ببینید از فیلمی که اسم احمقانهای مثل «سرنوشت خشمگین» (فیلم The Fate of the Furious) دارد و در این نقد فیلم سراغ آن رفتهایم، انتظار زیادی نمیرود! این را به خاطر این میگویم که در چند وقت اخیر در سایت با کامنتهای متعددی برخورد میکنم که از «سریع و خشن ۸» اعلام بیزاری میکنند چون فکر میکنند این فیلم به خاطر اینکه دربارهی تعقیب و گریزِ یک لامبورگینی نارنجی روی دریای یخزدهای در روسیه با یک زیردریایی اتمی است، فیلم خوبی نیست و با حسرت قسمتهای اول مجموعه را به یاد میآورند که به یک سری مسابقههای غیرقانونی معمولی بین ماشینبازهای لس آنجلس خلاصه شده بود. اما حقیقت این است که مجموعهی «سریع و خشن» بهطرز اجتنابناپذیری در طول این سالها با تغییر و تحولهای دگرگونکنندهای روبهرو شده است و دلیلش هم به تغییر و تحولِ فضای هالیوود در چند سال اخیر برمیگردد. شاید مسابقهی چندتا ماشینباز در سال ۲۰۰۱ میتوانست تماشاگران را به سینماها بکشاند، اما هماکنون در دورانی به سر میبریم که عقل اکثر تماشاگران کژوآل سینما به چشمشان است. یعنی یکی از فاکتورهای اصلی فروش فیلمتان، هرچه بزرگتر و پرزرقوبرقتر بودنِ اکشنها و هرچه بلندتر بودنِ قد و قوارهی انفجارهایش است. پس تعجبی هم ندارد که «سریع و خشن» آرام آرام به این سمت متمایل شد و از آنجایی که به خاطر پسزمینهاش از شخصیتهای پرطرفداری بهره میبرد، به مجموعهای تبدیل شد که در حال حاضر یکی از اندک فیلمهای غیرابرقهرمانی/کامیکبوکی است که بیشتر از آنها میفروشد و در ارائهی هرج و مرجهای انفجاری غولپیکر و جلوههای ویژه گرانقیمت بیرقیب است. پس غیرعادی هم نیست که چند نسخهی اخیر مجموعه در بهترین حالت میلیاردی شدهاند و در بدترین حالت به فروشهای سرسامآوری دست پیدا کردهاند.
اما مهمترین دلیل موفقیتِ «سریع و خشن»ها در بین عموم مردم این است که حقیقتا بیکله هستند. این فیلمها به هیچ دانش ابتدایی خاصی برای تماشا نیاز ندارند. همهچیز به جر و بحث و مشت و لگدپراکنی و ماشینسواری و تعقیب و گریز یک سری رانندهی خوشتیپ و حرفهای خلاصه شده است. راستش فکر کنم اگر با مقالههای من همراه بوده باشید میدانید که من عاشق چنین فیلمهایی هستم. فیلمهایی که هدفشان چیزی والاتر از سرگرم کردن مخاطب نیست و آنقدر دیوانه هستند که برای این کار هیچ سد و محدودیتی جلوی خود نمیبینند و این دقیقا همان چیزی است که آنها را به آثارِ والایی تبدیل میکند. چون سرگرم کردنِ بیوقفهی مخاطب چیزی است که هرکسی قادر به انجام آن نیست و من شیفتهی فیلمهایی هستم که برای این کار منطق و قوانین دنیای واقعی را زیر پا میگذارند و صحنههایی را جلوی رویمان میگذارند که هیچوقت فکر نمیکردیم یک روزی ببینیم و از این طریق حس پرشور و حرارتی را در وجودمان زنده میکنند که هیچ فیلم دیگری نمیتواند به آن دست پیدا کند.
مجموعه «سریع و خشن» در بهترین روزهایش مثال فوقالعادهای از این دستاورد بوده است. فیلمهای پرخرجی که برای کسانی که میخواهند دوشاخهی مغزشان را از برق بکشند و در دیوانگی آنها غرق شوند از ماموریتشان سربلند بیرون میآیند. پس اگر توانایی کشیدنِ دوشاخهی مغزتان از برق را ندارید، نمیتوانید این فیلمها را به بد بودن متهم کنید. بلکه فقط باید بگردید و فیلمی را پیدا کنید که به سلیقهتان بخورد. فیلمی که برای تماشایش مجبور به دست زدنِ به دو شاخهی مغزتان نشوید. اما یک نکته وجود دارد و آن هم این است که هر فیلم کلهخرابی را نمیتوان با عنوان مقدس «پاپکورنی» به بیننده قالب کرد یا نمیتوان کمعمقبودن متریال یک فیلم را به این دلیل توجیه کرد. فیلمهای پاپکورنی به هیچوجه آثار بدی نیستند. بلکه به شکل دیگری قابلستایش و بررسی هستند. اینجور فیلمها شاید بیمنطق باشند، اما باید از قوانین و منطق خاصی پیروی کنند. باید از بیمنطقبودن برای روایت داستانها و خلق اتفاقاتِ جنونآمیز بهره ببرند، اما در آن واحد باید مواظب باشند که منطق دنیای خودشان را زیر پا نگذارند. و از همه مهمتر، بزرگترین ماموریت این قبیل فیلمها این است که باید در همهحال پرجنب و جوش و پرحادثه باقی بمانند.
حالا بعد از این توضیحات اولیه به «سریع و خشن ۸» میرسیم که اتفاقا با سکانسی آغاز میشود که خود جنس است. ۱۰ دقیقهی آغازین این فیلم تمام چیزهایی را که از «سریع و خشن» بخواهید در خود دارد. در حالی یک موسیقی هیپهاپ و بکوببکوبی پخش میشود، دامینیک تورتو (وین دیزل) را میبینیم که در خیابانهای هاوانا میچرخد و از زندگیاش وسط این همه زیبایی لبخند بر لب دارد. خورشید بر معماری خاص و سنگفرشهای هاوانا میدرخشد، ماشینهای کلاسیک در کنار هم صف کشیدهاند و انگار تمام آدمهای این نقطه از دنیا از صبح تا شب، زندگیاش را در عشق و صفا سپری میکنند. خلاصه گویی در حال تماشای موزیک ویدیوی جدید شکیرا، پیتبول یا نیکی مناژ هستیم و همهچیز به جز خوانندگانشان در آن حضور دارند. در همین حین دام با یک سری ماشینباز شاخ و شانهکشِ محلی برخورد میکند که میخواهند ماشینِ یکی از فامیلهای جوانِ او را به جای بدهکاریاش بردارند. طبق معمول دام برای حل این درگیری به منطقیترین چیز ممکنی که به ذهنش میرسد و راحتترین جوابی که معمولا برای مشکلاتش دارد فکر میکند: مسابقه!
مسئله این است که دام فلسفهی خاص خود را برای مقابله با دستاندازهایی که زندگی جلوی رویشان میگذارد دارد. او باور دارد تمام بدبختیهای دنیا توسط یک مسابقهی غیرقانونی تر و تمیز در خیابانهای شهر قابلحل شدن هستند. پس آنها مسابقه میدهند. آقای طلبکارِ کوبایی در یک ماشین خوشگل و سالم و دام هم در لگنِ فامیلش که حتی به درد له شدن در قبرستانِ ماشینها هم نمیخورد. اما دام بهمان یادآور میشود که نوع ماشین مهم نیست، مهم کسی است که پشت فرمان مینشیند. خلاصه دام با کمی دستکاری این لگن را برای مدت کوتاهی به یک گلولهی آتش تبدیل میکند. بله، ماشین دام به معنای واقعی کلمه وسط مسابقه آتش میگیرد و از آنجایی که شعلههای آتش جلوی دیدش را میگیرند، او را مجبور میکنند تا چند صد متر پایانی مسابقه را دنده عقب رانندگی کند. وقتی دام مسابقه را برنده میشود، بازنده سوییچش را به او تقدیم میکند و میگوید: «ماشینو برنده شدی و احترامم رو به دست آوردی». کسانی که تا همین چند دقیقه پیش برای هم شاخ و شانهکشی میکردند، حالا بدل به رفقای درجهیکی شدهاند. این افتتاحیهی فوقالعاده مناسبی برای قسمت هشتم است که نه تنها به مسابقههای خیابانی قسمتهای اول مجموعه اشاره میکند، بلکه حاوی جنون قسمتهای بعدی مجموعه هم است. از اینجا به بعد هروقت فیلم سراغ چنین اکشنهایی میرود در بهترین لحظاتش به سر میبرد و وقتی در مقدمهچینی این اکشنها قرار دارد یا سعی میکند حرفهای گندهتر از دهانش بزند و پایش را از گلیمش درازتر کند حوصلهسربر و خستهکننده شده و از هدف اصلیاش که سرگرم کردنِ مخاطب است دور میشود و راستش را بخواهید تعداد صحنههای خنثی «سریع و خشن ۸» خیلی بیشتر از صحنههایی است که به خاطرشان این فیلمها را دوست داریم.
اما قبلش بگذارید از دوتا از بزرگترین مشکلات روایی فیلم بگویم: خیانت تورتو به خانواده و دوستانش و سایفر، آنتاگونیست این فیلم با بازی شارلیز ترون. اینها دوتا از مهمترین ابزارهای سازندگان برای هایپ و تبلیغات این قسمت بودند. یکی از سوالاتی که قبل از تماشای فیلم داشتیم این بود که چه چیزی باعث شده دام به مصاف با خانواده و دوستان خودش برود. آن هم کسی مثل دام که اگر یکدفعه دربارهی ارزش خانواده شعار ندهد، آرام نمیگیرد و آن را مقدسترین چیز زندگیاش میداند. اما حالا که فیلم را دیدهام باید بگویم این حرکت چیزی بیشتر از یک حرکت تبلیغاتی نبوده است. نه تنها دلیل روی برگرداندنِ تورتو از تیم همیشگیاش و همکاری با بدمن فیلم خیلی ساده و پیشپاافتاده است، بلکه این موضوع باعث حذف یکی از ویژگیها و جاذبههای حیاتی مجموعه از این قسمت نیز شده است: رابطهی بین تورتو با دیگر اعضای گروهش. در نتیجه «سریع و خشن ۸» برای مدت بسیار طولانیای که تقریبا تا اواخر پردهی آخر ادامه دارد، در تضاد با چیزی که این مجموعه را از همان ابتدا جذاب کرده بود قرار میگیرد.
ایدهی قرار گرفتن قهرمان در مقابل دوستانش، اگرچه کلیشهای است اما اگر به درستی صورت بگیرد میتواند به لحظات خوبی منجر شود. اما اینجا این اتفاق نیافتاده است. چون نه تنها دلیل روی برگرداندنِ تورتو از دوستانش بدون نوآوری است، بلکه این موضوع به کشمکشهای جدیدی هم منجر نمیشود. اینجور مواقع سازندگان میتوانند با رو به روی هم قرار دادن قهرمانان، تنش تولید کنند. اما در اینجا نویسندگان تا آنجا که امکان دارد دام و دوستانش را از هم دور نگه میدارند. مسئله این است که دار و دستهی هابز (دواین جانسون) معمولا بعد از خرابکاریهای دام به دستور سایفر از راه میرسند. آنها معمولا سر رسیدن به یک هدف مشترک با هم درگیر نمیشوند و در مقابل هم قرار نمیگیرند تا از این طریق تحت فشار قرار بگیرند. این در حالی است که به نظرم «سریع و خشن» اصلا مجموعهای نیست که چنین حرکاتی در آن جواب بدهد. «سریع خشن»ها فیلمهای فانی هستند که اعضای تیم اصلی به رهبری دام پایشان را روی پدال گاز فشار میدهند، مزهپراکنی میکنند، ماموریتهای خطرناکشان را انجام میدهند و خوش میگذرانند. پس جدایی دام از گروهش در این قسمت به اتمسفر تیره و تاریک و عبوسی منجر شده که با محتوای مضحک و دیوانهی فیلم جفت و جور نمیشود و تماشای دام که اکثر فیلم را ناراحت و غصهدار سپری میکند اصلا لذتبخش نیست.
اگرچه استایل و تیپ شارلیز ترون جان میدهد برای آنتاگونیستی اغراقشده مثل سایفر، اما او یکی از ضعیفترین و ناامیدکنندهترین آنتاگونیستهای کل مجموعه است. ترون تقریبا کل فیلم را در مکان بستهی یک هواپیما سپری میکند و تمام دیالوگها و فعالیتهایش به بلغور کردن یک سری جملات پرراز و رمز و تهدیدآمیز و فشردن هر از گاهی کلیدهای کیبورد، زل زدن به مانیتورها و دستور دادن به زیردستانش خلاصه شده است. البته که قدرتهای جادویی او در به دست گرفتن کنترل ماشینهای یک شهر و هدایت زامبیوار آنها در خیابانها چیزی است که قبلا در این مجموعه ندیدهایم، اما چیزی است که قبلا در سرگرمیهای بسیاری دیدهایم و برای مجموعهای که نان ایدههای خفنش را میخورد، به نظرم بهتر بود سازندگان بیشتر فسفر میسوزاندند، کمی خلاقیت به خرج میدادند و به چیزی جالبتر از یک هکر شرور دیگر فکر میکردند. یا حداقل سایفر را بیشتر در اکشنها دخیل میکردند. میدانم که شاید سازندگان قصد داشتهاند تا با معرفی یک هکر به عنوان بدمن این قسمت، نوآوری کنند و کسی را با قهرمانانمان در بیاندازند که برخلاف گذشته استاد هنرهای رزمی و ویراژ دادن با ماشین در خیابان نیست. اما آنها باید خصوصیات معرفِ مجموعهشان را هم در نظر میگرفتند. در فیلمهایی که تقریبا تمام کاراکترهای اصلی یک سری ابرقهرمانان غیررسمی هستند و در فیلمهایی که راک گچ دستش را با منقبض کردن آن میشکند و وین دیزل با ماشینش به مصاف با یک زیردریایی میرود، خیلی بهتر میشد اگر سایفر حضور فیزیکیتری میداشت و به صورت تنبهتن با قهرمانانمان درگیر میشد.
خوشبختانه هرچه صحنههای مربوط به دام و سایفر عبوس و تیره و تاریک هستند، هروقت داستان سراغ آنسوی جبهه میرود و به دار و دستهی هابز میپردازد، در بهترین لحظاتش به سر میبرد. یکی از خصوصیات معرفِ «سریع و خشن»ها کاراکترهایی هستند که با اینکه ته دلشان از یکدیگر خوششان میآید، اما چشم دیدن همدیگر را ندارند. دام و برایان (پل واکر) در چند فیلم اول مجموعه چنین رابطهای داشتند. در فیلم قبلی لوک هابز هم به این دسته اضافه شد. در این قسمت از آنجایی که دام دیگر از معادله حذف شده است، خوشبختانه سازندگان حواسشان به جایگزین کردن فرد دیگری بوده است: جیسون استاتهام. بله، شخصیت دکارد شاو و برادرش آنتاگونیستهای فیلمهای قبلی بودند و تا آنجایی که یادم میآید چندتا از اعضای تیم دام را کشتند و حتی در خانهاش هم بمبگذاری کردند، اما «سریع و خشن ۸» بهطرز تعجببرانگیزی طوری رفتار میکند که انگار فیلمهای قبلی اتفاق نیافتادهاند یا حداقل درگیری برادرانِ شاو با دام یک بگومگوی ساده بوده است که با یک صلوات حل شده است!
پس اینکه دکارد شاو اینقدر راحت به یکی از اعضای کلیدی تیم دام تبدیل میشود کمی باورنکردنی است، اما شخصا این موضوع زیاد اذیتم نکرد. چون بده بستانهای بین دکارد و هابز آنقدر بامزه و خندهدار هستند که اگر من هم جای سازندگان بودم بیخیال باورپذیری قصه میشدم و از این پتانسیل نهایت استفاده را میکردم. دکارد و هابز شاید شبیه دوتا مرد عضلانی و جدی به نظر برسند، اما رفتارشان مثل دوتا پسربچهی دبستانی است که بیوقفه میخواهند روی یکدیگر را کم کنند. چه از نظر لفظی و چه از لحاظ فیزیکی. هابز مثل یک تخته سنگ غولپیکر و متحرک میماند که بهطرز «هالک»واری در مقابل حملاتی که بهش میشود مقاومت میکند و جمجمهی دشمنانش را خرد میکند. در مقابل دکارد شاو بهطرز «ناتاشا رومانوف»واری مبارزه میکند. یک آکروباتیکباز و پارکورباز حرفهای که با استایل دشمنانش را سیاه و کبود میکند. تماشای نحوی مبارزهی متفاوت آنها در سکانس فرار از زندان یکی از بهترینهای این قسمت است. اما بهتر از آن صحنهی تهدیدِ هابز (فرستادن دندانهای دکارد به شکمش و نحوی مسواک زدن آنها) است که حتی باعث خندهی خود دکارد هم میشود. خلاصه رابطه آنها آنقدر خوب است که از همین حالا برای فیلمی با محوریت متلکهای دوستانهی این دو نفر به یکدیگر پایهام. قابلذکر است که دکارد یک صحنهی اکشنِ تکی که شامل محافظت از یک بچه میشود نیز دارد که خیلی خوب از کار درآمده است. تماشای استاتهام در حال حرف زدن با یک نوزاد وسط ریختن خونِ آدمبدها مطمئنا جزو بهترین اکشنهای کل مجموعه است.
اما تمام بار کمیکِ فیلم به هابز و دکارد خلاصه نشده است. یکی از شخصیتهای جدید «سریع و خشن ۸» مردی به اسم اریک با بازی اسکات ایستوود است که برای آقای هیچکس (کرت راسل) کار میکند. اریک به لطف بازیگر غیرکاریزماتیک و نچسبی مثل اسکات ایستوود از آن کاراکترهایی است که در کنار بقیهی آدمهای باحال جمع جایی ندارد، اما حداقل خوبیاش این است که قانونمداری بیش از اندازه و عدم آشناییاش با ساز و کارِ تیم هابز باعث شده که او سوژهی اکثر جوکهای رومن (تایریس گیبسون) باشد. نکتهی جالب ماجرا این است که خود رومن هم سوژهی جوکهای تج (لوداکریس) است. نتیجه زنجیرهای است که با توجه به آگاهی کامل هرکدام از بازیگران از روابطشان با یکدیگر خیلی خوب کار میکند. رومن مدام میخواهد حال اریک را بگیرد و خود را باهوش و حرفهای نشان بدهد، اما درست در همان لحظه تج وارد میدان میشود و تمام تلاشهایشان را نقش بر آب میکند. بنابراین حتی وقتی رومن پشت فرمان یک لامبورگینی نارنجی مینشیند هم آنقدر کودنبازی درمیآورد که اسباب خنده بقیه را فراهم میکند. البته فقط تا وقتی که او با یک حرکت خفن در پردهی آخر همه را شگفتزده میکند و این صحنه به این دلیل کار میکند که کل فیلم صرف مقدمهچینی آن میشود.
حتما تا حالا میدانید که کلهخرابترین سکانس «سریع و خشن ۸»، تعقیب و گریز یک زیردریایی اتمی با ماشینبازهایمان روی یک خلیج یخزده است. چرا که تمام تبلیغات فیلم روی این سکانس تمرکز کرده بودند. داریم دربارهی سکانسی حرف میزنیم که قلب این فیلم است و اگر بد از آب در میآمد، مطمئنا روی کل اثر تاثیر منفی جبرانناپذیری میگذاشت. اما خوشبختانه چنین اتفاقی نیافتاده است. سکانس زیردریایی به راحتی میتواند لقب جنونآمیزترین سکانس کل مجموعه را به دست بیاورد. با تعقیب و گریزی طرفیم که نه تنها در منطق یک فیلم سینمایی نمیگنجد و بیشتر شاهد نمونههای آن در بازیهای ویدیویی بودهایم، بلکه کم و بیش شبیه یک بازی ویدیویی مسابقهای هم کارگردانی شده است. نتیجه این است که شخصا احساس میکردم در حال تماشای نسخهی جدید بازی قدرندیدهی Split/Second هستم. در آن بازی هم با یک سری ماشینهای خوشگل در عجیبترین مکانها مسابقه میدهیم و برای نابود کردن حریفمان، توانایی ترکاندن ساختمانها و سدها و پمپ بنزینها و هزارجور چیز دیگر را داریم. و شخصا در طول این سکانس بهطرز لذتبخشی یاد این بازی افتادم. مخصوصا با توجه به اینکه فرم کارگردانی اف. گری گری با کارگردانان قبلی مجموعه فرق میکند. برخلاف جاستین لین و جیمز وان که سعی میکردند اکشنها را با کاتهای پرتعداد، تند و سریع و روان به تصویر بکشند، گری روی قدرت و وزن و سنگینی ماشینها در سکانسهای اکشن و برخوردها و تصادفها تاکید میکند. او به جای شتاب و چابکی ماشینها روی شدت ضربات آنها به یکدیگر تمرکز میکند و اگر لازم باشد برای هرچه بهتر منتقل کردن آن به استفاده از اسلوموشن هم رو میآورد. چه وقتی که در یکی از سکانسهای میانی ماشینهای طبقات مختلف یک پارکینگ در خیابان سقوط میکنند و چه وقتی که راک با ماشین مجهز به برفروبش از ناکجا آباد ظاهر میشود و ماشین دشمنانش را درو میکند. شاید اکشنهای ماشینی «سریع و خشن ۸» پرسرعتتر و خوشگلتر از فیلمهای قبلی نباشند، اما جای خالی آنها با انرژی وحشیانه و قدرتمندی پر شده است.
یکی از چیزهایی که همیشه یکی از نکات اعصابخردکنِ قسمتهای اخیر مجموعه بوده و در قسمت هشتم به درجهی غیرقابلتحملی میرسد عدم اعتقاد سازندگان به پرداخت غیرعلنی به تمهای داستانیشان است. سری «سریع و خشن» همیشه دربارهی یک تم مشترک و تکرارشونده بوده است و آن هم این است که این خلافکارانِ سارقِ ماشین که حالا به ابرقهرمانان ناجی دنیا تبدیل شدهاند یک «خانواده» هستند. کلمهی «خانواده» آنقدر توسط کاراکترهای مختلف در «سریع و خشن ۸» تکرار میشود که گویی تماشاگران بعد از هشت فیلم از این تم خبر ندارند و کماکان باید شیرفهم شوند. وقتی یکی از کاراکترها انگیزهی جدید دام را زیر سوال میبرد، دیگران ناراحت میشوند و جواب میدهند که او هیچوقت به «خانواده»اش پشت نمیکند. وقتی تیم با یک ماموریت خطرناک روبهرو میشود، جواب همه این است که به خاطر «خانواده» باید آن را قبول کرد. و بله وقتی یکی از دشمنان قبلیتان با شما همراه میشود تا دشمن جدیدتان را شکست دهید، او سر از میز غذای خانوادگیتان در میآورد. تمام قسمتهای «سریع و خشن» به مصنوعیترین شکل ممکن دربارهی خانواده بوده است. و اگر فکر میکنید تم خانواده در قسمت هشتم کمرنگتر از گذشته شده کافی است نگاهی به شعار تبلیغاتی فیلم (دیگر خانوادهای وجود ندارد) بیاندازید تا متوجه شوید نه تنها کمرنگ نشده، بلکه پررنگتر از همیشه هم شده است. مشکل هم این است که اگر حرف جالب و تازهای برای گفتن نداشته باشید، تکرار کلمهی «خانواده» باعث وقوع اتفاق خاصی نمیشود. از این جهت هروقت دوربین روی چشمانِ خیس دام که در حال دکلمهگویی دربارهی اهمیت خانواده است زوم میکند فیلم در بدترین لحظاتش به سر میبرد. انتظار میرود اتاق نویسندگان بعد از این همه سال، یا دنبال داستان تازهنفسی برای روایت در این حوزه بگردند یا آن را به گوشه برانند و تا آنجا که میتوانند از این حربههای ملودراماتیک/سوپ اوپرایی فاصله بگیرند که در مغایرتِ کامل با ماهیتِ دیوانهوار این فیلمها قرار میگیرد.
مسئله وقتی بدتر میشود که کاراکترها با وجود خانواده خانواده کردنهایشان، هیچ ارزشی برای جان انسانها قائل نمیشوند. درگیری قهرمانانمان در خیابانهای شلوغ نیویورک و تخریب ماشینهای بیشماری که تعداد کشتهها و زخمیهایش میتواند به صدها نفر برسد نادیده گرفته میشود و حملهی آنها به پایگاه سری حامل زیردریایی اتمی در روسیه باعث کشته شدن نگهبانان روسی زیادی میشود که فقط دارند وظیفهشان را انجام میدهند. اما قهرمانانمان خیلی راحت تفنگهایشان را به سمت آنها نشانه میگیرند و شلیک میکنند یا در تعقیب و گریزها ماشینهایشان را با هیجان منفجر میکنند. و نه تنها به هیچوجه اشارهای به کشته شدن این آدمهای بیگناه نمیکنند، بلکه اتفاقا از ترکاندن ماشینهای آنها ذوق هم میکنند. آخرینباری که این همه آدم در یک فیلم بدون اینکه جدی گرفته شوند کشته شدند پایانبندی «مرد پولادین» (Man of Steel) بود. این باعث شده تلاشِ قهرمانانِ «سریع و خشن ۸» برای محافظت از خانواده و دوستانشان بیشتر از اینکه تنشزا و عاطفی احساس شود، خندهدار باشد. این موضوع نه تنها از لحاظ داستانی به فیلم ضربه زده، بلکه باعث شده تا شخصا با تمام وجود نتوانم غرق اکشنهایی که قهرمانانمان با افرادی به غیر مزدورهای سایفر درگیر میشوند شوم و بله، سکانس پایانبندی فیلم هم یکی از آنهاست.
در نهایت «سریع و خشن ۸» شاید دو-سهتا صحنهی کمیک و ستپیس جالب و بهیادماندنی داشته باشد، اما روی هم رفته در آن دسته دنبالههایی قرار میگیرد که وجودش را توجیه نمیکند و فقط به این دلیل چراغ سبز گرفته که فیلم قبلی یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار فروخته بود. باز دوباره با ماجرای تکراری خانواده و نجات دنیا طرفیم که جدا شدن دام از گروهش، کمبود اکشنهای خلاقانه قبل از فینال، عدم وجود یک آنتاگونیست قوی و کشتن آدمهای بیگناه بدون توجه به عواقبش آن را به قسمت ضعیفی نسبت به گذشته تبدیل کرده است. در نتیجه باید به مقدمهی متن برگردم و به آن کسانی که از این فیلم ابراز بیزاری کرده بودند بگویم که «سریع و خشن ۸» به خاطر اینکه دربارهی مسابقهی یک لامبورگینی و تانک و ماشین برفروب با یک زیردریایی اتمی است فیلم بدی نیست، بلکه به دلایل بالا فیلم ضعیفی در مقایسه با قسمتهای قبل است. کماکان قسمت پنجم و ششم در ردهی اول بهترینهای مجموعه قرار میگیرند و «سریع و خشن ۸» به عنوان آغازکنندهی سهگانهی احتمالی جدید مجموعه، یک قدم رو به عقب محسوب میشود.