به مناسبت برگزاری هفتادمین دوره جشنواره فیلم کن، باشکوهترین گردهمایی سینمایی جهان، نگاهی میاندازیم به تعدادی از مهمترین فیلمهای ادوار گذشتهی این جشنواره که پس از به نمایش درآمدن در بخشهای رقابتی، با واکنش تند تماشاگران، منتقدان و خبرنگاران روبرو شدهاند. این واکنشها گاهی به صورت هو کردن دستهجمعی فیلمها جلوه میکند، گاهی به صورت بیاعتنایی اصحاب رسانه و در برخی اوقات نیز حتی کار به درگیری بین فیلمساز و منتقدان کشیده میشود. در ادامه با معرفی این آثار سینمایی همراه ما باشید:
ضد مسیح (Antichrist)
لارس فونتریه، فیلمساز مشهور و همواره جنجالی دانمارکی در این اثرش، در خلال تریلری روانشناسانه به تاثیرات روانی مرگ فرزند بر روابط زن و شوهری با بازی جسورانه وایلم دافو و شارلوت جینزبور میپردازد. این فیلم چه در زمان نمایشش در کن و چه در هنگام نمایش در جشنوارهی نیویورک با هو کردن تماشاگران و خندههای بلند آنها همراه شد. هر چند جینزبور به واسطهی بازی در ضد مسیح جایزه بهترین بازیگر زن کن را تصاحب کرد ولی خود فونتریه به خاطر اتهاماتی چون زنستیز بودن فیلم با مخالفان زیادی روبرو شد. جنجالهای این کارگردان در کن به همینجا ختم نشد و وی دو سال بعد، در خلال مصاحبهی مطبوعاتی پس از نمایش فیلم بعدیاش مالیخولیا (Melancholia) با سخنانش دربارهی نازیها و اینکه میتواند هیتلر را درک کند، موجبات اخراجش از این جشنواره را فراهم کرد.
ماجرا (L’Avventura)
اثر ماندگار میکلآنجلو آنتونیونی، فیلمساز افسانهای سینمای ایتالیا، در هنگام نمایش در جشنوارهی کن آنچنان از طرف تماشاگران هو شد که خود آنتونیونی و بازیگر نقش اصلی فیلم، مونیکا ویتی سالن نمایش را ترک کردند. این هو شدن از جنبههای مختلفی بسیار عجیب به نظر میرسید. یکی اینکه تا آن زمان مرسوم نبود که فیلمی را در حضور تیم سازندهاش هو کنند و دیگر اینکه اثر آنتونیونی از نظر به تصویر کشیدن از خود بیگانگی جامعهی بورژوایی یک شاهکار به حساب میآمد. با این حال بسیاری دلیل این واکنش تماشاگران را روایت مدرن آنتونیونی و مبارزه وی با ساختارهای سنتی سینمای آن زمان عنوان کردند. در نهایت ماجرا (L’Avventura) در پایان جشنواره آن سال جایزه هیئت داوران را از آن خود کرد. جالب اینجاست که دو سال بعد کسوف (L’Eclisse)، دیگر شاهکار آنتونیونی هم در هنگام نمایش در کن توسط حاضران هو شد.
شب از آن ماست (We Own The Night)
جیمز گری، کارگردان نیویورکی سینما در تمام دوران کاریش همواره با کمتوجهی هموطنان خود به آثارش روبرو بوده است، با این حال وی توانسته در طول این سالها طرفداران اروپایی خود را پیدا کند به طوری که تا به امروز اکثر آثار وی همچون محوطه (The Yards) و مهاجر (The Immigrant) در بخش اصلی جشنواره کن به نمایش در آمدهاند. شب از آن ماست گری در سال ۲۰۰۷ پس از نمایش در کن علاوه بر هو شدن، با واکنش منفی منتقدان، خصوصاً منتقدان آمریکایی روبرو شد. گری و خواکین فینیکس نیز در عملی متقابل، این انتقادات را بیاهمیت دانسته و بدان توجهی نکردند. منتقدان، اثر جدید گری را چیزی در حد فیلمهای تلویزیونی توصیف کردند.
ماری آنتوانت (Marie Antoinette)
سومین اثر سوفیا کوپولا، ماجرای ماری آنتوانت، ملکه بدنام کشور فرانسه، و اتفاقات منتهی به انقلاب این کشور بود که پس از نمایش در کن با واکنشهای متفاوتی روبرو شد. بیشترین حجم انتقادات مردم و منتقدان به نگاه مهربانانه و تلطیف شدهی کوپولا نسبت به ماری و تحریف اتفاقات توسط وی بر میگشت تا جایی که یکی از منتقدان به شوخی نوشت: ماری به راستی بدترین انسان زمان خودش بود یا بهترین؟ در این میان یکی از طرفداران جدی اثر، راجر ایبرت منتقد سرشناس سینما بود که اعتقاد داشت هو کنندگان در سالن نهایتاً پنج الی ده نفر بودند. او که در نقدش امتیاز کامل را به این فیلم اختصاص داده است مینویسد: ماری آنتوانت داستان تنهاییهای یک زن است که توسط جهانی بیگانه احاطه شده و انسانها قادر به درک وی و قدرشناسی ارزشهای وی نیستند. خود کوپولا نیز در واکنش به این هو شدنها، این حرکت را به مراتب بهتر از بیتفاوتی تماشاگران نسبت به اثرش عنوان کرد. این در حالی است که ماری آنتوانت در ماههای بعد، جایگاه خوبی را در میان منتقدان به دست آورد و علیرغم شکست در گیشه، جایزه اسکار بهترین طراحی صحنه و لباس را از آن خود کرد.
زیر خورشید شیطان (Under the Sun of Satan)
برای حاضران در کن، درک مفهوم زیر خورشید شیطان (Under the Sun of Satan) که اساساً فیلم مفهومی و سنگینی هم به حساب میآید به مراتب آسانتر از درک این مسئله بود که به راستی چگونه این اثر برندهی جایزه نخل طلا شد. فیلم موریس پیالا از نظر مفهوم در بسیاری مواقع مجهول به نظر میرسید. از طرفی خود فیلم هم بسیار فرمالیستی بود که همین امر بر پیچیدگیهای کار میافزایید. علاوه بر این، آثار دیگری که همچون زیر خورشید شیطان، بر اساس داستانهای ژرژ برنانوس ساخته شدهاند، از جمله دو شاهکار روبر برسون، خاطرات کشیش دهکده (Diary of a Country Priest) و موشت (Mouchette) هر دو سرراست و خالی از این پیچیدگیها بودند. پیالا پس از دریافت نخل طلا این چنین حاضران در مراسم را مخاطب خود قرار داد: من بالاتر از همگی شما هستم و از بابت تمام اتفاقاتی که افتاد از سوت زدنهایتان گرفته تا هو کردنهایتان بسیار خرسندم و اگر شما از من خوشتان نمیآید باید بگویم که من هم از شما خوشم نمیآید.
درخت زندگی (The Tree of Life)
ترنس مالیک، فیلمساز سابقاً کمکار دنیای سینما در این اثر به داستان زندگی خانوادهای در حومهی تگزاس در دههی پنجاه میلادی و پس از آن، زندگی یکی از پسرهای این خانواده در ایام بزرگسالی میپردازد و این ماجرا را به شکل منحصر به فردی به داستان خلقت مرتبط میسازد. مشخصاً درخت زندگی برای مخاطب عام ساخته نشده و از ابتدا نیز قرار نبود تمام مخاطبان سینما از تماشای آن لذت ببرند. به همین دلیل بود که در هنگام نمایش فیلم و لحظهی اعلام نام این اثر به عنوان برنده جایزه نخل طلا، بسیاری از حاضران شروع به هو کردن و در آوردن صداهای مختلف کردند. واکنشهایی که تا حدود زیادی اغراق شده به نظر میرسید تا جایی که اریک کان، منتقد ایندی وایر این نوع از اعتراض را بسیار زشت و غیرانسانی توصیف کرد. در برابر این مخالفان، افراد زیادی نیز به تشویق این اثر پرداخته و از آن به عنوان یک شاهکار سینمایی نام بردند. در پایان نیز هیئت داوران به ریاست رابرت دنیرو با اهدای جایزه اصلی جشنواره به این اثر، علاقهاش را به این فیلمساز بزرگ نشان داد. درخت زندگی در همان سال نامزد دریافت ۳ جایزه اسکار شامل جوایز بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین تصویربرداری شد.
