نقد فیلم The Conjuring: The Devil Made Me Do It

با کوچ جیمز وان به دنیای فیلم‌های بلاک‌باستری، کارگردانی قسمت سوم مجموعه احضار به مایکل چاوز سپرده شد. غیاب جیمز وان، که دیگر عادت کرده است فرانچایزهای ترسناک سودآوری را راه بیندازد (Insidious و Saw)، در اینجا احساس می‌شود. البته چاوز سعی کرده است فیلم احضار: شیطان مرا وادار کرد فضایی متفاوت نسبت به دو فیلم قبلی مجموعه داشته باشد. اما درنهایت فیلم احضار 3 با فیلمنامه‌ای سست و کم‌رمق و پرداختی ضعیف، به فیلمی تلف شده تبدیل شده است. فیلمی که می‌توانست خون تازه‌ای به رگ‌های این مجموعه تزریق کند، اما در عمل از مشکلات عدیده‌ای رنج می‌برد. به این ترتیب چاوز که پیش از این فیلم ناموفق نفرین لیورونا را ساخته بود، در دومین فیلمش نیز ناامید کننده ظاهر می‌شود.

احضار 3 ترکیبی از المان‌های فیلم‌های ماوراء‌الطبیعه با قراردادهای فیلم‌های جنایی و دادگاهی است

اولین فیلم مجموعه، بر زندگی واقعی خانواده‌ی تسخیر شده‌ی پرون متمرکز بود و دنباله‌ی آن به ماجرای روح خبیث آنفیلد پرداخته بود. دو ماجرایی که از مستندترین وقایع ماوراء‌الطبیعه‌ی تاریخ به حساب می‌آیند و در فیلم‌ها و سریال‌های زیادی به آن‌ها پرداخته شده است. اما فیلم احضار: شیطان مرا وادار کرد، برای اولین‌بار روی یک پرونده‌ی جنایی بحث‌برانگیز دست می‌گذارد.

رخداد واقعی که فیلم بر مبنای آن شکل گرفته‌ است، پیرامون شخصیتی به نام آرنی جانسون قرار دارد. جوانی که صاحبخانه‌اش را به شکل بی‌رحمانه‌ای با ضربات پی در پی چاقو می‌کشد و بعدتر در دادگاه ادعا می‌کند که این کار را به فرمان شیطان انجام داده است. این پرونده در آمریکا به‌عنوان شیطان مرا وادار کرد شناخته می‌شود. پرونده‌ای که در آن برای اولین‌بار در تاریخ دادگاه‌های آمریکا، یک متهم به قتل برای اثبات بی‌گناهی خود به مداخله‌ی نیروهای شیطانی اشاره می‌کند.

استیو کولتر در نقش کشیش برای جن‌گیری دیوید حضور پیدا می‌کند در فیلم The Conjuring: The Devil Made Me Do It

به این ترتیب در احضار 3 همراه‌با زوج اد و لورین وارن، دو محقق و دوستدار مسائل ماوراءلطبیعه، سراغ این پرونده‌ی واقعی می‌رویم. همین خط داستانی نشان می‌دهد که احتمالا با فیلمی متفاوت از دو احضار قبلی روبه‌رو هستیم. در اینجا دیگر خبری از خانه‌های تسخیر شده نیست. داستان احضار ۱ و ۲ تقریبا به‌صورت کامل در فضای بسته‌ی خانه‌هایی خاص روایت می‌شدند. در نتیجه، فضاسازی‌های داخلی و اتمسفر مرموز و تهدیدکننده‌ی این خانه‌های نفرین شده، بخش قابل توجهی از تجربه‌ی ما در مواجهه با این دو فیلم را تشکیل می‌دادند. اما احضار 3 بیشتر زمان خود را در محیط‌های خارجی سپری می‌کند.

