پای صحبتهای چهرهپردازی که جوکر را در تاریخ سینما ماندگار کرد
بتازگی دهمین سالگرد اکران فیلم The Dark Knight کریستوفر نولان را پشت سر نهادیم. اثری که بعد از گذشت ده سال، همچنان بعنوان یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده در قالب آثار ابرقهرمانی بشمار میرود. این فیلم اگرچه اقتباسی از دنیای خیالی قهرمانی به نام بتمن به حساب میآید، اما هرگز تلاش نکرده که تعصب بیش از حد به شاخصههای خیالی بتمن داشته باشد. آنچه نولان مینویسد و کریستین بیل به اسم بتمن آن را نقش میزند قهرمانی با سرعت نور، چشمانی لیزری، چکشی رعدآسا و تارهایی ناگسستنی نیست. بتمن فیلم شوالیه تاریکی گویی که از یک دنیای خیالی دیگری سر در آورده است، اما آنچه ما را به نگارش این متن واداشته، نه قهرمان داستان، بلکه ضد-قهرمان آن یعنی شخصیت طلایی سینمای معاصر یعنی جوکر بوده است. شاید سالگرد ده سالگی یک فیلم زمان مناسبی برای مرور برخی مسائل باشد. آیا هیث لجر بود که باعث شد جوکر افسانهای شود یا خود شخصیت جوکر چنین بستری برای بازیگر خویش ایجاد میکند؟ به راستی شخصیت خیالی جوکر چه شاخصههایی دارد که یک بازیگر باید در آن غرق شود تا بتواند به بهترین شکل ممکن از پسش بر بیاید؟ |
وقتی که نخستین بار در تاریخ 18 جولای 2008 فیلمی به اسم The Dark Knight در ایالات متحده به اکران در آمد، همگان متفق القول بودند که کریستوفر نولان علاوه بر بالاکشیدن جایگاه هنری خویش، مسبب اعتلای ژانری شده که عمدتاً به چشم یک سرگرمی به آن نگریسته میشد. فیلم شوالیه تاریکی بیشتر از آنکه روایتی خیالی از داستانی دراماتیک باشد، قصهای دراماتیک از یک سرگذشت تخیلی است؛ در این بین بدون شک بتمنی میسر نمیشد اگر جوکری وجود نداشت. حال مسئله را از بعدی دیگر بررسی کنیم. آیا تاکنون فکر کردهاید که یک «گریمور» تا چه حد میتواند به ماندگاری یک شخصیت در سینما کمک کند؟
جان کاگلیون چهرهپردازیست که در آن سال هیث لجر را برای فیلمبرداری آماده میکرد.. این شخص در سال 1991 برای طراحیچهره شخصیتهای فیلم Dikc Tracy جایزه اسکار برنده شده بود. اینکه برای فیلم شوالیه تاریکی نیز اسکار برده را کار نداریم و بیشتر به جنبههای عملی قضیه گریم خواهیم پرداخت. وقتی پای صحبتهای جان کاگلیون نشستیم یک نکته اساسی را متوجه شدیم. این شخص در طول دوران هنری خود چهرههای خیالی بسیاری را تحویل سینما داده بود، اما به هنگام گریم چهره هیث لجر متوجه شد که با مهمترین چالش هنری خویش رو به روست. چهرهای که او از جوکر متصور شده بود نباید «خیلی خوب»، بلکه باید «عالی» از آب در میآمد. آنچه در ادامه میخوانید صحبتهای این چهره پرداز است:
… متن فیلمنامه شوالیه تاریکی را خوانده بودم. با خود تصمیم گرفتم که فیلم اول سهگانه بتمن را تماشا کنم. بعد از صحبت با نولان دریافتم که شخصیت منفی نسخه دوم باید تا بیشترین حد ممکن انسانی شبیه به دیگران باشد. قرار بود جوکری که طراحی میکنیم شباهت زیادی به کامیک بوکها نداشته باشد و سعی بر آن بود که یک چیز اصیل و با وقار از این شخصیت طراحی کنیم. وقتی پروسه تولید فیلم وارد فاز جدیتری شد، معلوم گردید که جوکر، باید با تمام ضدقهرمانهای دیگر متفاوت باشد. بازیگری را برای ایفای نقش انتخاب کرده بودند که به اندازه خود جوکر انسانی روانپریش بود. چه کسی جز هیث لجر حاضر میشود که سه هفته تمام با صورتی گریم شده بخوابد؟ هیچ دقت کردهاید که لباسهای جوکر درون فیلم چرا تا این حد ژولیده بودند؟ علتش آن بود که هیث لجر سه هفته از عمرش را با آن لباس ها سپری کرده بود. در چنین شرایطی که بیش از حد طبیعی بنظر میآیند لازم بود چهرهای طراحی شود که توانایی بازتاب دادن خباثت درونی جوکر را داشته باشد.
اولین ملاقات هیث لجر و جان کاگلیون در شرایطی بود که کریستوفر نولان و طراح صحنه فیلم نیز در آنجا حضور داشتند. جان کاگلیون به نولان پیشنهاد میدهد تا چند تست گریم ساده از چهره لجر به عمل آورد. موی مصنوعی سبز رنگی به هیث لجر داده میشود و از صورت وی چندین عکس گرفته میشود. با کنار هم قرار دادن این تصاویر بود که کاگلیون دریافت اگر میخواهد به آنچه در سر دارد برسد، باید از چارچوب هایی که هنر برای یک هنرمند تعیین میکند بیرون بیاید و به نوعی، تابوشکنی هنری انجام دهد. |
نوشته های درون عکس: مردم در لحظات آخر چهره واقعیشون رو نشونت میدن. من دوستات رو بهتر از تو میشناسم. میخوای بدونی کدومشون بزدل بودن؟ | صنفی که من به آن تعلق دارم یعنی چهرهپردازان، یاد میگیرند که به کوچکترین جزئیات با دقت بسیار بالا بنگرند. وقتی به موجودی به اسم دلقک فکر میکنید، جزئیات بیداد میکنند، اما من با یک دلقک عادی مواجه نبودم. آنچه پیش روی من بود، دلقکی بود که بند بند وجودش را غم و غصه فراگرفته بود و در پس لبخندش، فریادی نهفته بود که هرگز از سینه بیرون نیامد. من برای طراحی صورت این دلقک باید تک تک جزئیات صورتش را زندگی میکردم. برای طراحی صورت جوکر دل را به دریا زدم و اجازه دادم دستانم هر بلایی که میخواهند بر سرش بیاورند. جوکر، دشوارترین چیزی بود که طراحی کردم. هفته اول فیلمبرداری را به یاد دارم. با اینکه فیلمنامه را خوانده بودم اما چون سکانسهای فیلمبرداری را درک نمیکردم به چهره هیث لجر نگاه میکردم و به خود میگفتم که این بدترین گریم در تاریخ سینماست. با خود کلنجار میرفتم که آیا کار درستی کردهام یا خیر. به تاریخچه گریمهای مهم تاریخ وقتی نگاه میکنیم با آثاری مواجهیم که عملاً هیچ نقصی در کار گریمور آنها پیدا نمیشود. خدا را بابت نسخهای که برای جوکر پیچیدم، شاکرم!
تا پیش از اینکه فیلم شوالیه تاریکی تولید شود، همگان جوکر را با چهره جک نیکلسون فیلم بتمن سال 1989 تیم برتون به یاد داشتند. جان کاگلیون اشاره میکند که بهنگام ساخت فیلم شوالیه تاریکی هیچ صحبتی از جوکر جک نیکلسون به میان نیامده بود. دلیلی که تیم برتون برای رنگ پریدگی چهره جوکر در فیلمش بیان میکند حتی در خطوط فیلمنامه نولان ذکر نشده بودند. … من گریم جک نیکلسون و تصوری که تیم برتون از جوکر داشت را دوست داشتم. فضای فانتزی فیلم برتون اقتباسی از کمیک بوک بتمن بود و در آن سال جواب داد. در نتیجه همیشه در ته ذهنیتم از جوکر، تصویری از جک نیکلسون وجود داشت ولی هرگز به خود اجازه ندادم که برای طراحی چهره هیث لجر، از صورت جک نیکلسون تقلید کنم. وقتی با نولان به توافق رسیدم، به او گفتم که بیا آستینمان را بالا بزنیم و جوکری را طراحی کنیم که گویی خود این بلا را به سر خویش آورده است و هیچ گریموری در کار نبوده است. ماهیت و کانسپتی که در ذهن داشتیم، یک انسان روانپریش و دیوانه بود که خودش میخواست چنین چهرهای داشته باشد! درون چهره جوکر یک معما قرار دادیم که هیچوقت پاسخ دقیقی برایش مشخص نکردیم. زخمهای صورت جوکر که از لبهایش را نزدیک چشمهایش امتداد یافته بودند ناشی از چه چیزی بود؟ آیا او مورد اذیت و آزار و شکنجه قرار گرفته بود یا خودش این بلا را به سرش آورده بود؟ ما میخواستیم که تصمیمگیری در این خصوص را برعهده مخاطبان بگذاریم؛ اما خودم همیشه تصوری که از جوکر داشتم این بود که او از عمد و با میل باطنی خویش این زخمها را بر چهره خود خراش داده است. همکاری با هیث لجر را هرگز فراموش نمیکنم. تجربه فوقالعادهای بود. همکاری ما دو نفر شبیه به رقص بالهای دو نفره بود. برای آنکه به میزان جزئیات چهره جوکر بیفزایم نیاز به آن داشتم که بازیگر آن هم با من همکاری کند. ما دو نفری لحظات شاد و خاطرات بسیاری را پشت سر گذاشتیم.