توئین پیکس: بامن برآتش برو (Twin Peaks: Fire Walk with Me)
این فیلم به کارگردانی دیوید لینچ که به نوعی پیشدرآمدی بر سریال محبوب توئین پیکس به حساب میآمد و به یک هفته پایانی زندگی شخصیت لورا پالمر میپرداخت در هنگام نمایش با واکنشهای تند حاضران در جشنواره همراه شد. کوئنتین تارانتینوی هنوز مشهور نشده که در آن زمان در کن حضور داشت، در پیامی اعلام کرد: این فیلم بسیار با تواناییهای لینچ فاصله دارد و من تا زمانی که احساس نکنم که شرایط او تغییر کرده، دیگر رغبتی به دیدن آثار وی نخواهم داشت. من او را بسیار دوست میداشتم. اوون گلایبرمن، منتقد سرگرمی هفتگی نیز فیلم را بسیار احمقانه توصیف کرد. وینسنت کندی، منتقد نیویورک تایمز نیز نوشت: این اثر بدترین فیلمی که تاکنون ساخته شده نیست، فقط اینگونه به نظر میرسد. البته در ادامه منتقدانی چون مارک کرمود و کالوم مارش با اهدای لقب شاهکار به این اثر، به دفاع از دیوید لینچ پرداختند. جیمز گری، فیلمساز آمریکایی که خود، بعدها قربانی همین هو شدنها در کن شد در یادداشتی اینچنین از فیلم طرفداری میکند: توئین پیکس: بامن برآتش برو شاهکاری باورنکردنی است. این بهترین فیلمی است که در ۳۰ سال اخیر در آمریکا ساخته شده است. لینچ از ما میخواهد مدتی را با کفشهای لورا پالمر قدم بزنیم تا شاید قادر به درک زخمهای این شخصیت شویم. این واکنش بیانصافانه منتقدان، بیشک به عنوان اشتباهی بزرگ در تاریخ ثبت خواهد شد.
داستان های ساوت لند (Southland Tales)
دانی دارکو (Donnie Darko) به کارگردانی ریچارد کلی آنقدر شگفتانگیز بود که نه نتها انتظارات سینمادوستان را برای اثر بعدی این فیلمساز به شکل ویژهای بالا برد، بلکه جواز حضور در معتبرترین جشنواره سینمایی جهان را هم برای وی صادر کرد. اما داستانهای ساوت لند، که اثری پسا آخرالزمانی به حساب میآمد، آنچنان تماشاگران را نا امید کرد که آنها نیز حسابی با هو کردنهایشان از خجالت فیلم و فیلمساز درآمدند. نکتهی جالب اینجاست که فیلم به نمایش درآمده فاقد پایانبندی بود و هنوز جلوههای ویژه و موسیقی متن آن نیز تکمیل نشده بود. این نارضایتیها تا حدی ادامه یافت که مارک کرمود، منتقد سرشناس، آن را بدترین فیلم نامزد نخل طلا شده تا به امروز توصیف کرد. ریچارد کلی که در ابتدا به عنوان یکی از نوابغ سینما خود را معرفی کرد، عملا با شکست فیلم بعدیاش تحت عنوان جعبه (The Box)، دست به محو کردن کامل خود زد. وی در خلال جشنواره کن ۲۰۰۶، طی مصاحبهای اعلام کرد که پیش از آمدن به جشنواره، حتی قبر خود را هم رزو کرده است.
