نقد فیلم «نبرد جنسیتها»
«بیلی جین» پس از قهرمانی در مسابقات تنیس آمریکا در سال 1972، تبدیل به اولین زن آمریکایی میشود که دستمزدی بالا دریافت کرده است. او که برای مسابقات داخلی آمریکا آماده میشود، پس از اطلاع از رقم جایزهای که برای مسابقات مردان(12000 دلار) و زنان(1500 دلار) در نظر گرفته شده است تصمیم میگیرد این مسابقات را تحریم کرده و تورنمنتی مستقل برگزار کند.
تبعیض بین حقوق مرد و زن، همواره یکی از موضوعات داغ اجتماعی هست که موافقها و مخالفهای خاص خود را دارد. به دلیل تغییرات به وجود آمده در شرایط زندگی امروزی و حضور زنان در عرصههای مختلف جامعه، وابستگی که این قشر در سالهای گذشته داشت، کمرنگتر شده و به دنبال استقلال مالی، خواستهها و توقعات آنها نیز دچار تغییرات اساسی شده است. پس امروزه با طرز فکر و راهکارهای قدیمی و سنتی، نمیتوان در این مورد قضاوت کرد و تصمیم گرفت. مشکل اصلی که مانند سدّی، جلوی این پروسه را میگیرد، ذهنیتیست که در ناخودآگاه بسیاری از مردها و زنها شکل گرفته است و تا زمانی که این تصویر ذهنی، از بین نرفته و تغییر نکند، تمامی صحبتها پیرامون این موضوع، در حد حرف باقی میماند. اما عاملی که میتواند به شکلگیری ذهنیت جدید، سرعت ببخشد، فعالیت قشر زن در محیطهای مختلف جامعه میباشد. این فعالیت، به هیچ عنوان نباید حالت رادیکالی و همراه با تنش بوده، بلکه همانند «بیلی جین»، با عمل و عینیت بخشیدن به خواستهها، میتواند تاثیرگذاری به مراتب بیشتری را به دنبال داشته باشد.
یکی از کاراکترهای اصلی این فیلم «بیلی جین» است. او که علاقهی بسیار زیادی به تنیس دارد برای رسیدن به اهدافش، قسمت عمدهای از وقت و انرژی خود را صرف این ورزش کرده است. همین مسئله باعث کمرنگ شدن نقش شوهر او یعنی «لَری» در زندگی مشترکشان نیز گردیده بهطوریکه در حین مراسمی که برای او گرفته شده و با «لری» در حال رقص میباشد وقتی خبر جایزهی 1500دلاری به گوشش میرسد، همان لحظه مراسم را ترک کرده و برای پیگیری موضوع و اعتراض به تصمیم گرفته شده، پیش «باب» و «جک» میرود. اما با جلو رفتن داستان، متوجه میشوید که «بیلی جین» هدف بزرگتری را نشانه گرفته و آن هم از بین بردن نگرشی است که اکثریت جامعه نسبت به زن و ارزشگذاری کمتر نسبت به مردها دارد. در طرف مقابل، «بابی ریگز» قرار دارد. او نیز قهرمان دو دوره تنیس آمریکا و مسابقات ویمبلدون میباشد و با اینکه به سن 55سالگی رسیده، ولی همچنان دنبال راهی برای قرار گرفتن در کانون توجه مردم میباشد. البته یکی از انگیزههای او برای این کار، شرایط مالی همسرش نیز میباشد که همواره احساس میکند تحت سلطهی او قرار دارد و برای اثبات خود، دست به اقدامات گوناگونی میزند که در طول فیلم، شاهد آنها خواهید بود. به همان اندازه که «بیلی جین» عاشق تنیس است، «بابی ریگز» نیز به قُمار، علاقهی شدیدی دارد و علیرغم مخالفتهای همسرش، نمیتواند این عادت را ترک کند. او با گفتن جملهی «زنها باید در اتاق خواب و آشپزخانه باشند و اگر غیر از این باشد، به زودی، دیگر مردها قادر نخواهند بود به راحتی با دوستان خود به دیدن مسابقهی بیسبال و ماهیگیری بروند» بسیاری از مردها را همراه خود میکند که این موضوع، نشان از شناخت خوب او از جامعهاش میباشد.
تنیس یک ورزش بسیار سنگین و طاقتفرسا میباشد که استقامت بدنی بالایی را میطلبد. حرکات و ضرباتی که در این ورزش اجرا میشوند نیز حالت قدرتی و سرعتی دارند. با توجه به این مسائل، صحبتهایی که در ابتدای فیلم دربارهی تفاوت مسابقهی تنیس مردان و زنان میشود، کاملا درست و منطقی است چراکه ساختار فیزیولوژیکی بدن آنها با هم متفاوت است. به همین دلیل ضرباتی که تنیسورهای مرد به توپ وارد میکنند، قدرت و سرعت بیشتری داشته و میزان دوندگی آنها نیز در زمین برای رسیدن به توپ، بیشتر است. این واقعیت در قوانین بازی نیز کاملا مشهود است بهطوریکه مسابقات زنان همواره در 3 سِت و مسابقات مردان، حداقل در 3 سِت و حداکثر در 5 سِت برگزار میشود. اما هیچکدام از این موارد، دلیل قانع کنندهای برای اختلاف 8 برابری جایزه تعیین شده برای مسابقات مردها و زنها نمیباشد چراکه با توجه به صحبتهای «بیلی جین» تعداد بلیت فروخته شده در فینال مسابقات زنان، با مسابقات مردان، برابر بوده است. با توجه به اینکه «بیلی» نانآور اصلی خانوادهی خود نیز میباشد، انتظاری که او از مسئولین برگزاری مسابقات دارد، کاملا بهجا به نظر میرسد.
گرایش های جنسی، موضوع دیگری است که در فیلم به آن اشاره میشود. این مورد با اینکه در پایان فیلم و موقع ورود «بیلی جین» به زمین بازی و در انتهای تونل، به دلیل اشاره مستقیم از طریق دیالوگ، کمی حالت شعاری پیدا میکند ولی بدون پایه و اساس نیست و حداقل در سیر داستانی و با شخصیتپردازی کاراکترها، زمینهی لازم برای آن به وجود میآید. «بیلی جین» به دلیل انجام ورزش سنگین تنیس و مدت زمانی که صرف تمرین میکند، از زندگی خانوادگی خود فاصله گرفته و بُعد عاطفی و لطافت زنانهی خود را از دست میدهد بهطوریکه در بسیاری از لحظات، احساس میکنید با یک مرد روبرو هستید تا یک زن. طبق اصول روانشاسی، این انسان، برای تخلیهی عاطفی، بیشتر به یک زن نیاز دارد تا یک مرد. از طرفی دیگر، «مارلین» که فرزند هشتم خانواده میباشد، هیچگاه در کانون توجه قرار نگرفته است و به همین خاطر برای از بین بردن این خلا، دنبال فردیست که بسیار شناخته شده و مشهور باشد و از بودن با چنین فردی، احساس رضایت کامل دارد.
تمامی صحنههای فیلم، کاملا رئال و باورپذیر کار شدهاند که برای رسیدن به این مهم، دقت لازم در خلق صحنههای ورزشی و غیر ورزشی به کار گرفته شده است. مسابقهی نهایی که نزدیک به 10دقیقه از زمان فیلم را به خود اختصاص میدهد، یکی از بهترین سکانسها میباشد که شما را کاملا در خود غرق کرده و هیجان موجود در ورزشگاه را به خوبی منتقل میکند. فیلمبرداری این فیلم، یکی از بهترینهای امسال است که علاوه بر کادربندیها و حرکتهای مناسب دوربین، نورپردازی بسیار زیبای صحنهها، باعث زیبایی دوچندان کادر شده است. این نورپردازی به قدری تاثیرگذار است که باوجود تعدد رنگ در تصاویر فیلم، تمامی آنها زیبا دیده میشوند(فیلمبردار این فیلم که «لینوس ساندگرن» نام دارد، فیلم «سرزمین رویاها» یا همان La La Land را در کارنامه خود دارد). البته این موضوع بدون هماهنگی لازم بین فیلمبردار، طراح صحنه و طراح لباس حاصل نمیشود و هر کدام از آنها تاثیر مستقیم در شکلگیری نتیجه نهایی دارند. در اینجا باید به موسیقی متن «نبرد جنسیتها» اشاره کنم چراکه تاثیر خوبی در القای صحنههای عاطفی و هیجانی فیلم دارد و در لحظاتی که «بیلی جین» امید تازهای برای مبارزه پیدا میکند، به اوج خود میرسد و تا حدودی شما را به یاد بعضی از آهنگهای فیلم بازی تقلید(The Imitation Game) خواهد انداخت.