نویسنده‌ی مجله اینترنتی اینترویو، اِما براون، با تراویس فیمل، بازیگر کاریزماتیک سریال «وایکینگ ها» مصاحبه ای انجام داده که شرح آن را می توانید در ادامه متن بخوانید.

براون: می‌توان گفت تراویس فیمل انسان بسیار خوش مشرب و راحتی است. مودب و مهربان است و خیلی راحت جهت گفتگو را به سمت خود شما برمی‌گرداند و سوالاتی می‌پرسد، مانند “اهل کجایی؟ محل زندگیتو دوست داری؟ می‌خوای برای همیشه به اونجا برگردی؟” و از این قبیل سوال‌ها. در یک روز بارانی در نیویورک با تراویس ملاقات می‌کنیم، او کوچکترین فرزند خانواده بوده و دو برادر بزرگتر از خودش دارد.

فیمل در مزرعه ای در استرالیا بزرگ شده و قبل از آنکه برای بازیگری به لوس آنجلس برود، مدتی در لندن زندگی کرده است. حرفه او با انتخاب‌های غلطی آغاز شد و به همین دلیل در اوایل سال ۲۰۰۰ به مدل شدن روی آورد تا بتواند ویزای آمریکایش را تمدید کند. ولی از چهار سال پیش که او بازی در نقش راگنار لوتبروک، قهرمان سریال “وایکینگ‌ها” را بر عهده گرفته، اوضاع بهتر شده است. در سال گذشته او در کمدی اسکروبال “نقشه مگی” اثر ربه‌کا میلر بازی کرد و در فیلم اقتباسی “وارکرفت: سرآغاز” از روی بازی ویدئویی به همین نام نیز، نقش آفرینی نمود که با آنکه در آمریکا موفقیتی نداشت، ولی در خارج از این کشور حدود ۴۰۰ میلیون دلار فروش داشت. وی به تازگی بازی در فیلم “به پیت تکیه کن” در کنار هنرپیشه‌هایی مانند کلوئی سوینی و استیون بوشمی، ساخته اندرو هی را به پایان رسانده و پروژه فیلم “در جستجوی استیو مک‌کوئین” با فارست ویتاکر و لیلی ریب را نیز تمام کرده است. سال آینده او را در مقابل ساموئل ال. جکسون در فیلم ‌‌”وارونگی” خواهیم دید.

 

سریال “وایکینگ‌ها” پروژه ای است که همچنان هیاهو حول و حوش آن زیاد است. مدتها است که شایعه شده بالاخره پسران راگنار جای او را می‌گیرند و پس از اپیزود فینال نیمه فصل در ماه آوریل، به نظر می‌رسید که وقت آن رسیده است. هفت ماه پیش که راگنار را دیدیم، برادرش رولو او را در مبارزه لت و پار کرد و از حکومتش کناره گیری کرد. ولی حالا راگنار بازگشته و به دنبال انتقام است.

اِما براون: در مورد «وایکینگ‌ها» همیشه می‌گفتی که پسرهای راگنار بزرگتر و بهتر از او خواهند شد. آیا این چیزیه که از همون ابتدای کار با خالق سریال درباره اش حرف زدی؟

تراویس فیمل: در تاریخ همینطور بود و اونها کارهای بهتری انجام دادن، ولی آره، قرار بود من فقط یک سال در این سریال باشم. قرار بود من در آخرین اپیزود سال اول بمیرم، ولی اینطور نشد؛ کمی‌بیشتر موندم. بازیگران جوان بسیار خوبی نقش پسرهای منو بازی می‌کنن. خیلی از سریال‌ها خیلی زود تکراری میشن، ولی من فکر می‌کنم عالیه که جوونا وارد میدان میشن. اونا جان دوباره ای به سریال می‌دن و کاراکترهای باحالی برای مخاطبین می‌سازن تا اونارو دنبال کنن. امیدوارم مردم از این فصل واقعاً لذت ببرن. این جوونا محشرن. من خیلی هیجانزده ام که ببینم مخاطب با چشم خودش ببینه که این جوان‌ها چه کارهای خوبی از آب درآورده ان.

 

براون: منظورت قتل و غارتگریه؟

فیمل: بله. تاراج کردن و به یغما بردن عزیزترین چیزهای مردم.

براون: شنیدم باید خیلی مواظب ایوار بی استخوان باشی.

