نقد انیمه Horimiya
انیمه Horimiya، محصول ۲۰۲۱ ژاپن است که بهتازگی فصل اول آن در ۱۳ قسمت به پایان رسیده است. این انیمه محصول انیپلکس (Aniplex) بوده و از ابتدای پخشاش مخاطبان بسیاری را با خود همراه کرده است.
نویسنده، شاعر و فیلمنامهنویس وقتی داستانی معمولی را دستمایه کار خود قرار میدهند معمولا هدفشان یک چیز است؛ «آشناییزدایی» هدف شکلوفسکی، منتقد ادبی روس، از آفرینش این مفهوم درواقع کشف وجه تمایزی بود که زبان شاعرانه را از زبان مقرون بصرفه و ساده روزمره مجزا میکند. او معتقد بود که «سخن شاعرانه سخنی شکل بندی شده (فرم بندی شده) است و در مقابل سخن عامیانه قرار میگیرد.»
Horimiya که از ترکیب نام دو شخصیت اصلی داستان گرفته شده، یعنی هوریسان و میامورا، داستان سادهای دارد و به وضوح از قائده آشناییزدایی پیروی میکند. در ظاهر، داستان چند نوجوان دبیرستانی و مسائل عاطفی بینشان است اما توفیقی که این انیمه به آن دست مییابد، واکاوی معنا و حس ازطریق طولانی کردن زمان ادراک و آشناییزدایی مراحل عشق است. چندین قسمت باید طول بکشد تا مخاطب رفته رفته عشق بین هوریسان و میامورا را لمس کند. این دو کاراکتر با سهیم شدن در این فرایند، فرصت تفکر بیشتری به مخاطب میدهند و از دلِ یک کمدی شوخ و شنگ، روایتگر داستانی عاشقانه هستند. در طول سریال هرچه شناختمان نسبت به کاراکترها بیشتر میشود، همزمان با داستانهایشان نیز ارتباطمان نزدیکتر میشود. علاقهها را درک کرده و بهمعنی واقعی آنها دست مییابیم. کاراکترها برایمان قابل درک میشوند و کاملا متوجه میشویم که چرا به فرد خاصی علاقهمند میشوند و به فرد دیگر نه.
در ادامه جزئیاتی از داستان فاش میشود
توجه سریال به مفهوم سایه از همان قسمت اول، مورد توجه است. مفهومی که اولینبار یونگ (فیلسوف و روانپزشک) آن را مطرح کرد. درواقع سایه آن بخش از شخصیت ماست که همواره سعی در مخفی کردن آن داریم. وقتی میامورا ساتا، برادر هوریسان، را به خانهشان میبرد با اینکه همکلاسی هوریسان است، هوری سان او را نمیشناسد؛ چرا که اساسا چهره او با چهرهای که با آن در مدرسه حاضر میشود به کلی متفاوت است. بعد از اینکه میامورا خود را معرفی میکند و هوریسان درمییابد او کیست رابطهشان رفته رفته شکل میگیرد. اما این فقط میامورا نیست که سعی در پنهان کردن شخصیت خود دارد بلکه هوریسان نیز که در مدرسه دختری موجه و درسخوان است دارای ویژگیهایی است که فقط اطرافیاناش از آن باخبرند. میامورا ظاهر اصلیاش را در مدرسه پنهان کرده و هوریسان ویژگیهای باطنیاش را. کاربرد سایه در اینجا به درستی با رنگهای قرمز و آبی گویای تمام درونیات و ویژگیهایی است که این دو شخصیت به عمد پنهانشان کردهاند.
ساختهشدن مقطعی شخصیتها در خلال پیشرفت آهسته روابطشان است. نویسنده قصد ندارد به سرعت از روی روابط بگذرد و مرحله به مرحله یک رابطه را شکل میدهد. وقتی رفتوآمد بین میامورا و هوریسان بیشتر شد میل به بیشتر دانستن درون آنها رقم میخورد. درواقع این ویژگی آدمی است. حتی پیش میآید که بخواهیم بعد از چند جمله، اطلاعات بیشتری از همصحبتمان بدانیم اما گاهی به خود این اجازه را نمیدهیم یا با لکنت ناخودآگاهی که به سراغمان میآید طرف میشویم. در سریال این امر ازطریق فهمیدن اسم کوچک طرف مقابل رقم میخورد. هوریسان خجالت میکشد اسم کوچک میامورا را از او بپرسد، نقشه میکشد و خیالاش راحت است که مادرش اسم کوچک میامورا را خواهد پرسید اما زمانیکه به خانه برمیگردد مادرش را نمییابد، بدون اینکه به او از میامورا اطلاعات جدیدی داده باشد. حال این خود او است که باید بر خجالت خود غلبه کرده و نام کوچک میامورا را بپرسد. این کار برای هوریسان دشوار است و درک این سختی قابل تایید است چرا که اساسا هنوز رابطهای بین آنها شکل نگرفته است و فقط دو همکلاسی هستند.
درکنار خجالتی بودن هوریسان، میامورا بهشدت غمگین، تنها و درونگراست. کمتر با افراد وارد صحبت میشود و کمتر دوستی را برای خود برمیگزیند. بیجهت نیست که او متوجه اشارات هوریسان نشده و فرایند گفتن ناماش طولانی میشود. داستان در ادامه سعی بر واکاوی این موضوع دارد که چرا میامورا تنها و غمگین است؛ هر چند مشکل فیلمنامه این است که نمیتواند ریشه این غم را توضیح دهد و براساس آن یک رابطه علت و معلولی را شکل دهد؛ سعی میکند چند موردی را در توضیح این خصلت میامورا ارائه دهد. مثلا اینکه او در دوران راهنمایی و قبلتر توسط دانشآموزان دیگر مسخره میشده و همواره به خاطر کمحرفی مورد تمسخر قرار گرفته است. مجموعه عواملی که باعث میشوند میامورا زمانیکه به دبیرستان میرسد اعتماد به نفس کمتری داشته باشد و بخواهد اصل خود و علاقههایش را پنهان کند.
در داستانها ودرامهای عاشقانه وقتی صحبت از عاشق و معشوق میشود، عنصری که اهمیتی فراوان برای پیشبرد داستان پیدا میکند، مانع یا رقیب است. در Horimiya نقش رقیب را ایشیکاوا ایفا میکند. رقابت آنها از کلیشههای مرسوم و دعواهای مابین دو شخصیت اصلی فراتر رفته و جلوهای واقعیتر مییابد. میامورا و ایشیکاوا برای بهدستآوردن هوریسان تلاش میکنند، اما تلاششان از نوع مرسوم دعوای فیزیکی یا فریادهای بیامان و نقشهکشیدن برای دور راندن رقیب نیست، بلکه بیشتر درونی بوده و ازطریق مجموعه دیالوگهایی در فضایی آرام رقم میخورد. حتی در مواقعی سعی میکنند به نفع یکدیگر کنار روند. مثلا میامورا در صحبت کوتاهی که با ایشیکاوا دارد به او میفهماند که خود را لایق هوریسان نمیداند و با این مسئله مشکلی ندارد که ایشیکاوا به هوریسان ابراز علاقه کند.
میامورا میداند این نظر واقعیاش نیست و انتهای ذهناش چیز دیگری در جریان است و عشق به هوریسان برای او برابر با زندگیاش شده است. رقابتی که بین میامورا و ایشیکاوا شکل میگیرد در زمینه کمدی اتفاق میافتد و جایی به اوج میرسد که این کمدی ازطریق سوءتفاهم خود را نمایان میسازد. داستان که تا این نقطه همواره کمدیاش را ازطریق شوخیهای کلامی پیش برده، این بار از اصل سوءتفاهم که در کمدیهای مشهور تاریخ سینما نیز بهعنوان یک کهن الگو استفاده میشود، بهره میگیرد. ایشیکاوا بدون اینکه جریان ریختن نوشابه را بداند دربارهی هوریسان و میامورا فکر دیگری میکند و نهایت خشم خود را بروز میدهد. خشمی که اساسا کمدی است و در کلیت اثر معنی درستی پیدا میکند.
