چرا باید به تماشای سریال The Leftovers بنشینید؟
آخرالزمان پدیدهای است که تاکنون تئوریها و داستانهای بسیار زیادی در مورد آن شنیدهایم؛ از اعتقادات دینی بگیرید تا ایدههایی که در قالب داستانهای فانتزی بیان شده است. اما به این فکر کنید که چگونگی آخرالزمان مسئله نیست، مهم نیست شاهد ظهور ناجی بشریت باشیم و یا شیوع یک بیماری مرگبار در جهان را ببینیم، بلکه مسئله اصلی به دوران پس از آن بر میگردد، اینکه زندگی انسانها چه تغییراتی میکند، نه در ظاهر که اکثر آثار دیگر صرفا به این بُعد پرداختهاند، بلکه در درونیات که سریال “باقیماندگان” (The Leftovers) به طور مسحورکنندهای به سراغ بررسی آن رفته است.
اگر از طرفداران سریال “گمشدگان” (Lost) هستید، اگر مجذوب نمایش متافیزیک در آن شدید، پس سریال باقیماندگان برای شما خلق شده، اثری که از قضا توسط یکی از سازندگان ارشد گمشدگان یعنی “دیمون لیندولف” ساخته شده است. در این مقاله میخواهیم نمایی کلی از سریال “باقیماندگان” را به شما بدهیم، نمایی از اینکه چرا این اثر یکی از ارزشمندترین و محترمترین و متاسفانه مهجورترین آثار خلق شده تا به امروز است و چرا باید به تماشای آن بنشینید.
در روز 14 اکتبر، در رویدادی که “عزیمت ناگهانی” نامیده می شود، طی یک لحظه، دو درصد از مردم کره زمین به طور ناگهانی ناپدید میشوند، هیچ همگونی و هارمونی نیز بین ناپدیدشدگان وجود ندارد، از نوزاد و بچه و پرستار و رئیس جمهور و حتی پاپ بگیرید تا یک زن خانهدار، همه و همه در یک لحظه ناپدید میشوند. احتمالا در چنین لحظهای، انتظار هر بیننده سوق دادنِ سریال به یک داستان علمی تخیلی هیجانانگیز است تا چرایی این ناپدید شدن را درک کنیم، اما سورپرایز باقیماندگان دقیقا در اینجاست، سریال به دنبال چرایی این “عزیمت ناگهانی” نیست، بلکه به بررسی تاثیرات این رویداد، بر زندگی 98% از انسانهای باقی مانده میپردازد.
همانطور که گفتیم، باقیماندگان توسط یکی از خالقان “گمشدگان” ساخته شده است و الهامبرداریها و شباهتهای بین این دو غیرقابل انکار است. در گمشدگان اتفاق، سقوط هواپیما است و نتیجهاش به تصویر کشیدن روابط انسانی بین باقیماندگان و مرور گذشتههای آنها و تاثیراتشان بر زمان حال. در “بازماندگان” نیز اتفاق “عزیمت ناگهانی” است و نتیجهاش به تصویر کشیدن روابط انسانی باز هم بین باقیماندگان، اما نه باقیماندگان یک جزیره، بلکه باقیماندگانِ جهان!
خب اکنون بیایید از سریال عبور کنیم و به زندگی خود بپردازیم، تصور کنید چنین اتفاقی در جهان ما رخ دهد، واکنش ما در مقابل آن چیست؟ مثلا اگر یک انسان مذهبی باشیم واکنش ما در مقابل پدیدهای که کاملا برخلاف اعتقادات و پیشبینیهای دینی برای آخرالزمان است، چه خواهد بود؟ در سوی مقابل اگر یک انسان ضددین و وابسته به علم باشیم، واکنش ما به رویدادی که علم هیچ دلیل و چرایی برای آن نمیتواند قائل شود چه خواهد بود؟ در نمایی کوچکتر، اگر مادری فرزند خود را زمانی که در آغوش گرفته و پدری فرزندش را در هنگام بازی ناپدید شده ببیند، این رویداد چه تاثیری را روی زندگی آنها خواهد گذاشت؟
پاسخ به این سوالات سخت است اما یقینا برای هر یک از مردم یک پوچی و بنبست را به دنبال خواهد داشت. عزیمت ناگهانی اولین نتیجهای که در جهان به بار میآورد، از بین رفتن تمامی اعتقادات است. با عزیمت ناگهانی نه تنها دین و مذهب از اعتبار میافتد بلکه حتی علم نیز توانایی پاسخگویی به چرایی آنرا ندارد. با عزیمت ناگهانی نه تنها وجود خدا زیر سوال میرود، بلکه بواسطه زیر سوال رفتن علم، عدم وجود خدا نیز زیر سوال میرود. 98 درصد از مردم جهان باقی ماندهاند اما به یک انسان دیگر تبدیل شدهاند، انسانهایی که در یک لحظه “اعتقادات” خود را از دست میدهند.