خرگوش قهوهای (The Brown Bunny)
دومین فیلم بلند سینمایی وینسنت گالو با بازیگری، کارگردانی، نویسندگی و تدوین خودش، پس از نمایش در جشنواره کن به دلیل خسته کننده بودن بیش از حد و به تصویر کشیدن بیپرده برخی صحنهها، با تمسخر گسترده تماشاگران روبرو شد. این واکنشها تا آنجا ادامه یافت که گالو این حجم از انتقادات را فاجعهبار خواند و قول داد که دیگر فیلمی نسازد، هر چند که ساخت! در این میان قابل توجهترین مسئله، درگیری لفظی گالو با منتقد بزرگ سینما راجر ایبرت بود. ایبرت پس از دیدن خرگوش قهوه ای از آن به عنوان بدترین فیلم تاریخچه کن نام برد. گالو نیز در جواب وی او را خوک چاقی خواند که هیکلش شبیه تاجران برده است. ایبرت حاضر جواب نیز به سخنان وی اینچنین واکنش نشان داد: اگر من چاق هستم بالاخره روزی لاغر خواهم شد اما تو تا ابد کارگردان خرگوش قهوهای باقی خواهی ماند.
رمز داوینچی (The Da Vinci Code)
در حالی که رمز داوینچی (The Da Vinci Code) برای اولین بار در کن به نمایش درمیآمد، تعداد زیادی از حاضران در سالن از شدت خنده به خود میپیچیدند. بخش عمدهی این خندهها که ادامهدار هم بود، به نظریههای فیلم دربارهی آثار داوینچی و ماجرای مسیح باز میگشت. تقریبا همزمان با جشنواره کن بود که نمایش فیلم در آمریکا نیز آغاز شد و این بار نوبت منتقدان آمریکایی بود که از خجالت فیلم دربیایند. در ادامه، بخشی از خود مردم نیز به صف مخالفان فیلم پیوستند و این اثر را مصداق توهین به مقدسات و کلیسای کاتولیک قلمداد کردند. البته در نهایت با وجود ممانعتها از پخش فیلم در برخی نقاط جهان، رمز داوینچی همچون رمانی که از روی آن ساخته شده بود به فروشی نجومی دست یافت تا بدین ترتیب زمینه برای ساخت ادامههای آن نیز فراهم شود.
راننده تاکسی (Taxi Driver)
دقیقا یک سال پس از اینکه پلیس فرانسه یک بمب را در مراسم افتتاحیهی کن خنثی کرد، این بار این فیلم راننده تاکسی (Taxi Driver) به کارگردانی مارتین اسکورسیزی بود که سالن جشنواره را تا مرز انفجار پیش برد. این فیلم به نوعی یکی از مهمترین آثار موج نوی سینمای آمریکا به حساب میآید و نقش پررنگی را نیز در دورهی گذار سینمای جهان ایفا کرد. با این حال تماشاگران آن زمان، راننده تاکسی را به خاطر خشنونت بیپردهاش تقبیح کردند و فضای پوچگرایانهی اثر را نیز مورد انتقاد قرار دادند. اعتراضات حاضرین در جشنواره زمانی به اوج خود رسید که نام این فیلم، به عنوان برندهی جایزه نخل طلا اعلام شد. البته خود اسکورسیزی و رابرت دنیرو به دلیل کار روی پروژهی نیویورک نیویورک (New York, New York)، در جشنواره حاضر نبودند. در این دوره تنسی ویلیامز، نمایشنامهنویس بزرگ آمریکایی، رئیس هیئت داوران بود.
تسخیر وود استاک (Taking Woodstock)
انگ لی، کارگردان تایوانیتبار سینما که پیش از این، توانایی خود را در ساختن فیلمهایی با فضاهای متفاوت از هم به اثبات رسانده است، در چهلمین سالگرد ووداستاک، در قالب داستانی کمدی به بازآفرینی این رویداد فراموشنشدنی پرداخت. با این حال تسخیر وود استاک (Taking Woodstock) در هنگام نمایشش در کن، توسط تماشاگران هو شد و در ادامه نیز، لی با کم محلی منتقدان و مطبوعات روبرو شد. بخش زیادی از این انتقادات، به بالا بردن انتظارات تماشاگران توسط خود انگ لی بر میگشت. در واقع تسخیر وود استاک (Taking Woodstock) با وجود شلختگیاش فیلم بدی نبود، ولی برای کارگردانی در مقیاس انگ لی زیاد از حد کوچک بود. لی در کنفرانس خبری پس از نمایش فیلم، ضمن دفاع از اثرش خصوصا از نقطه نظر عاشقانه، اواخر دههی ۶۰ میلادی را که داستان فیلم نیز در آن زمان رخ میدهد، به عنوان پایان دوران معصومیت توصیف کرد.
