
مصاحبه تاکز با اما استون بهدنبال موفقیتهای سال۲۰۱۶ انجام شده است و سعی دارد خوانندگان را کمی با شخصیت اصلی استون جوان بیشتر آشنا کند، شخصی که به گفته خودش از هشتسالگی وارد دنیای بازیگری شد و در ۲۸سالگی اولین جایزه اسکارش برای ایفای نقش میا در «لالا لند» را دریافت کرد.
خانم استون، اولینبار چه زمانی با جادوی موسیقی آشنا شدید؟
مادرم در نمایش موزیکال «بینوایان» بازی میکرد و در خانه تمرینهایش را گوش میکردم. او داستان کامل نمایش را برایم تعریف کرد و بعد زمانی که کار را روی صحنه دیدم متوجه علاقهام به این هنر شدم، فکر میکنم آن زمان هشتسال داشتم. در آن لحظه دنیا برای من دگرگون شد، عاشق این کار شدم، آواز خواندن برایم تبدیل به رسانهای شد که تمام احساسات درونی را با ظرافت و زیبایی بیان میکند. دریچه و رسانهای بسیار رساناتر از یک گفتوگوی ساده.

من با دنیای آثار موزیکال بزرگ شدم، سپس علاقه اصلیام به بالرین سوق پیدا کرد اما من نمیتوانستم یک بالرین شوم، متوجه هستید که!؟ من نمیتوانستم کارهایی که آنها انجام میدهند را اجرا کنم، از همینرو بازیگری برایم جدیتر و جدیتر شد و پس از مدتی مسیرم را کاملا تغییر داد.
بحث زنده کردن نقشها و خلق موجودی دیگر است، من حس میکنم توان زندگی بخشیدن به شخصیتی دیگر را دارم، این احساس را از اولین تجربههایم داشتهام و هر روز دوست دارم به تعداد آنها اضافه کنم. بازیگری در کودکی برای من مانند راهکاری بود که میتوانستم آن حجم انرژی را جایی دیگر تخلیه کنم، این برای ساخته شدن شخصیتم کمکهای زیادی به من کرد.
همیشه فکر میکنم، بازیگری مانند گونهای تراپی(درمان) است بهخصوص برای کودکان، از این لحاظ که من خروجی مطمئنی برای خالی کردن تمام هراسها و وحشتهایم داشتم. بودن روی صحنه تئاتر در دوران کودکی باعث شد من با قدرت بیشتری با ترسهای زندگی واقعیام روبهرو شوم.
ما هر بار یکی از سکانسهای موزیکال اثر را تکرار میکردیم من دردم را فراموش میکردم و زمانی که فیلمبرداری تمام میشد تازه یاد مشکل جسمانیام میافتادم. از سویی دوست داشتم همه چیز از لحاظ تکنیکی درست پیش برود و همین باعث میشد تلاش بیشتری انجام دهم.
این عمل را میتوان شیوه حرفهای برای رهایی از درد تلقی کرد؟
بله ولی من قصد ندارم این مسئله را مطرح کنم که بازیگری گونهای درمان برای اضطراب و رنج است اما وقتی شما اضطراب دارید باعث میشود که بیشتر فکر کنید و این فکر کردن بیش از حد برای همه چیز باعث میشود که شما ترسو شوید. برای مثال من چند سال پیش تجربه موزیکالی دیگری در تئاتر داشتم که باید در آن تکخوانی میکردم و در مرکز توجه قرار میگرفتم، آن زمان به هر دری میزدم که از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کنم اما در «لالا لند» قضیه فرق میکرد، من در قالب شخصیتی با نام میا زندگی میکردم؛ شخصی که در زمانهایی شروع به آوازخواندن میکرد و با این تفکر توانستم صحنههای موزیکال فیلم را اجرا کنم.

دقیقا، انرژیای که میتواند در راههای بسیار مثبت استفاده شود، مانند نویسندگی و یا هر هنر خلاقانه دیگری. این نیرویی است که از درون من نشأت میگیرد و بهصورت کامل مربوط به خودم میشود؛ قدرتی که میتوانم در مواقع ضروری از آن استفاده کنم. هیچ فیلم یا هنر دیگری نباید روی چنین موهبتی تاثیر بگذارد زیرا این مسئله یک نیروی درونی است برای رهایی از مشکلاتی که میتواند بسیار آزاردهنده باشد.
به نظر میرسد صدمات زیادی از این جریان دیدهاید؟
بله، من نسبت به هر اتفاقی واکنش زیادی نشان میدادم. زمانی نکتهای من را تحت تاثیر قرار میداد مدتها با آن کلنجار میرفتم، این مسئله در زمانهایی که اشتباهی انجام میدادم و یا در کاری ناموفق بودم دیگر کشنده میشد. میدانید من هم در هر صورت انسان هستم و مرتکب اشتباهاتی میشوم، شما درحقیقت دوست ندارید در کاری ناموفق باشید، دوست ندارید گند بزنید و مانند یک انسان خوب علاقهای به ناراحت کردن دیگران ندارید اما ناخواسته در چنین موقعیتهایی قرار میگیرید و باید قادر باشید آن را کنترل و بعد مدیریت کنید. اگر انسان ضعیف و حساسی باشید تمام این مسائل برای شما مهم میشود و قادر به انجام واکنشی مناسب نخواهید بود.
بله، فکر میکنم همه ما در چنین موقعیتهایی قرار میگیریم.
مطمئن باشید که همین طور است، نمیخواهم این سخنان به نظرتان متکبرانه بیاید ولی من با تجربهای که در بازیگری بهدست آوردم این نکته را کشف کردهام که هیچ چیز ابدی نیست، روزی من هم زندگی را ترک میکنم و این بخشی از زندگی همه ما خواهد بود. در حال حاضر علاقه زیادی به کشف دریچههای جدیدتر دارم، عاشق زندگی هستم و با استفاده از تمام این آموختهها و شیوهها میخواهم زندگی شادی داشته باشم، نکته اینجاست که همواره چیزهای زیاد دیگری برای آموختن وجود دارد.
دوفصل