در سال ۲۰۱۶ دو اسپینآف مورد انتظار از دوتا از جریانسازترین فرانچایزهای تاریخ سینما داشتیم و هر دو تایشان هم دلسردکننده ظاهر شدند. اولی «روگ وان» (Rogue One)، اولین قسمت فرعی سری «جنگ ستارگان» بود که به خاطر تکیه کردن بیش از اندازهاش به عناصر داستانی فیلمهای قبلی، در باتلاق گذشته گیر کرده بود و به جای نوستالژیکبودن، حوصلهسربر میشد و دومی هم همین «جانواران شگفتانگیز و زیستگاه آنها»، پیشدرآمدی بر مجموعهی «هری پاتر» است. «جانوران شگفتانگیز» به دلیل دیگری فیلم غیرقابلقبولی از آب درآمده است. اگر «روگ وان» به خاطر داستان تکراریاش مورد موآخده قرار گرفت، مشکل «جانوران شگفتانگیز» همان چیزی است که این روزها گریبانگیر فیلمهای متعددی که نقش آغازکنندهی فرانچایزهای جدیدی را برعهده دارند میشود: درهمبرهم بودن و پیچیدگی اذیتکنندهی خط داستانی که جلوی پرورش و گسترش ویژگیهای خوب فیلم را میگیرد و آن را درگیر مقدمهچینیهای بیاهمیتی میکند که در فیلمهای بعدی نتیجه میدهند. اگر «هری پاتر» حاصل مجموعهسازی هالیوود دههی قبل بود که روی برنامهریزیهای طولانیمدت و حریصانه تمرکز نداشت و ارائهی فیلمی خوب در وهلهی اول را در دستور کار قرار میداد و در صورت موفقیت آن به دنبالهها فکر میکرد، «جانوران شگفتانگیز» محصولِ هالیوود پسا-«هری پاتر» و دنیای سینمایی مارول است که از همان روز اول، نقشهی ده-بیستتا فیلم بعدی را نیز میریزد.
در مورد اول، نتیجه اتفاقی است که در رابطه با دنیای سینمایی هری پاتر شاهدش بودیم. همانطور که قبلا هم بهطور مفصل در این باره صحبت کردهایم، «هری پاتر» طوری میخش را در قلب میلیونها میلیون طرفدار کوبید و ناگهان تبدیل به پدیدهی غیرمنتظره و دگرگونکنندهای شد که حالاحالاها نمونهاش را نخواهیم دید. از بچههای کوچک گرفته تا بزرگسالان. ماجراجوییهای جادویی هری، رون و هریمون ذهن و دل همه را به دو دلیل تسخیر کردند: (۱) دنیای خارقالعاده و نوآورانهی جی. کی. رولینگ و (۲) داستانگویی متداوم و دنبالهدار او که این فرصت یگانه را به تماشاگران میداد تا با گذشت زمان همراه با کاراکترهای مورد علاقهشان بزرگ شوند. فیلمهای «هری پاتر» در دوران کنجکاوی کودکانه همراه ما بودند. در آغاز دوران ترسناک و خستهکنندهی مدرسه کمکمان میکردند که تنها نباشیم. در دوران عصبیکنندهی بلوغ نشان میدادند که حتی هری پاتر و دار و دستهاش هم دچار مشکلات روحی و روانی ما میشوند و در دوران سروکله زدن با کانسپتهای ترسناک و ناشناختهای مثل مرگ و اسرار هستی، کنارمان بودند. نتیجه مجموعهای بود که خود رولینگ هم هیچوقت نمیتواند تکرارش کند.
تمام این حرفها به این معنی نیست که قبل از دیدن «جانوران شگفتانگیز» احساس بدی نسبت به آن داشتم و با ناامیدی کامل به آن نزدیک شدم. بلکه فقط با خودم اتمام حجت کرده بودم که خبری از یک «هری پاتر و سنگ جادو» دیگر نخواهد بود و سعی کردم تا «جانوران شگفتانگیز» را فقط به عنوان گشت و گذاری بیشتر در دنیای رولینگ قبول کنم. اتفاقا فیلم در برخی زمینهها جذاب و امیدوارکننده ظاهر میشود و نشان میدهد که چرا نمیتوان بهطور کامل با ساخت این پیشدرآمد مخالفت کرد، اما مشکلات فیلم بر نکات مثبتش سایه میاندازند. مشکل اصلی هم این است که «جانوران شگفتانگیز» بیشتر از یک فیلم سینمایی مستقل و منسجم، حالوهوای اپیزود اولِ شلخته و پرحرفِ یک سریال تلویزیونی را دارد. «جانوران شگفتانگیز» برخلاف «روگ وان» در گذشته دست و پا نمیزند و جنبههای تازه و شگفتانگیزی از دنیای رولینگ را فاش میکند که بهترین لحظات فیلم از آب درمیآیند و نشان میدهند که رولینگ واقعا برای این پیشدرآمدها فکر کرده است و سعی نکرده تنها و تنها از روی عناصر آشنای امتحان پس دادهی سری «هری پاتر» کپیبرداری کند، اما فیلمنامه که به دست خود رولینگ هم به نگارش درآمده، احساسِ نسخهی اول فیلمنامهای را دارد که باید مورد بازنویسی قرار میگرفته اما نگرفته. شاید هم نسخهی اول فیلمنامه چیز دیگری بوده و بعد از اینکه ساخت چهار دنبالهی بعدی چراغ سبز گرفتهاند، فیلمنامه برای زمینهچینی اتفاقات آینده مورد دستکاریهای اشتباهی قرار گرفته است.
من با فرانچایزسازیهای هالیوود و دنیاهای سینماییهایشان تا وقتی که به درستی مورد اجرا قرار بگیرند مشکلی ندارم. مثلا یکی از عواقب لذتبخش و هیجانانگیز دنیاهای سینمایی که به شکل دیگری نمیتوان بهشان دست پیدا کرد را این روزها میتوانید در رابطه با فیلم «ثور: راگناروک» ببینید. دنبالهسازیهای مارول به جایی ختم شده که حالا ما شاهد نبرد خدای رعد با هالک در لباس گلادیاتوریشان در آزگارد هستیم. لبخند و هایپی که از دیدن چهرهی ثور که با دیدن هالک برای یک لحظه از خوشحالی ذوق میکند و او را همکارش صدا میکند ایجاد میشود، همه نتیجهی دنیای سینمایی مارول است. اما نوع دیگری از دنیاهای سینمایی وجود دارند که از همان فیلم اول میخواهند به هیجان و عظمتی در حد و اندازهی «ثور: راگناروک» یا «اونجرز» برسند. نمونهی بارزش فاجعهی دیسی با «بتمن علیه سوپرمن» است و یک نمونهی دیگرش همین «جانوران شگفتانگیز». فیلمی که شاید به اندازهی «بتمن علیه سوپرمن» بد نباشد، اما از مشکلات مشترکی رنج میبرد؛ از تلاش برای ترکاندنِ هایپ طرفداران از همان فیلم اول و عدم مقدمهچینی اصولی گرفته تا تبدیل شدن به کلیپ تبلیغاتی طولانیمدتی که هر وقت لازم شد خط داستانی را از حرکت نگه میدارد تا آینده را زمینهچینی کند. نکتهی جالب ماجرا این است که خودِ «هری پاتر»ها که این فیلم به عنوان پیشدرآمدش عمل میکند، نمونهی فوقالعادهای از دنیاسازی اصولی هستند، اما ببینید وضعیت اسفناک هالیوود به جایی رسیده است که خود رولینگ و برادران وارنر هم از سرمشق خودشان برای موفقیت استفاده نمیکنند.