برگشتناپذیر (irreversible)
گاسپر نوئه، کارگردان نامتعارف فرانسوی- آرژانتینی در فیلم برگشتناپذیر (irreversible) با بازی مونیکا بلوچی و ونسان کسل، علاوه بر استفاده از نماهای بصری عجیب، دست به دامان تکنیکهای صوتی نامتعارفی میشود به طوری که در ۳۰ دقیقهی ابتدایی فیلم، نویزی با بسامد ۲۷ هرتز به گوش مخاطب میرسد که باعث آشفته شدن روحی وی و عصبی شدن او میشود. نوئه فیلمساز باهوشی است و چیزی که در اینجا اتفاق میافتد دقیقا همان چیزی است که او در آن لحظه از مخاطبش میخواهد. روبرو شدن با حقیقتی برهنه، هر چند اگر جمع کثیری از تماشاگران، سالنهای سینما را ترک کنند. استفادهی نا متعارف از دوربین فیلمبرداری، نمایش قتلی فجیع، صحنههای مهمانی و از همه مهمتر صحنهی دلخراش زیرگذر که بیشک یکی از تکان دهندهترین صحنههای تاریخ سینماست، همگی دست به دست هم میدهند تا تماشای فیلم برای بسیاری از طرفداران سینما غیر قابل تحمل شود. در هنگام نمایش برگشت ناپذیر در کن، تعداد انگشت شماری از تماشاگران تا انتهای فیلم روی صندلیهایشان نشستند. تماشاگران فیلم را به شدت خشونت آمیز و سادیسمی توصیف میکردند و به نوعی به دنبال متوقف کردن پخش آن بودند. در سال ۲۰۱۵ نیز نمایش فیلم جدید نوئه تحت عنوان عشق (Love) حواشی بسیاری را به همراه داشت.
تنها خدا میبخشد (Only God Forgives)
نیکلاس ویندینگ رفن که در سال ۲۰۱۱ با فیلم درایو (Drive) حسابی در کن درخشید و در نهایت نیز جایزه بهترین کارگردانی جشنواره را از آن خود کرد، در هنگام نمایش اثر بعدیاش، تنها خدا میبخشد (Only God Forgives) در کن با واکنش منفی منتقدان و تماشاگران روبرو شد، به طوری که عدهی زیادی فیلم وی را هو کرده و به تمسخر گرفتند. البته در این میان کسانی هم حضور داشتند که در پایان فیلم به صورت ایستاده به تشویق فیلم پرداختند. تنها خدا میبخشد به گفتهی خود ویندینگ رفن، ادامهی همان شیوهی بیان و سبک کاری فیلم درایو بود با این حال منتقدان وی را به خاطر عدم تمرکزش روی طرح اصلی داستان و تاثیرپذیری بیش از حد از فیلمهای دیگر مورد انتقاد قرار دادند.
دومیها (Seconds)
اگرچه امروزه از دومیها (Seconds) به کارگردانی جان فرانکنهایمر به عنوان فیلمی کالت یاد میشود اما این این فیلم در سال ۱۹۶۶ هنگام نمایشش در کن نه تنها به عنوان یک فیلم تجربی و ناشیانه معرفی شد بلکه مورد تمسخر حاضران جشنواره نیز قرار گرفت. فرانکنهایمر که تا آن زمان با ساخت آثاری همچون کاندیدای منچوری (The Manchurian Candidate) و ترن (The Train) توانسته بود نامی برای خود دست و پا کند، با فیلم دومیها (Seconds) که موضوع آن دربارهی تغییر هویت و جوان شدن انسانها بود، به شکل بلندپروازانهای دست به انتقاد از جامعهی بورژوایی و روان گسیختگی شایع در این طبقه، بحران میانسالی و مسئلهی پوج بودن زندگانی زد که البته حاصل کار به هیچ وجه توسط منتقدان و تماشاگران جدی گرفته نشد. در ادامه این منتقدان نسل بعدی بودند که دوباره به سراغ دومیها رفتند و این بار با نگاهی متفاوت به بررسی پیام فیلم و نکات فنی آن پرداختند. دومیها در سال ۲۰۱۳ به عنوان یکی از شاهکارهای قدرندیدهی دههی ۶۰ میلادی توسط شرکت The Criterion Collection برای علاقهمندان به آثار کلاسیک سینما عرضه شد.
پخمهها (The Idiots)
عنصر نامطلوب جشنوارهی کن، در هر وضعیتی توانایی جنجال آفرینی و حاشیهسازی را دارد. لارس فونتریه در پخمهها (The Idiots) که فیلمی پیروی قوانین جنبش دگما ۹۵ است، گروهی از افراد را به تصویر میکشد که برای شکستن مناسبات اجتماعی و زیرپا گذاشتن محدودیتها در خانهای اطراف کپنهاگن دور هم جمع شدهاند. دوگما بیانهای بود که توسط خود فونتریه و توماس ویتنبرگ به منظور سهولت در فیلمسازی و واقعنمایی تصاویر تدوین شد و طی آن، فیلمسازان پیروی این جنبش ضمن استفاده از دوربین روی دست، ملزم به حذف نور مصنوعی، موسیقی متن، طراحی صحنه و عدم استفاده از هرگونه فیلتری بودند. در سال ۱۹۹۸ پخمههای فونتریه و جشن (The Celebration) به کارگردانی توماس ویتنبرگ به عنوان نخستین آثار دوگما، به طور همزمان در کن حضور داشتند ولی بر خلاف جشن که در جشنواره درخشید و جایزهی هیئت داوران را از آن خود کرد، پخمهها توسط منتقدان و تماشاگران هو شد. مارک کرمود، منتقد سرشناس انگلیسی یکی از افرادی بود که قادر به همراهی فیلم تا پایان کار نشد و در ادامه در حالی که با صدای بلند مشغول ناسزا گفتن بود سالن نمایش را ترک کرد. فیلم انقادی فون تریه به دلیل داشتن صحنههای نامتعارف و موضوع متفاوتش به شدت مورد انتقاد تماشاگران قرار گرفت و در ادامه حتی در نمایش عمومیاش نیز دچار مشکل شد.
پالپ فیکشن (Pulp Fiction)
احتمالا جشنواره کن به واسطهی کشف کوئنتین تارانتینو و معرفی آن به سینمای جهان برای همیشه به خود خواهد بالید، با این وجود این کارگردان سرشناس آمریکایی نیز در سالهای اخیر از هو شدن در کن در امان نمانده است. در سال ۱۹۹۴ زمانی که پالپ فیکشن (Pulp Fiction) برای نخستین بار در سانس نیمهشب کن به نمایش درآمد، انبوهی از شور و هیجان را در بین حاضران در سالن به وجود آورد و نقدهای بسیار مثبتی را نیز متوجه خود کرد. در همان زمان فیلم قرمز کیشلوفسکی نیز پس از نمایش، نگاهها را به خود خیره کرده بود و اکثریت جمعیت کن، این فیلم را به عنوان برندهی نخل طلا تصور میکردند. با این وجود هیئت داوران این دوره از جشنواره به ریاست کلینت ایستوود، پالپ فیکشن را به فیلم قرمز ترجیح دادند و اینچنین بود که موجی از هو کردنها سالن برگزاری مراسم اختتامیه را در بر گرفت. تارانتینو در ادامه و در جریان نمایش فیلم Inglourious Basterds یک بار دیگر توسط تماشاگران هو شد.