شاید بیراه نباشد اگر بگوییم شروع هر رابطه با کتمان همراه است. آدمی معمولا میل به پنهان کردن حقایقی دارد که برایش اهمیتی فراوان دارد. انسانها در اکثر موارد به این میاندیشند تا قطعی نشدن امری، از آن صحبت نکنند. این موضوع به خوبی در Horimiya نیز دیده میشود. میامورا و هوریسان با هم عهد کردهاند همیشه با یکدیگر بمانند اما دلشان نمیخواهد در مدرسه کسی از این موضوع اطلاع حاصل کند. لجاجت موجود در شخصیت هوریسان و اعتماد به نفس پایین میامورا این مخفیکاری را تثبیت میکند.
نظیر اعتماد به نفس پایینی که در میامورا وجود دارد در شخصیت ساکورا که دختری با موهای سبز است نیز دیده میشود. ساکورا خود را زیبا نمیداند، همین امر موجب میشود علاقهاش نسبت به ایشیکاوا را پنهان کند. حتی زمانیکه سعی میکند ازطریق پختن شیرینی به ایشیکاوا نزدیک شود آنقدر تعلل میکند تا یوشیکاوا، دیگر شخصی که به ایشیکاوا علاقه دارد، خودش را به او نزدیک کند. فیلمساز تلاش یوشیکاوا را برای تصاحب ایشیکاوا به خوبی ازطریق شیرینیهای سوخته به تصویر میکشد. مخاطب به خوبی درمییابد که این میتواند نقطه آغازی باشد برای هدفی که یوشیکاوا در ذهن تصویر کرده است. اگر بار اول شیرینیها را سوزانده احتمالا برای دفعههای بعدی بهتر خواهد شد.
توفیق دیگری که Horimiya بهدست میآورد نمایش مراحلی است که پس از آغاز عشق اتفاق میافتد. مفهوم انتظار برای عشق مطرح میشود. هوریسان برای سفر پنج روزه میامورا دقیقهها و ثانیهها را میشمارد. روزها را در تقویم ورق میزند و منتظر است تا انتظار پایان یابد. این مفهوم به خوبی ازطریق نمایش تنهایی هوریسان و غربت میامورا تصویر میشود. هوریسان با فکر میامورا روز را شب میکند و میامورا برای اینکه بیشتر از این دلتنگ نشود سعی میکند کمتر سراغ تلفن همراه خود برود. داستان در این مرحله سعی میکند از سطح عبور کرده و درک مخاطب را نسبت به پدیدهها برجسته سازد.
انتظار که به اتمام رسید نوبت به عشق و ازخودگذشتگی میرسد. طرفین رابطه برای اینکه یکدیگر را آزرده خاطر نکنند لازم است از خودخواهی دست بکشند. حتی در مواقعی حقیقت را نگویند و با تعریفهای خود طرف مقابل را خوشحال کنند. وجود این امر برای بقای یک رابطه و زندگی ضروری است. اگر هوریسان همچنان بر دیدن فیلم ترسناک پافشاری کند، با اینکه میداند میامورا دل خوشی از فیلمهای ترسناک ندارد، مصداقی بارز از خودخواهی میشود و حتی ممکن است در صورت ادامهدار بودن این نوع خودخواهیها در شکلهای دیگرش، میامورا را برای همیشه از دست بدهد.
توجه ساختار انیمه و شکلگرفتن رابطه میامورا و هوریسان، وقتی اهمیت بیشتری مییابد که داستان مفهوم پذیرفتن را مطرح میکند. دو شخصیت برای اینکه بتوانند رابطهای خوب و پایدار داشته باشند باید یکدیگر را بپذیرند. اگر میامورا پذیرفته که هوریسان بداخلاق و لجوج است، هوریسان نیز باید بپذیرد شریکاش شخصی کمحرف و بیحاشیه است. اساسا با چنین مسائلی است که یک رابطه شکلی درست به خود میگیرد.
داستان به غیر از پرداختن به داستان اصلی و دو شخصیت محوریاش، در نیمه دوم سریال به روابط کاراکترهای فرعی نیز میپردازد. در این بین چیزی که آیاساکی سان و سنگوکو را به هم پیوند میدهد مبادله کتاب است و یوشیکاوا به خاطر عشق به ایشیکاوا به پسر خوشتیپ مدرسه جواب رد میدهد. مهمترین مفهومی که در خلال پیرنگهای فرعی مطرح میشود «بیان احساس» است. داستان محیط زندگی یوشیکاوا را نشانمان میدهد و قصد دارد به ما بفماند که او اساسا دختری کمحرف است و حتی اگر به چیزی علاقه داشته باشد آن را به زبان نمیآورد. برای یوشیکاوا این علاقه نسبت به ایشیکاوا بیاهمیت نیست، پس اگر میخواهد ایشیکاوا را از دست ندهد لازم است سکوتاش را کنار گذاشته و سرراست با ایشیکاوا حرفاش را بزند.
نگاه فیلمساز به مسئله عشق در خلال داستانهای فرعی، زمانی بهتر درک میشود که او به خدادای بودن پدیده عشق تاکید میورزد. ما بهعنوان انسان در مواجهه با عشق تبدیل به انسانهایی منفعل میشویم به خاطر همین هم است که فیلم بنایاش را بر این میگذارد که اگر ناخواسته دل کسی به خاطر مسائل عشقی شکسته شد، هیچکس مقصر نیست.
بهطور معمول وقتی یک عشق سر و شکلی ابتدایی پیدا کرد نوبت به آزارها میرسد. اطرافیانی که در این آزار شریک میشوند میتوانند خانواده، دوست و دشمنان باشند. تضمینی وجود ندارد که همه از همان ابتدا با همه چیز موافق هستند. در Horimiya خانواده هوریسان بهراحتی میامورا را پذیرفتهاند و این دوستان قدیمی میامورا هستند که با شوخیهای کلامی و حسادتشان سعی میکنند او را آزار دهند. مقابله قهرمان دربرابر چنین مصائبی اهمیت فراوان پیدا میکند و ما برای اولینبار میامورای خشمگینی را میبینیم که به خاطر این مسئله با احدی شوخی ندارد.
فیلم در دو اپیزود به شکلهای مختلف روابط عشقی و سطوح مختلف رابطه میپردازد. به این امر تاکید میکند که الزاما تمام رابطهها نباید شبیه هم باشند. در همینجاست که در خلال یکی از داستانهای فرعی، شخصیت ساوداسان را میبینیم که با وجود علاقه فراواناش به ایورا تصمیم دارد همواره از دور او را نگاه کند و زیرنظر بگیرد. در جهانبینی او با فاصله است که عشق معنا مییابد و خود را نمایان میسازد.
توجهی که Horimiya به سطوح مختلف عشق میکند در رابطه بین یوشیکاوا و ایشیکاوا به بیان جدیدی میرسد. ایشیکاوا به یوشیکاوا علاقهمند است اما دوست ندارد رفاقتاش با دوستهای پسر خود را از دست بدهد. او تصمیم دارد فاصلهاش را با یوشیکاوا حفظ کند.
انیمه Horimiya در چند مورد در روند شخصیتپردازی الکن باقی میماند. مثلا تا پایان علت تنهایی و افسردگی میامورا را درنمییابیم. همچنین مشخص نمیشود مشکل خانواده هوریسان با شخصیت پدر چیست. مادامی که او در داستان حضور دارد شوخی میکند و میخنداند. اگر مسئلهاش با گذشته در ارتباط است، در اثر نمودی پیدا نمیکند، درواقع باید ایراد او را حدس بزنیم تا برایمان نوع رفتار دیگر اعضای خانواده که بهشدت در تضعیف شخصیت او میکوشند، مشخص شود.
Horimiya ماجرای آشنای عاشقی است. هر احساسی که بتواند بین دو نفر جاری شود میتواند آغازگر عشقی جاودان باشد. عشقی که میتواند نجات دهنده از تمام هیاهوهای زندگی امروز باشد. وقتی در پایان انیمه، هوریسان به سمت میامورا میدود و به او قول میدهد هیچگاه او را تنها نخواهد گذاشت این عشق تثبیت میشود و فرم درستی در کلیت اثر پیدا میکند.