احضار: شیطان مرا وادار کرد می‌توانست خون تازه‌ای به رگ‌های این مجموعه تزریق کند، اما در عمل از مشکلات عدیده‌ای رنج می‌برد

فیلم احضار ۳ ترکیبی از المان‌های فیلم‌های ماوراء‌الطبیعه با قراردادهای فیلم‌های جنایی و دادگاهی است. در نتیجه روایت فیلم نیز در مسیرهای مختلف و متنوعی پیش می‌رود و اد و لورین همچون دو کارآگاه کارکشته در پی حل کردن معمای داستان هستند. آن‌ها در این مسیر سر از جاهای مختلفی درمی‌آورند (از اداره‌ی پلیس و زندان و بیمارستان و دادگاه تا یک خانه‌ی شیطانی دورافتاده) و با آدم‌های متنوعی روبه‌رو می‌شوند (پلیس، وکیل، قاضی، کشیش). روایت پرشاخ و برگ فیلم مدام با کاراکترهای مختلف همراه می‌شود و از مکانی به مکانی دیگر می‌رود. مکان‌هایی که هیچ‌کدام قادر نیستند مخاطب را چندان جذب خود کنند. چراکه فیلمساز برای فضاسازی این محیط‌های مختلف زمان کافی نمی‌گذارد.

جابجایی میان این مکان‌های مختلف از  حس وحشت و تعلیق فیلم کم می‌کند. این ضعف به‌ویژه در فضاسازی سکانس‌های پایانی فیلم حس می‌شود. زیرزمین مخوفی که جادوگر شیطانی فیلم در آن‌جا زندگی می‌‌کند، فاقد تاثیری هراس‌آور است. چراکه ما هیچ شناخت و تصور خاصی نسبت به آن نداریم. فیلم می‌توانست بخشی از موقعیت‌های زائد خود را کنار بگذارد و زمان بیش‌تری را در این لوکیشن سپری کند. تدوین موازی فصل پایانی فیلم، میان صحنه‌های زیرزمین و بیمارستانی که آرنی در آن بستری است، در کم شدن تنش و ترس لحظه‌های انتهایی فیلم بی‌تاثیر نیست. چاوز در هر دو صحنه به شکل موازی سعی می‌کند با نمایشگری هرچه تمام‌تر مخاطب را بترساند، اما به هیچ‌وجه در آن موفق عمل نمی‌کند. بلکه برعکس مونتاژ بد و ناشیانه‌ی این دو موقعیت باعث می‌شود که مخاطب ارتباط خود را با هر دو موقعیت از دست بدهد.

روآیری اوکانر در نقش آرنی جانسون در فیلم The Conjuring: The Devil Made Me Do It با نفرینی شیطانی تسخیر می‌شود

در ادامه به بخش‌هایی از داستان فیلم اشاره می‌شود

اما مشکل اصلی فیلم این است که نمی‌تواند موقعیت‌های مختلف خود را به درستی کنار هم قرار بدهد و آن‌ها را به نتیجه‌ای مطلوب برساند. درواقع بزرگ‌ترین ضعف احضار 3: شیطان مرا وادار کرد، فیلمنامه‌ی آشفته و پرداخت عجولانه‌ی آن است. فیلم با سکانسی از جن‌گیری وحشیانه‌ی یک پسربچه‌ی ۸ ساله به نام دیوید شروع می‌شود. وحشت جسمانی این سکانس با کج و معوج شدن بدن دیوید، یادآور جن‌گیر است. در پایان این سکانس، نفرین شیطانی از بدن دیوید به نامزد خواهر او یعنی آرنی  منتقل می‌شود و اد وارن نیز سکته می‌کند.

جابجایی میان مکان‌های مختلف  حس وحشت و تعلیق فیلم را کم می‌کند. چراکه فیلمساز برای فضاسازی این محیط‌های مختلف زمان کافی نمی‌گذارد

سکانسی درگیرکننده و پرتنش که بنظر شروع خوبی برای سومین قسمت احضار است. مقدمه‌ای که فضای کلی فیلم را ترسیم می‌کند و از همان ابتدا مخاطب را به درون جهان فیلم می‌کشاند. اما آیا این سکانس جز این‌ دو مورد، در جهان فیلم کارکرد دیگری هم دارد؟ آیا فیلم نمی‌توانست روایت خود را با آرنی شروع کند؟ البته که این اتفاق نمی‌افتد چون فیلم به تعلیق‌های سرکاری نیاز دارد: نیروی پلیدی که آرنی را تسخیر کرده چه زمانی خودش را در بدن او نشان می‌دهد و چه اتفاقی برای او خواهد افتاد؟ پرداخت عجولانه‌ و بدون ظرافت چاوز، تعلیق‌های اینچنینی فیلم را به کنجکاوی‌هایی ساده تبدیل می‌کند.

اصلا چرا آرنی نیروی پلیدی که بدن دیوید را تسخیر کرده است را به بدن خود احضار کند؟ فداکاری آرنی برای نجات جان دیوید منطق قابل قبولی در فیلم ندارد. جزئیات اندکی که از رابطه‌ی میان آن دو در فیلم نشان داده می‌شود، کمکی به باورپذیر بودن اقدام آرنی نمی‌کند. البته برخورد فیلم با شخصیت‌های متعددش، کم و بیش تابع چنین الگویی است. شخصیت‌هایی که هیچ‌کدام پرداخت درستی ندارند و روایت فیلم نیز مدام آن‌ها را به حال خود رها می‌کند. دیوید پس از سکانس ابتدایی فیلم حضوری کم‌رنگی در ماجراهای آن دارد.

جولیان هیلیارد در نقش دیوید نخستین‌بار با شیطان روبه‌رو می‌شود در فیلم The Conjuring: The Devil Made Me Do It

شخصیت آرنی که یکی از کاراکترهای مرکزی فیلم است، پرداختی تک‌بعدی و سطحی دارد. آدمی که در دنیای واقعی کاراکتری پیچیده و چند وجهی است (شخصی که یک نفر را به شکل فجیعی به قتل می‌رساند  و برای سلب مسئولیت از خود پای نیروهای شیطانی را به میان می‌آورد). اما آرنیِ فیلم کاراکتری معصوم و حتی فداکار بنظر می‌رسد که بدون اراده‌ی خود مرتکب قتل می‌شود. شخصیتی که یک طلسم وجود او را به تسخیر خود درآورده است. این همه‌ی آن چیزی است که از کاراکتر آرنی در فیلم می‌بینیم. او حتی زمان‌هایی که تحت تاثیر طلسم نیست و حالتی عادی دارد، حسی از عذاب وجدان و پشیمانی از کاری که انجام داده از خود نشان نمی‌دهد.

اصرار بیهوده‌ی فیلم برای ترساندن مخاطب باعث شده که باقی پتانسیل‌های بالقوه‌ی داستان خود را نادیده بگیرد. خطوط معمایی و دادگاهی پیرنگ داستانی فیلم بسط پیدا نمی‌کنند و به حال خود رها می‌شوند

از همین دریچه می‌توان ایرادی اخلاقی به فیلم گرفت. بهرحال آنچه که در فیلم روایت می‌شود، بخشی از آن (البته طبق ادعای فیلم همه‌ی آن) از یک ماجرای واقعی بحث‌برانگیز  الهام گرفته شده است. آدمی صاحبخانه‌اش را با ضربات چاقو به قتل رسانده است. ماجرای واقعی از یک اتفاق تراژیک بی‌رحمانه خبر می‌دهد. اما چاوز تصویر یک موجود وحشی از کاراکتر برونو (صاحبخانه‌) به ما نشان می‌دهد. درواقع، ما از نقطه‌ی دید آرنی جانور پلیدی را می‌بینیم که به او حمله می‌کند.

این آخرین تصویری است که از برونو در ذهن ما می‌ماند.  چاوز حتی صحنه‌‌ای که آرنی او را می‌کشد را نشان نمی‌دهد، تا مبادا با با او احساس همدردی کنیم. بنابراین طبق منطق فیلم، یک قاتل واقعی به یک آدم تسخیر شده‌ی بی‌گناه تبدیل می‌شود، درحالی‌که از قربانی او یک هیولا به تصویر کشیده می‌شود.

ورا فارمیگا در نقش لورین وارن در جست‌وجوی راز طلسم اهریمنی در فیلم The Conjuring: The Devil Made Me Do It

در مجموع در مجموعه احضار به ندرت موقعیت‌های ترسناک خلاقانه و نو مشاهده می‌کنیم. داستان‌هایی که عموما از المان‌های آشنای فیلم‌های ترسناک ماوراء‌الطبیعه، مانند عروسک‌های ترسناک و نیروهای شیطانی هراس‌آور، بهره می‌برند. جیمز وان در دو فیلم قبلی، حتی در موقعیت‌های نه چندان بکر موفق شده بود   خلاقیت رعب‌آور خود را به رخ بکشد. حرکات آرام و همراه‌با تعلل دوربین وان به مخاطب اجازه می‌داد که فضاهای خالی و تاریکِ نادیدنی را با تصور خود پر کند. استراتژی موثری که به خلق تعلیقی کشدار و آزاردهنده منجر می‌شد و با شوکی به موقع هراس را جان مخاطبان خود می‌انداخت. اما چاوز به شکلی افراطی‌ای به استفاده از جامپ‌ اسکر علاقه دارد. او حتی به شکلی متناوب از ترفندهای مشابه برای ترساندن مخاطب استفاده می‌کند.

چاوز به شکلی افراطی‌ای به استفاده از جامپ‌ اسکر علاقه دارد. او حتی به شکلی متناوب از ترفندهای مشابه برای ترساندن مخاطب استفاده می‌کند

به‌عنوان نمونه دوربین برای ایجاد تنش ازطریق چند برش روی یک مکان به آرامی زوم می‌کند و سپس از آن دور می‌شود و درنهایت با یک برش دیگر یا حرکت ناگهانی دوربین، مخاطب را می‌ترساند. این  ترفند چندین‌بار در موقعیت‌های مختلف فیلم تکرار می‌شود. فیلم‌های ترسناک واقعی، لحظه‌های هراس‌آور خود را ازطریق یک کلیت منسجم ارائه می‌دهند. درواقع بخشی از حس وحشت این فیلم‌ها به موقعیت‌های تنش‌آمیزی که پیش از رسیدن به سکانس‌ها و لحظه‌های هراس‌آور با جزئیاتی هوشمندانه طراحی می‌کنند، بستگی دارد. این همان کاری است که جیمز وان در احضار ۱ و ۲ تا حد خوبی از عهده‌ی آن  برمی‌آید. اما  احضار: شیطان مرا وادار کرد به ترس‌های تلگرافی متکی است.

جادوگر شیطانی در فیلم The Conjuring: The Devil Made Me Do It

حس وحشت فیلم قرار است ازطریق موقعیت‌های مجزایی که به وضوح برای ترساندن مخاطب طراحی شده‌اند، ایجاد شود. درواقع مخاطب می‌داند که در چه لحظه‌هایی از فیلم باید بترسد. از طرفی اطمینان داریم که در خارج از این موقعیت‌ها وحشتی ما را تهدید نمی‌کند. در نتیجه، تلاش فیلم برای ترساندن در لحظه‌های ترسناکش بیشتر باعث کلافگی مخاطب می‌شود.  علاوه‌بر این ما هیچ‌کدام از کاراکترهایی که تحت تاثیر طلسم و نفرین جادوگر شیطانی قرار دارند را نمی‌شناسیم. به‌عنوان مثال موقعیت‌هایی که کاراکتر آرنی در آن‌ها حضور دارد را مرور کنید. لحظه‌هایی که غالبشان در ایجاد حس ترس موفق نیستند. درواقع تا زمانی‌که اد و لورین وارن یا یکی از آن دو در خطر نباشند، به ندرت حس وحشتی در فیلم لمس می‌شود. هرچند که در این لحظات هم فیلم فاقد تاثیرگذاری لازم است. بنابراین وحشت تهدید‌کننده‌ای که از یک فیلم ترسناک انتظار داریم در هنگام تماشای فیلم کانجرینگ ۳ احساس نمی‌کنیم.

احضار: شیطان مرا وادار کرد، می‌توانست یک فیلم وحشت شیطانی دهه‌ی هشتادی باشد، اما این فرصت را از دست می‌دهد

اصرار بیهوده‌ی فیلم برای ترساندن مخاطب باعث شده که باقی پتانسیل‌های بالقوه‌ی داستان خود را نادیده بگیرد. خطوط معمایی و دادگاهی پیرنگ داستانی فیلم بسط پیدا نمی‌کنند و به حال خود رها می‌شوند. یک داستان پررمز و راز دلهره‌آور جنایی که در ترکیب با المان‌هایی از سینمای وحشت ماوراء‌الطبیعه می‌توانست  احضار 3: شیطان مرا وادار کرد را به فیلمی برجسته تبدیل کند.

اما متاسفانه فیلم به آن اهمیتی نمی‌دهد و بجای آن بر المان‌های کلیشه‌‌ای فیلم‌های ترسناک شیطانی تمرکز دارد. درحالی‌که روایت فیلم می‌توانست بی‌گناهی آرنی یا حتی حسن‌نیت اد و لورین را زیر سؤال ببرد. اینکه آرنی با نقش بازی کردن می‌خواهد بر گناه خود سرپوش بگذارد و اد و لورین نیز قصد دارند با سوء‌استفاده از اتفاق پیش آمده و با تکیه بر  اعتقادات ماورایی‌شان، شهرت و پول بیش‌تری به‌دست بیاورند. اما این طرح و توطئه‌ی پیچیده‌ی واقعی به یک روایت ماجراجویانه‌ی تخیلی ترسناک برای کشف عامل شر تقلیل پیدا می‌کند.

