خانه ورزش اخبار ورزش کارواخال: همیشه رؤیای بازی در رئال مادرید را داشتم؛ فرار بیل مقابل بارسلونا را فراموش نمی کنم

کارواخال: همیشه رؤیای بازی در رئال مادرید را داشتم؛ فرار بیل مقابل بارسلونا را فراموش نمی کنم

0

محصول آکادمی باشگاه رئال مادرید که حالا به تیم اصلی راه یافته و یکی از مهره های کلیدی به شمار می رود، به طور کلی در مورد کارنامه حرفه ای خود گفت:

تحطیلات:

شخصی که امروز هستم، به خاطر والدینم است. به خاطر ارزش هایی که آنها از بچگی به من یاد دادند. تلاشی که برای رسیدن به خانه و انجام تکلیف ها و همچنین تمرین داشتم را مدیون آنها هستم. امتحان انگلیسی را به یاد می آورم که به مادرم گفتم خیلی عالی نوشتم اما وقتی ۹،۷۵ گرفتم، شروع به گریه کردم و همیشه از شکست متنفر بودم. در آن زمان، به یاد دارم که عادت کرده بودم ساعت ۹:۳۰ به مدرسه بروم و همیشه ۱ ساعت و نیم زودتر می رفتم تا فوتبال بازی کنم. هرگز عادت نداشتم که در سالن غذاخوری برای خوردن ناهار بمانم و همیشه به مادرم می گفتم که اجازه دهد در وقت استراحت فوتبال بازی کنم.

زانوبند:

عادت کرده ام که با آنها بازی کنم. همیشه با زانو هایی زخمی به خانه می آمدم و مادرم برای محافظت از من زانوبند خریده بود.

لمنس، اولین تیم او:

من بسیار رقابت طلب بودم و به تنهایی در خط دفاع می ایستادم و بازی ها را خیلی جدی می گرفتم. والدینم خیلی از دستم عصبانی بودند و یک روز وقتی تیمی مقابل ما مساوی کرد، با عصبانیت زمین بازی را ترک کردم و به پدرم گفتم که به خانه می رویم. او به من گفت که اگر نمی خواهم بازی کنم، باید بمانم و بازی را تماشا کنم. این یکی از بهترین درس های زندگی ام بود.

رشد و ترقی با کاستیا:

دو سالی که در کاستیا سپری کردم، با رختکنی که داشتیم، از بهترین سال های زندگی ام بود. ما یک عضو نزدیک و متحد بودیم و این در زمین نیز نمایان بود.

پیش فصل با رئال مادرید:

آخر هفته من با ۱۲ یا ۱۳ نفر از دوستانم به استخر های طبیعی رفتیم و من خراش بزرگی برداشتم و ۴ یا ۵ بخیه خوردم. وقتی در حال بخیه زدن بودند، فهمیدم که نمی توانم سفر کنم. آن لحظه برای من ناراحت کننده بود چون برای مدتی طولانی اینجا بودم و اولین بازی خیلی از بچه ها را دیده بودم و خودم هنوز در انتظار بودم.

۱۰ سال حضور در مادرید و انتظار برای انجام اولین بازی واقعاً سخت بود. من در کاستیا عملکرد خوبی داشتم، گل می زدم، پاس گل می دادم… تصور می کردم که اگر قراردادم را تمدید کنم فرصت بازی پیدا خواهم کرد اما گینس چیز دیگری گفت و توضیح داد که فرصت انتقال به آلمان را دارم. گفتم که می خواهم بروم، اما باید بازی کنم، و او گفت که بازی خواهم کرد اما باید جایگاه خود را به دست آورم.

دوران حضور در آلمان:

سخت ترین قسمت، خداحافظی با خانواده ام بود. تصمیم گرفتم که در دوسلدورف زندگی کنم چون آنجا یک دوست قدیمی را می شناختم و تنها نمی ماندم. وقتی آنجا هستید، دلتنگ همه چیز می شوید. به یاد دارم که یک بار دوستانم برای ملاقات آمدند و خانه ام کوچک بود اما همگی آنجا ماندیم و آنها را به رستورانی بردم که غذای اسپانیایی خوردیم.

بازگشت به رئال مادرید:

آنها به دنبال من بودند و من هم عالی کار کرده بودم. به یاد دارم که یک شب به صرف شام بیرون رفتیم تا در مورد فعال کردن بند بازخرید صحبت کنیم و با خنده ای گوش تا گوش آنجا نشسته بودم. فکر نمی کردم که روز معارفه ام آنقدر سخت باشد، خیلی احساسی بود. در نهایت، آنها کمک کردند که من به رؤیای خود برسم. کلیشه ای به نظر می رسد اما خیلی خوش شانس بوده ام، چون رؤیای بازی در اینجا را داشتم.

کوپا دل ری ۲۰۱۴:

آن اولین عنوان قهرمانی ام بود، و خیلی خوب فرار بیل را به خاطر می آورم. اولین قهرمانی من با غلبه بر بارسلونا به دست آمد… چیز بیشتری نمی توانم بخواهم.

درگذشت پدربزرگ:

روز های سختی بود، پدر بزرگم چند ماهی تحت مراقبت های ویژه بود و من رنج کشیدن پدرم را می دیدم. این هم بخشی از زندگی است، او به استراحت نیاز داشت. او یک روز قبل از بازی با والنسیا درگذشت و مربی از من پرسید که آیا می توانم بازی کنم – و من گفتم که مسلماً می توانم. هرگز آن یک دقیقه سکوت در برنابئو را فراموش نمی کنم.

لیسبون:

آن دقیقه ‘۹۳ حیاتی بود و فکر می کنم پس از آن همگی دستان خود را روی جام حس می کردیم و ملکه ذهنمان شد. شروع به گریه کردم و ذهنم خالی شد، همه هواداران و خانواده تان را می دیدید… فکر نمی کنم چیزی قابل مقایسه با اولین قهرمانی شما باشد و رئال مادرید بعد از ۱۲ سال فاتح این عنوان شد.

میلان:

سعی کردم خود را تا پایان بازی نگه دارم، اما با هر پاسی که می دادم درد را حس می کردم. این حس از دقیقه ‘۱۸ شروع شد، سپس در نیمه دوم واقعاً احساس ناراحتی می کردم و نمی خواستم خودخواه باشم و حس کردم که دنیلو می تواند بهتر کار کند. روز ناراحت کننده ای بود چون می دانستم که عنوان قهرمانی درست آنجاست.

سوپرکاپ:

فوتبال همیشه به شما فرصت دومی می دهد. کل بازی را با سوراخی در کفشم بازی کردم چون پایم تاول زده بود اما در نهایت به گل رسیدم.

برنامه نود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *