعاتی داریم؟ پیشینه چری کاملا گنگ است. گاهی بیش از حد ساده به ما معرفی میشود. اساسا یکی از مشکلات فیلم همین منطق دو شخصیت اصلی است. دو تصمیم مهم از سوی امیلی و چری گرفته میشود که شاکله مسیر بعدیشان را شکل میدهد. امیلی ناگهان اعلام میکند که میخواهد برای ادامه تحصیل به کانادا برود و این رابطه را تمام میکند. چری نیز بلافاصله پس از آن، از سر ناچاری و بیهدفی به عضویت ارتش در میآید. پس از آن بلافاصله امیلی از تصمیم خود پشیمان شده و نزد چری برمیگردد. اما چری دیگر رفتنش به ارتش قطعیست.
شاید این روند در مسیر هجو آمیز فیلم منطقی جلوه کند. اما وقتی مسببِ پنهانِ تمام وقایع بعدی را سیستم نظامی آمریکا میبینیم، چندان قابل قبول نیست که هیچ ردی از آن را تا قبل از تصمیم چری نیبینیم. این روند در صورتی منطق مستحکمی مییافت که تبلیغات ارتش، چندین بار توجه چری را به خود جلب میکرد تا کم کم چری را برای هدفمندی به عضویت آن درآورد. ضمن آنکه وقتی در یک معنای طعنه آمیز، ارتش به دنبال آن است که نوجوانانِ سرگردان را سریعا جذب خود کرده و برای آنها هدف مشخص کند، ما باید قدری بیشتر این بلاتکلیفی را در وجود چری ببینیم. چیزی که بعضا در معرفی برخی از دوستانش شاهد هستیم. ماحصل کلام آنکه برادران روسو در مسیر فیلمنامه، دو اقدام چری و امیلی را بیش از اندازه احمقانه و غیر منطقی جلوه دادهاند. آن هم در نقطهای که تمام اتفاقات بعدی بر پایه همین دو تصمیم شکل میگیرد.
با ورود به به صحنههای جنگی در عراق، فیلمساز تماما به فیلم Full Metal Jacket و Apocalypse Now ارجاع میدهد. دلیلش هم این است که برادران روسو اعلام میدارند که تاریخ دوباره در حال تکرار است
وجه دیگری هم که از نقص فیلمنامه در این موقعیت مهم لطمه میبیند، قابلیت تعمیم دادن آن است. این سوال، مداوم میتواند کاراکترهای فیلم را هدف بگیرد که آیا تمام نوجوانان آمریکا شبیه به چری و امیلی هستند؟ همه آنها همینطور احمقانه و ساده عضو ارتش میشوند؟ اینجاست که نیاز شدیدی به مقدمه چینی از فضای ارتش و تبلیغاتی که نشان دهد که اکثر جوانان مانند چری به سادگی در دام ارتش میافتند، در ابتدای فیلم حس میشود. در واقع این نظامِ ارتش است که در کمین نوجوانان بیهدف نشسته تا به زندگیشان به زعم خود معنا ببخشد. اما فیلم برادران روسو، (به نظر برخلاف میلشان) این قاعده را برعکس جلوه میدهد و از عمق مطلب میکاهد.
با ورود به به صحنههای جنگی در عراق، فیلمساز تماما به فیلم Full Metal Jacket ارجاع میدهد. از شکل بازیهای اغراق شده، ارتفاع دوربین و Track Back کردنهایش در دل راهروها (شگرد همیشگی کوبریک) و حتی چند قاب متقارن. چندی جلوتر هم عینا به یک صحنه مهم از فیلم Apocalypse Now اشاره میکند. جایی که چند رقصنده را برای بالا بردن روحیه سربازان، به منطقه جنگ میآورند. تمام این ارجاعات یک دلیل مهم بیشتر ندارد. اگر آن دو فیلم به جنگ ویتنام و پشت پرده آن اشاره داشتند، فیلم برادران روسو اعلام میدارد که تاریخ دوباره در حال تکرار است. تنها به جای ویتنام، بنویسید عراق.
این دلیل را به خوبی درک میکنیم. همین یک دلیل تمامی آن ارجاعات را به خوبی توجیه میکند. اما متاسفانه، برادران روسو این فصل از فیلم را زیادی کِش میدهند و مدام روی همین نگرش درجا میزنند. گاهی حتی لحن هجوآمیز فیلم نیز از دستشان در میرود و فیلم زیادی جدی میشود. در مسیر فیلمنامه تنها نیاز است که با یک ضرباهنگ تند، چری صحنههای وحشتناکی را از صحنه جنگ، از جمله زنده زنده سوختن یکی از همرزمان خود را ببیند تا به نوعی این فضا بستر فشارهای روانی بعدیاش را توجیه کند. همچنین در جنگ، ناگهان از فضای سرخوش نوجوانیاش، به بلوغی فراتر از درکش برسد. اما این فصل برای رسیدن به این اهداف، زیادی طولانیست.
بازی خوب تام هالند میتواند در بسیاری از لحظات فیلم را سرپا نگه دارد
ریتم و کنترل زمان روایی، نسبت به قراردادهای ابتدایی فیلم در فصل بعد از جنگ، کاملا از دست برادران روسو در میرود. با یک جوان از جنگ برگشته که سرشار از آسیبهای روانیست طرفیم که حالا برای جبران یک بدهی، مدام دست به سرقت از بانک میزند. شکل دستبرد زدنها با منطقی که در جهان فیلم خلق شده نسبتا همخوانی دارد. نوشتن یک جمله روی یک پول و تنها از کارمندان زن درخواست کردن، آن بار کنایه آمیز را همچنان با خود دارد. اما درجا زدنهای زیاد حول محور زوجی که هر دو معتاد شدهاند، چندان با لحن ابتدایی هم خوانی ندارد. جدای از آن، اشراف کامل ما نسبت به حماقتهای کاراکترهای فیلم تا نیمه فیلم، به واسطه لحن هجوآمیز آن، چندان آزار دهنده نبود.
اما هرچقدر که لحن فیلم در پایان جدی میشود، ما نیز میتوانیم از فیلم فاصله بگیریم. چرا که تماشای مداوم جوانی که معتاد شده و هربار دست به سرقت بانک میزند، بعد از یکی دوبار، دیگر تبدیل به موقعیتی جهت دلسوزی کردن و حس ترحم داشتن نسبت به او میشود. دیگر به جای آن وجه آگاهانه، گویی تنها باید غصه بخوریم. به خصوص در صحنههایی شبیه به اصرار چری برای ترک دادن امیلی. همچنین اگر در نیمه ابتدایی فیلم، با انتخاب یک لحن هجوآمیز، شاهد بازی با کلیشهها بودیم، دیگر در پایان شاهد خود کلیشهها هستیم.
برادران روسو، در پایان بندی، وضعیت چری را تا امروز یعنی سال ۲۰۲۱ ادامه میدهند. دوربین با ترکینگهای آرام طول قاب را طی میکند و روزهای سپری شده چری را در زندان به نمایش میگذارد. نگاه نقادانه برادران روسو در دل این پلانها و سیر کلی فیلم کاملا مشهود است. چری از نوجوانی به بعد دیگر در اسارت ارتش و بعد هم در اسارت سیستم قضایی، بهترین سالهای خود را از دست میدهد. پلان پایانی اما پلان غریبی است. برداشتهای حسی زیادی را میتواند القا کند. چری همچنان حلقه در دست دارد. امیلی را میبینیم که با چهره معصوم و سرخوشانه همیشگیاش در انتظار چری بیرون از زندان ایستاده است. نور خورشید در بک گراند امیلی منعکس میشود. چری زیر خنده میزند. خندهای از جنس فضای هجوآمیز سر تا سر فیلم. خندهای به معنای اینکه آیا واقعا این مسیر را باور میکنید؟ آیا امثال چری را ندیدهاید؟ آیا سرنوشتی روشن پیش روی این رابطه سرخوشانه است؟ بعد از خستگیهای فراوان از فصل پایانی، پلان آخر و موسیقی مرثیه وار همراهش، به شدت سعی دارد دلجویی کند.