پیچ و تابی عظیم، پایان سریال اصلی را بازنویسی می کند و هر آنچه که تا این لحظه فکر می کرده اید که می دانید را به باد می دهد، پس بهتر است که آنها را فراموش کنید. با نقد و بررسی قسمت ۵ فصل ۵ سریال Prison Break (فرار از زندان) همراه با ما باشید.
بعد از اینکه قسمت قبلی سریال تعدادی پیچ و تاب شگفت انگیز و تعجب آور را ارائه کرد، سریال همچنان به پیمودن راه خود ادامه می دهد. این قسمت که به نام “احتمال وقوع” می باشد، با پاسخ دادن به بزرگترین سوالی که بر بالای این احیای مورد انتظار قرار داشت، همچنان به خشنود و راضی کردن بیننده ها ادامه می دهد. سوال بزرگ این است که چطور و چرا مایکل اسکافیلد (ونت ورث میلر) مرگ خودش را جعل کرده است؟
بازگشت مایکل از جایی فراتر از قبر باید مضحک باشد و به گونه ای نیز همینطور است. ولی دلایلی که چرا او این کار را انجام داده است، نه تنها قانع کننده می باشند، بلکه با استانداردهای سریال فرار از زندان نیز همخوانی دارند؛ علاوه بر این، آنها پایان سریال اصلی را در پرتویی جدید و جالب، بدون آنکه اندکی احساس اجتناب از پاسخگویی و مسئولیت پذیری به وجود بیاید، دوباره قالب بندی و شکل دادند.
بر خلاف آنچه که هشت سال پیش گفته شد، قهرمانان ما در واقع برای تلاش هایشان برای بدست آوردن دوباره ‘سیلا’ هرگز از جرم های خود تبرئه نشدند. در اواخر کلرمن فاش کرده بود که قدرت یا صلاحیت انجام این کار را ندارد.
در عوض، درست هفته ی قبل از ازدواج مایکل با سارا، او از طرف مامور سرکش سیا به نام پوسایدون تماسی را دریافت می کند و به او هشدار می دهد که هر کسی که او دوست دارد، می تواند به پشت میله های زندان بازگردانده شوند مگر اینکه هرآنچه او می گوید را انجام بدهد. در ابتدا مایکل قبول نمی کند که منجر می شود که سارا به زندانی بیافتد و این موضوع به اندازه ای بود که مایکل را متقاعد کند که تسلیم خواسته های این فرد شود.
این پیچیدگی نه تنها باعث می شود که این دنباله شبیه به یک دنباله ی طبیعی و ضروری برای سریال اصلی احساس شود، بلکه به اقدامات مایکل معنایی اخلاقی و خوشایند و در حین حال گنگ را عطا می کند. او به دوستان و خانواده اش پشت نکرده است بلکه او برخی از این کارهای کثیف را انجام داده است تا از آنها محفاظت کند. و این کارهای کثیف، فراری دادن تروریست ها و عوامل فاسد از زندان ها در سراسر جهان می باشد.
پس از تجربه های سخت و ناراحت کننده اش، و بردن برادرش لینکن (دومینک پرسل) و همراهان جدیدش به موقعیت های خطرناک تر از همیشه، این سوال به ذهن خطور می کند که آیا این مایکل پرحرف همان مردی است که قبلا بوده یا اینکه آیا باور او به اینکه هنوز همان آدم قبلی می باشد، ممکن است که به فاجعه منجر شود.
حال که احیای فرار از زندان بیش از نیمی از راه را رفته است، شما باید تعجب کنید که همه ی این داستان ها به کجا ختم می شوند. آیا این می تواند داستان رستگاری مایکل باشد، مردی که از زمانی که به بانک دستبرد زد تا برادر خودش را از زندان نجات دهد، برای هدف های بهتر مرتکب جنایات سنگین شده است؟
فعلا، آنچه که در ظاهر دیده می شود و احتمالا نیز درست می باشد، این است که خروجی نهایی سریال، این خواهد بود که او در واقع بهای نهایی برای این تصمیم های احمقانه و ناقص خودش را خواهد پرداخت یا این فقط احساسی همانند یک پژواک ناخرسند از آنچه می باشد که سریال اصلی در حال حاضر تحویل داده است.
مایکل تنها شخصیتی نیست که در این قسمت سرنوشتش زیر سوال می رود. در قسمت قبلی، هنگامی که اشاره شد پوسایدون همان همسر جدید سارا با نام جیکوب نس (مارک فئورستاین) می باشد، سریال به داستان جیکوب کمی بیش از آنچه که نیاز بود، رنگ و فتنه اضافه کرد.
پس، سارا در خانه گیر کرده است و در مورد مایکل فکر می کند، در حالی که پسرها ماجراجویی هایی در خارج از کشور دارند. اما این موضوع که سارا ظاهرا بدون هیچ اطلاعی در این مدت با دشمن بوده است، همه چیز را تغییر می دهد ولی هنگامی که او متوجه می شود که جیکوب در این دسیسه ها دستی ندارد و از این فتنه ها و توطئه های خسته کننده به دور است، تسکینی عظیم برای او فراهم می شود.
به نظر می رسد که زن و شوهر به سرعت اختلاف بینشان را رفع می کنند. نس یک توضیح قوی برای رفتار اخیر خود ارائه می کند. متقاعد کننده بودن فئورستاین به اندازه ای کافی می باشد که او را به طور واضح خوب جلوه می دهد ولی شما را به شک وا می دارد که شاید همسر سارا یک مغز متفکر شریر باشد. شاید هم اینکه سارا بعد از اینکه عمری را با توطئه های ظالمانه گذرانده، دچار پارانوید شده است. این موضوع می تواند قابل درک باشد. اما اگر جیکوب شرور نیست … پس چه کسی پوسایدون می باشد؟
سریال تا به اینجا به خوبی از پس کار برآمده است اما هنوز برخی از رویدادها هستند که از مشکلات و ضعف های سریال می باشند. این شرور یک چشم داستان (امین الجمل) بیش از حد کسل کننده و خرده پا می باشد؛ همراهان جدید مایکل بیش از اندازه عادی هستند و در حالی که سریال فرار از زندان هرگز شاعرانه نبوده است، برخی از دیالوگ ها به قدری بد هستند که فراموش نشدنی اند. به عنوان مثال می توان به دیالوگ شیبا به سی-نوت اشاره کرد، او می گوید: “به عنوان یک مسلمان خوب، خیلی ها را از پا در آوردی!”
اما ما در حال حرکت با یک سرعت به اندازه کافی سریع هستیم و با طرح های غیر قابل پیش بینی رو به رو هستیم، پس ما زمان کافی برای سکنی گزیدن بر روی این نقاط ضعف را نداریم. به علاوه این ها، با مرگ کلرمن در قسمت گذشته، مخاطرات افزایش پیدا کرده اند و حال پشت هر عمل فراری ها، یک ضلع خطر نیز قرار دارد.
مطمئنا، مایکل و لینکلن حداقل تا قسمت آخر در امان هستند ولی در حال حاضر اینگونه احساس می شود که برای سایر شخصیت ها این مسئله صادق نیست. به عنوان مثال مرگ سی-نوت می توانست در یک دعوا با تفنگ رخ بدهد ولی این در دستور کار سریال نبود ولی صحنه هایی که او در حالی که به دنبال راهی برای خروج از یمن بود و به دعوا پرداخت، بسیار هیجان انگیز تر می باشد و این حس که هر لحظه ممکن است مرگ به سراغ هر کدام از آنها بیاید، سریال را بسیار غافل گیر کننده تر می کند.
سی نوت موفق شد بدون آنکه صدمه ای ببیند، از این شهر جنگ زده بگریزد، این اتفاق در اوج داستان رخ دارد و در حالی بود که قسمت نهایی فصل اول سریال فرار از زندان را منعکس می کرد و همانند آن قسمت، مایکل و همراهان فراری اش، پرواز را از دست می دهند.
اما این پایان تنها چیزی نیست که این قسمت با سریال اصلی و قدیمی اشتراک دارد. همانند بهترین قسمت های سریال اصلی، این قسمت مخلوطی قابل توجه از فتنه، اکشن و پیچ و تاب های وحشیانه را ارائه می دهد که چیزی است که به اندازه ای اعتیاد آور است که شما را مجبور می کند تا ضعف های سریال را فراموش کنید.
bia2mag