این همه هست و سبکی عمر من
رفـت و مــرا تــجـربــههـا اوفــتــاد.
خاقانی
همیشه با خود و در اندیشه خود، به اینکه پدیدهها و رسانههای مختلف (Media) چه بهره و فایده و ضرر و زیانی برایمان دارند و اینکه چیستند، فکر کردهام. اساسا ماهیت هر چیزی برای من اهمیت دارد و بررسی ابعاد ماهوی آنها برایم همانند نرمشی دلپذیر است. سطور پیش را همچون یک سوال در ذهن خود داشته باشید تا سپس به آن بازگردیم. در کنار پدیده ها، دنیای هر انسانی انباشته از تجربههای گوناگون در حوزههای مختلف است. مساله شگفتانگیز، ویژه بودن، خاص بودن و یگانگی تجربههای هر یک از آحاد بشری است. تجربه من از زندگی تجربهای است که هیچ یک از هفت میلیارد جمعیت کره زمین نداشتهاند. اگرچه در بسیاری از آنها مشترک باشیم. همچنین است برای هر یک از شما و تجربه شما از زیستن. تجربه من از هر پدیده، ممکن است برایم سودمند یا زیانآور باشد. به این ترتیب لازم و عقلانی است که درباره فایده و بهره یا ضرر و زیان هر پدیده و هر تجربهای اندیشه کنیم. با این توصیف برای من دو سوال درباره بازیهای ویدئویی مطرح است. ۱- آیا Game حاوی تجربه است؟ ۲- آیا بازی کردن به تجارب انسانی ما میافزاید؟ قصد دارم در مقاله پیش رو برای این دو سوال پاسخی فراهم کنم و سعی میکنم از منطق تحلیل استفاده کنم و بنا بر ارجاعاتی برای سخنان خود منبع ذکر کنم. اگرچه در پایان سوال های بیشتری مطرح خواهد شد، اما سعی کرده ام تمرکزم بر روی پاسخ دادن به این دو سوال باشد.
شناخت ما از زندگی و در پلهای فراتر، از هستی، تمام و کمال به واسطه آزمودهها و محکهایمان از زیستن به دست میآید. شناختی که از دردها و رنجها و شادیها و مفاهیم بر میگیریم، ذهنیت ما را نسبت به زندگی و جهان دچار تغییر، تزلزل یا ثبات میکند. ما به دو روش تجارب خود را اندوخته میکنیم. تجربههای عینی و ملموس، و تجربههای ذهنی و روحی. از آنجایی که در فلسفه تحلیلی (Analytical Philosophy) به صورت عام، وجود به دو نوع مشهور تقسیم شده است (عینی و ذهنی) ما نیز تجربیات خویش را از همین دو طریق وجودی کسب میکنیم. –لازم به توضیح است که در فلسفه اسلامی وجود چهار قسم است. عینی و ذهنی و لفظی و کتبی. که دو نوع آخر، خود از اقسام وجود ذهنی شمرده می شوند-. اما از آنجایی که برخورد مقاله حاضر، تمام و کمال با تحلیل پدیده بازی و رابطهاش با تجربه بودن یا نبودن است، ناچارا از فلسفه تحلیلی غرب که مبتنی بر تجزیه مفهومی و خرد کردن مفاهیم به سوالهای کوچکتر درباره علوم و پدیدههای طبیعی است، مدد جستهام.
تجربه فراگرفتن مهارت دوچرخه سواری یکی از بیمثالترین و آشناترین و ملموسترین تجربههای هر فرد در زندگی به حساب میآید. آن تجربه بخشی از شعف یادگیری و فراگرفتن را در شما نهاده است. در عین حال سرور و هیجان را به رگ و ریشههای شما تزریق کرده است. مثال یادگیری دوچرخه سواری، برای تجربههای عینی و ملموسمان، با تمامی حواسی که در خدمت اندام و احوال ما هستند، زده شد. بخش دیگری از تجربهها به طرق دیگر در ما راه میگشایند. همچون خواندن کتاب و فراگرفتن بسیاری از مفاهیم اساسی از درون آنها. یا تجربه عشق و ایمان و دریافتن عقیدهای، که منشا ساخت شخصیت شما و افکار شما و در نهایت گفتار شما خواهد بود. ما پیش از آنکه عشق را با گوشت و پوست و قلب خود احساس کنیم، برای مثال در قالب نقل داستان لیلی و مجنون فرا میگیریم و شاخصههایش را میشناسیم و با مفهومی به نام دوست داشتن و فراق آشنا میشنویم. و ای بسا بر اساس طرحی که آن داستان در ذهن ما نقش میکند، به تجربهای عاطفی وارد میشویم. یا خواندن و مطالعه تاریخ ایران شما را با نحوه سقوط حکومت ساسانیان و ورود اسلام به مرزهای این کشور آشنا خواهد کرد و شما با نوعی و سطحی از تجربه، به نام دانش و آگاهی از گذشته آشنا میشوید. همه اینها بر سازنده شما و هویت شما خواهند بود.