در نتیجه بزرگترین مشکل فیلم، خط داستانیاش است. بیایید آن را مرور کنیم: «جانوران شگفتانگیز» ما را به نیوریوک دههی ۱۹۲۰ میبرد و به جادوگری به اسم نیوت اسکمندر (ادی ردمین) میپردازد که به خاطر به خطر انداختن جان انسانها با هیولاهای عجیب و غریبش از مدرسهی هاگوارتز اخراج شده و حالا قصد دارد در کشور جدیدی، زندگی جدیدی را به عنوان محقق جانوران جادویی شروع کند. اما جامعهی سحر و جادوی امریکا در وضعیت پراغتشاشی به سر میبرد. نه تنها ماگلها در امریکا به «نومج» مشهور هستند، بلکه بزرگترین تهدیدی که جامعهی جادوگران را تهدید میکند، نه لرد ولدمورت، بلکه تروریست مرموزی به نام گلرت گریندلوالد است که کسی مشکلی در به زبان آوردن نامش ندارد! در همین حین، حیوانات و موجودات درون کیف نیوت هم بهطرز بیصبرانهای تلاش میکنند تا به دنیای بیرون راه پیدا کرده و فرار کنند. در بدو ورود نیوت به نیویوک است که کیف او به شکل ناخواستهای با کیف فردی به اسم جیکوب کووالسکی (دن فوگلر) که تنها آرزویش تاسیس مغازهی شیرینیپزی خودش است عوض میشود و جیکوب بیخبر از همهجا با کیف نیوت به خانه میرود. این صحنه توسط پورپرتینا گولدستین (کاترین واترستون)، یکی از بازرسان سابقِ کنگرهی جادوگرانِ امریکا دیده میشود و او تصمیم میگیرد تا نیوت را به خاطر بیدقتی تحویل قانون بدهد.
اما فرار کردن جانواران وحشی و بامزه و دردسارِ درون کیف نیوت توسط جیکوب باعث میشود تا آنها برای پیدا کردن این موجودات دست به جستجو بزنند. این خط داستانی همینطوری شلخته و بهطرز بدی پیچیده است. اما فیلم به همین بسنده نمیکند و داستانش را درهمبرهمتر از چیزی که هست هم میکند. از یک طرف با گروهی در مایههای شکارچیان جادوگر طرفیم که رهبرشان که صاحب یک یتیمخانه هم است در تلاش است تا وجود جادوگران را به دنیا فریاد بزند. از طرف دیگری پسر مشکلداری به اسم کریدنس با بازی ازرا میلر نیز هست که همه بهش بیاحترامی میکنند و توی سرش میزنند. کالین فارل نقش رییس پلیسِ جادوگران نیویورک را برعهده دارد که ظاهرا هدف شرورانهای در سر دارد. خردهپیرنگی هم با محوریت روزنامهداری وجود دارد که میخواهد پسر سناتورش را در انتخابات پیشرو به موفقیت برساند. نهایتا تمام این کاراکترها کم و بیش با نیروی سیاه و مرگباری به اسم آبسکیورس ارتباط دارند که چند وقتی است خرابیهای زیادی در نیویورک به بار آورده است.
با نگاهی به چنین داستانی که نه سر دارد و نه ته، به راحتی میتوان فهمید که هدف برادران وارنر بیشتر از گسترش دنیای «هری پاتر»، سرمایهگذاری دوباره روی دنیای رولینگ و پول درآوردن از منبع امتحان پس دادهشان بوده است. تجارت و سودآوری بخشی از هر کاری است و هیچ اشکالی به سرمایهگذاری دوبارهی برادران وارنر روی آیپی موفقشان وارد نیست. اشکال کار این است که «جانوران شگفتانگیز» شاید روی کاغذ پیشدرآمد «هری پاتر»ها باشد و در همان دنیا جریان داشته باشد، اما به جز لحظاتی تک و توک، فاقد همان حالوهوای اسرارآمیز، تعلیقآفرین، غنی و درگیرکنندهای است که از آن میشناسیم. دلیلش هم این است که دیوید یتس و رولینگ توانایی منظم کردن این خط داستانی شلوغ برای پایهریزی چهار دنبالهای که از همین حالا چراغ سبز گرفتهاند را ندارند. شاید هم سناریو از پایه آنقدر ضعیف نوشته شده که کارگردان کاری از دستش برنمیآمده است. هرچه هست، «جانوران شگفتانگیز» گرچه به عنوان معرفیکنندهی زاویهی تازهای از دنیای جادویی رولینگ موفق است، اما به عنوان روایتگر یک داستان سرراست و قابلفهم به خود میپیچد.
بهترین لحظات فیلم جاهایی است که با نیوت اسکمندر همراه میشویم و نظارهگر سروکله زدنهای او با دردسرهایی که جانورانِ بامزه و خیرهکنندهاش به بار میآورند هستیم. نیوت با اینکه به شخصیت عمیقی در حد و اندازهی کاراکترهای اصلی «هری پاتر» تبدیل نمیشود، اما او به لطف بازی ادی ردمین به «نِرد» دوستداشتنی و خجالتیای بدل میشود که تماشای کش و قوسهایی که موقع خندیدن به صورتش میدهد، قربان صدقه رفتنهای حیواناتش و ادا و اطوارهایی که موقع رفتار با آنها از خود در میآورد را لذتبخش کرده است. در یک کلام نیوت و کیفش هری پاتریترین ویژگی این فیلم هستند. فیلم در زمانهایی که حول و حوشِ نیوت و شغلش میچرخد، شامل همان حالت بازیگوشانهای است که از هری پاترهای اولیه به یاد داریم. یادتان میآید فیلمهای هری پاتر هر از گاهی از خط اصلی داستان فاصله میگرفتند و در قالب زنگ تفریحهایی ما را با کلاسهای درسی و سرگرمیها و خوراکیها و جنبههای مختلف دنیای جادویی فیلم آشنا میکردند؟ خب، «جانوران شگفتانگیز» هر وقت مشغول چنین کاری است، یادآور گذشتههاست و گسترشدهندهی جزییات دنیای رولینگ.
اما هر وقت فیلم نیوت را درگیر اتفاقات خارج از دنیای درون کیفش و توطئهبازیهای خارجی میکند، دچار دو مشکل بزرگ میشود؛ اول اینکه جستجوی کاراکترهای اصلی دربارهی هویت و چیستی آبسکیورس از درگیرکنندگی کافی بهره نمیبرد و دوم اینکه این داستان به دوپارگی لحن در روایت فیلم منجر شده است. مسئله این است که «جانوران شگفتانگیز» مثل این میماند که «هری پاتر و سنگ جادو» را با «هری پاتر و یادگاران مرگ» ترکیب کرده باشید. بخشی از فیلم لحن بازیگوشانه و کودکانه و شگفتآور فیلم اول «هری پاتر» را دارد و بخشی دیگر به مسائل بزرگسالانه و تاریک و غمانگیزی میپردازد. «هری پاتر»ها از فیلمهای فانتزی سبکسرانهی کودکانهای شروع میشدند و به جدال با مرگ به سرانجام میرسیدند و ما به چشم شاهد این تغییر و تحول بودیم. به خاطر همین بود که فیلمهای «هری پاتر» بین بزرگ و کوچک طرفدار داشتند. چون هم کوچکترها با آن بزرگ شده بودند و هم بزرگترها همراه با بچههایشان آنها را دیده و عاشقش شده بودند. این دستاوردی بود که «هری پاتر» در طول هشت فیلم به آن دست پیدا کرده بود.
«جانوران شگفتانگیز» اما میخواهد حقه بزند و قصد دارد از همان ابتدا علاوهبر جذب نسل جدید، طرفداران قدیمی «هری پاتر» را هم با بخش تاریک داستانش به خود جلب کند. نتیجه فیلمی شده که تجربهی کاملی برای هیچکدام از جامعهی آماریاش محسوب نمیشود. بعضیوقتها طوری به نظر میرسد که انگار نیوت اصلا شخصیت اصلی فیلم نیست، به زور برچسب قهرمان روی پیشانیاش خورده است و فقط صرفا برای اضافه کردن یک سری صحنههای بامزه و خندهدار و دیدن او در حال سروکله زدن با جانورانِ سرتقش به داستان اضافه شده است. نیوت در طول فیلم نه از لحاظ شخصیتی رشد میکند و نه به دستاوردی دست پیدا میکند و در جریان فیلم از اتفاقات اصلی داستان فاصله دارد و با جان و دل درگیر توطئهی مرکزی قصه نیست.
با کمی فشار آوردن به چشمانمان میتوانیم برخی از ویژگیهای جالبتوجه و تازهی «جانوران شگفتانگیز» که در میان شلوغیهای سرسامآورش دیده میشوند را کشف کرد. میتوان دید رولینگ قصد روایت داستان تاملبرانگیزی در رابطه با سرکوب استعداد و تواناییهای کودکان که میتواند در نهایت به افسردگی و سرشکستگی و انفجار تاریکی درونشان منجر شود و به جامعه ضربه بزند داشته است و این فیلم مثل سری «هری پاتر» با موضوع نژادپرستی هیتلر گونهی برخی جادوگران سروکار دارد و البته از طریق نیوت اسکمندر که برخلاف هری پاتر و تیمش، به جای چوب جادو با حیواناتش مبارزه میکند، پتانسیل بالایی نه برای تبدیل شدن به یک «هری پاتر» دیگر، اما پیشدرآمد قابلاحترام و تحسینآمیزی داشته است. اما محصول نهایی در موفقیت در این ماموریت نه چندان دشوار شکست خورده است.
گروه جلوههای ویژه «جانوران شگفتانگیز» گرچه در زمینهی طراحی حیوانات نیوت که از تکه گیاهی گروتمانند شروع میشوند و تا سموری عاشق طلا و جواهر و کرگدنی با مغزی درخشان ادامه دارند کار خوبی انجام دادهاند، اما در زمینهی طراحی نیویورک دههی ۲۰ خیلی مصنوعی ظاهر شدهاند. جلوههای ویژه «یادگاران مرگ» که مربوط به بیش از ۵ سال پیش میشد، خیلی متقاعدکنندهتر از «جانوران شگفتانگیز» هستند. هر وقت کاراکترها قدم در خیابانها میگذارند که تعدادشان کم هم نیست، کاملا میتوان متوجهی پردههای سبز دور و اطرافشان شد. تمام اینها به نبرد نهایی بدی ختم میشود که در دسته نبردهای «اونجرز: دوران اولتران»، «افراد ایکس: آپوکالیپس» و «جوخهی انتحار» قرار میگیرد. جایی که خلاقیت و فکر در طراحی اکشن، جای خودش را به فرو کردن یک سری جلوههای ویژهی سرگیجهآور و خرابیهای غولپیکر در صورت تماشاگر میدهد. این موضوع به علاوهی تدوین شتابزدهی فیلم و جادوگرانی که برخلاف جادوگران بریتانیایی، تلهپورت کردن مداوم را به جاروسواری ترجیح میدهند کاری کرده تا صحنههای اکشن به ملغمهی نامفهومی از انفجارها و تخریبها و سروصداهای عصبیکننده و آدمهایی که بیوقفه در حال غیب شدن و ظاهر شدن هستند منجر شود که هیچ بویی از اکشنهای جادویی سری اصلی که همیشه یکی از نکات منحصربهفردشان بود نبردهاند. اگر سازندگان فقط روی ماجراهای نیوت و کیفش تمرکز میکردند و درست مثل سری اصلی جز به جز دیگر قطعات داستان را در حایشههای این قسمت و دنبالههای بعدی معرفی میکردند، مطمئنا «جانوران شگفتانگیز» این پتانسیل را داشت که کیفمان را کوک کند. اما اگر سری «هری پاتر» نمونهی فوقالعادهای از آغاز یک فرانچایز بود، «جانوران شگفتانگیز» نمونهی بدی از پیشدرآمدسازی است.
zoomg