|
هر بلایی که فکرش را بکنید بر سر صورت لجر آورده بود. او به من اختیار تام داده بودم. صورتش را در هم میکشید و من گوشه چشمانش را رنگ میزدم. او در تمام مدتی که من مشغول گریمش بودم آرام بود و به من مشاوره میداد. برایمان مهم بود که محصول نهایی تا بالاترین حد ممکن طبیعی جلوه کند، لذا از لجر میخواستم تا بیشتر درباره شخصیت جوکر برایم بگوید. شاید به خود بگوئید که چهره جوکر یک طراحی بدیع بود اما سبکی که برای ایجاد این چهره اتخاذ کرده بودم برگرفته از گریم تئاترهای دهه 20 میلادی بود. در آن سالها بازیگرانی که روی صحنه میرفتند ابتدا پودر سفید رنگی روی صورت خود میپاشیدند و سپس رنگهای مختلف را روی صورت خود شناور میساختند. آنها اجازه میدادند تا رنگها خودشان راهی برای نفوذ به اجزای صورتشان پیدا کنند. بدینوسیله نتیجه نهایی طبیعی جلوه میداد و مردمی که به نمایش تئاتر میرفتند، مصنوعی بودن چهره بازیگر برایشان رنگ میباخت. آنچه ما در شوالیه تاریکی انجام دادیم، ادای دینی به نیاکان چهرهپردازی مدرن بود!
همه چیز عالی پیش میرفت که ناگهان سکانس جاودانه بازجویی بتمن از جوکر شروع شد!
سکانس مهمی بود. جوکر در برابر بتمن، چشم در برابر چشم درون اتاق بازجویی. هر چه به پایان سکانس نزدیک میشویم تنش بین جوکر و بتمن بالا میگیرد و ناگهان لحظه حیاتی فرا میرسد. ضربه مشتی که کریستین بیل واقعاً به صورت هیث لجر میزند باید در قاب خاطرات سینما جاودانه میشد. لجر از من خواست تا فکری به حال پلان آخر سکانس کنم، او میخواست در پایان این سکانس، چهرهاش کمی تغییر کند. با خودم فکر کردم که چکار باید بکنم تا اینکه ناگهان به فکر فیلمهای چارلی چاپلین افتادم. در اکثر فیلمهای او، شخصیت گنده و خبیثی وجود داشت که عمدتاً توسط اریک کمپل بازی میشد. او چشمانی تیره و ابروانی سیاه و کشیده داشت. تصویری از او را به لجر نشان دادم، و تصمیم گرفتیم بعد از مشت کریستین بیل، چشمان جوکر را که شاید مهمترین بخش صورتش بود دچار تغییر کنیم. نکته مهمی که در طراحی جوکر وجود داشت این بود که نولان بیشتر کار را به من و لجر سپرده بود و خود در حاشیه فقط راهنماییمان میکرد. نکته جالبتر این بود که هم من و هم لجر این احساس را داشتیم که حتی ما نیز نقشی در طراحی چهره جوکر نداشتیم و این خود شخصیت جوکر بود که ما را به بازی گرفته بود!
فیلمبرداری شوالیه تاریکی تمام شد ولی دیگر از هیث لجر خبری نبود که بخواهد آنچه خلق کرده را بهمراه مردم جهان درون سینما ببیند. او از دنیا رفته بود و چه مرگ دلخراشی به او رسید. شاید اگر هیث لجر هنوز زنده میبود باز هم در فیلمهای دیگر از او بعنوان جوکر استفاده میشد. حال بار دیگر به سوالی که در خطوط ابتدایی پرسیدیم بازگردیم. آیا جوکر هیث لجر را افسانهای کرده بود یا هیث لجر؟ به راستی آیا پرسیدن چنین سوالی اهمیت آنچنان دارد؟ آنچه نباید فراموشش کنیم، فداکاری هیث لجر در نقشی بود که هیچکس انتظارش را نداشت این چنین ماندگار شود. آخر چه کسی از یک دلقک که راه راست را به زور میپیماید انتظار دیوانگی های این چنین را داشت؟
به راستی اگر لبخند بالا ما را به خاطرات گذشته نبرد و با احساساتمان بازی نکند، دیگر چه چیزی برای دل خوش کردن در زندگی داریم؟ حتی اگر شوالیه تاریکی در نظرمان فیلم ضعیفی باشد، سینما از ما میخواهد که با دیدن لحظاتی چون تصویر بالا یک «یادش بخیر» ساده از پس ذهنمان بگذرد. دنیای امروزی که در آن زندگی میکنیم ارزش آن را ندارد که بخواهیم در همین لبخند ساده، به دنبال ایراد باشیم. در پس خباثت جوکر، زیبایی نابی نهفته بود که گویا تنها خود سینما بود که قدرت درکش را داشت. جوکر را باید دید، زندگیاش کرد و به عنوان یک خاطره خوب به ثبت رساند. شاید پنجاه یا شصت سال بعد وقتی خواستید برای نوههایتان خاطره بگوئید به دورانی اشاره کنید که با لبخندهای جوکر خندیده بودیم و در فقدانش گریستیم و آنها در کمال تعجب بپرسند : جوکر دیگر کیست؟
تولد ده سالگی ات مبارک، شوالیه تاریک!