قلباً وحشی (Wild at Heart)
دیوید لینچ در قلباًّ وحشی (Wild at Heart) به روایت داستان دو مرغ عشقی یاغی و مرگبار با بازی نیکلاس کیج و لورا درن میپردازد که در فرار از چنگ مادر شیطان صفت دختر و گانگستر اجیر شدهاش، جادههای تگزاس و نیواورلئان را در مینوردند و در این میان آقای فیلمساز، اشاراتی نیز بر داستان مشهور جادوگر شهر از و البته دو نماد فرهنگی جامعهی آمریکایی، الویس پرسلی و مریلین مونرو دارد. لینچ پس از به اتمام رساندن نسخهی اولیه فیلم، آن را به صورت آزمایشی به نمایش گذاشت و در ادامه شاهد ترک عدهای حدود ۸۰ نفر از تماشاگران در میانههای فیلم شد. با این حال وی حاضر به حذف صحنههای خشونتآمیز و دیوانهوار اثرش نبود. لینچ این بار در نمایش دوم فیلمش، شاهد خروج بیش از ۱۰۰ نفر از سالن سینما شد و بدین ترتیب تصمیم گرفت که مقداری فضای اثرش را تلطیف کند. یک روز مانده به آغاز کن بود که نسخهی نهایی قلباً وحشی آماده شد و فیلم پس از نمایش در جشنواره نیز با نظرات نسبتا مثبت منتقدان و تماشاگران روبرو شد. البته همچنان عدهای از برخی صحنههای خشن فیلم خرده میگرفتند. اما جنجال اصلی در مراسم اختتامیهی جشنواره رخ داد. زمانی که هیئت داوران به ریاست برناردو برتولوچی، قلبا وحشی را به عنوان برندهی جایزهی نخل طلا معرفی کردند. اینجا بود که حاضران در جشنواره شروع به هو کردن فیلم کردند و در ادامه موجی از مخالفتها به رهبری راجر ایبرت به راه افتاد. بری گیفورد، نویسندهی کتاب قلبا وحشی در خاطراتش میگوید: در این دوره موجی تشکیل شده بود که طی آن همه منتظر شکست لینچ و فیلمش بودند. از آنجایی که لینچ پایان داستان را تغییر داده بود، روزنامهنگاران سعی میکردند بین من و او اختلاف بیندازند. آنها میپرسیدند آیا ناراحت نیستم که لینچ کتاب مرا خراب کرده است؟ من نیز در جواب گفتم که فیلم وی همچون یک کمدی موزیکال تاریک و شگفت انگیز است و همین اظهار نظر، حسابی آنها را ناامید کرد.
پس از تاریکی، روشنایی (Post Tenebras Lux)
كارلوس ریگاداس، فیلمساز ساختارشکن مکزیکی یکی دیگر از کشفهای بزرگ کن در اوایل دههی گذشته به حساب میآید که از همان اولین اثرش ژاپن (Japón) تا فیلمهای بعدیاش، جدال در بهشت (Battle in Heaven) و نور خاموش (Silent Light)، همراه مورد توجه ویژهی این جشنواره قرار داشته است. کارگردانی که بسیاری او را با تارکوفسکی و درایر مقایسه میکنند و اسکورسیزی نیز یکی از طرفداران جدی وی است. با این وجود، فیلم آخر وی تحت عنوان پس از تاریکی، روشنایی (Post Tenebras Lux) مورد تمسخر عدهی زیادی از منتقدان و تماشاگران حاضر در جشنواره قرار گرفت. بیشتر انتقادات این گروه به تصویربرداری متفاوت کار و عدم انسجام در روایت فیلم باز میگشت. البته در این میان تعدادی از تماشاگران نیز با پایان یافتن فیلم، با فریاد زدن جملهی زنده باد بونوئل، دست به مقایسهی ریگاداس با این کارگردان صاحب سبک اسپانیایی زدند که سالهای زیادی از عمرش را در مکزیک سپری کرد. در نهایت با وجود تمام انتقادات و مخالفتها، هیئت داوران جشنواره به ریاست نانی مورتی، جایزه بهترین کارگردانی را به ریگاداس اهدا کرد.
از دیگر فیلمهای مطرحی که میتوانستند نامشان در این فهرست قرار گیرد میتوان به آخرین فیلم فدریکو فلینی، آوای ماه (La voce della luna)، آخرین فیلم روبر برسون تحت عنوان پول (L’Argent)، پرخوری بزرگ (La Grande Bouffe) فیلم ساختارشکنانهی مارکو فرری، سوییتی (Sweetie) نخستین اثر جین کمپیون، دریای درختان (The Sea of Trees) به کارگردانی گاس ونسنت و خریدار شخصی (Personal Shoppe) به کارگردانی الیویه آسایاس اشاره کرد.
zoomg