اما واکنش مردم به از دست دادن باورها و تمام اعتقاداتی که بواسطه آنها جایگاه خود در جهان را ترسیم کرده بودند، چیست؟ نتیجهی چنین جهانی چه خواهد بود؟ “باقیماندگان” به اشکال مختلف این شرایط را نشان میدهد؛ مثلا به وجود آمدن فرقهای به نام “باقیماندگان گناهکار”، کسانی که لباس سفید بر تن کرده، روزه سکوت اختیار کرده و فقط سیگار میکشند و سعی دارند به مردم جهان بگویند نباید عزیمت ناگهانی و دردها و مشکلات فراموش شود. نتیجهاش گروهی از انسانها میشود که اعتقاد دارند که آزمایشات تسلیحاتی عامل ناپدید شدن انسانهاست. نتیجهاش عدهای از انسانهای دیندار است که اعتقاد دارند که این یک آزمایش از سمت خداوند است و البته نتیجهاش ظهور کردن شخصی است که ادعای پیامبری و شفای درد و مشکلات مردم را دارد! فکرش را بکنید با چه جهانی طرف هستیم! جهانی که مردم برای جبران باورها و از دست دادههای خود، به باورهایی خودساخته پناه میبرند و عده کمی هستند که کماکان رویکرد پیشین خود را دارند.
اکنون در این جهان ، داستان سریال با محوریت شخصیت “کِوین گاروی” آغاز میشود، رئیسِ پلیس شهر میپلتون در حومه نیویورک که همسرش به عضویت فرقهی “باقیماندگان گناهکار” در آمده است، فرزندش “تام” اسیر شخصی شده است که ادعای پیامبری کرده و دخترش “جیل” نیز در این شرایط کاملا به یک انسان افسرده تبدیل شده است. شخصیتهای مهم دیگر سریال چه کسانی هستند؟ از کشیشی به نام “مت” بگیرید که با وجود فلج شدن همسرش طی یک تصادف در همان روز 14 اکتبر، کماکان اعتقادش به خدا را از دست نداده تا خواهر مت یعنی “نورا” که در اتفاقی نادر طی “عزیمت ناگهانی” همسر و 2 فرزند کوچکش را از دست داده، چیزی که از بین هر 128 هزار انسان برای یک نفر افتاق افتاده است.
فصل ابتدایی سریال به کاوش و بررسی روابط بین این شخصیتها میپردازد، از یک سو ما بخوبی ما “کوین” آشنا میشویم و کاملا چالشهای روانی او را درک میکنیم. “کوین” در روند داستان با چند چالش روبهروست. فرقهی “بازماندگان گناهکار” کسانی را که درد و رنج بیشتری دارند را شناسایی کرده و از آنها برای حضور در فرقه دعوت میکنند. حضور در فرقه به معنای فروپاشی خانواده و کنار گذاشتن تمامی تعلقات است به همین دلیل مردم شهر نسبت به فرقه رویکرد تهاجمی دارند و “کوین” به عنوان رئیس پلیس نقص واسط آنها را ایفا میکند. او از یک سو باید جلوی فرقه برای انتشار عقایدشان را بگیرد و از سوی دیگر همسرش عضو این فرقه است و نمیتواند آنطور که باید، رویکرد تهاجمی داشته باشد.
به کنار این موارد، اتفاقات ماوراطبیعهای که در زندگی کوین رخ میدهد را نیز نباید کنار گذاشت. همانطور که گفته شد، متافیزیک در “گمشدگان” با قالبی دیگر در “باقیماندگان” پیاده شده است و به هیچ عنوان جنبهی ظاهری و دکوراتیو ندارد و کاملا در راستای القای معنا و مفهوم سریال است. وجود این عناصر متافیزیک در روند داستانی سریال، کاملا حسی دوگانه از واقعیت و خیال را ارائه کرده و هر احتمالی را در جهان برای شما متصور میکند، کاملا به مثابه جهان عجیب و غریب و حقیقی که در آن زندگی میکنیم.
