نقد مستند Billie Eilish: The World’s a Little Blurry

مستند Billie Eilish: The World’s a Little Blurry یا بیلی آیلیش: جهان کمی تار است، از تازه‌ترین تولیدات سرویس استریم اپل است. این مستند زندگینامه‌ای همان‌طور که از نام آن بر می‌آید، درباره بیلی آیلیش یکی از جوان‌ترین و پرآوازه‌ترین خوانندگان حال حاضر جهان است. فارغ از اینکه سبک موسیقی او را دوست داشته باشید یا نه، او اما به‌خاطر برخی از مهم‌ترین جوایزی که یک خواننده می‌تواند در طول دوران کاری‌اش بگیرد، چهره‌ای مهم و تأثیرگذار برشمرده می‌شود. مخصوصا اینکه او هنوز حتی به بیست سالگی هم نرسیده است.

کارگردان این فیلم چهره‌ی چندان آشنایی نیست و پیش از این اثر شاخصی در کارنامه‌اش نداشته است. این کار قطعا مهم‌ترین اثر تولیدی وی در کارنامه‌اش است.

تصویری که رسانه‌ها و همچنین شخص بیلی آیلیش از خود ساخته، دختری‌است که از دهان‌اش سوسک بیرون می‌آید، از چشم‌هایش آب سیاه و شب‌ها در خواب‌اش افرادی آمپول به‌دست سراغش می‌آیند

ساخت مستند زندگی‌نامه‌ای درباره افرادی که هنوز زنده و جوان هستند کمی ریسک دارد. چرا که سوژه اگر شخصیتی پرحاشیه باشد و بلافاصله بعد از ساخت فیلم رویدادی جدید در زندگی‌اش رقم بخورد، کل فیلم ساخته شده تا حدودی از جذابیت اولیه‌اش دور می‌شود. در این مواقع کارگردان سعی می‌کند دستاویزهای خاصی در زندگی شخصیت پیدا کند تا فیلم هیچ وقت تاریخ انقضا نداشته باشد. شرایط گفته شده درباره شخصیت بیلی آیلیش به‌شدت صدق می‌کند. مثلا درست بعد از ریلیز شدن این فیلم بیلی آیلیش رنگ موهایش را بعد از مدت‌ها از سبز به زرد تغییر داد و با عکسی که در صفحه اینستاگرام خود قرار داد توانست یکی از رکوردهای اینستاگرام در لایک گرفتن را بشکند. همچنین گرفتن جایزه گرمی برای دومین سال از دیگر اتفاقاتی بود که فیلم نتوانست آن‌ها را پوشش دهد.

خوشحالی بیلی آیلیش درهنگام اولین تجربه رانندگی اش

البته فارغ از جزییات گفته شده در نگاه کلی، فیلمِ پربیننده ساختن راجع به بیلی آیلیش اصلا کار سختی نیست. او هزاران طرفدارِ کنجکاو و پیگیر دارد که هرچیزی از جانب بیلی آیلیش باشد را سریع می‌بینند و به محتوای آن توجهی ندارند. اما آیا کارگردان این فیلم آن‌قدر جاه‌طلب است که علاوه‌بر ارضای گروه ذکر شده، مخاطبینی دیگر را نیز که به‌دنبال یک اثر استاندارد هستند راضی نگه دارد؟

شیوه‌ای که کارگردان این فیلم برای ساخت درنظر می‌گیرد یکی از سخت‌ترین و زمان‌برترین حالات ساخت مستند زندگینامه‌ای است. البته همان‌قدر که سخت است خروجی جذابی نیز دارد. کارگردان و تیم ساخت فیلم، روزهای زیادی را درکنار خانواده آیلیش زندگی می‌کنند و همچنین با آن‌ها به تورهای مختلفی سفر می‌کنند. خروجی این همراهی، راش‌های (پلان‌های فیلم‌برداری شده) جذابی است که یکی از امتیاز‌های مهم فیلم است.

در یکی از فستیوال‌ها که قرار بود بیلی آیلیش برای اولین‌بار جاستین بیبر را ملاقات کند کارگردان با هوشمندی و جاگیری استادانه میزانسنی جذاب را مدیریت و فیلم‌برداری می‌کند

تصویری که رسانه‌ها و همچنین شخص بیلی آیلیش از خود ساخته، دختری‌است که از دهان‌اش سوسک بیرون می‌آید، از چشم‌هایش آب سیاه و شب‌ها در خواب‌اش افرادی آمپول به‌دست سراغش می‌آیند. افرادی که آن‌چنان او را نمی‌شناسند از روی این تصاویر ممکن است بگویند بیلی آیلیش فردی‌است که احتمالا بسیار تنهاست. کل روز را اسید می‌زند و سپس قهوه می‌خورد تا بتواند شب‌ها در تنهایی‌اش آهنگ بنویسد. مستند بیلی آیلیش اما خیلی زود با معرفی شخصیت‌های اطراف بیلی آیلیش و تعامل و وابستگی او به آن‌ها مهر باطلی می‌زند بر چهره‌ی ساخته شده از بیلی آیلیش توسط مدیا. خانواده بیلی آیلیش که زندگی بسیار سالمی دارند و به‌شدت مراقب بیلی هستند و اتفاقا یکی از عوامل موفقیت او به شمار می‌روند. مستند ساز به‌خوبی گاهی از بیلی آیلیش فاصله می‌گیرد و به مادر یا پدر او نزدیک می‌شود. برخی از صحبت‌های مادر او درباره دنیای نوجوانان و اینکه تا چه حد وی جهان فرزندش را به‌خوبی می‌شناسد بسیار جالب است.

اولین ملاقات بیلی آیلیش با جاستین بیبر

یکی دیگر از شیطنت‌های کارگردان در گزینش اتفاقات بی‌شمار از زندگی بیلی آیلیش، در زمان محدود دوساعت، دست گذاشتن او روی علاقه دیرینه‌اش به جاستین بیبر است. او در مصاحبه‌هایی عنوان می‌کند که از دوران بچگی بشدت به جاستین بیبر علاقه داشته است. تا جایی‌که حتی تاریخ و زمان دقیق تولد، بیمارستانی که در آن به‌دنیا آمده و خلاصه هر چیز ظریفی را در ارتباط با او می‌دانسته است. کارگردان که می‌دانست از این سوژه در فیلم‌اش استفاده خواهد کرد در یکی از فستیوال‌ها که قرار بود بیلی آیلیش برای اولین‌بار جاستین بیبر را ملاقات کند، با هوشمندی و جاگیری استادانه، میزانسنی جذاب را مدیریت و فیلم‌برداری می‌کند. همه تماشاگران در حالی‌که در بک‌گراند هستند به آیلیش و بیبر زل زده اند و غرق آن‌ها هستند. اما خود آیلیش غرق در دیدن جاستین بیبر شده تا جایی‌که از شدت هیجان به او اجازه جلو آمدن هم نمی‌دهد!

برای فیلم نمی‌توان به‌طور مشخص ساختار واضحی را در نظر گرفت و روایت به‌صورت پراکنده و نامنظمی جلو می‌رود. البته این شیوه روایتگری اصلا گیج‌کننده و آزاردهنده نیست. اما یکی از ایده‌های اصلی کارگردان در روایتگری، تلاش برای ارتباط دادن بین آهنگ‌های بیلی آیلیش و زندگی واقعی او است. این قسمت‌ها تلاش می‌کنند تا ابتدا مشکلی خاص را در زندگی بیلی آیلیش موشکافی کنند و بعد با تدوین و چسباندن لحظاتی از پشت صحنه ساخت ترانه مدنظر، به آن مشکل خاص به طرز ظریفی معنا ببخشند. یکی از این لحظات جالب که در چند صحنه تکرار می‌شود، کشمکش‌های بیلی آیلیش با دوست خود کیو است. بیلی آیلیش روی سن است و همه او را صدا می‌زنند. کنسرت به پایان می‌رسد. وی در خارج از استیج سریع گوشی‌اش را در می‌آورد و شماره‌ای را می‌گیرد. اما فرد پای تلفن حوصله او را ندارد. کسی که لحظاتی پیش هزاران نفر صدای‌اش می‌کردند حالا به‌خاطر یک نفر در هم می‌شکند.

بیلی آیلیش در صحنه ای که با دوستش حرف میزند

در کلِ فیلم به‌خاطر ویژگی سوژه، باندهای موسیقی بسیار فعال هستند و نقش مهمی در رنگ آمیزی صحنه‌ها دارند. مخصوصا برای اینکه نشان دهند بیلی آیلیش چه حس و حالی دارد. ممکن است در جایی همگی در حال خنده و نشاط و گرفتن عکس یادگاری با بیلی خندان باشند اما موسیقی غمگین کل فضا را برای بیننده گرفته و کدر می‌کند.

در کلِ فیلم به‌خاطر ویژگی سوژه، باندهای موسیقی بسیار فعال هستند و نقش مهمی در رنگ آمیزی صحنه‌ها دارند

اما یکی از جذاب‌ترین صحنه‌های فیلم که به نظر نگارنده، کارگردان می‌توانست جزیی‌تر به آن بپردازد صحنه اجرای بیلی آیلیش در میلان است. در کل فیلم می‌بینیم که اطرافیان بیلی آیلیش مثل غلامی حلقه به گوش هرچیزی را که او می‌گوید اطاعت می‌کنند و سعی دارند نظرش را به هرصورتی جلب کنند. البته بخشی از این به‌خاطر علاقه خانوادگی‌شان است و بخشی دیگر از این مطیع بودن که توسط افرادی خارج خانواده صورت می‌گیرد به‌دلیل انگیزه‌های مالی. در کنسرت میلان در همان ابتدا مچ پای بیلی آیلیش برمی‌گردد و او از شدت درد به خودش می‌پیچد. در اینجا مخاطب انتظار داشت کنسرت سریع لغو شود اما به‌طرزی عجیب همه‌گی اشک‌های بیلی آیلیش را نادیده می‌گیرند و از او می‌خواهند هرطور شده روی صحنه برگردد. حتی مادر که از بزرگ‌ترین حامیان روحی او در کل فیلم است در این صحنه چهره‌اش بسیار ترسناک جلوه می‌کند. انگار با هرچیزی می‌توان بازی کرد به‌جز منافع مالی سیستم‌های سرمایه‌داری.

باتوجه‌به موارد گفته شده کارگردان این فیلم وظیفه‌اش را به‌خوبی انجام می‌دهد و طیف متنوع مخاطبان از دیدن این فیلم خوش‌ریتم خسته نمی‌شوند. ضمن اینکه شجاعت او در پرداخت به جزییات پیچیده زندگی بیلی آیلیش تحسین برانگیز است.

تانی کال

زومجی

  • نقد مستند Sir Alex Ferguson: Never Give In

    نقد مستند Sir Alex Ferguson: Never Give In

    نقد مستند Sir Alex Ferguson: Never Give In سر الکس فرگوسن بدون شک یکی از مشهورترین چهره‌ها…
  • Collective

    نقد مستند Collective

    نقد مستند Collective وقتی کریستی پویو، کارگردان سرشناس رومانی، در سال ۲۰۰۵ برای ساخت یک کم…
  • نقد مستند Thank You for Playing - ممنون از این که بازی کردید

    نقد مستند Thank You for Playing – ممنون از این که بازی کردید

    برخی مواقع، نقد یک ساخته‌ی تصویری به جای آن که مخلوطی از اطلاعات حرفه‌ای بصری فیلم مانند ق…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *