11 نکته مهم قبل از تماشای سریال Stranger Things 2
دومین فصل از مجموعه تلویزیونی فوقالعاده محبوب و البته ترسناک شبکه نتفلیکس یعنی سریال Stranger Things(اتفاقات ناآشنا) در هفته جاری اولین قسمت خود را به روی آنتن برد و از ۲۷ اکتبر (۵ آبان) پخش خود را در سرویس استریم این شبکه به طور رسمی آغاز کرد. از آنجایی که زمان آغاز پخش این فصل و اتفاقاتی که درون آن رخ میدهد، در فاصله خیلی کوتاهی تا مراسم هالووین قرار دارد، میتوان گفت که مسئولان شبکه و تیم تولید برنامه ریزی زمانی خیلی خوبی را انجام دادهاند. اتفاقات فصل دوم سریال Stranger Things یک سال پس از غیبت ویل و بازگشت او از دنیای وارونه جریان دارد. در حالی که به نظر میرسد همه چیز عادی شده و به روال معمول خود بازگشته، متوجه میشویم که اینطور نیست و برعکس چیزی که همه تصور میکنند، تاریکی کمین کرده و تمام شهر هاوکینز را تهدید میکند. در فصل دوم سریال اتفاقات ناآشنا ما شاهد حضور و اضافه شدن شخصیتها و هیولاهای جدید به دنیای این سریال و خط داستانی آن هستیم که هر کدام به نوبهی خود سهم زیادی در هیجانانگیزتر شدن داستان دارند.
اما قبل از اینکه ما بیش از این پیش رویم و مقاله را آغاز کنیم، لازم است شما هر چیزی که پیشتر در دنیای Stranger Things رخ داده است را به یاد داشته باشید؛ حتی اگر هم همه اتفاقات را فراموش کردید، بهتر است با مروری کوتاه حداقل بیشتر جزئیات را به یاد آورید تا این مقاله برای شما دلچسبتر شود. به خاطر وجود شخصیت قهرمانی که در قلب داستان وجود داشت و مهربانی و خوشقلبی او که تقریبا شامل حال همه کاراکترهای سریال شده است، یعنی الون (۱۱)، ما بر آن شدیم تا مقالهای از ۱۱ نکتهای را که بهتر است قبل از تماشای فصل دوم سریال اتفاقات ناآشنا بدانید برای شما تهیه کرده و در اختیارتان قرار دهیم. تا پایان مقاله همراه زومجی باشید.
۱- شروع
داستان سریال از سال ۱۹۸۳ آغاز میشود و اتفاقات فصل اول در همان زمان رخ میدهد؛ زمانی که چیزی تا مراسم شکرگذاری نمانده و مراسم کریسمس هم خیلی خیلی نزدیک است. داستان این مجموعه تلویزیونی ما را به ایالت ایندیانا و شهر کوچک هاوکینز میبرد؛ شهر کوچک و روستاییای که تا به حال هیچ چیز عجیب و غریبی و غیرمعمولی در آن اتفاق نیوفتاده است؛ اما چرا، مثل اینکه اتفاقاتی در داستان رخ داده که منجر به ایجاد بعد دیگری در دنیای ما شده و بیشتر افراد آن را به نام دنیای وارونه یا Upside Down میشناسند. دنیای تاریک و سایه مانندی که از انواع سیاهی و تاریکی و همچنین خاکستر پوشیده شده است و هیچ شباهتی به دنیایی که ما یا مردم هاوکینز در آن زندگی میکنند ندارد.
۲- تیم و بازیهای شبانه
در داستان پر پیچ و خم سریال Stranger Things، چهار کودک هستند که به شدت به سمت دنیای وارونه پر از رمز و راز کشیده شدهاند (یکی از آنها عمیقتر از بقیه این بلا سرش آمده است): مایک ویلر (با بازی فین ولفهارد) که همیشه در بین دوستانش به عنوان رهبر و مغز متفکر شناخته میشود، همیشه هم در بازی زندانها و اژدهاها (Dungeons & Dragons) نقش ارباب و رئیس زندان به او داده میشد؛ لوکاس سینکلر (با بازی کیلب مکلافلین) که پسری شجاع اما بسیار محتاط است، به طرز حرفهای و خیلی خوبی میتواند حریف را با تیرکمان کودکانهاش از پا دربیاورد و همیشه هم عادت دارد به سختی با افراد غریبه و ناآشنا ارتباط برقرار کرده و به آنها نزدیک شود؛ داستین هندرسون (با بازی گاتن ماتارازو) که پسری عجول و گستاخ و کمی خشن است، توانایی این را دارد که اغلب مسبب خنده دسته جمعی افراد دور و اطرافش باشد؛ و در آخر قربانی اصلی داستان یعنی ویل بایرز (با بازی نوآ اشنپ) که پسر بسیار خوب و خوش اخلاق و همچنین بهترین دوست مایک است. همچنین ویل پسری بود که اتفاقات مربوط به او سریال را به اوج خود برده و هیجان داستان به آخرین حد خود رساند.
۳- ناپدید شدن و غیبت ویل
در یک شب سرد پاییزی معمولی، بعد از اینکه شخصیتهای اصلی داستان ما یک بار دیگر بازی Dungeons & Dragons خود را با موفقیت و خوشحالی به پایان رسانند، یکی از دوستان و اعضای گروه خود یعنی ویل را به طرز عجیبی گم میکنند. دوستان ویل، خانوده او و همه مردم ساکن در شهر هاوکینز خیلی زود اقدامات را برای بررسی مناطق مختلف آغاز کرده و همه عزم خود را جزم کردند تا یکی از پسربچههای محبوب شهر خود را پیدا کنند و او را از این مخمصه نجات دهند؛ اما بعد از بررسی و گشت و گذار در منطقه و پیدا نکردن ویل، در نهایت به این باور رسیدند که او مرده است. اگرچه ویل در موقعیت بسیار خطرناکی در دنیای وارونه گیر افتاده بود اما باز هم زنده و سالم بود.
۴- هیولا
هیولای داستان با نام دموگورگان شناخته میشود. این نام براساس نام موجود خبیثی که در بازی تختهای و محبوب Dungeons & Dragons وجود داشت و ویل و دوستانش طبق قوانین این بازی باید هر بار این موجود را شکست داده و میکشتند، انتخاب شده است. موجودی شبه انسان که قدی بسیار بلند به همراه پوستی عجیب و غریب داشت. این موجود در صورت خود بیشتر از هر عضو دیگری، فقط دهان داشت و میتوان گفت که تقریبا چیز دیگری در صورتش دیده نمیشد. این هیولای ترسناک و به عبارتی چندش از دنیای وارونه به دنیای واقعی آمده بود. به نظر میرسد تنها کاری که از او برمیآید این است که مردم بیگناه شهر هاوکنیز را کشته یا اگر فرد مقابل خوششانس باشد او را اسیر میکند؛ درست همانند ویل. آیا کسی متوجه شده که طبیعت و هدف او دقیقا چیست؟ خیر، هنوز اطلاعات زیادی از این شخصیت چندشآور در دست نیست. البته میتوانیم خصوصیاتی مانند «غیردوستانه» و «کشنده» را به او نسبت داده و در همینجا این موجود را رها کنیم.
۵- آزمایشات
درست همزمان با غیبت ناگهانی و ناپدید شدن عجیب و غریب ویل، شخصیت جدید دیگری پا به شهر کوچک و روستایی هاوکینز گذاشت که هیچ کس او را نمیشناخت، او هم کسی نیست جز الون (با بازی میلی بابی براون)؛ دختر جوانی که بعد از سعی و تلاش بسیار توانسته از آزمایشگاه ملیای که در نزدیکی هاوکینز قرار دارد فرار کند. با اینکه او از نظر درونی فاقد بعضی قدرتها و حسها است، اما در عوض نیروی ذهنیای دارد که میتواند به وسیله آن اشیاء یا چیزهای مختلف را جابهجا کند. همچنین او علاقه بسیار زیادی به وافل دارد. مخصوصا انواع وافلهایی که توسط کمپانی Eggo تولید میشود. همزمان با فرار الون از آزمایشگاه ملی، مسئولان و عوامل این آزمایشگاه اقدامات جستجو برای یافتن او را آغاز کردند، حتی در انتها تقریبا کار به جایی رسیده بود که آنها هر شاهدی را هم کشته و از سر راه برمیداشتند. تیم تجسس توسط دکتر بیرحمی به نام برنر (با بازی متیو موداین) هدایت و رهبری میشد که در دنیای کوچک الون بیچاره با نام «پاپا» شناخته میشود.
۶- جستجوگرها
دوستان ویل (از جمله الون که در طول سریال و در طی گذر زمان کم کم تبدیل به یکی از جدیدترین اعضای تیم شد)، تنها افرادی نیستند که در این مورد به آنها اشاره میشود و به عبارتی تنها جستجوگران داستان نیستند بلکه افراد دیگری هم در تیم جستجوگران حضور دارند. افرادی مانند کلانتر جیم هاپر (با بازی دیوید هاربر)، فردی معتاد و دائمالخمر که تا جایی که میتواند خود را به هر دعوا و درگیری رسانده و سعی در حل مشکلات دارد اما مسئله این است که امنیت شخصی خودش تقریبا هیچوقت تضمینشده نیست. با اینکه حرفهای مادر ویل و دوستانش کمی عجیب بود اما کلانتر هم بعد از مدت کوتاهی به جویس (با بازی وینونا رایدر)، مادر ویل، که به طرز عجیبی این اعتقاد که ویل مرده را رد میکرد و جنازه پیدا شده از او را باور نمیکرد و اعتقاد داشت که پسربچهاش هنوز زنده است، پیوست.
۷- بیعدالتی
با اینکه داستان عمدتا روی ویل و دوستان او و همچنین الون تمرکز دارد اما نباید حضور پررنگ و اثر گذار چهار شخصیت دیگر را هم فراموش کنیم. برادر بزرگتر ویل به نام جاناتان (با بازی چارلی هیتون) و خواهر بزرگتر مایک به نام نانسی (با بازی ناتالیا دایر) که بعد از ناپدید شدن ناگهانی بهترین دوست نانسی به نام باربارا ملقب به بارب (با بازی شانون پرسر) تصمیم میگیرند که با یکدیگر تیمی تشکیل داده و به مبارزه با هیولای عجیب و غریب داستان یعنی دموگورگان بروند؛ البته در همین حین این دو شخصیت در رابطه رومانتیک و تنشهایی که در آن وجود داشت، به طرز خندهدار و ناشیانهای در کشمکش بودند. حتی آنهایی که فصل اول این سریال فوقالعاده محبوب و پرطرفدار را ندیدهاند، به احتمال خیلی زیاد عبارت «عدالت برای بارب» به گوششان خورده است. این عبارت اشاره مستقیمی به مرگ باربارا دارد که توسط هیولای دنیای وارونه به طرز فجیعی به قتل رسیده است. تا به اینجا سه نفر را معرفی کردیم و شاید از خود بپرسید که نفر چهارم کیست؛ نفر چهارمی که ارتباط مستقیمی با این داستان دارد استیو هرینگتون (با بازی جو کری)، بامزهترین و باحالترین پسر مدرسه است که قطعا جالبترین (و به نظر من شاید کمی خنده دار) مدل مو را هم دارد. استیو اصلا جزو آن دسته افرادی نیست که به راحتی با کسی کنار بیاید یا بخواهد طبق میل بقیه رفتار کند اما در نهایت داستان بهگونهای پیش میرود که او هم مجبور میشود در کنار نانسی و جاناتان به مبارزه بپردازد.
۸- دورهمی
در نهایت تمامی جادهها به یک نقطه ختم شد و اتفاقی که اصلا انتظار آن را نداشتیم رخ داد؛ تیم تجسس و مردم هاوکینز جنازهای در سطح آب پیدا کردند که به عنوان جنازه ویل تشخیص داده شد. اما کلانتر هاپر در هیچ صورتی این اتفاق را نپذیرفت و بعد از بررسیهای بسیار متوجه شد که این جنازه متعلق به ویل نیست. در سمت دیگر، دوستان ویل هم راضی نشدند که این اتفاق را بپذیرند و به وسیله کمکهای الون (کسی که از تاریکیهای گذشتهاش در آزمایشگاه ملی فرار کرده و حالا میخواهد در روشنایی باشد)، عملیات جستجوی خود را ادامه دادند. جاناتان و نانسی هم دست روی دست نگذاشته و وارد مبارزه مستقیمی با دموگورگان شدند و به نوبه خود ترسی را که در دنیای وارونه وجود داشت تا حدی احساس کردند. همچنین برنر و ماموران زیر دستش هم سخت با پیدا کردن الون سرگرم بودند و قصد داشتند که به هر طریقی شده او را پیدا کنند. مدت زیادی نگذشت که همه تصمیم گرفتند با یکدیگر همراه شده و با هم یک مسیر را دنبال کنند.
۹- نجات
هر شخصیتی که در این داستان وجود دارد، به نوبه خود و با روش مخصوص به خود در نجات دادن ویل تلاش کرده و در این مبارزه شرکت کرده است. جاناتان و نانسی دوباره با دموگورگان مبارزه کردند با این تفاوت که این بار آنها این هیولا را با فریب به خانه بایرز آوردند و با نقشه ماهرانهای که کشیده بودند، به کمک استیو توانستند تا حد خیلی زیادی به او صدمه بزنند. البته خرابکاریهای این هیولا به همین جا ختم نشد و به مدرسه بچهها هم رسید؛ جایی که او چند تن از تکنسینهای آزمایشگاه مدرسه را تکه و پاره کرد و احتمال داده میشود که این بلا سر دکتر برنر هم آمده باشد. الون هم مدت خیلی کوتاهی بعد از آنکه مایک به او قول یک زندگی خوب را داد، قدم پیش گذاشت و برای دفاع از دوستانش، با قدرتهای ذهنیای که دارد این هیولا را از بین برد و در همین حین خودش هم از پیش چشمان مایک و دو دوست دیگرش ناپدید شد. از طرف دیگر جویس و کلانتر هاپر هم به نوبه خود به دنیای وارونه سفر کرده و در آنجا علاوه بر اینکه با بدن مرده بارب روبهرو شدند، جسم بیجان و بیهوش ویل را هم پیدا کرده و به کمک هم به خانه برگرداندند.
۱۰- پایان
تقریبا یک ماه بعد از بازگشت ویل از دنیای وارونه مراسم کریسمس است و همه به روش خودشان در حال برگزاری این مراسم هستند. در همین حین ما کلانتر هاپر را میبینیم که به جنگل رفته و وافلهایی از نوع Eggo را در جایی پنهان میکند؛ بر همین اساس میتوان گفت که او دقیقا میداند که چه بلایی سر الون آمده و او تا حدی میداند که الون تقریبا حالا چه کار میکند و زندگی را چگونه میگذارند. ما نانسی و استیو را با هم میبینیم که ارتباط بینشان روبهراه شده، البته با توجه به رابطه رومانتیکی که بین نانسی و جاناتان در حال شکلگیری بود، این سکانس کمی عجیب و غیرمنتظره به نظر میرسید. به نظر میرسد که بچهها خیلی دچار آسیب نشده و همانند قبل به بازی D&D خود مشغولند؛ البته کاملا از ظاهر و قیافه مایک مشخص است که بعد از ناپدید شدن الون، او دوران خیلی سختی را میگذراند. ویل چطور؟ برخلاف انتظار و چیزی که به نظر میرسد، او اصلا دوران خوبی را نمیگذراند. او زمان شام عذرخواهی کرده و به دستشویی میرود، در آنجا الهام و رویاهایی از دنیای وارونه میبیند و بعد چیزی را درون سینک روشویی بالا میآورد که به نظر میرسد بچه دموگورگان است. به نظر میرسد که همین اتفاقات به نوعی منجر به ساخت فصل دوم میشود.
۱۱- آغاز
صحبت از فصل دوم شد… بالاخره زمان تماشای جدیدترین فصل این سریال فرا رسید! بینندگان درباره اینکه فصل دوم سریال اتفاقات ناآشنا دقیقا چه اتفاقات و داستانهایی برای نمایش به ما تدارک دیده اطلاعات خیلی کمی دارند. در این فصل هم قرار است بار دیگر تمامی اتفاقات در شهر کوچک و روستایی هاوکینز در ایالت ایندیانا رخ دهد و براساس گفتهها دنیای وارونه بیش از پیش مورد بررسی و توجه قرار خواهد گرفت. همچنین قرار است یک هیولای سایهای هم از این دنیا به دنیای واقعی فراخوانده شود که فقط ویل قادر به مشاهده او است. برنر و بارب دیگر در بین ما نیستند (هرچند که به احتمال خیلی زیادی روح آنها به عنوان فاکتوری در داستان این فصل لحاظ شده و شاید روحهای آنها در میان ما حضور داشته باشند)، اما شخصیتهای جدید دیگری قرار است به جای آنها در فصل جدید حضور یابند. این دو شخصیت قرار است توسط شان آستین و پل رایزر ایفای نقش شوند. علاوه بر این دو، سدی سنک در نقش مکس و دیکر مونتگمری در نقش بیل هم قرار است به عنوان دو کودک که تازه به این شهر وارد شدهاند حضور یابند. برادران دافر سازندگان این مجموعه تلویزیونی پرطرفدار، در گفتگویی کوتاه فصل دوم را اینگونه توصیف کردند که این فصل قرار است دنیا و تمام چیزهایی را که در فصل یک سریال Stranger Things به تصویر کشیده شده بود گستردهتر و جذابتر از قبل به نمایش بگذارد. به عبارتی دیگر، طبق گفته این دو برادر، طرفداران میتوانند انتظار یک فصل جذاب با «اتفاقات کاملا ناآشنا» را داشته باشند.
برگرفته از HollywoodReporter