فیمل: آره، اون کاراکتر معرکه ایه – کاراکتری عالی در تاریخ. همه اونها قراره کارهای خیلی جالبی بکنن، ولی ایوار کاراکتری بسیار تاریخیه و قطعاً نقش خیلی خوبی خواهد داشت و هنرپیشه جوان توانمندی نقششو بازی می‌کنه. فکر کنم مخاطب عاشقش بشه.

براون: بعد از تموم شدن نقشت، دلت برای راگنار تنگ میشه؟

فیمل: نه. دلم برای همکارا و ایرلندی‌ها تنگ میشه. خیلی می‌خندیدیم سر این پروژه.

براون: محل زندگیت در ایرلند رو ترک می‌کنی؟

فیمل: نه، من توی یه کلبه کوچک می‌مونم و هر وقتی که دلم بخواد میرم اونجا. من کنار یه دریاچه کوچک زیبا زندگی می‌کنم، کنار یه خانواده ایرلندی دوست داشتنی که همیشه در حال ماهیگیری هستن. این کشور یکی از زیباترین کشورهای دنیاست و مهربون ترین آدمایی که به عمرم دیدم داره.

براون: چطور با این خانواده آشنا شدی؟

فیمل: ما اونجا فیلمبرداری داشتیم. بعضی روزها حتی می‌تونم یه قایق بردارم و برم اونطرف دریاچه رو ببینم. روی اون دریاچه خیلی فیلمبرداری کردیم. سال اول اونجا کمپ زدیم – یه کمپ وایکینگی درست روی محل زندگی اونها.

براون: در گذشته گفته بودی که بیشتر همکارها قبل از اینکه کار در این سریالو شروع کنن، همدیگه رو می‌شناختن.

فیمل: اونجا این صنعت دنیای کوچکی داره. خیلی از اونها در سریال “تودورها” و “شجاع دل” با هم کار کرده بودن. اونا تیم خیلی خوبی هستن. نمی‌تونستیم جای دیگه ای این سریالو بگیریم.

براون: به همین دلیله که می‌خوای با مل گیبسون کار کنی؟ همه شون درباره «شجاع دل» برات خاطره تعریف می‌کردن؟

فیمل: (می‌خندد) نه، نه، من همیشه عاشق مل گیبسون بودم. فکر می‌کنم اون خیلی باحاله. عاشق روحیه ای هستم که وارد هر کاری می‌کنه. و اینکه اونم مثل من استرالیاییه. خیلی دوست دارم باهاش کار کنم.

براون: تعصب به استرالیا باعث میشه اینو بگی یا فقط خود مل گیبسون رو دوست داری؟

 

فیمل: معلومه که به استرالیا تعصب دارم. جایی که بزرگ شدم رو دوست دارم. به نظر من آدما با کسانی که زادگاه مشترکی باهاشون دارن، نقاط مشترک زیادی پیدا می‌کنن.

 

براون: وقتی بچه بودی، فکر می‌کردی که وقتی بزرگ شدی قراره مزرعه دار بشی؟

 

فیمل: آره، هنوزم همچین فکری می‌کنم.

 

براون: پدر و مادرت هنوز مزرعه شون رو دارن؟

فیمل: همین چند وقت پیش فروختنش. هفته بدی رو گذروندم. هشتم دسامبر مزرعه رو تخلیه کردن. نمی‌دونم وقتی برگردم می‌خوام چیکار کنم. یه چادری چیزی می‌گیرم. یا خونه رفیقم می‌مونم. همه رفیقام هنوز اونجا مزرعه دارن.

براون: پدر و مادرت از اینکه هیچکدوم از بچه‌هاشون اداره مزرعه رو به عهده نگرفتن ناامید شدن؟

فیمل: پدر و مادر والدین من همه شون مزرعه دار بودن. بابابزرگم مرده، اونا با یه مزرعه خیلی کوچک شروع کردن و بعدش عموم و بابام به گسترش مزرعه ادامه دادن و زمین‌های بیشتری خریدن. مامان بزرگم تا هشتاد و پنج سالگی اونجا کار کرد. حالا نود و یک سالشه. تا هشتاد و پنج سالگی قبل از اینکه شوهرش بمیره شیر می‌دوشید و بعد از اون دیگه نتونست بیرون بره. بابابزرگم پارکینسون داشت، به همین خاطر نمی‌تونست دنده عوض کنه، بنابراین مامان بزرگ تو ماشین دنده عوض می‌کرد. اون خیلی خوب نمی‌دید، به همین خاطر مامان بزرگ چشم اون هم بود. ولی مامان بزرگم هیچوقت گواهینامه نگرفت. می‌تونه رانندگی کنه، ولی هیچوقت گواهینامه شو نگرفته. اونا هر روز صبح نیم ساعت تا مزرعه رانندگی می‌کردن. بعدش بازنشسته شدن و تو شهر خونه گرفتن و بعدش از بازنشستگی دراومدن و دوباره هر روز ساعت ۵ صبح رانندگی رو شروع می‌کردن.

