فصل دوم سریال شهرزاد تاکنون ستونهای مختلفی را برای نگه داشتن سریال استفاده کرده است. معرفی شخصیتهای جدید، جنبههای سیاسی و اجتماعی، اعمال و رفتارهای مافیا-گونه و قرار دادن شخصیت اصلی در موقعیتهای تازه تنها تعدادی از ستونهای مذکور هستند. بهرهگیری از تم مافیایی که از طریق نمایش اختلاف بین خانوادههای مهم و پر قدرت سریال یعنی دیوانسالار و بهبودی محقق شده، در طی قسمتهای اخیر بسیار پر رنگ بوده است. این روند تا جایی پیش رفت که دیگر جایی برای دیگر شخصیتهای اصلی سریال شهرزاد باقی نمانده و سکانسهای خارج از خانه دیوانسالار به لحظات کلیشهای و خستهکننده تبدیل شدند. اما با توافق بین شاپور و قباد در اپیزود هشتم، پیشبینی میشد که جنبه مافیایی سریال کمرنگ و حتی محدود شود. خوشبختانه قسمت نهم تمام تمرکز خود را روی مواردی میگذارد که باعث شدند فصل اول به تجربهای بینظیر تبدیل شود.
در قسمت نهم شهرزاد برای چندمین بار از سوی قباد بر سر دو راهی قرار میگیرد. در طی اپیزودهای قبل قباد بارها در مکانهای مختلف و به روشهای متفاوت در راستای آغاز دوباره زندگی تلاش میکند که ناخواسته آن را شروع کرده و به پایان رسانده است. اما تازهترین تلاش قباد تفاوت اساسی نسبت به گذشته دارد. همانطور که در قسمت هشتم به نمایش در آمد، او از بزرگان خانواده دیوانسالار درخواست کمک میکند. بهواسطه همین اقدام قباد است که شهرزاد برخلاف درخواستهای قبل قادر نیست قاطعانه پاسخ منفی بدهد. نبرد واقعی شهرزاد نه بر سر فرهاد و نه بر سر زندگی عاشقانهاش است. در واقع شهرزاد باید بین حفظ هویت فردیاش و مادر بودن یکی را انتخاب کند. شهرزاد اگر بپذیرد که به خانه دیوانسالار بازگردد به تلاشهایش خیانت کرده است. تلاشهایی که باعث شدهاند او همان زن پیشرو در جامعهای باشد که در شرایط مردسالارانه از حقوق زنان دفاع کرده و جایگاه اجتماعی به دست آورده است. این تصمیم شهرزاد آیندهای شبیه به ثریا را برای او رقم خواهد زد. زنی که نسبت به ابراز عشق مرتب و افسارگسیخته همسر بیعلاقه است و در عین تمام محدودیتهایی که به او تحمیل شده تنها به خاطر فرزندش زندگی مشترک را ادامه میدهد.
اما اگر شهرزاد زندگی با فرهاد را به بودن در کنار فرزندش ترجیح دهد، مقدمات رخ دادن اتفاقی را فراهم کرده است که به هیچ عنوان قابل پیشبینی نیستند. رشد و نمو در محیطی که تاریخ آن با ظلم و خون رقم خورده و قرار گرفتن تحت تربیت کسانی که فرا قانونی عمل میکنند، زندگی نیست که شهرزاد برای فرزندش بخواهد. قباد در فصل دوم تا حدودی غافلگیرکننده ظاهر شده است. رابطه با اکرم موردی است که انجام آن در فصل اول تقریبا غیرممکن بود، با این حال با توجه به شخصیتپردازی متفاوت قباد در فصل دوم این امر به هیچ عنوان غیرمنتظره جلوه نکرد. براساس این اقدام و دیگر موارد از این دست میتوان آیندهای نهچندان ایدهآل را برای ادامه زندگی مشترک شهرزاد و فرهاد متصور شد. اکنون که شهرزاد مسیر دوم را در پیش گرفته است و بهواسطه آن قباد به «سیم آخر» خواهد زد، مسلما انتقامجوییها جدیتر و شدیدتر از قبل خواهند بود که تنها به جلوگیری از ملاقات مادر و فرزند ختم نمیشوند. اولین نمونه از اقدامات تلافیجویانه قباد را در قالب برهم زدن آرامش خانوادههای سعادت و دماوندی و مهر زدن بر حکمی که زندگی آنها را متحول خواهد کرد، مشاهده کردیم.
در قسمتهای قبل عنصر شک به رابطه فرهاد و شهرزاد وارد شده بود که در قسمت نهم وارد ابعاد جدیدی میشود. شک فرهاد که با پنهانکاریهای شهرزاد به وجود آمده، با تعلل در پاسخ به خواسته بزرگان خانواده دیوانسالار و در راس آنها قباد و در نظر گرفتن آیندهای که میتواند تمام لحظات آن را کبیر تقسیم کند، تشدید میشود. این شک و تردید نهایتا به پاره شدن گردنبند مرغ آمین منجر میشود که در تضاد با فرهاد و همسو با شهرزاد میتوان آن را نشانهای از وضعیت زندگی عاطفی این دو شخصیت دانست. درست است که میتوان گردنبند را «عین روز اول» درست کرد اما هیچوقت مثل قبل نخواهد شد، همانطور که زندگی شهرزاد و فرهاد هیچگاه به شرایط پیش از دخالت بزرگ آقا باز نمیگردد. تناقض واضحی که در رابطه این دو شخصیت وجود دارد این است که هر چه شک فرهاد در تداوم زندگی مشترکش روز به روز افزایش پیدا میکند، شهرزاد همچنان به او اطمینان کامل دارد و حتی به خاطر او از تنها فرزندش میگذرد.
روایت موازی در این قسمت یکی از برترین لحظات سریال شهرزاد است. در حالی که بزرگان خانواده دیوانسالار خواسته بزرگشان را به گوش شهرزاد میرسانند، قباد به تنهایی مشغول بازی بیلیارد و ضربه زدن به توپهای هر یک از میزها است که همزمان با پایان یافتن صحبت بزرگان، او نیز به توپهای آخرین میز ضربه میزند. این سکانس را میتوان سمبلی از قدرت قباد دانست. در واقع او است که دیگر شخصیتها را کنترل میکند و به هرچه که بخواهد میرسد، همانطور که به توپها ضربه میزند و آنها را به اطراف حرکت میدهد. اما استفاده مکرر از این محیط به تاثیر و زیبایی آن خدشه وارد میکند.
یکی از اشکالات فصل دوم سریال شهرزاد استفاده ناقص و محدود از پایان نفسگیر در اپیزودهای مختلف است. وظیفه چنین سکانسهایی ایجاد حس کنجکاوی و اشتیاق برای قسمتهای بعدی است که متاسفانه بهترین نمونه آن در این فصل، سکانس پر اشکال پایانی قسمت اول است. سازندگان برای جبران این نقص برخی از سکانسهای قسمت بعدی را در قالب ویدیوهای کوتاه «آنچه در قسمت بعد خواهید دید» منتشر میکنند. اما این ویدیوها به جای اینکه عملکردی مشابه پایان نفسگیر داشته باشند، به اسپویل بخشهای مهم میپردازند و عملا لذت غافلگیری را از مخاطب سلب میکنند.
سکانسهای درد و دل شهرزاد با فرزندش، پاسخش به خواسته بزرگان خانواده دیوانسالار و گفت و گوی او با هاشم، جزء برترین لحظات این اپیزود است که مسلما به واسطه بازی عالی بازیگران به چنین درجهای از کیفیت رسیده است. در کنار جواب منفی شهرزاد به قباد که خط بطلانی بر تمامی احتمالات کشید، قسمت نهم یک تئوری و تناقض بزرگ را رفع کرد. در تریلر قسمت نهم یکی از اهالی روستایی که صابر و شیرین در آن توقف کردهاند خبر از بارداری شیرین میدهد که اکنون متوجه میشویم تنها یک احتمال ساده بوده است. اگر این احتمال به حقیقت تبدیل میشد تمام فعل و انفعالات سریال زیر سوال میرفت. در نتیجه نمایش چنین لحظهای آن هم یک هفته زودتر به هیچ عنوان کنجکاوی مخاطب را برنمیانگیزد.
جدیدترین قسمت سریال شهرزاد به عنوان تجربهای لذتبخش حاوی سکانسهای زیبا و مهمی است که نقصها و اشکالات قسمتهای قبلی را به خوبی جبران میکنند. حتی سکانسهایی که بیدلیل طولانی شدهاند هم به کلیت اپیزود ضربه نمیزنند. فاصله گرفتن از قتلهای نوبتی و کشتن زیردستهای دردسرساز و در عوض پرداختن به شخصیتها و رابطههایی که محبوبیت سریال را در فصل اول رقم زدهاند، باید به فال نیک گرفت. این ویژگی نباید به فراموشی کامل تم مافیایی و بهخصوص شخصیت شاپور منجر شود. با این وجود که برقراری تعادل بین سکانسهای مافیایی و عاشقانه امری سخت و دشوار است، اما لازم است که اجرا شود.