در کنار کوین، به واقع تمامی شخصیتهای محوری نیز داستان، زندگی و پیشینهی خود را دارند و هر یک جای بحث و گفتگو را باز میگذارند. مثلا شخصیت “مت” که کشیش شهر است، برای من بسیار قابلباور و محترم بود، کسی که با وجود فلج شدن همسر، مشکلات مالی و رویگرداندن مردم از دین، اعتقاد و باور خود را از دست نداده است و یا خواهرش “نورا” که همسر و دو فرزندش را از دست داده و اکنون به شکل تکاندهندهای دنبال راهی است برای زندگی کردن، برای مثبتاندیش بودن اما یادمان نرود که دستیابی به هدف در زندگی بسیار سخت است و “باقیماندگان” این موضوع را اثبات میکند.
نمیتوانم زیاد از روند داستان بگویم اما “باقیماندگان” سه فصل و 28 قسمت دارد اما به طور غافلگیرکنندهای هر فصل دارای یک اتمسفر و شیوهی روایت است، باز هم مشابه چیزی که در “گمشدگان” دیده بودیم! این رویکرد موجب گشته که روند سریال برای شما در عین غیرقابل پیشبینی بودن و عمیق بودن، سرگرمکننده باشد و در ذهن مخاطب امروزی کار کند.
خب دیگر خودتان تصویر کنید که سریال با این ستینگ و جهانسازی و با این شخصیتها باید چقدر تلخ باشد اما اینجاست که “باقیماندگان” در تله گرفتار نشده و به یک تجربهی صرفا تلخ و تاریک تبدیل نمیشود. تکتک این انسانها هنوز هم سعی دارند زندگی کنند، زندگی هنوز در جهان برقرار است، عشق هنوز وجود دارد و باقیماندگان محلی برای نمایش چالشها و تضادهای درونی و روانی انسانها و تلاش آنها برای ادامهی زندگی است.
مردمی که در جهان باقیماندگان زندگی میکنند، شاید کاملا تحت تاثیر حادثهی 14 اکتبر قرار گرفته باشند اما از نظر من، این مردم خود ما هستیم. کسانی که برای زندگی کردن به دنبال معنا میگردیم، به دنبال بهانههای مختلفی هستیم و هر یک نیز به یک چیز پناه میبریم. یکی به دین، یکی به شغل، یکی به علم، یکی به هدفی بلندمدت و دیگری به یک شخص. اما در این مسیر قطعا به جاهایی میرسیم که نمیتوانیم پاسخ تمام سوالاتمان را بدهیم، نمیدانیم جایگاه ما در زندگی و جهان چیست و این منجلاب را “باقیماندگان” به زیبایی هر چه تمامتر و به دور از هرگونه شعارزدگی نشان داده است.
جدای از این بحث، سریال یک درام فوقالعاده قوی و سرگرم کننده است، به مانند چیزی که در گمشدگان (Lost) دیده بودیم (و شاید کاملتر از آن)، پرداخت بسیار کامل و مناسبی برای هر شخصیت صورت گرفته است و نمایش روابط بین آنها و نقش آنها در جهانِ داستانی سریال، لحظاتی سرگرمکننده را برای شما رقم میزند که در میان آن به وفور شاهد لحظاتی تکاندهنده و بهیادماندنی خواهید بود که شوق و لذت شما برای ادامهی داستان را افزایش میدهد.
در آخر “باقیماندگان” از نظر من یک جانشین شایسته برای دیدگاه و رویکردی است که یک دههی قبل با سریال “گمشدگان” شاهدش بودیم، اثری قابلاحترام و ارزشمند که به زیباترین شکل ممکن چالشهای انسانِ امروز و جهان را به تصویر میکشد و در این راه به هیچ عنوان در ورطهی شعارزدگی گرفتار نمیشود. “باقیماندگان” با یک شوک به موقع و مناسب، تمامی اعتقادات ما را زیر سوال میبرد اما این زیر سوال بردن به معنای کنار گذاشتن آنها نیست، بلکه سعی در سوق دادنِ نگاه ما به جلوهای کاملتر از زندگی را دارد. طرح و مضمون و درونمایهی باقیماندگان تجربیاتی را رقم میزند که یقینا میتواند با نگاهی درست از جانب مخاطب، آنرا به یکی از ارزشمندترین و بهترین سریالهای تلویزیونی تبدیل کند.
نویسنده: سینا ربیعی