اگر بخواهیم مصداقی سخن بگوییم، بایستی تمام مقاله را به همین امر اختصاص دهیم. چراکه تعداد تجربهها در زندگی بیشمار است. تجربه بوییدن گل بنفشه، یاس و سوسن. تجربه چشیدن خورشت قیمه وکباب چنجه. تجربه دوست داشتن آدمهای گوناگون؛ مادر و دوست و معشوقه. پس به همین توضیح مختصر بسنده میکنم و به سراغ مبحث اصلی، یعنی Game میروم. بایستی متذکر شوم که این مقاله را از ظن خود مینویسم و عقاید مطرح شده در این متن حاصل اندیشه شخصی بنده است. پس لزوما انتظار توافق و تجمیع آرا در این مساله را ندارم و شما نیز نداشته باشید.
اجازه بدهید پس از این مقدمه مختصر، در صدد پاسخ گویی به سوالهایی که در ابتدای مقاله پرسیدهام باشیم. با مطالبی که آورده شد، بایستی قد و قواره بازی کردن در دنیای ما بازیبازها مشخص شود و ماهیتش به عنوان پدیدهیی فراگیر مشخص شود. سوال نخست این است که اساسا بازی میتواند به مثابه یک تجربه شناخته شود؟ نمی خواهم از بازی تعریفی بدهم. چراکه تعریفش بسیار ساده است: قواعدی که قرارداد میشود و کسانی طبق آن قواعد، هدف مشخصی را عمدتا برای دستیابی به پیروزی دنبال میکنند. حال این سوال را پاسخ دهیم که آیا Game حاوی تجربه است؟ از آنجایی که بخشی از تجربههایمان را به ذهنی و روحی تقسیم بندی کردیم، طبعا باید پاسخ داد که بازی کردن حاوی تجربه است. خواه این بازی قایم باشک و وسطی و گرگم به هوا باشد، یا آخرین نسخه PES که تجربه مجازی فوتبال بازی کردن است. شما فعالیتی را انجام میدهید و افکار و عصبها و حس بینایی خود را به کار میاندازید و درگیر کنشها و واکنشهایی میشوید و اطلاعات فراوانی را به سوی نورون ها و یاخته های عصبی خود ارسال می کنید. (قواعدی را دنبال میکنید) به هر طریقی که بخواهید نگاه کنید و با عیار هر علمی، بازی کردن نیز نوعی تجربه است. کما اینکه در لفظ عامیانه نیز میتوان گفت: فلان بازی را تجربه کردم! جدا از آن، با پیشرفت و گسترش بازیهای ویدئویی، بخشی از بازیها چنان با احساسات و عواطف مخاطب پیوند برقرار میکنند، که خود به تجربهای مجرد و قائم به ذات مبدل میشوند. یعنی فقط با بازی کردن آن بازیست که آن تجربه را لمس میکنید. برای خود میتوانم بازی Walking Dead را مثال بزنم. که ۴۸ ساعت به صورت پیوسته مرا به دنبال کردن داستان کلمنتاین کوچک، در آن دنیای آخر الزمانی وادار کرده بود.
اما بگذارید دقیقتر و علمیتر شویم و بررسی کنیم که چگونه بازی کردن تجربه است و ابتدا تجربه بودنش را ثابت کنیم و سپس به سوال بعدی برسیم. در بخشی از کتاب جهان هولوگرافیک نوشته مایکل تالبوت، ترجمه شده به دست داریوش مهرجویی آمده است که برای درمان برخی بیماران دچار نقصهای حرکتی یا آموزش برخی تواناییها به چنین بیمارانی، از تلقین و تصور آنها استفاده میشده است و نتایج خیرهکنندهای در عمل داشته است. (نقل به مضمون) در واقع تصور کردن توانایی دویدن برای بیماری که دچار نقص راه رفتن یا دویدن است، نوعی تمرین دویدن و راه رفتن به حساب میآید که به شکلی حقیقی این توانایی را به اندام و جسم و پای او منتقل میکند. نه اینکه با تصور دویدن قادر به دویدن باشد. بلکه با تصور دویدن و یاری جستن از قوه خیال، بیشتر مستعد بهبودی و فراگیری آن توانایی میشود و از مدت زمان التیام و شفای خود میکاهد. این مساله در دورههای آموزش خلبانی کاملا اجرا میشود و خلبانان با پروازهای شبیهسازی شده کار خود را شروع میکنند و سپس وارد عالم حقیقی میشوند و هواپیمایی حقیقی را هدایت میکنند.
برای مثال بازی Tomb Raider و صخره نوردی لارا کرافت را در نظر بگیرید. شکی در این نیست که با صخره نوردی در این بازی صخره نورد نخواهید شد. اما اگر به راستی خود را با لارا کرافت در کمرکش کوه و جدال با سنگ ببینید و برای نجات جان خود از کوه صعود کنید و به ضربههای آن چنگک دقت کنید که چگونه با فرو رفتن در دل صخره باعث پایداری شما در میان آسمان و زمین می شود، و به حرکتهای بدن لارا توجه کنید و در ذهنتان آن را بازسازی کنید، آیا شما استعداد فراگیری صخره نوردی را نخواهید داشت؟ پاسخ مثبت است. اگر شما را به کلاس صخره نوردی بفرستند، شکی نیست که از دیگرانی که “تجربه” شما از بازی Tomb Raider را ندارند، زودتر و آسانتر یاد میگیرید. این در ذهن شما انباشته شده است. شما در ذهن خود تصور بالا رفتن از صخره را داشته اید. حال با کمک درسهای اصولی و استاندارد مربی، به قولی به سوی فراگیری این توانایی هل داده میشوید. بنا بر این بازی Tomb Raider برای شما تجربهای به ارمغال آورده است. هرچند هرگز به صورت بالقوه در نیاید و در درونتان بیمصرف باقی بماند. اما همچون ذخیرهای که به محض فرا خواندن از پستو بیرون میآید، به دادتان خواهد رسید.
حتما مقالههایی را در باب اینکه بازی کردن باعث رشد برخی تواناییهای ذهنی و استفاده همزمان دو نیم کره مغز میشود، خواندهاید. توانایی تصمیمگیری و قدرت مانور از جمله تجاربی است که بازیباز درون بازی کسب میکند. شکی نیست که اگر نوجوانی بازیهای شبیهساز مسابقه ای و ماشین، همچون فورزا موتور اسپرت، گرید و گران توریزمو و شیفت را بازی کرده باشد، نهتنها در گرفتن تصدیق رانندگی موفقتر است، بلکه تجربه فراوانی از نحوه عملکرد ماشین، ترمز کردن، کاهش سرعت، کنترل خودرو در سراشیبی، چگونگی ممانعت از تصادف، فرمان دادن و غیره دارد. آری! اینها همه تجربه است و نیازی به حرافی پیرامون آن نیست. چراکه واقعیت دارد.
در این جا سوالی پیش میآید. چرا بازی؟ چرایی تجربه کردن بازی، خود مقولهیی دیگر است. میخواهم به این سوال هم پاسخ بدهم، پس قدری از سوالات اصلی مقاله دور میشویم. اینکه چرا انسان به بازی کردن و در معنای تخصصی به حل کردن پازل و معما علاقه دارد. نمیخواهم تاریخی نگاه کنم و بگویم انسانهای اولیه چگونه بازی میکردند و چند ده هزار سال قبل نخستین بازیها به وجود آمدند. پس به سراغ چیزی کاملا جدید میروم. مکعب روبیک یا مکعب جادویی، اختراع شده به دست ارنو روبیک، پروفسور و معمار مجارستانی در سال ۱۹۷۴، پدیدهیی استثنایی و مثالی شگفتآور است. این وسیله ۶ وجهی هم اسباب بازی است و هم بازی و هم معما. مکعب روبیک را به دست هر آدمی زادی با بهره هوشی اندک هم که بدهید، بدون هیچ توضیحی درباره قواعد حاکم برای حل کردنش، قادر خواهد بود هدف از به دست گرفتن این جورچین را پیدا کند و شروع به ور رفتن و جور کردن رنگهای آن کند. سوال. چه چیزی میتواند هر آدمی را ترغیب کند تا این مکعب رنگی و دوست داشتنی را به رنگهایی واحد درآورد؟ پاسخ. بر انگیختگی ذهنی آدمی برای حل معما. و این صفتی فطری در انسان است. مگر غیر از این است که انسان چندین هزار سال است که در جستجوی پاسخ دادن به سوالهایش و کشف جهان و یافتن چگونگی کارکرد اجزای جهان هستی و سیارات و ستارگان، خود را به هر دری میزند؟ این شاکله تمدن بشر و ذات بشر را برساخته است. Game یکی از خرده معماهایی است که آدمی راغب است تا آن را حل کند. و فطرتا حل کردن هر معمایی برایش احساس رضایت تولید میکند. همین پدیده (Game) طی دههای اخیر هرچه بیشتر و بیشتر شاخ و برگ پیدا کرده و اکنون به جایی رسیده است که هستیم. یعنی دنیایی عظیم از بازیها در صدها ژانر و سبک و نوع و رنگ و اندازه. و بر اساس همان عطش حل کردن معما، گریز و گزیری از پرداختن به آن نیست. این خود یکی از دلایل اقبال و استقبال روز افزون از صنعت بازی های ویدئویی است.
البته با نگاهی آسیب شناسانه هم می توان به این پدیده نو بنیاد نظر کرد. اینکه Game هم به گسترش و دامن زدن به دنیای Hyper Real (واقعیت حاد یا کاذب) که مورد نظر ژان بودریار، جامعه شناس فرانسوی بود، یاری میرساند. بزرگترین نمود نظریه بودریار در فیلم ماتریکس، ساخته شده به سال ۱۹۹۹ نمایان شد و بحث تمیز دادن دنیای حقیقی از مجازی و ناتوانی مردمان عادی از جدا شدن از حقیقت کاذبی که سیستم نام دارد و به واسطه تصاویر (گذارههایی که بازتاب دنیای حقیقیاند، نه خود آن) به وجود آمده است.
حال که پذیرفتیم بازی کردن، در کمال ظرافت عین تجربه هر امر واقعی دیگر است، پاسخ سوال اول خود را دانستهایم. اینکه بازی حاوی تجربه است. آن هم نه تجربهای صرفا مجازی، که تجربهای بالقوه در پستوی ذهن که تاثیرات مستقیم و موثر و آشکاری را در پی دارد. اما سوال دوم قدری پیچیدهتر است و همچنین انتزاعیتر. آیا بازی کردن به تجارب انسانی ما میافزاید؟ شاید در یک نظر با پاسخ دادن به سوال اول، پاسخ این سوال نیز روشن باشد. مادامی که بازی تجربه باشد، پس به تجارب انسانی هم افزوده میشود. چراکه فاعل موضوع بازی کردن انسان است. اما دوست دارم این سوال را در تقسیم بندی تجاربمان، در بخش روحی بسنجم. آیا پس از اتمام بازی ما انسانی پر بارتر از پیش شدهایم؟ آیا اساسا بازی چنین هدفی را دنبال میکند یا قصدش را دارد؟ بایستی دو پاسخ بدهم. اگر کسب تجربه خود گامی در تحول و تکامل شما به حساب آید، آری! به تجارب انسانی شما افزوده است. اما اگر پاشنه پاسخ را به روی فضایل و اخلاقیات انسانی بچرخانم، پاسخ واضحی دستمان را نخواهد گرفت. در حقیقت به نظر من بیشتر بازی ها در همین جا متوقف میشوند. اگر بخواهیم ادعا کنیم که بازی به ما فضیلت نیز می بخشد، پس بازی کردن همانند مانترایی در رسیدن به حقیقت یاری رسان است. اما پرواضح است که درباره بسیاری از بازی ها چنین نیست. و اساسا درباره کارکرد بازی با چنین نگاهی نیز محل شک است.
اما از طرفی بگذارید روراست باشیم. همین تجربههایی که از آنها صحبت کردیم، در نهایت از گوشت و پوست و خون ما میشوند. فقط افزایش توانایی برای حل پازل که نیست! فقط خاطرات و حس نوستالزیک بازی کردن در قدیم که نیست! و همینطور برای من، صرفا پر کردن وقت نیست. شاید برخی از تجربههای ما در بازیها برداشتهایی اساسی از زندگی را نتیجه دهد. بازی Inside راه و روشی فکری و نگاهی پر از طعنه و کنایه به انسان معاصر محسوب می شود. گمان هایی وجود دارد، و هنوز تکلیف چنین پرسشی معلوم نیست که آیا Game با بازسازی هرچه بیشتر زندگیوارههایی مجازی، و خلق دنیاهایی هشدار دهنده که ما را وسط آنها رها می کنند، میتواند در جایگاه معبری برای تجربههای انسانی تلقی شود یا نه. -توجه کنید که این با سوال دوم تفاوت دارد-. چیزی که واضح و آشکار است این است که Game هر روز و هر روز تکامل پیدا میکند و هنوز حدود و ثغور شگفتیهای آن معلوم نیست. کمی رویا پردازی کنید. تصور کنید بازی ساخته شود به وسعت جهانی که در آن زندگی می کنید. و شما نقش خودتان را داشته باشید و همه فرصت های تازه برای زیستن. جهانی از امکان ها با قابلیت شاخ و برگ دادن تا ریزترین جزییات، درست همانند زندگی خودمان. آنگاه تکلیف سوال هایی که می پرسیم چه می شود. به عقیده من تجربه کردن سکانس پایانی بازی Walking Dead در فصل نخست، و تصمیم گرفتن برای سرنوشت شخصیت “لی”، یکی از نقاطی است که بازی را نه تنها به تجربهای منحصر به فرد، بلکه با تجربهای بسیار انسانی پیوند میدهد. شما در آن لحظه از بازی میپرسید که به راستی با سرنوشت “لی” چه باید بکنم؟ و این ملغمهای فکری و انسانی برای شماست. شما در آن لحظه دقیقا در حال پرسیدن مهمترین سوال از خود هستید. سوالی که شاید هرگز در طول زندگی از خود نپرسید. چراکه فرصت و مجال بودن در چنان موقعیتی را ندارید. اما آن بازی امکان تجربه کردن آن موقعیت هولناک را به شما میدهد. که از قضا هم عواطف شما را به تمامی فعال کرده است، و هم قوه تفکر شما را درباره تصمیم گرفتن و چاره اندیشی. همانگونه که حل پازل، چرخاندن مکعب روبیک و صخره نوردی لارا کرافت برخی از تواناییهای بالقوه ذهنی و فکری و رفتاری را در ما بیدار میکند، درباره سرنوشت لی نیز شما با چیزی کاملا درگیرکننده و” انسانی” روبرو میشوید. آری! تجربه ای انسانی.
نمیخواهم چندان بازی کردن را بالا ببرم که آن را تا مقام واسطهای برای تجربه یا مواجهه با حقیقت در نظر بگیرم. چراکه بازی کردن هم بخشی از فرهنگ تصویری معاصر است و این فرهنگ مابین ما و حقیقت قرار میگیرد؛ و بازنمودی از دنیای واقع شمرده میشود. پس هرگز نمیتواند جایگاهی چنان قدوسی و مطهر به خود بگیرد و مدعی شناساندن حقیقت به من و شما باشد. هرچند در برش هایی از برخی بازی ها، به واسه دخیل بودن اصل هنر در آن، این کار را هم می کند. اما اگر به سوال خود باز گردیم که آیا به تجارب انسانی ما میافزاید یا نه، باز هم پاسخ مثبت میتواند بود. هر چند مصداقهای پاسخ دادن به این سوال اندک باشد و خیل عظیمی از بازیها در دایره این پاسخ جای نگیرند.
بازتولید موقعیت و امکان تجربه امری بعید، با شبیه سازی تمام و کمال آن در بازیهای ویدئویی، متضمن و حاوی تجربه و رابطهای انسانی میتواند باشد. اما نه لزوما با مصداق تمام صنعت Game. کاری که فی المثل سینما ادعا میکند، که در جستجوی معنای زندگی است و خود زندگی را به نمایش میگذارد و حاوی همه آن چیزی است که در زندگی حقیقی موجود است. این مدعا را هنر نیز مطرح میکند. اما آیا بازیهای ویدئویی در پی پاسخ دادن به سوالهای ماست؟ یا از رهگذر وجود تفننی خود چیزهایی را به ما میبخشد؟ آیا هنر هشتم یا هنر تکنولوژیهای دیجیتال میتواند پر کننده خلاهای انسانی ما باشد؟ اگر میتواند تجارب انسانی و تجربههای منحصر به فرد در اختیارمان بگذارد، آیا بعید است که بتواند با بازسازی زندگیهای بسیار، امکان تجربههای بسیار کاملتر و تکامل یافته تر را به ما بدهد؟ یا پرسیدن این سوالها بیهوده است و Game چیزی بیشتر از یک سرگرمی ساده نیست؟
گیمفا