مراسم گلدن گلوب ۲۰۱۷ تا کمتر از یک روز دیگر آغاز میشود. همراه پیشبینی برندگان این مراسم باشید.
به زودی مراسم گلدن گلوب ۲۰۱۷ آغاز میشود. مراسمی که شاید به اندازهی اسکار با اهمیت و جدی نباشد، اما ویژگیهایی دارد که آن را همیشه به یکی از مهمترین مراسم جوایز این فصل تبدیل کرده است. اول از همه در میان هزارجور مراسم سینماییای که در هفتههای اخیر پخش میشوند، گلدن گلوب تنها مراسمی است که از لحاظ سرگرمکنندهبودن میتواند با اسکار رقابت کند و دوم اینکه گلدن گلوب چیزی دارد که اکثر مراسمهای مهم ندارند و آن هم انتخاب بهترینهای تلویزیون و سینما و همچنین جدا کردن جایزههای فیلمهای کمدی/موزیکال و درام در دو بخش مجزا است. این کاری کرده تا آثار و هنرنماییهای بیشتری مورد توجه قرار بگیرند که به شکل دیگری ممکن بود از چشم بیافتند. بالاخره در کدام مراسم دیگری میتوانید شاهد رقابت «ددپول» و «لا لا لند» باشید؟ تمام اینها در حالی است که برخلاف اسکار، همیشه پیشبینی برندگان گلدن گلوب سختتر بوده است. امسال مدعیهای زیادی هم در بخش سینما و هم در بخش تلویزیون وجود دارند که کار پیشبینی را حتی سختتر هم کرده است. بهطوری که تقریبا میتوان برای همهی نامزدهای شاخههای اصلی دلیلی برای برنده شدن نام برد. پس بدون مقدمهای بیشتر بگذارید مروری بر نامزدها داشته باشیم و ببینیم کدامیک بیشترین شانس پیروزی را دارند:
بخش فیلم
بهترین فیلم درام
ستیغ ارهای (Hacksaw Ridge)
اگر سنگ از آسمان ببارد (Hell or High Water)
شیر (Lion)
منچستر کنار دریا (Manchester by the Sea)
مهتاب (Moonlight)
بگذارید اولین پوچ را رو کنیم؟ «شیر» یکی از فیلمهای تحسینشدهی فصل جوایز است، اما فقط در حد نامزد شدن خوب است. پس، قبل از هرچیز مطمئنیم که «شیر» برنده نخواهد بود. اما بقیه چطور؟ تحلیلگران یک صدا معتقدند که برنده یکی از دو فیلم «منچستر کنار دریا» یا «مهتاب» خواهد بود. هر دو فیلمهایی هستند که به شخصیتهای اصلی مردِ مشکلدار و غمگینی میپردازد. «مهتاب» یکی از «هیت»های بلامنازع ۲۰۱۶ است که کار شگفتانگیزی با داستانِ دوران بلوغش که به سه فصل از زندگی یک مرد آفریقایی-امریکایی میپردازد کرده است. منتقدان آن را یک حماسهی جمعوجور توصیف کردهاند که در عین شاعرانه بودن، در واقعیت ریشه دارد. «منچستر کنار دریا» اما که توسط کنت لونرگان، کارگردانِ فیلمهای بسیار تحسینشدهای مثل «میتونی رو من حساب کنی» و «مارگارت» ساخته شده، ترکیب فوقالعادهای از شوخطبیعی و روانشناسی کاراکترهایش در موقعیتهای تاریک است. تحلیلگران معتقدند شانس موفقیتِ «منچستر کنار دریا» به خاطر مرسومتر و آشناتر بودنِ ساختار و بهره بردن از ستارههای سینمایی بیشتر است. همزمان این احتمال وجود دارد که درام جنگی «ستیغ ارهای» و نئو-وسترن «اگر سنگ از آسمان ببارد» هم با برنده شدن، غافلگیرمان کنند.
بهترین فیلم کمدی/موزیکال
زنان قرن بیستمی (20th Century Women)
ددپول (Deadpool)
فلورنس فاستر جنکینز (Florence Foster Jenkins)
لا لا لند (La La Land)
سینگ استریت (Sing Street)
این رشته بیشتر از اینکه توسط کمدی یا موزیکالهای حقیقی پر شود، معمولا توسط درامهایی پر میشود که کمی خندهدار از حد معمول هستند. نمونهاش «مریخی» ریدلی اسکات. اما امسال فرق میکند. امسال واقعا چندتا کمدی/موزیکال واقعی داریم که لیاقت قرار گرفتن در این فهرست را دارند. در رابطه با این رشته اما مثل بهترین درام با شک و تردید طرف نیستیم. شاید غافلگیرکنندهترین اتفاقی که ممکن است در مراسم امسال بیافتد، برنده نشدن «لا لا لند» به عنوان بهترین فیلم موزیکال باشد. جدیدترین ساختهی کارگردان «ویپلش» بازآفرینی بینظیر موزیکالهای کلاسیک هالیوود در شکل و شمایلی مدرن است. منتقدان آن را به عنوان فیلمی توصیف کردهاند که در این سالها نسلش کاملا منقرض شده است و مگر میشود اعضای اتحادیه مطبوعات خارجی هالیوود چنین پدیدهای را دستکم بگیرند؟ کلا به نظر من بهتر است سازندگان دیگر فیلمها اصلا یادداشت تشکری برای برنده شدن احتمالیشان آماده نکنند، چون این گلدن گلوب، شبِ رایان گاسلینگ و اما استون است.
بهترین بازیگر زن فیلم درام
ایمی آدامز برای «ورود» (Arrival)
جسیکا چستین برای «خانم اسلون» (Miss Sloan)
ایزابل هاپرت برای «اِل» (Elle)
روث ناگا برای «لاوینگ» (Loving)
ناتالی پورتمن برای «جکی» (Jackie)
خب، از آنجایی که رقیب اصلی این خانمها یعنی اما استون در شاخهی جداگانهای قرار دارند، هر پنجتای این بازیگران باید نفس راحتی بکشند که حداقل برنده به معنای واقعی کلمه از قبل مشخص نیست و میتوانند موقع اعلام برنده، نفسشان را در سینه حبس کنند. در میان نامزدهای این رشته، ایزابل هاپرت به خاطر نقش دیوانهواری که در کمدی سیاه پاول ورهوون بازی کرده، لیاقت دریافت گوی زرین را دارد و ناگفته نماند که او یک بازیگر بینالمللی است. ایمی آدامز از قدرت باکس آفیسی «ورود» بهره میبرد و جسیکا چستین هم یکی از مهمترین ویژگیهای تریلر سیاسی «خانم اسلون» بوده است. اما راستش را بخواهید احتمال اینکه ناتالی پورتمن به خاطر بازی کردن نقش همسر رییسجمهور جان اف.کندی سومین گلدن گلوبش را به خانه ببرد، خیلی خیلی بالاتر از بقیه است. تقریبا اکثر تحلیلگران او را بیشک برنده نامیدهاند. بالاخره به عنوان جکولین کندی با یکی از آن نقشهایی طرفیم که عرق بازیگر را درمیآورد. او در این فیلم یک لحظه در حال خندیدن است، یک لحظه قرص بالا میاندازد و کمی بعد باید کنترل خودش را با وجود آشوبی که در وجودش تلاطم دارد حفظ کند و در مراسم خاکسپاری شوهرش شرکت کند. پیروزی پورتمن در گلدن گلوب، اولین قدم او برای متقاعد کردن آکادمی برای دریافت دومین اسکارش هم است. تا به این ترتیب، ناتالی بازگشت باشکوهش را کامل کند.
بهترین بازیگر مرد فیلم درام
ویگو مورتسن «کاپیتان فنتستیک» (Captain Fantastic)
دنزل واشنگتن «حصارها» (Fences)
اندرو گارفیلد برای «ستیغ ارهای»
جوئل اجرتون برای «لاوینگ»
کیسی افلک برای «منچستر کنار دریا»
وضعیت این شاخه هم مثل قبلی است. هنرنمایی دنزل واشنگتن در «حصارها» را نمیتوان فراموش کرد و البته همینطور شخصیت اندرو گارفیلد در درام خشونتبارِ مل گیبسون. یا بازی چندبعدی ویگو مورتسن به عنوان پدر عجیب یک خانوادهی عجیبتر که روی لبهی دوستداشتنیبودن و تنفربرانگیزبودن حرکت میکند. اما وقتی بخواهیم با قاطعیت برنده را از میان این نامزدها انتخاب کنیم، به جز کیسی افلک به کس دیگری نمیتوانیم فکر کنیم. افلک تاکنون توسط ده-دوازدهتا هیئت و اتحادیه و مراسم مختلف به عنوان بهترین بازیگر مرد انتخاب شده است و دور از انتظار به نظر میرسد که نتواند گلدن گلوب را هم از آن خودش کند. افلک چنان هنرنماییای در این فیلم به نمایش میگذارد که بعد از تمام شدن آن، تمام تجربههای قبلیتان با این بازیگر را فراموش میکنید. در زمینهی او با یک بازی چند لایه طرف هستیم. کسانی که فیلم را برای اولینبار میبینید، یک ضربهی احساسی نابودگر را به یاد میآورند، اما دوباره آن را تماشا کنید تا متوجهی لحظاتِ کمیکِ فوقالعادهای که در لابهلای کارش پراکنده شده است شوید.
بهترین بازیگر زن فیلم کمدی/موزیکال
آنت بنینگ برای «زنان قرن بستمی»
لیلی کالینز برای «قوانین صدق نمیکنند» (Rules Don’t Apply)
هیلی استینفلد برای «مرز هفده سالگی» (The Edge of Seventeen)
اِما استون برای «لا لا لند»
آنت بنینگ و مرل استریپ به عنوان کسانی که در طول دههی گذشته دو بار در این رشته برنده شدهاند، نامزدهایی هستند که نمیتوان به راحتی آنها را دستکم گرفت و کنار گذاشت، اما همانطور که بالاتر هم گفتم، ستارهی زن امسال اما استون است. کسی که علاوهبر بازی کردن باید بنوازد و بخواند و در همهی اینها موفق است. در نتیجه ببخشید که این حرف را میزنم اما واقعا با حضور استون، بقیهی این نامزدها باید به جلو رفته و بوق بزنند! استون در حد لباس زردِ روشنی که در فیلم میپوشد توی چشم است و اعضای گلدن گلوب هم وقتی او را در سال ۲۰۱۱ برای کمدی نوجوانانهی «مثل آب خوردن» (Easy A) انتخاب کردند، میدانستند که با چه استعدادی سروکار دارند و حالا او این فرصت را دارد تا تاج را بر سر گذاشته و خودش را به عنوان سوپراستارِ کمدی به حقِ نسل خودش ثابت کند.
بهترین بازیگر مرد فیلم کمدی/موزیکال
رایان رینولدز برای «ددپول»
هیو گرنت برای «فلورنس فاستر جنکینز»
رایان گاسلینگ برای «لا لا لند»
کالین فارل برای «خرچنگ» (The Lobster)
جونا هیل برای «سگهای جنگ» (War Dogs)
خب، اولین واکنشمان به این فهرست این است که گاسلینگ را علیه گاسلینگ قرار بدهیم. با وجود تمام هوش، مهارت و جذابیتی که گاسلینگ در لوکیشنهای زیبای لسآنجلسی به نمایش میگذارد، او برخلاف همبازیاش، رقبای قدرتمندی دارد. اول از همه، شاید «ددپول» در شاخهی بهترین کمدی/موزیکال شانسی نداشته باشد، اما در عوض رایان رینولدز به عنوان کسی که نقش بزرگی در زنده کردن مردی با دهانی گشاد داشته است، بدون شانس نیست. این در حالی است که نباید کالین فارل را فراموش کنیم. «خرچنگ» یکی از عجیبترین و بامزهترین فیلمهای ۲۰۱۶ بود و بخشی زیادی از آن مربوط به بازی خشک و بیحسوحال بازیگرانش که در صدر آنها فارل قرار دارد میشد.
بهترین بازیگر زن نقش مکمل
وایولا دیویس برای «حصارها»
نائومی هریس برای «مهتاب»
نیکول کیدمن برای «شیر»
اکتویا اسپنسر برای «اشخاص پنهان» (Hidden Figures)
میشل ویلیامز برای «منچستر کنار دریا»
قضیه سخت شد. اول از همه ویلیامز را به عنوان یک مدعی قدر داریم که به عنوان همسر سابقِ کاراکتر کیسی افلک نقش کوتاه اما فراموشناشدنیای در «منچستر» دارد و یک برخورد اتفاقی در خیابان با همسر سابقش را به یکی از هیجانانگیزترین و دلخراشترین سکانسهایی که در میان تمام فیلمهای امسال دیدهاید تبدیل میکند. منتقدان نقش نائومی هریس در «مهتاب» را بهترین نقش دوران کاریاش لقب دادهاند. نقشی که پتانسیلهای او را به نمایش میگذارد و او را بهطرز غیرقابلتشخیصی به فرد دیگری تبدیل میکند. نیکول کیدمن شاید اولین برندهای که به ذهنمان میرسد نباشد، اما او حضور قابلتوجهای به عنوان مادر تانتی شخصیت اصلی «شیر» برعهده دارد. اما اگر قرار باشد یک حدس محکم بزنیم، آن وایولا دیویس است. اکثر تحلیلگران باور دارند که امسال، سال دیویس است. کسی که قبلا به خاطر اجرای همین نقش در تئاتر برادوی، برندهی جایزهی تونی سال ۲۰۱۰ شده است. بالاخره هیچکس به خوبی دیویس نمیتواند بیننده را همراه خودش به گریه وا دارد.
بهترین بازیگر مرد نقش مکمل
ماهرشالا علی برای «مهتاب»
جف بریجز برای «اگر سنگ از آسمان ببارد»
سیمون هلبرگ برای «فلورنس فاستر جکینز»
دِو پاتال برای «شیر»
آرون تیلور جانسون برای «حیوانات شبخیز» (Nocturnal Animals)
از شخصیت بیاخلاق تیلور جانسون به عنوان یکی از جاذبههای «حیوانات شبخیز» یاد میکنند، اما این رشته یک نبرد دو نفره است که هر دو طوری لیاقت برنده شدن دارند که سختترین کار، انتخاب یکی از بین آنهاست. جف بریجز به عنوان یک رنجر تگزاسی پیر و شکسته یکی از نقاط ثقل کل تریلرِ دیوید مکنزی است و آنقدر در نحوهی ادای دیالوگها و ژستهایش حسابشده است که با این سن و سالش، باز موفق میشود تا مغز طرفدارانش را منفجر کند و ثابت کند که استاد مسلم بازی کردن کاراکترهای خسته و خوشزبان است. این از آن هنرنماییهایی است که میتوان آن را با شخصیت تامی لی جونز در «جایی برای برای پیرمردها نیست» مقایسه کرد. او اما یک رقیب سرسخت دارد. ماهرشالا علی قلب احساسی «مهتاب» است و همین که شخصیت او یک دلال مواد مخدر است از پیچیدگی بیانتها و دردناک این فیلم خبر میدهد. لحظهای در فصل اول فیلم وجود دارد که مرد جوانی از علی سوالی میپرسد که او جواب خوبی برای آن ندارد. او یکجا خشکش میزند و با احساس گناه و اندوهی که او را در بر گرفته، فلج میشود. این از آن لحظاتی است که پیروزی او در مراسمهای زیادی را تضمین میکند.
بهترین کارگردان فیلم
دمین شزل برای «لا لا لند»
تام فورد برای «حیوانات شبخیز»
مل گیبسون «ستیغ ارهای»
بری جنکینز برای «مهتاب»
کنت لونرگان برای «منچستر کنار دریا»
در رشتهی بهترین کارگردان امسال سهتا مدعی جدی داریم که مطمئنا اگر فیلمهایشان با یک سال اختلاف از یکدیگر عرضه میشد، هرکدامشان به راحتی میتوانستند به فردِ موردعلاقهی داورانِ گلوب تبدیل شوند. اما حیف که فقط یکی از آنها باید گوی طلایی را به خانه ببرد. «مهتاب» به خاطر توانایی جنکینز در داستانگویی و ضرباهنگِ لطیف و باظرافتش، به این درجه از موفقیت رسیده. لونرگان بالاخره بعد از فیلمهای عالی اما دیدهنشدهای که ساخت، اینبار موفق شد با تبدیل کردن سواحل ماساچوست به اکوسیستمی از عشق و اندوه به درون جریان اصلی راه پیدا کند و نتیجهی دسترنج و زحماتش را ببینید. شزل هم از اولین تجربهی کارگردانیاش استفاده کرد تا دوران طولایی موزیکالهای هالیوود را در حالوهوایی رویایی و خیرهکننده زنده کند. هرکدام از آنها برنده شود، لیاقتش را خواهد داشت. اما حالا که داریم دربارهی گلدن گوب حرف میزنیم، دور از ذهن است اگر اتحادیه مطبوعات خارجی هالیوود فیلمی که سحر و جادوی هالیوود را به تصویر میکشد را رد کند. تازه اگر شزل در زمان «ویپلش» به عنوان یک کارگردان تازهکار، فقط در حد نامزدی مورد توجه قرار میگرفت، او حالا ثابت کرده است که اولین موفقیتش اتفاقی نبوده است.
بهترین فیلمنامه
ورود
حیوانات شبخیز
لا لا لند
منچستر کنار دریا
مهتاب
اگر سنگ از آسمان ببارد
در رابطه با این رشته به نظر میرسد همه مثل بهترین کارگردانی، شانسی برای پیروزی دارند، اما اینطور نیست. میتوان گفت «ورود» و «لا لا لند» بیشتر از داستان، جذابیتهای تصویری دارند. یا حداقل در حد دیگر نامزدهای این رشته، از لحاظ فیلمنامه قوی نیستند. فیلمنامهی «حیوانات شبخیز» هم اگرچه خیلی قوی است، اما شاید فقط در حد نامزد شدن. پس فقط میماند «اگر سنگ از آسمان ببارد»، «منچستر» و «مهتاب». هر سه دارای سناریوهای استثنایی و درجهیکی هستند که از دیالوگهای غنی و کاراکترهای پرداختشده لبریزند. اما اکثر تحلیلگران نظرشان روی «اگر سنگ از آسمان ببارد» و «منچستر» بوده است. تیلور شریدان نویسندهی فیلم اول کسی است که قبلا به عنوان بازیگر سابق سریال «پسران آنارشی» شناخته میشد و حالا با نوشتههایش کاری کرده تا در طول دو سال گذشته، دو فیلم جنایی اولد-اسکولِ تاملبرانگیز در قالب «سیکاریو» و «اگر سنگ از آسمان ببارد» داشته باشیم. او هنوز نیامده دارد اصول نوشتن سناریوهای اکشن و جنایی را به اکشنسازهای قلابی هالیوودی یاد میدهد. پس، او واقعا لیاقت این را دارد که در مراسم امسال بدرخشد. اما راستش را بخواهید شانش شریدان نسبت به لونرگان کمتر است. چون سناریوی «منچستر» هم چیزی از یک شاهکار کم و کسر ندارد. داستان طوری جلو میرود که میدانیم با یک قصهگوی کارکشته سروکار داریم. کسی که میداند چه زمانی مشتهایش را رها کند و چه زمانی غافلگیرمان کند. دیالوگها ترکیب اندازهای از ضربات محکم و تلنگرهای نامحسوس هستند. چیزی که بسیاری از فیلمهای مستقل امسال در رسیدن به آن شکست خوردند.
بهترین انیمیشن
کوبو و دو تار (Kubo and the Two Strings)
زندگی من به عنوان یک کدو (My Life as a Zucchini)
موآنا (Moana)
آواز بخوان (Sing)
زوتوپیا (Zootopia)
در سالی که سرشار از انیمیشنهای بلند خوب بود، «در جستجوی دوری» به عنوان پرفروشترین انیمیشن سال، یکی از غایبهای غیرمنتظره است. طبق معمول آنهایی که شهرت بیشتری دارند و بیشتر دیده شدهاند، شانس بیشتری نسبت به باکیفیتترها دارند. در نتیجه احتمال اینکه یکی از انیمیشنهای عالی استودیوی دیزنی که نشان از پیشرفت ساختههای داخلی آنها میدهد جایزه را ببرد بالاست. اما اکثر تحلیلگران فکر میکنند که این حق «کوبو و دو تار»، انیمیشنِ ایست/حرکتی خیرهکنندهی استودیوی لایکا است که برنده شود.
بهترین فیلم خارجیزبان
Divines
اِل (Elle)
نرودا (Neruda)
فروشنده (The Salesman)
تونی اردمن (Tony Erdmann)
نتیجهی این یکی شاخه شاید برای طرفداران اصغر فرهادی مثل ما مهمتر از تمام رقابتهای امسال گلدن گلوب باشد. «فروشنده» اما در کنار نامزدهای قدری قرار گرفته است که باعث میشود فقط شانش پیروزی احتمالی را به آن بدهیم و نتوانیم با قطعیت روی خارج شدن فرهادی با دست پر از مراسم شرط ببندیم. دوتا رقیبهای سرسختِ «فروشنده»، «اِل» و «تونی اردمن» هستند. اولی یک مطالعهی شخصیتی است که نه تنها اسم پاول ورهوون را بعد از یک سری فیلمهای ضعیف باز دوباره سر زبانها انداخته است، بلکه ایزابل هوپرت را هم در میان نامزدهای بهترین بازیگر زن نقش اصلی قرار داده است. این در حالی است که اصلا نباید بزرگترین رقیب «فروشنده»، یعنی کمدی سیاه «تونی اردمن» را فراموش کنیم. فیلمی دربارهی رابطهی عجیب و مشکلدار پدری که پس از مدتها به زندگی دخترش برمیگردد و برای خوشحال کردن دخترش که در کار غرق شده است، دست به کارهایی میزند که او را دیوانه میکند.
بخش تلویزیون
بهترین سریال درام
ملکه (The Crown)
بازی تاجوتخت (Game of Thrones)
چیزهای عجیبتر (Stranger Things)
این ما هستیم (This is Us)
وستورلد (Westworld)
سریال تاریخی برتانیایی «ملکه» و کمدی/درام «این ما هستیم» دوتا از غافلگیرکنندهترین سریالهای اواخر سال ۲۰۱۶ بودند. از بین این دو شانس «ملکه» بیشتر است. اول از همه این تنها سریالی است که تمام خصوصیات لازم برای از پشت خنجر زدن به «بازی تاج و تخت» را دارد. این در حالی است که «بازی تاج و تخت» هم هیچوقت سابقهی برنده شدن در رشتهی بهترین درام گلوب را نداشته است. مسئلهی دوم این است که گلدن گلوب عاشق جایزه دادن به درامهای باکلاسی مثل «رابطه» (The Affair) و «میهن» (Homeland) و درامهای تاریخیای مثل «مدمن» و «امپراتوری بوردواک» بوده است. «ملکه» هم با وجود فضای اروپاییاش هر دوی این ویژگیها را تیک میزند. پس، اگر در آخر مراسم امسال، اسم «ملکه» اعلام شد شوکه نشوید. اما همزمان نباید فراموش کنیم که «بازی تاج و تخت»، «چیزهای عجیبتر» و «وستورلد» هر سه همان بلاکباسترهایی بودند که سینما در بهار، تابستان و پاییز ۲۰۱۶ در ارائهی آنها ضعف داشت و این تلویزیون بود که از طریق آنها، جور هالیوود را کشید. «چیزهای عجیبتر» پربحثوگفتگوترین سریال این فهرست است، «وستورلد» هر هفته مغزمان را با سوالهای اخلاقی و فلسفیاش به کار میگرفت و «بازی تاجوتخت» هم در حالی به تعطیلات رفت که ملکهی دیوانه و دوتا از معروفترین حرامزادههای وستروس غوغای عجیب و غریبی به پا کرده بودند. «وستورلد» هنوز برای برنده شدن در فصلهای بعدیاش فرصت دارد و «چیزهای عجیبتر» در حد برنده شدن خوب نیست. میماند «بازی تاج و تخت». حتی امی هم بعد از مدتها چند وقتی است که دارد سریال فانتزی اچبیاُ را به رسمیت میشناسد و بهتر است گلدن گلوب هم از قافله عقب نماند.
بهترین سریال کمدی/موزیکال
آتلانتا (Atlanta)
مایل به سیاه (Blackish)
موتزارت در جنگل (Mozart in the Jungle)
شفاف (Transparent)
معاون رییسجمهور (Veep)
اگرچه «شفاف» میتواند بهطرز خستهکنندهای یکبار دیگر هم این جایزه را برنده شود و اگرچه همیشه احتمال شگفتیهایی مثل «موتزارت در جنگل» وجود دارد، اما سابقه نشان داده هیچکس به اندازهی اعضای داوران گلوب به محصولات نوظهور و غیرمنتظره باور ندارد. همهی نامزدهای این رشته را بارها و بارها در مراسمهای سالهای گذشته دیدهایم. همه به جز «آتلانتا». همین نوظهور بودن کافی است تا جایزهی بزرگ را برای کمدی جدید شبکهی افایکس کنار بگذاریم. اما ویژگیهای «آتلانتا» به همین خلاصه نمیشود. ساختهی سورئالیستی دونالد گلاور تقریبا توسط تمام سایتها و مطبوعات سرگرمی، به عنوان یکی از بهترین سریالهای جدید ۲۰۱۶ نام برده شده ست. توجه کنید: سریالها، نه فقط کمدیها. این روزها چیزی شبیه به دنبال کردن زندگی دوتا پسرعموی سیاهپوست در فضای رپ پیدا نمیکنید.
بهترین مینیسریال یا فیلم تلویزیونی
جرایم آمریکایی (American Crime)
خدمتکار (The Dresser)
مدیر شیفت شب (The Night Manager)
شب حادثه (The Night Of)
مردم علیه اُ.جی سیمپسون: داستان جنایی امریکایی» (The People v. O.J. Simpson: American Crime Story)
یک فهرستِ پیچیدهی دیگر برای پیشبینی کردن. در تئوری «مدیر شیفت شب» همان سریالی است که احتمالا برنده خواهد بود. با اقتباسی از روی یک رمان مشهور سروکار داریم که حالوهوای جیمز باندهای کلاسیک را زنده میکند و از یک سری هنرنماییهای فوقالعاده که شامل نامهایی مثل هیو لوری، تام هیدلسون و اولیویا کولمن میشود بهره میبرد. این در حالی است که بهترین سریال جدید اچبیاُ در سال ۲۰۱۶ فقط «وستورلد» نبود، بلکه «شب حادثه» هم هشت هفتهی متوالی ما در دادگاهها، زندانها و خانهی خانوادههای ناراحت، سرگردان کرده بود. سریالی که در آن جان تورتورو یکی از بهترین بازیهای دوران کاریاش را ارائه میدهد و ریز احمد خودش را به عنوان یک استعداد تمامعیار اثبات میکند. اما تمام اینها را فراموش کنید. اگر «مردم علیه اُ.جی» کار را تمام نکند واقعا شوکه میشویم. این سریال تمام ویژگیهای دیگر نامزدها را یکجا در یک پکیج گرد هم آورده است. ساختهی شبکهی افایکس نه تنها یکی از تحسینشده و پرگفتگوترینترین سرگرمیهای ۲۰۱۶ بود، بلکه با سریالی طرفیم که از لحاظ شخصیتی که به آن میپردازد جنجالبرانگیز است، حرفهای عمیقی دربارهی فرهنگ عامه و رسانهها میزند، از لحاظ سیاسی به اتفاقات ماههای اخیر ارتباط دارد، سیستم قضایی و نژادی جامعهی امریکا را زیر سوال میبرد، از یک سری هنرنماییهای آتشین مثل جان تراولتا بهره میبرد و در نهایت دربارهی لسآنجلس است. تمام اینها یعنی تقریبا باید پیروزی آن را حتمی بدانیم.
بهترین بازیگر زن سریال درام
کترینا بلف برای «غریبه» (Outlander)
کلر فوی برای «ملکه»
کری راسل برای «امریکاییها» (The Americans)
وینونا رایدر برای «چیزهای عجیبتر»
ایوان ریچل وود برای «وستورلد»
مزیتی که ایوان ریچل وود نسبت به دیگر نامزدهای این رشته دارد این است که «وستورلد» شاید تازهترین سریال این فهرست در ذهن رایدهندگان باشد و البته داریم دربارهی سریالی حرف میزنیم که بیشترین سروصدا را در پاییز ۲۰۱۶ به پا کرد. ناگفته نماند که نکتهی کوچکی به اسم خودِ هنرنمایی ریچل وود در نقش یک روبات سرگردان که همزمان باید انسانی و مصنوعی احساس میشد را نیز نباید فراموش کرد. اما اگر معیارمان مقدار سروصدایی که سریالها ایجاد کردند باشد، پس هیچ سریالی به اندازهی «چیزهای عجیبتر» مخاطبان تلویزیون را به آتش نکشید. وینونا رایدر در نقش مادری که برای پیدا کردن پسر گمشدهاش با لامپها صحبت میکرد، بعد از سالها غیبت، دوباره اسمش را سر زبانها انداخت. از آنجایی که اعضای داوران گلوب از بازگشت باشکوه بازیگران قدیمی خوششان میآید و کریستین اسلیتر هم پارسال با استفاده از این خصوصیت برنده شد، پس پیروزی رایدر دور از انتظار نیست. اما تقریبا اکثر تحلیلگران باور دارند که هیچکس برای به خانه بردن گوی طلایی به اندازهی کری راسل لایق نیست. «امریکاییها» به عنوان یکی از بهترین سریالهای سالهای اخیر که هیچکس تماشایش نمیکند سال به سال بهتر و بهتر میشود و یکی از دلایل موفقیت سریال جاسوسی شبکهی افایکس خودِ کری راسل است. کسی که اگرچه چهار سال پشت سر هم در حال ترکاندن است، اما در کمال تعجب برای اولینبار است که نامزد گلدن گلوب میشود. همین بهمان امید میدهد که شاید راسل بعد از چهار سال مورد بیمهری قرار گرفتن، اینبار یکدفعه کار را تمام کند.
بهترین بازیگر مرد سریال درام
بیلی باب تورنتون برای «جالوت» (Goliath)
رامی ملک برای «مستر روبات» (Mr Robot)
متیو ریس برای «امریکاییها»
باب اُدنکرک برای «بهتره با ساول تماس بگیری» (Better Call Saul)
لیو شرایبر برای «ری داناوان» (Ray Donavan)
خب، سختترین پیشبینی عمرم را اعلام میکنم: انتخاب بهترین بازیگر مرد سریال درام از بین این نامزدها. پارسال جان هم به خاطر به اتمام رسیدن سریال «مدمن» و تمام سالهایی که در نقش دان دریپر بوده، برندهی این شاخه شد. تنها نامزد امسال که در سریال سابقهدارتری حضور داشته، لیو شرایبر است. اما از کجا معلوم که امسال هم داوران برندهشان را براساس چنین معیاری انتخاب کنند. اولین برندهی جدی احتمالی باب اُدنکرک است که در فصل دوم اسپینآف «برکینگ بد» جلوهی تازهای از شخصیت جیمی مکگیل/ساول گودمن را به نمایش گذاشت و شخصیتی را تحویلمان داد که پروتاگونیستِ بسیار باورپذیرتری نسبت به والتر وایت است. در این میان، این شانس هم وجود دارد که رامی ملک یک گلدن گلوب دیگر برای هکرِ تنهای «مستر روبات» به دست بیاورد. اما از آنجایی که ملک در مقایسه با فصل اول حضور محدودتری در فصل دوم داشت، شاید نتوان پیروزی او را با قدرت قطعی دانست. اگر یک نفر وجود داشته باشد که بیشتر از اُدنکرک یا هرکس دیگری لیاقت به چنگ آوردن گوی طلایی را داشته باشد، آن متیو ریس، همبازی کری راسل در «امریکاییها» است. ریس در نقش فیلیپ جنینگز هنرنمایی پویایی را به نمایش میگذارد که همواره در حال تغییر و تحول است. از شخصیت مرد کمدیهای دههی هشتادی و جاسوسی جدی و ساکت گرفته تا مردی در حال دستوپنجه نرم کردن با بحرانهای وجودی و ایدئولوژیک و ریس با قدرت بینظیری تمام اینها را اجرا میکند. فقط دو فصل از «امریکاییها» باقی مانده است و داوران گلوب قبل از اینکه دیر شود باید با انتخاب میتو ریس در کنار کری راسل، امسال را به سالِ این روسهای امریکایی تبدیل کنند!
بهترین بازیگر زن سریال کمدی/موزیکال
ریچل بلوم برای The Crazy Ex-Girlfriend
جولیا لوییس دریفوس برای «معاون رییسجمهور»
سارا جسیکا پارکر برای «طلاق» (Divorce)
عیسی رِی برای «ناامن» (Insecure)
جینا رودرگیز برای «جین باکره» (Jane the Virgin)
تریسی الیس راس برای «مایل به سیاه»
برخلاف بخش سریالهای درام، داوران گلوب به ندرت جایزه را در چند سال متوالی به یک نفر اعطا میکنند. اگر تینا فی را که آخرین کسی بود که پیروزی در این رشته را تکرار کرد فاکتور بگیریم، این موضوع سابقه نداشته است. در نتیجه میتوان گفت که برندههای گذشتهای مثل ریچل بلوم و جینا رودریگز که قبلا از رفتن روی استیج لذت بردهاند، احتمالا از لحاظ منطقی جزو برندهها نخواهند بود. (البته کار بلوم در نقش ربکا بانچِ تنها و دربوداغان که همزمان باید بخواند و برقصد آنقدر قوی است که اگر باعث شد داوران سابقهشان را یک بار دیگر زیر پا بگذارند، شگفتزده نشوید). این در حالی است که ظاهرا داوران گلوب به خاطر چیرگی تمامعیار جولیا لوییس درفیوس در مراسمهای امی سالهای اخیر، نمیخواهند جایزه را به او بدهند. تنها مدعی جدیای که باقی میماند عیسی ری است که خب، شاید به اندازهی بقیهی سریالهای این فهرست در بین مخاطبان مشهور نباشد، اما هنرنماییاش در «ناامن» به یکی از عزیزدردانههای منتقدان تبدیل شده است.
بهترین بازیگر مرد سریال کمدی/موزیکال
آنتونی اندرسون برای «مایل به سیاه»
گائل گارسیا برنال برای «موتزارت در جنگل»
دونالد گلاور برای «آتلانتا»
نیک نولتی برای Graves
جفری تامبور برای «شفاف»
سابقهی گلدن گلوب در طول دو سال گذشته در رابطه با برندگان (جفری تامبور و گائل گارسیا برنال) این رشته ثابت کرده کسانی برنده میشوند که سریالشان برندهی بهترین کمدی/موزیکال شده باشد. از آنجایی که ما پیشبینی کردیم که «آتلانتا» بیبرو برگرد برندهی کمدی/موزیکال خواهد بود، پس شاید این روند امسال هم تکرار شود و دونالد گلاور علاوهبر گرفتن جایزهی بهترین سریال، با دو جایزه به خانه برود. البته که گلاور فقط به این دلیل ریاضی/آماری لیاقت بردن این جایزه را ندارد. ناسلامتی داریم دربارهی یکی از شگفتانگیزترین کمدینهای سال حرف میزنیم. با اینکه سریال چهار شخصیت اصلی دارد، اما شاید نقش او به عنوان ارنست، یک جوانِ صادق اما با خصوصیاتِ اخلاقی متضاد بهترینشان باشد. او مدام از این میگوید که دارد تمام تلاشش را برای بهتر کردن زندگی خانوادهاش میکند، اما هنوز در باشگاههای شبانه ول میچرخد و تا لنگ ظهر میخوابد. سعی میکند تا در فضای رپ به جایی برسد، اما هنوز توانایی قبول کردن تمام لازمههایش را ندارد. او فقط به سادگی میخواهد زندگی کند، در حالی که به نظر میرسد دنیا تمام تلاشش را میکند تا زندگی سادهی او را برایش کوفت کند. هنرنمایی گلاور روحِ «آتلانتا» است.
بهترین بازیگر زن نقش مکمل تلویزیون
اولیویا کولمن برای «مدیر شیفت شب»
لینا هیدی برای «بازی تاج و تخت»
کریسی متز برای «این ما هستیم»
مندی مور برای «این ما هستیم»
تندی نورتون برای «وستورلد»
از آنجایی که در این رشته تمام نقشهای مکملِ سریالهای کمدی و درام و مینیسریال و فیلم در هم ترکیب شدهاند، برنده کسی است که بهیادماندنیترینشان باشد. چندتا برندهی احتمالی وجود دارد. مثلا مندی مور میتواند به خاطر «این ما هستیم» گوی طلایی را به چنگ بیاورد و حداقل یک جایزه برای این سریال تحسینشده به همراه بیاورد، اما تقریبا همهی تحلیلگران معتقدند که تندی نورتون به خاطر بازی در نقشِ روبات شورشگری در «وستورلد» برندهی این رشته خواهد بود. نقشی که به مرور زمان مهمتر و مهمتر شد و در مرکز توجه قرار گرفت. در سریالی که پر از بازیهای درگیرکننده و سرشار از ریزهکاری از کاراکترهای روبات است، تندی نورتون شاید بهترینشان باشد. طبیعتا این خبر بدی برای لینا هیدی است. کسی که بعد از بازی کردن به جای سرسی لنیستر برای سالها، بالاخره در جریان فصل ششم فرصت پیدا کرد تا در حد قهرمانانی مثل جان اسنو و دنریس تارگرین در مرکز توجه قرار بگیرد و با پوشیدن آن لباس سیاهِ لعنتی دست به حرکاتی بزند که زاویهی جدیدی از کاراکتر او را به نمایش میگذاشت. پیروزی لینا هیدی قطعی بود، اگر تندی نورتون در نقش یک زن شورشی دیگر اینقدر عالی نبود.
بهترین بازیگر مرد نقش مکمل تلویزیون
استرلینک کی. براون برای «مردم علیه اُ.جی سیمپسون: داستان جنایی امریکایی»
هیو لوری برای «مدیر شیفت شب»
جان لیثگو برای «ملکه»
کریستین اسلیتر برای «مستر روبات»
جان تراولتا برای «مردم علیه اُ.جی سیمپسون: داستان جنایی امریکایی»
اول از همه از آنجایی که کریستین اسلیتر پارسال برنده شد، شانس او برای تکرار پیروزیاش صفر میشود. مخصوصا با توجه به رقبایی که دارد. هیو لوری هم درست مثل اسلیتر، ستارههای تلویزیونی هستند که خارج از برند شناختهشدهشان حضور پیدا کردهاند. پس، لوری هم این شانس را دارد تا مثل اسلیتر مورد توجه قرار بگیرد. اما مدعیهای جدیتر دو نامزد «مردم علیه اُ.جی سیمپسون» هستند. جان تراولتا در نقشی که اگرچه باز دوباره تواناییهای این بازیگر که از دوران اوجش فاصله گرفته بود را به نمایش گذاشت، اما در هیاهوی ستایش از این سریال چندان مورد توجه قرار نگرفت. اما این بازی محکم استرلینگ کی. براون در نقش کریس داردن بود که او را به قهرمانِ رومانتیکِ سریالی تبدیل کرد که سعی میکرد چنین قهرمانانی نداشته باشد. او لیاقتِ جایزهی امیاش را داشت و لیاقت این یکی را هم دارد.
بهترین بازیگر زن مینیسریال یا فیلم تلویزیونی
سارا پاولسون برای «مردم علیه اُ.جی سمپسون»
فلیسیتی هافمن برای «جرایم امریکایی»
کری واشنگتن برای «تایید» (Confirmation)
رایلی کیئو برای The Girlfriend Experience
شارلوت رمپلینگ برای «آسمان لندن» (London Sky)
با توجه به طبیعت گلدن گلوب که همیشه معروف به رو دست زدن بوده است، امکان اینکه شارلوت رمپلینگ کارش به استیج بکشد (مخصوصا با توجه به اینکه پارسال برای «۴۵ سالگی» نامزد نشده بود) وجود دارد، اما راستش را بخواهید این رشته در کنار پیروزی «لا لا لند» به عنوان بهترین فیلم کمدی/موزیکال، راحتترین رشته برای پیشبینی است. و برنده هم کسی نیست جز سارا پاولسون. داریم دربارهی هنرنمایی کسی حرف میکنیم که بهترین هنرنمایی کل سریالش را ارائه داده است و نقطهی جاذبهی یکی از بهترین اپیزودهای تلویزیون در سال ۲۰۱۶ بوده است. آسمان به زمین بیایید، سارا پاولسون بیبرو برگرد برنده است.
بهترین بازیگر مرد مینیسریال یا فیلم تلویزیونی
تام هیدلسون برای «مدیر شیفت شب»
کورتنی بی. ونس برای «مردم علیه اُ.جی سیمپسون»
ریز احمد برای «شب حادثه»
جان تورتورو برای «شب حادثه»
برایان کرنستون برای «تمام راه» (All the Way)
عجب لیستی! اگر قرار باشد یک برندهی مطلق را انتخاب کنم، آن جان تورتورو در درام جنایی ریچارد رایس و استیون زیلیان است. او در نقش جان استون، وکیل خوشزبانی که از بیماری پوستی رنج میبرد، به درون تمام سکانسهایی که حضور دارد، زندگی و شوخطبیعی تزریق میکند. سخنرانی پایانیاش در اپیزود آخر یکی از استثناییترین سکانسهایی است که در تمام سریالهای امسال دیدهام. این از آن هنرنماییهایی است که بدون آن، احساساتِ زیرمتنی سناریو استخراج نمیشدند. البته نقش ریز احمد به عنوان کسی که حالوهوای تاریک و غمانگیز نیمهی دوم سریال را تعریف میکند، میتواند عیشِ احتمالی تورتورو خراب کند. اما در حال حاضر باد در جهتِ کورتنی بی. ونس میوزد. کسی که در سپتامبر گذشته برای همین نقش برندهی امی شد. البته که امی و گلوب همیشه در یک راستا حرکت نمیکنند، اما تصور اینکه ونس به خاطر هنرنمایی یگانهاش در «اُ.جی» مورد توجه قرار نگیرد سخت است.
Zoomg