مایکل چاوز در پشت صحنه‌ی The Conjuring: The Devil Made Me Do It

فرایند جست‌وجوی اد و لورین برای پیدا کردن جادگر شیطانی‌ای که طلسم‌ها را ایجاد کرده، ابهام و تعلیق چندانی ندارد. از همان ابتدا می‌دانیم که لورین به کمک قدرت ویژه‌ی خود و الهاماتی که به او می‌شود، گره‌گشایی‌ فیلم را به‌راحتی انجام می‌دهد و البته اد با هوش و ذکاوت خود او را در این مسیر همراهی می‌کند. اما با اینحال دیدن وارن‌ها شاید اصلی‌‌ترین انگیزه‌ی تماشای فیلم است. پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا در نقش اد و لورین در طول این سال‌ها رابطه‌ی جذاب و قانع‌کننده‌ای با یک‌دیگر ایجاد کرده‌اند. اعتماد و عشق آن‌ها به یک‌دیگر و روحیه‌ی کاوشگرانه‌ی‌شان، راز موفقیت آن‌ها است. بخش قابل توجهی از فیلم صرف یادآوری رابطه‌ی طولانی آن دو می‌شود. از جمله اینکه فیلم نحوه‌ی آشنایی و دیدار آن‌ها با یک‌دیگر را نشانمان می‌دهد. اما فیلم چاوز درنهایت موفق نمی‌شود به رابطه‌ی این دو نفر عمق تازه‌ای ببخشد و تنها آنچه که قبل‌تر از آن دو دیده‌ایم را دوباره به تصویر می‌کشد.

احضار: شیطان مرا وادار کرد، می‌توانست یک فیلم وحشت شیطانی دهه‌ی هشتادی باشد، اما این فرصت را از دست می‌دهد. حضور جادوگر شیطانی باعث شده که داستان The Conjuring: The Devil Made Me Do It در فضایی تقریبا متفاوت از دو فیلم دیگر مجموعه حرکت کند. اما شاید در تمام فیلم فقط یک یا دو لحظه‌ی جذاب با حضور این شخصیت اهریمنی وجود دارد.

ما حتی دقیقا نمی‌فهمیم که چرا جادوگر شیطانی فیلم دست به این کارها می‌زند و هدفش چیست. بنظر می‌رسد که او همانند اسلاف خود با قربانی کردن دیگران به‌دنبال جاودانگی است. اما فیلم قادر نیست این انگیزه‌ی او را ملموس جلوه بدهد. بنابراین فیلم موفق نمی‌شود یک نیروی شیطانی رعب‌آور و به یادماندنی خلق کند. در مجموع کانجرینگ 3 حتی برای طرفداران این مجموعه ناامیدکننده خواهد بود. فیلمی که همه پتانسیل‌های ایده‌ی داستانی خود را نادیده می‌گیرد تا یک اثر احمقانه باشد.

تانی کال

زومجی

  • The French Dispatch

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی

    واکنش منتقدان به فیلم The French Dispatch – گزارش فرانسوی سیرشا رونان، فرانسیس مک‌دو…
  • The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War

    نقد فیلم The Tomorrow War در هالیوود امروز کم پیش می‌آید که فیلم بلاک‌باستری اورجینالی بدو…
  • Black Widow

    نقد فیلم Black Widow

    نقد فیلم Black Widow دنیای سینمایی مارول پس از تعطیلی اجباری یک ساله‌اش در پی شیوعِ کرونا،…
  • Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday

    نقد فیلم Roman Holiday پرنسس آنایِ (با بازی آدری هپبورن) فیلم تعطیلات رمی، پرنسسی از کشور …
  • Infinite

    نقد فیلم Infinite

    نقد فیلم Infinite آنتوان فوکوآ تهیه‌کننده کارگردان و بازیگر آمریکایی است که از سال ۱۹۹۹ در…
  • A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II

    نقد فیلم A Quiet Place Part II بزرگ‌ترین راز دنیای یک مکان ساکت (A Quiet Place) این نیست ک…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *