نقد فیلم Roman Holiday
پرنسس آنایِ (با بازی آدری هپبورن) فیلم تعطیلات رمی، پرنسسی از کشور نامعلوم است که درواقع میتوان به هر کشوری تعمیمش داد. پرنسسی که در دل تشریفاتی تصنعی محصور شده و از واقعیت بیرون دیوارهای عمارتی که در آن زندگی میکند، بیخبر است. پرنسسی که در ماهیت ساده و معصومانهاش، نشانی از درک هیچ مسئله سیاسی یا اقتصادی دیده نمیشود و در یک کلام، پرنسسی که میان او و مردم جامعه، فاصلهای عمیق وجود دارد.
اما این فاصله را چه چیز به وجود آورده است؟ یا حتی به بیان بهتر، چه عنصری هر روز این فاصله را عمیقتر میکند؟ بگذارید از صدای نریشن فیلم آغاز کنیم که گزارشی از تور سفرهای اروپایی پرنسس به اطلاع عموم (از جمله ما مخاطبان) میرساند. گوینده ابتدا از افتتاح پروژههای متعددی سخن میگوید که گویی نقشِ پرنسس در آنها پر رنگ است. سپس از لبخندی حرف میزند که با وجود مراسمهای مختلفی که پرنسس در آنها شرکت کرده است، از لبانش محو نمیشود. تصاویر هم از سیل جمعیتی میگویند که برای ملاقات با پرنسس، از فاصلهای بسیار دور گرد هم آمدهاند.
در تناسب قاببندیهای وایلر، پر واضح است که ادوات صحنه کاملا بر جثه کوچک پرنسس غالبند. او کاملا در این عمارتِ تشریفاتی تحت فشار است
تصور ابتدایی ما مخاطبان نیز، قاعدتا باید شبیه به شنوندگان این اخبار در آن برهه باشد: پرنسسی مقتدر، خستگی ناپذیر و آگاه به تمام مسائل اتحادیه اروپا. اما ویلیام وایلر، بستری را فراهم کرده است تا آرام آرام به حریم خصوصی پرنسس ورود کنیم و با واقعیت او بیشتر آشنا شویم. در تناسب قاببندیهای وایلر، پر واضح است که ادوات صحنه کاملا بر جثه کوچک پرنسس غالبند. او کاملا در این عمارت تشریفاتی تحت فشار است. جدا از این پرسپکتیو، حالات چهره و رفتار او نیز بر ناراحتی درونیاش صحه میگذارد. دلیل این ناراحتی را، آینههایی که بهصورت موتیف وار در دل فیلم تکرار میشوند به خوبی بیان میکنند.
پرنسس، هویتی از خود ندارد و تصویری چندگانه از او دیده میشود. مدام به شکل تشریفات و دستوراتی که به او میگویند در میآید. گویی میلی سرکش و پنهان در درونش وجود دارد که هربار که مقابل آینهها قرار میگیرد، این دوگانگی و تناقض توی چشمش میخورد. او زندگی خارج از تشریفات میخواهد. او دلش میخواهد از افسار یک زندگی تحمیل شده فرار کند. اما زنجیرهای از مناسبات تحمیل شده، در سایه تبلیغاتی که رسانه میکند، منجر شده است که هم او و هم اطرافیانش نقش بازی کنند. بهویژه پرنسس که بهعنوان بازیگر اصلی پشت صحنه قدرت، باید همه جا حضور پیدا کند.
حال پرنسسِ فیلم وایلر، اولین گام برای شکستن این ساختار تصنعی را، خودش برمیدارد. فرار شبانه از کاخ که هم بار کمدی دارد و هم ما را نسبت به ادامه سرنوشتش نگران میکند.
در ادامه جزییات بیشتری از داستان فیلم تعطیلات رمی فاش میشود
اما در نقطه مقابل این بستر کمدی رمانتیک، خبرنگار بازنده و آس و پاسی به نام جو (با بازی گریگوری پک) حضور دارد که قرار است نماینده دو نگاه از رسانه باشد. نگاه اول، نگاهی کاملا منفعت طلبانه است که همه چیز را مثل همان کارتهای قمارش میبیند که باید با آنها پول دربیاورد. نگاه دوم اما عمیقتر است. نگاهی که میتواند در نقطه مقابل تاثیر مخرب رسانه قرار بگیرد و حریم یک پرنسس را حفظ کرده و به او آگاهی ببخشد. آری حریم به عقیده من، یکی دیگر از مسائلیست که فیلم تعطیلات رمی هوشمندانه به آن میپردازد. برای روشنتر شدن این دغدغه، کافیست مسیر تغییر نگرش و گذار از نگاه اول به نگاه دوم را در دل کاراکتر جو رصد کنیم. این گذار همزمان پیوند میخورد با گذاری که در نگرش پرنسس هم در طی فیلم روی میدهد. گذار از جایگاه درون قصر به جایی در دل مردم که بشود آنها را به خوبی درک کرد. اساس فیلم بر تاثیرات دو طرفهای است که جو و پرنسس بر هم میگذارند و هریک دیگری را به درک تازهای از خود در پایان فیلم میرساند.
در جامعهای که همگان بهدلیل همان تبلیغاتی که مصداقش نریشن ابتدایی فیلم است، تشنه اطلاعات و اخبار داغ از سفرهای پرنسس هستند، یافتن او در دل خیابانها به وسیله یک خبرنگار، میتواند تب رسانهها را داغ کند. اما اولین گام حتی یافتن پرنسس هم نیست. بلکه جو باید اساسا درک کند که دختری را که نیمه شب در خیابانها یافته همان پرنسس است. این چه پرنسسی است که هیچ کس حتی خبرنگار، چهرهاش را تشخیص نمیدهد؟! (این اتفاق به طرز هجو آمیزی خبر از همان فاصله عمیق این پرنسس با مردم دارد). حال پس از آنکه جو در یکی از عکسهای روزنامه، تصویر پرنسس را میبیند، دیگر کاملا نگاهش به او همچون برگ برندهای در قمار است. قبل از هر صبحتی با پرنسس، به همه وعده پول زیاد میدهد. برای این خبرنگار، پرنسس Ann، قامتی پر شده از اسکانس است.
در دل فیلمهای کمدی رمانتیک، وجه رمانتیک داستان همواره عامل قدرتمندی برای ایجاد تغییر و تحول در طرفین است. عاملی که میتواند جو از را از یک خبرنگار طمعکار، به یک عاشق مسئولیت پذیر بدل کند
جو در این مسیر از دوست عکاسش هم کمک میگیرد. آنها مخفیانه شروع به عکاسی از پرنسس کرده و در تمام مدت نیز برایش نقش بازی میکنند. هر عکس حکم همان تجاوز به حریم و فروختن لحظات خصوصی پرنسس را دارد.
اما پرنسس، در حال لذت بردن از زندگی خارج از چارچوبهای تشریفاتی است. کسی که همه چیز برایش فراهم بوده بدون هیچ پولی در دل جامعه رها میشود. او اینبار بهجای قواعد یک پرنسس بودن، قواعد زندگی در میان مردم شهر را نمیداند. اما نکته جالب برای پرنسس این است که در دل کوچه و خیابان، خبری از آن تشریفات مرسوم نیست و خیلی زود میتوان با حال و هوای آنها مطابقت یافت. به لحاظ بصری نیز تغییرات پرنسس قابل تماشا است. از کوتاه کردن موهایش، از لباسهایی که میپوشد و از نوع ارتباطش با دیگران. او دیگر در مقابل آینه فقط یک هویت را میبیند! خود واقعیاش!
در دل فیلمهای کمدی رمانتیک، وجه رمانتیک داستان همواره عامل قدرتمندی برای ایجاد تغییر و تحول در طرفین است. عاملی که میتواند جو از را از یک خبرنگار طمعکار، به یک عاشق مسئولیت پذیر بدل کند. آن هم درست در صحنهای که ماموران، پرنسس را تشخیص میدهند و میخواهند او را به قصر برگردانند و این جو است که باید از او مراقبت کند. رابطه جو و آن (یا بهگفته خودش آنیا) دیگر به اوج خود رسیده است. جو دقیقا بر سر دو راهی فیلمنامه کلاسیک قرار گرفته. فروختن پرنسس به قیمت پول یا بودن درکنار او؟ جالب است که پاسخ هیچ کدام است. ما با یک پایان کنایی روبهرو خواهیم شد. جو دارد به این فکر میکند که حریم پرنسس را حفظ کند و تغییری که در نگرش او ایجاد کرده است را مغتنم بشمارد. قرار هم نیست که پرنسس را درکنار خود داشته باشد. تنها چیزی که بهدست میآورد، همان درک تازه نسبت به خود، پرنسس و حرفهاش است. پرنسس را به عمارت برمیگرداند و در ازایش با عشقی که بهدست آورده زندگی تازهای را از سر میگیرد و درک تازهای را هم نسبت به رسانه دریافت میکند.
جو در قامت خبرنگار، در نگاه اول پرنسس را مثل همان کارتهای قمارش میبیند که حکم برنده شدن مقدار زیادی پول را برایش امضا میکند
درکی که در یکی از بامعناترین سکانسهای فیلم، یعنی سکانس ماقبل آخر فیلم شاهدش هستیم. جو درکنار دوست عکاسش، دارند برای تک تک عکسهایی که مخفیانه از پرنسس گرفتهاند، تیتر انتخاب میکنند. اگرچه آنها این موقعیت را به شوخی برگزار میکنند اما با گذشت ۶۸ سال از انتشار این فیلم، همین تیترهای به ظاهر خندهدار، تقریبا زندگی همه ما را در بر گرفتهاند. در زمانه امروز دیگر کمتر از این زوج خبرنگار و عکاس سراغ داریم که عکسها و تیترهای جنجالیشان را به درون پاکت برگردانند و افکار عمومی را با آن به بازی نگیرند. آری این گپ دوستانه میان این دو کاراکتر، واقعیت ترسناک امروز ماست.
وایلر از خبرنگاری سخن میگوید که نهتنها افکار عمومی را به بازی نمیگیرد، بلکه ذهنیت یک پرنسس را هم تغییر داده و او را در قامت یک پرنسس مقتدر به قصر برمیگرداند. همچنین به او چیزهایی را در طول مسیر نشان میدهد که دیگر هرگز عبارت «ارتباط با مردم» از ذهنش بیرون نرود. در پایان فیلم هم دستاوردی مادی نصیب جو قمارباز نمیشود. تنها و دلتنگ راهش را کج میکند و از کاخ سفارت بیرون میزند. اما دوربین وایلر با یک زاویه Low Angle اقتداری به جو میدهد که هیچگاه او را از یاد نبریم. جو هم دستانش را در جیبش گذاشته تا خود را بینیاز از پولهای منفعت طلبانه رسانه نشان دهد و با تغییر نگرش ارزشمندش، پیروزمندانه به دل جامعه برگردد. نمیشود در پایان مطلب از بازی این زوج استثتایی یعنی آدری هپبورن و گریگوری پک نگویم. از متنی قوی، اجرایی دقیق هم حاصل میشود. بازیگرانی که این تغییر نگرش و رفتار را در دل روند منسجم فیلمنامه دیدهاند، به خوبی آن را در بازی خود نیز متبلور ساختهاند. از تغییر حالات و جزییات رفتاری هر دو نفر در طی مسیر فیلم که بگذریم، آن اشک شوق حلقه زده در چشمان آدری و گریگوری، در سکانس پایانی، بماند به یادگار.