براون: وقتی بچه بودی، تو کارهای مزرعه خوب بودی؟

فیمل: آره، ما همیشه قبل و بعد از مدرسه شیر می‌دوشیدیم. خوشم میومد از این کار. این مدل کارو دوست دارم. ولی روزهای شنبه که مجبور بودم بعد از فوتبال برم خونه و شیر بدوشم از این کار خوشم نمیومد، ولی عاشق این کشورم. یه روز اونجا یه مزرعه می‌خرم.

براون: چجور مزرعه ای؟ مزرعه لبنیات سازی؟

فیمل: نه، فقط گاوپروری. لبنیات سازی بیخوده.

براون: سوارکاری رو کی شروع کردی؟

فیمل: ما یه پونی کوچولو داشتیم.

براون: از این شتلند‌های چاق؟

فیمل: نه. (می‌خندد) ولی یه جورایی یاد یه شتلند افتادم. فکر کنم یکی یه شتلند به مزرعه مون آورده بود، یا اینکه خیلی بچه بودم و درست یادم نمیاد. یادمه هفت یا هشت سالم بود و یه پونی سفید داشتیم. و بابام همیشه یه اسب داشت. ولی بیشتر کارهامون رو با موتورسیکلت انجام می‌دادیم، چون اونجایی که ما زندگی می‌کردیم خیلی هموار بود. من در سه سالگی یه موتور داشتم که هنوز هم داریمش.

براون: چطور شده که هنوز بازیگری رو کنار نذاشتی؟

فیمل: هنوز انقدر پول جمع نکردم که بتونم یه مزرعه بخرم. یه مزرعه بزرگ می‌خوام. همه چی تو استرالیا گرونه. متأسفانه راهی طولانی در پیش دارم. من یه برنامه دو ساله ریخته بودم که تبدیل به یه برنامه چهار ساله شد که اونم تبدیل به یه برنامه شش ساله شد. شانزده ساله که دارم سعی می‌کنم این کارو بکنم. نقشه‌ها و برنامه‌ها معمولاً طبق زمان بندی شما پیش نمیرن. وقتی مبلغ پولی که می‌خوام به دست آوردم، اون موقع میرم.

براون: کی فهمیدی که بازیگری کاریه که می‌تونی به عنوان یه شغل نان آور انجامش بدی؟

فیمل: نمی‌دونم، یه بار یه کاری گیر آوردم. شانس اینکه با انجام این کار برای یه مدت، پول دربیاری بیشتر از مزرعه داریه. نمی‌دونم چرا دارم این کار رو انجام میدم. هنوز هم دلیل اینکه چرا بازیگر شدم رو نمی‌دونم.

براون: مردم از اینکه اینو می‌گی عصبانی نمیشن؟

فیمل: برام مهم نیست. چرا باید مردم از دستم عصبانی بشن؟ فکر می‌کنن قراره ما راه درمان سرطانو کشف کنیم؟ اگر اونا از این حرف ناراحت میشن، به نظرم زیادی خودشونو جدی گرفتن؛ این فقط یه شغله. به دکترها خرده نمی‌گیرم. بازیگری چیزهای خوب زیادی داره. ولی منو تحت تأثیر قرار نمیده.

براون: در مورد بازیگری تابحال شده که دوران رکود و عدم موفقیت رو پشت سر بگذاری؟

فیمل: آره، دوازده سال اول (می‌خندد). فکر کنم برای هر بازیگری همچین اتفاقی میفته.

براون: چطور اولین نقشت رو به دست آوردی؟

فیمل: با تست بازیگری. قبل از اینکه تصمیم به دادن تست بازیگری بگیرم، چند سال کلاس رفتم. وقتی بالاخره تصمیمم رو گرفتم، رفتم لوس آنجلس تا اونجا بازیگری رو شروع کنم. بعدش به خاطر ویزا نمی‌تونستم بیشتر بمونم، بنابراین مجبور شدم مدلینگ انجام بدم (می‌خندد).

براون: نمی‌خواستی تو سریال “خانه و دوری” یا سریال‌های آبکی استرالیایی دیگه بازی کنی؟

فیمل: نمی‌خواستم هیچکس تو خونه بدونه که دارم تلاش می‌کنم بازیگر بشم. اومدم اینجا برای بازیگری تا هیچکس نفهمه. اونا تا وقتی که یه نقش تو سریال تلویزیونی شبکه WB پیدا کردم چیزی نمی‌دونستن.

براون: تا به امروز به عنوان یه بازیگر از کار با کی بیشتر از همه لذت بردی؟ تابحال با کارگردانان جالبی مثل ربه‌کا میلر کار کردی؟

فیمل: ربه‌کا رو دوست دارم. همین تازگیا با مردی به نام مارک استیون جانسون کار کردم که خیلی خوب بود. با اندرو هی کار کردم؛ که انگلیسیه. اون معرکه بود. اوایل امسال باهاش کار کردم.

براون: از چیش خوشت اومد؟

فیمل: آدم خوبیه و واقعاً جنتلمنه. مغرور نیست.

براون: آیا تابحال با آدمای متکبر و خودخواه کار کردی؟

فیمل: خیلی، خیلی زیاد.

براون: آیا به بشریت اعتقاد عمومی‌داری؟

فیمل: آره، معلومه که دارم. قطعاً.

براون: در یک دوست دنبال چه خصلت‌هایی هستی؟

فیمل: در یک رفیق، به نظرم دنبال اینم که آدم خوبی باشه. آدمای مهربون. خوش اخلاق و بذله گو.

براون: در ملاقات اول با آدم‌ها، قضاوتت در مورد اونا همیشه درست درمیاد، یا نظرتو در موردشون عوض می‌کنی؟

فیمل: فکر کنم هر دوش. این روزا مردم ظاهر خاصی دارن. بیشتر موقع‌ها تصویری که از خودشون می‌سازن همون چیزیه که هستن. دیگه آدمای متفاوتی نمی‌بینیم – مثل دوستاشون لباس می‌پوشن. عجیبه که سعی می‌کنن متفاوت باشن، ولی در نهایت درست مثل همون دار و دسته ای هستن که باهاشون می‌پلکن.

براون: معتقدی تکروی و خودگرایی مهمه؟

فیمل: آره، معلومه که مهمه – اینکه نگران نباشی دیگران چی می‌پوشن و اینجور چیزا.

براون: آیا تابحال، وقتی نوجوون بودی، در مورد این چیزا نگران شدی – اینکه مردم چه فکری درباره ت می‌کنن؟

فیمل: یادم میاد به موهام ژل می‌زدم – موهامی‌اسپایکی و دم موشی داشتم. یه مدت هم موهامو فلت تاپ زده بودم. اون موقع بین ۱۲ تا ۱۶ سالم بود.

براون: تا حالا برای کار پیدا کردن دروغ گفتی؟

فیمل: به نظر من برای به دست آوردن هر کاری باید دروغ بگی. همیشه میگیم “این فیلمنامه عالیه، من عاشقتم، تو کارگردان خیلی خوبی هستی.” به نظرم همه بازیگرا این کارو می‌کنن.

 

براون: در مورد “معلومه که می‌تونم لهجه ایرلندی رو عالی حرف بزنم” یا “من گیتاریست معرکه ای هستم” چی؟

فیمل: نه در مورد اونا هرگز دروغ نگفتم. چون خیلی زود دروغ آدم درمیاد. نمی‌خوایم که مردمو گول بزنیم.

 

براون: تا حالا مجبور شدی برای یه کاری سخت بجنگی؟

فیمل: آره. برای بیشتر کارها باید سخت بجنگی. برای کار اولم، سیزده بار تست دادم. همیشه باید برگردی پیششون، براشون نامه بنویسی. همیشه این اتفاق میفته. بخشی از این صنعت بودن کار آسونی نیست.

 

براون: اگر برادرهای بزرگترت هر دو در غرب استرالیا در معدن کارگری می‌کردن و تو مدل کلوین کلاین بودی، باهات شوخی زولاندری می‌کردن؟

فیمل: نه، اونا منو خوب می‌شناسن (می‌خندد). اونا می‌دونن که من داشتم تلاش می‌کردم ویزا بگیرم. مدلینگ باعث شد من ویزای سه ساله بگیرم. اونا فکر می‌کنن خیلی هم خنده داره این قضیه.

منبع دوفصل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *