آهای مبارز… بیهوده نرو… رفتنت را برگشتی نیست… دنیا را نیز امید برگشتی نیست. تو نیز یک تباه شده دیگر در انبوه تباه شدگانی که برای نحات این سرزمین و رستگاری خود آمدند، خواهی بود. چیزی جز نابودی انتظارت را نمی کشد. نوای مرگ در گوشت طنین انداز خواهد شد و حتی فرصت این را نخواهی داشت تا به آن گوش کنی، زیرا خود مرگ سریع تر از نوا و ناله های آن به سراغت می آید. میدانی چندمین هستی؟ نه، واقعا میدانی چندمین نفر هستی؟ دیگر شمار آن ها از دستم در رفته است. کسانی که رفته اند و دیگر آنها را ندیدم و نخواهم دید. آن هایی که رفتند و روح خود را به تاریکی باختند. به همه آن ها نیز همین حرف ها زدم. اما رفتند، زیرا فکر می کردند با دیگران فرق دارند و خاص ترند. اما نه، نبودند. اما صبر کن… صبر کن… تو واقعا فرق داری! اگر صادقانه بگویم اکنون که به تو می نگرم در وجودت عزم و اراده ای می بینم و در چشمانت برقی که تا به حال در هیچ مبارز دیگری ندیده ام. آیا تو همان انتخاب شده هستی؟ تو کسی هستی که نفرین را از این سرزمین بر خواهی داشت و دنیا را بار دیگر به آرامش خواهی رساند؟ شاید که این گونه باشد… می دانی چقدر انتظار کشیدم تا بیایی… ابتدا حتی تگاهت نکردم زیرا انتظار داشتم که تو نیز مانند بقیه باشی، مانند تمام آن تباه شدگان. اما شاید نیستی. شاید که سرنوشت این سرزمین در دستان تو است و تو… بله تو… The Choosen One، بار دیگر دنیا را به رستگاری خواهی رساند و روح های در زنجیر و گرفتار نفرین و تاریکی را آزاد خواهی کرد. برای نخستین بار است که این حرف را می گویم… برو فرزندم، برو و پای به این مسیر مرگبار بگذار که شاید تنها تو راه نجات باشی. عزمت را جزم کن و مشتانت را گره کن، ایمان خود را بر تیغه شمشیرت ارزانی دار تا قدرت وجودت شمشیر را در هوا بچرخاند و شیاطین را نابود کند. مسیر خیلی سخت است، خیلی بیشتر از خیلی سخت… اما اگر تو انتخاب شده هستی خواهی توانست بر این مسیر فائق آیی و دنیا را به آرامش رسانی. برو فرزندم… شاید تو ناله های سوزناک این دنیا را آرام کنی… باشد که روح های پاک از وجودت محافظت کنند تا خود را در این مسیر به تاریکی نبازی. به تاریکی نباز… وجودت را به تاریکی نفروش… اینجا پر است از ارواح تیره… ارواح تاریک… برو با آرزوهای خوب…
سال گدشته و در راستای طرح بسیج همگانی سازندگان برای انتشار بازی های نسل هفتمیشان برای نسل هشتم بود که نامکو باندای نیز در پی مشاهده شور و شوق زیاد طرفدراران بازی Dark Souls II برای انتشار این بازی در نسل هشتم و همچنین موفقیت استثنایی این بازی هم از لحاظ فروش و هم این که بارها در مراسم مختلف به عنوان نامزد و یا برنده برترین بازی سال معرفی شده بود، سرانجام نسخه ای مخصوص با نام Dark Souls II: Scholar of the First Sin را در تاریخ ۷ اپریل ۲۰۱۵ برای پلتفرم های نسل هشتمی پلی استیشن ۴ و ایکس باکس وان منتشر کرد. البته این نسخه برای نسل هفتم و پلتفرم های پلی استیشن ۳ و ایکس باکس ۳۶۰ و پی سی (که هم نسل هفتمی و هم نسل هشتمی محسوب مبشود) نیز منتشر شد اما ازتقاها و بهبودهای نسخه نسل جدید را نداشت و در اصل تنها ۳ بسته الحاقی بازی به آن اضافه شده بودند. در این مطلب نیز ما تنها در مورد نسخه نسل هشتم بازی Dark Souls II: Scholar of the First Sin صحبت خواهیم کرد و تجربه آن را با شما در میان خواهیم گذاشت.
پس از انتشار بازی در نسل هشتم بسیاری از گیمرها و طرفداران پر و پا قرص این بازی در پی این بودند که بدانند این نسخه دقیقا چه تفاوت هایی با عنوان اصلی دارد و بر این اساس تصمیم بگیرند که آیا این بازی را برای نسل هشتم هم خریداری نمایند یا خیر، و البته کسانی که هنوز با کنسول های نسل هفتم بازی می کردند و نسخه بازی اصلی را نیز در اختیار داشتند، می خواستند تصمیم بگیرند که آیا نسخه فیزیکی Dark Souls II: Scholar of the First Sin در نسل هفتم را نیز خریداری کنند و یا با یک آپدیت رایگان بازی اصلی خود را به این نسخه جدید ارتقا دهند. البته بعید به نظر می رسید که طرفداران علاقمند این سری از خیر خرید نسخه فیزیکی این بازی در نسل هشتم و یا هفتم بگذرند و آن را به مجموعه بازی های گرانبهای خود خود اضافه نکنند. به هر ترتیب در این مطلب سعی شده تا تمامی بهبودهای انجام شده در نسخه Dark Souls II: Scholar of the First Sin را به همراه خود بازی برای شما عزیزان بررسی کنیم تا بیشتر در جریان محتویات آن قرار بگیرید و اگر دو دل هستید که ایا این بازی را درنسل هشتم بخرید یا نه، بتوانید راحت تر تصمیم گیری نمایید. در این پرونده علاوه بر نقد و بررسی کامل عنوان Dark Souls II: Scholar of the First Sin که توسط بنده انجام شده است دیدگاه های ۳ تن از اعضای تحریریه گیمفا و نویسندگان عزیز سایت نیز قرار داده شده است تا از یک دید جمعی نتیجه گیری کامل تری را نسبت به این عنوان و خصوصا نسخه نسل هشتمی آن کسب نمایید و به جای یک نقد و بررسی ساده شاهد یک پرونده مفصل از این بازی زییا و پرطرفدار باشید. امید است تا این پرونده که حاصل کار تیم تحریریه گیمفاست مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد. پس با تیم تحریریه گیمفا در ادامه مطلب پرونده Dark Souls II: Scholar of the First Sin همراه شوید.
مشکل عدم شناخت صحیح و برداشت کامل داستان از بازی های سری سولز همواره بین بازیبازان وجود داشته و دارد و شاید خیلی از کسانی که این بازی را چند بار هم انجام داده اند نیز به درستی ندانند که داستان بازی دقیقا بر چه اساسی است و چه موضوعی را روایت می کند. این موضوع همان طور که همیشه گفته ام به نوع خاص روایت محیطی عناوین میازاکی باز می گردد که برای فهمیدن کامل داستان بازی های او باید اولا صبر و حوصله خیلی بالا داشته باشید و ثانیا تا حدود خیلی خوبی به زبان انلگلیسی مسلط باشید تا هم نوشته های درون بازی و هم صحبت های مختلف با شخصیت های بازی را کاملا متوجه شوید و با کنار هم قرار دادن این تکه های مختلف، پازل داستانی بازی را تکمیل کنید. اگر بخواهیم به صورت خیلی خلاصه و مختصر به زمینه داستانی این بازی اشاره کنیم باید گفت سال ها قبل در سرزمینی پهناور پادشاهی قدرتمند قلمرویی با شکوه بنا می کند که در مرکز آن قصر پادشاه به نام drangelic castle وجود دارد. همه چیز به خوبی پیش می رود تا این که این سرزمین افسانه ای دچار نفرینی دردناک می شود. افراد بسیاری از شوالیه ها و سربازان شجاع گرفته تا ساحره ها و جادوگران تلاش های زیادی برای از بین بردن این نفرین انجام دادند ولی کارساز نبوده است و یکی پس از دیگری کشته شدند و به جمع کشته های بی شمار و بی گناه این نفرین اضافه گشتند. حالا بازی از جایی شروع میشود که شما به عنوان یک مبارز آماده اید تا مسیر خود برای از بین بردن این نفرین را آغاز کنید، بلکه بتوانید دوباره عظمت از دست رفته را به این قلمرو پهناور بازگردانید. مسیری خطرناک و طاقت فرسا با دشمنانی مرگبار و هیولاهایی که گاها به نظر غیر قابل کشته شدن می رسند.
از داستان و محیط و شخصیت های بازی غم و ناامیدی می بارد؛ حتی در همان ابتداری بازی نیز وقتی وارد کلبه می شوید و با ۲ پیرزن صحبت می کنید، می بینید که آن ها نیز انگار هیچ امیدی به این دنیا ندارند و با حالتی بسیار بی تفاوت صحبت می کنند. البته به آن ها خرده ای نیز نمی توان گرفت. آن قدر مبارزان و افراد مختلف یکی یکی این مسیر را آمده اند و سرانجامی جز تباهی نداشته اند، آن ها دیگر باور ندارند که شاید یک نفر بتواند ناجی این سرزمین شود. در کل باید گفت Dark Souls II برای یک بازی در این سبک دارای داستانی کاملا قابل قبول با تمی فانتزی و تاریک است. شاید بتوان گفت داستان نجات دنیا و … تا حدودی کلیشه ای است ولی روند بیان داستان بی نقص است و به آرامی گیمر را در خود فرو می برد و مانند همیشه هر بازیبازی که بیشتر کند و کاو کند، نوشته ها را بخواند و با شخصیت ها مدام صحبت کنید، بیشتر از داستان بازی سر در می آورد که ابن موضوع همیشه بخش جدانشدنی روایت داستان های آقای میازاکی است و تجربه داستان شاید برای برخی از کا با دیگری متفاوت باشد چون دیدگاه و برداشت مختص به خودمان را از این بازی داریم و به گونه ای متفاوت از شخص دیگر داستان را برای خود تجسم و تحلیل کرده ایم.
در نسخه اصلی بازی در نسل هفتم از منظر گرافیک فنی با یک بازی واقعا کم نقص طرف بودیم و به ندرت پیش می آمد یا اصلا پیش نمی آمد که در بازی با باگ مواجه شوید و یا اتفاقاتی در بازی رخ بدهد که سطح گرافیک بازی و ثبات فنی آن را پایین بیاورد و به تجربه شیرین شما لطمه ای وارد کند. اما در نسخه نسل هشتمی خوشبختانه همین احتمالات ضعیف باگ و افت فریم و … هم به صفر رسیده اند و لااقل بنده در هیچ قسمتی از بازی چنین چیزی را مشاهده نکردم. بازی با موتور گرافیکی havok ساخته شده که از لحاظ فیزیک هم انجین قدرتمندی می باشد و همین امر باعث شده تخریب پذیری نسبتا خوبی را در بازی شاهد باشیم. وارد هر اتاقی که می شوید تقریبا می توانید همه چیز را بشکنید و خراب کنید. کسانی که مانند بنده هم نسخه نسل هفتمی دارک سولز ۲ را بازی کرده اند و هم عنوان نسل هشتمی آن را تحربه کرده اند، کاملا این موضوع را تایید می کنند که گرافیک بازی نسبت به نسخه نسل قبل پیشرفت خیلی چشمگیری داشته و بهبودهای زیادی را به خود دیده است.
سازندگان اعلام کرده اند که با توجه به قدرت کنسول های نسل هشتم گرافیک بازی را تا حد ممکن ارتقا داده و همچنین با انجام بهبودهایی باعث روان تر شدن اجرای بازی شده اند و اندک افت فریم هایی که در بازی اصلی در نسل هفتم می دیدیم را نیز دیگر در نسل هشتم نخواهیم دید تا یک تجربه بسیار لذت بخش تر و البته مرگبار مثل همیشه را داشته باشیم. در زمنیه فریم ریت صحبت سازندگان کاملا تایید می شود و فریم ریت بازی بر خلاف نسخه اصلی که در مکان های شلوغ و یا مکان هایی که افکت آتش داشت مقدار بسیار کمی دچار افت می شد، این بار همیشه ثابت است و خوشبختانه بازی هیچ وقت دچار افت فریم نمی شود. نور پردازی بازی در برخی قسمت ها واقعا زیبا کار شده است و باعث خیلی خیلی زیباتر شدن محیط مرگبار و مرموز بازی می شود. گاهی فقط دوست دارید بایستید و تماشا کنید. به محیط فوق العاده زیبا، مزموز و غم زده بازی خیره شوید و
گرافیک هنری بازی جای هیچ گونه حرف و حدیثی ندارد و واقعا باید به طراحان محیط و مراحل بازی مانند تمامی عناوین دیگر این سری آفرین گفت. وقتی مکان های مختلف نقشه را می گردید گاهی با خود می گیویید مگر می شود این همه زیبایی در یک محیط جمع بشود .طراحان هنری بازی به واقع سنگ تمام گذاشته اند و بازی در بخش گرافیک هنری غوغا می کند. در یکی از مراحل پایانی بازی که به قلمرو کوهستانی اژدهایان وارد می شوید در همان اول مرحله میخکوب زیبایی این محیط خواهید شد. یادم است که مدتی طولانی لب دره ایستاده بودم و پلی را که در وزش باد به آهستگی تاب می خورد و اژدهایان بسیار زیادی که بر فراز کوهستان پرواز می کردند را دقایقی بدون حرکت تماشا می کردم و پشت سر هم اسکرین شات از آن می گرفتم. گرافیک و محیط های بازی کاملا کمک می کند که در وهله اول حس تنهایی و سپس حس ناامیدی، مرگ، درماندگی و استرس را به گیمر منتقل کند.
رنگ پردازی محیط بسیار مرده به نظر می رسد (عمدا این کار انجام شده است) و تمام اجزایی که در محیط هستند اغلب کهنه و رنگ و رو رفته هستند و هیچ گاه شاهد منظقه ای شاداب نخواهید بود. دیوارهای پوسیده و فرسوده، دالان های تو در تو و وحشتناک و جاهایی که بدون مشعل حتی یه قدم جلوتر را هم نمی بینید، همه و همه دست به دست هم می دهند تا گیمر کاملا با جو محیط و بازی همراه شود و حس اضطراب و مرگ را درک کند. البته مجبور هم هست که درک کند زیرا مرگ، مرگ و مرگ در انتظار او خواهد بود. طراحی دشمنان و به خصوص باس های بازی بسیار عالی انجام شده و به هیچ وجه در زمنیه تنوع باس ها احساس تکراری شدن به گیمر دست نمی دهد و این طراحی زیبا با انیمیشنهایی روان و بی نقص ترکیب شده اند تا خود دشمن و حملات او بی نهایت مخوف و قدرتمند باشند. مخلص کلام این که عنوان نسل هشتمی Dark Souls II: Scholar of the First Sin چه از لحاظ فنی و چه هنری گرافیک فوق العاده دارد و به خوبی برای نسل هشت بهینه شده است. چرخش و گشت و گذار در دنیای مرگبار دارک سولز و مبارزه با باس های قدرتمند ان بر روی ۶۰ فریم بر ثانیه بسیار لذت بخش است.
گیم پلی در سری عناوین سولز همان طور که همیشه گفته ام نقطه عطف بازی و عامل تفاوت این بازی با دیگر عناوین است. شاید بازی های دیگر بتوانند گرافیک و صداگذاری و … در حد عالی و حتی بهتر از این بازی انجام دهند اما هیچ عنوانی نتوانسته است جادوی خاص گیم پلی عناوین سولز را در خود داشته باشد و فقط شاید کمی شبیه به آن باشند. گیم پلی در این عنوان، بخشی است که یا گیمر را عاشق خود می کند و یا وی همان ابتدا فرار را بر قرار ترجیح می دهد. گیم پلی بازی بسیار روان است و البته نسبت به سایر بازی ها شاید کمی کند به نظر برسد ولی این جزو خاصیت های این سری است که مبارزات کمی آهسته تر ولی تاکتیکی تر دنبال می شوند و البته این موضوع به وزن کوله پشتی شما هم بستگی دارد. هر چه زره ها و سلاح های سنگین تری بپوشید، دویدن و چابکی شما کاهش می یابد و این موضوع شالوده مبارزات بازی را شکل می دهد و تفاوت کلاس های مختلف بازی بسیار به این مورد مربوط هستند. بعد از تجربه زیادی که در این سری داشتم به جرات می گویم که شاید گیم پلی این بازی به حد وحشتناکی سخت و در برخی مواقع به نظر غیر قابل رد شدن بیاید ولی بازی در عمق گیم پلی به شدت عادلانه است و تنها از شما دقت می خواهد. به دشمن با دقت نگاه کنید. او بی نهایت قویست ولی ضعف هایی دارد. بر ضعف های او تکیه کنید. از مرگ خود درس بگیرید. الگوی حملات دشمن را بیاموزید و به موقع ضربه خود را وارد کنید. اندکی عجله برابر با مرگ قطعی است پس صبور باشید.
گیم پلی این بازی کاملا تاکتیکی و بر پایه هوش و توان گیمر، تشخیص زمان درست حمله، به موقع دفاع کردن و صبر و حوصله زیاد داشتن است. همچنان در این بازی هم به سنت demon’s souls و dark souls نوار استقامت وجود دارد که برای ضربه زدن و دویدن و دفاع کردن کاملا به آن نیاز دارید. می خواهید بی پروا و پشت سر هم ضربه بزنید؟ کار شما تمام است زیرا نوار استقامت شما به پایان می رسد و حال که نوبت ضربه مرگبار دشمن است شما قادر به دفاع کردن نیستید. مدیریت این نوار استقامت از مهم ترین بخش های گیم پلی این بازیست و باید همیشه حواستان به مقدار آن باشد. همچنین لازم به ذکر است که در Dark Souls II: Scholar of the First Sin شاهد قرار گرفتن دشمنان جدید و قدیمی بازی در مناطق مختلف و جاهایی که قبلا در آن ها دشمنی وجود نداشت هستیم و به این ترتیب بازی از حالت کاملا شبیه بودن به بازی اصلی خارج شده و حضور دشمنان جدید نیز به جذابیت و حس جدید بودن بازی افزوده است. برخی آیتم ها در بازی اولیه دارک سولز ۲ از توضیحات کافی در مورد نقش آن ها و نحوه استفاده و کاربرد آن ها برخوردار نبودند و در نسخه جدید این موضوع نیز رفع شده است و آیتم ها دارای توضیحات اضافی و کامل می باشند که به ما کمک می کند بیشتر و راحت تر دنیای دارک سولز ۲ را کشف کنیم.
حتما می دانبد که سازندگان بازی دی ال سی های داستانی جدیدی را در قالب یک ۳ گانه با نام های crown of the ivory king ،crown of the old iron king و crown of the sunken king برای بازی اصلی منتشر کردند که هر کدام چندین ساعت محتوای جدید شامل دشمنان, مکان ها، ایتم ها و باس فایت های جدید را به بازی اضافه می کردند و هم چنین سازندگان به درخواست طرفداران مقداری درجه سختی بازی را نیز در این دی ال سی ها بالا برده بودند و سخت ترین باس فایتهای این بازی را در این ۳ گانه شاهد بودیم. حال در نسخه نسل هشتمی Dark Souls II: Scholar of the First Sin این سه دی ال سی بسیار ارزشمند از ابتدا وجود دارند و در بازی قرار داده شده اند. همان طور که از نام های این ۳ بسته الحاقی مشخص است هر کدام به ماجرای یک پادشاه می پردازند و شما در نهایت تاج وی را دریافت خواهید کرد. اگر این بسته های الخاقی را تجربه کرده باشید گتمان میکنم که با من هم عقیده باشید که این ۳ محتوای دانلودی بدون شک برترین بخش های بازی در زمینه های مختلف از جمله چالش برانگیزی باس ها هستند امیدوارم در کشتن Fume Knight ،elana squalid queen و Burnt the Ivory King موفق باشید!
همان قدر که گیم پلی بازی سخت و مرگبار است به همان اندازه هم شیرین است. مرگ هیچ وقت و در هیچ بازی دیگری به شیرینی این بازی نبوده و نیست (البته شیرینی اجباری). هر مرگ گویی شمارا برای بار بعدی تشنه تر می کند و ناگهان به خود می ایید و می بینید که با بازی وارد یک جدال سنگین و به قول خودمون رو کم کنی شده اید. گویی بازی یک موجود زنده است که به شما می گوید ” نه.نمی توانی. دیگر این مرحله را نمی توانی” و شما باید خلافش را به او و یا بهتر بگویم به خودتان ثابت کنید . دشمنان بازی بسیار سرسخت هستند. چیزی به اسم دشمن ضعیف در بازی وجود ندارد و کوچک ترین دشمنان با ۲ یا ۳ ضربه کاملا نوار سلامتی شما را به پایان می رسانند. باید کاملا به حملات و ضربات هر دشمن در بازی دقت کنید و الگوی خاص حملات وی را یاد بگیرید تا متوجه شوید که چه زمانی برای فرود آوردن ضربه به آنها مناسب تر است. مثلا شاید یک دشمن از یک کمبوی ۳ ضرب استفاده کند ولی ۲ ثانیه بعد از اتمام این کمبو، زمان در دسترس شماست تا به قبل از این که دوباره خود را برای حمله بعدی جمع و جور کند، به وی ضربه بزنید که این مسئله البته در مورد باس فایت های بازی نیز صادق است. به طور کلی مبارزات بازی بر اساس یاد گرفتن الگوی حملات دشمن هستند و این مهمترین نکته در مبارزات فوق العاده نفس گیر و جذاب بازی است.
باس فایت های بازی از برترین های تاریخ بازی های رایانه ای هستند و این مبارزات در اوج هیجان و سختی و اضطراب دنبال میشود. گیم پلی بازی شبیه به هیچ تجربه ای که تا به حال داشته اید نیست. نسخه اصلی و اولیه Dark Souls II خود به عنوان یکی از برترین عناوین تاریخ از نظر طراحی باس و سختی باس فایت ها شناخته می شد، حال تصور کنید که اکنون در نسخه Dark Souls II: Scholar of the First Sin که ۳ بسته الحاقی در آن حصور دارند، تعدادی باس فایت دیگر هم به آن افزوده شده اند که برخی از آنها از تمام باس های نسخه اصلی بازی هم بهتر و چالش برانگیزتر هستند؛ در واقع همانطور که قبلا نیز اشاره کردم بهترین قسمت های کل بازی Dark Souls II، بدون شک ۳ بسته الحاقی آن هستند که از همه نظر مخصوصا در زمنیه باس فایت ها و سخت تر شدن بازی، نسبت به نسخه اولیه برتری دارند. حتی نقش آفرینی بازان با تجربه هم باید تجربه های خود از اسکایریم و ویچر و… رو کنار بگذارند و مانند یک مبتدی وارد بازی شوند و قوانین مختص به این بازی را بیاموزند. همچنین لازم به ذکر است در این نسخه پیوستن به Covenant of Champions باعث می شود تا دشمن ها هر بار پس از شکست خوردن باز هم تا همیشه ظاهر شوند و این برای کسانی که خواهان سختی بیشتر در بازی هستند بسیار کارآمد و مرگبار خواهد و البته لذت بخش خواهد بود. خلاصه کلام این که گیم پلی بازی به شدت و تاکید می کنم “به شدت بدون نقص” است و هیچ اشتباهی از سوی سازندگان در گیم پلی بازی صورت نگرفته است و این بخش مستحق دریافت نمره کامل بوده و بدون شک برترین بخش بازیست.
جا دارد تا در این بخش کمی نیز از بهبودهای بخش آنلاین بازی که سازندگان در نسخه نسل هشتم تمرکز زیادی بر آن داشته اند صحبت کنیم. سازندگان در این نسخه تعداد بازیکنانی را که می توانند به صورت آنلاین بازی کنند را افزایش داده اند و احتمال حمله به دنیای شما و همچنین هجوم به دنیای دیگران افزایش یافته است، البته طرفدارارن بازی می دانند که این موضوع بستگی به آیتم های مجهز شده توسط شما نیز دارد و برخی آیتم ها دشمنان را بیشتر به حمله کردن به دنیای شما ترغیب می کنند. همچنین در این نسخه به یک حلقه جدید به نام The Agape Ring دسترسی می یابید که مخصوص بازی آنلاین است و در صورت مجهز کردن آن تمام روح هایی که از کشتن بازیکنان در بازی آنلاین به دست می آورید به جای آن که جذب خود شما شوند به این حلقه جذب خواهند شد و در صورت مرگ شما چون جذب شما نبوده اند از بین نمی روند که این بسیار مفید و حیاتی است. البته مقدار جمع آوری روح توسط این حلقه محدودیت هایی را نیز دارد.
در این نسخه در صفحه انتخاب Bonfire warp سه منطقه برتر از لحاظ بالابودن شانس ارتباط برای بازی آنلاین شما با دیگران برای شما هایلایت می شوند و این بسیار به راحت تر پیدا کردن بازی آنلاین به شما کمک خواهد کرد. همچنین White phantom ها در این نسخه می توانند مدت طولانی تری در دنیای دیگران باقی بمانند و همچنین این روح ها در این نسخه با تمام شدن زمان در هنگام باس فایت ها به دنیای خود بازگردانده نمی شوند. بسیاری ارتقاهای دیگر نیز در سیستم Matchmaking بازی صورت گرفته است که کمک بسیاری به سریع تر پیدا کردن بازی آنلاین می کنند و امکان بیشتر لذت بردن شما از این عنوان را برای شما فراهم کرده اند.
صداگذاری بازی به جرات از نقاط قوت بازی است و کاملا عالی انجام شده است. صدای هر شخص به درستی و متناسب با چهره اوست و صدا پیشگان به خوبی از پس اجرا در قالب شخصیت های مرموز و گاهی دیوانه این عنوان بر آمده اند. صدای ضربات مختلف با سلاح های مختلف به خوبی کار شده اند و بی نقص هستند و به خوبی حس ضربه زدن را انتقال می دهند. از مهمترین و برجسته ترین نکات این بخش صدای بی نظیر راوی بازیست که واقعا در همان ابتدای بازی روح شما را به بازی پیوند می دهد و به صدای جاذب و مرموز وی در عمق داستان بازی فرو می روید. صدای پیرزنی مرموز که داستان شما را بازگو می کند و از سختی بیش از حد این ماموریت به شما می گوید. در مجموع باید گفت بازی در قسمت صداگذاری هیج مشکل خاصی ندارد و سازندگان جای گرفتن هیچ ایرادی را برای ما باقی نگذاشته اند.
موسیقی های Dark Souls II نیز واقعا زیبا و عالی هستند (نه در سطح برترین موسیقی های بازی در دنیا) و کاملا با جو و محیط بازی هم خوانی دارند و حس مرگ و نا امیدی را به گیمر منتقل می کنند. موسیقی به طور ملایمی در زمینه بازی پخش می شود و بدون این که به آن توجه کنید شما را معطوف به بازی می کند و باعث می شود بیشتر در بازی غرق شوید. به طور مثال در Majula که به نوعی منطقه امن گیمر و یا همان نکسوس بازی Demon’s Souls محسوب می شود یک موسیقی بسیار زیبا و دل نواز پخش می شود که مثل سایر مناطق بازی آن حس و حال دلهره و اضطراب را دارا نیست و به نوعی به گیمر احساس امنیت در این محیط را می دهد. اما در کل باید گفت موسیقی های بازی برای خود بازی کاملا مناسب و عالی هستند ولی برای این که مثلا بخواهید مانند برخی موسیقی های عناوین دیگر، آن ها را به طور جداگانه گوش دهید شاید زیاد جذابیتی برایتان نداشته باشند.
همان گونه که مشاهده کردید نسخه نسل هشتمی Dark Souls II: Scholar of the First Sin دارای برتری ها و آپگریدها و امکانات جدید زیادی نسبت به نسخه اصلی بازی می باشد و این نسخه با ارتقای گرافیک و بهبودهای کلی که روی بازی انجام گرفته است، تجربه ای بسیار لذت بخش تر را برای ما رقم می زند که قطعا ارزش خرید در نسل هشتم را داراست، حتی برای کسانی که بارها بازی را انجام داده اند. همچنین ۳ بسته الحاقی این بازی به معنای واقعی شاهکاری هستند از خود بازی هم زیباتر. با باس هایی مرگبارتر از بازی اصلی و محیط هایی فوق العاده و دشمنان جدید و کلی ایتم و سلاح جدید. به طور قطع نقطه عطف نسخه Scholar of the First Sin همین ۳ بسته الحاقی هستند که در این نسخه نسل هشتمی دیگر نیازی به دانلود و … هم ندارند و در دی وی دی بازی موجود هستند.
در مجموع باید گفت این عنوان از برترین عناوین اکشن نقش افرینی در تاریخ بازیهای رایانه ای است و در روزگاری که همه بازی ها دست به تقلید های بسیار زیاد از عناوین موفق می زنند این بازی یک خصوصیت دارد و آن هم چیزی نیست جز “اوریجینالیتی” یا همان اوریجینال بودن، یونیک بودن و منحصر به فرد بودن. سازندگان این عنوان در عصر بازی های پوشالی و در موج عوام پسند شدن بازی ها برای فروش بیشتر، حاضر نشدند با آسان تر کردن این نسخه مخاطبان بیشتر و فروش بیشتری را برای بازی به دست بیاورند. آن ها با احترام به طرفداران بازی دقیقا همان چیزی را که از آن ها انتظار می رفت عرضه کردند.
Dark Souls II: Scholar of the First Sin عنوانی است که اگر در نسل ۹ هم دوباره عرضه شود ارزش خرید دارد. قطعا طرفداران این بازی مانند بنده همین کار را هم خواهند کرد. نیازی به گفتن من نیست، اما روی صحبتم بیشتر با عزیزانی است که دو دل هستند که بازی را دوباره بخرند یا نه. اگر کلا این بازی را انجام نداده اید که خب در نسل هشتم خرید آن از واجب هم واجب تر است و انسان خوش شانسی هم هستید که از همان اول می توانید بهترین نسخه را بازی کنید. اما اگر شک دارید که دوباره بخرید باید بگویم بله این عنوان باز هم ارزش خرید دارد مخصوصا اگر بسته های الحاقی آن را تجربه نکرده باشید. همین که بازی بر روی ۶۰ فریم بر ثانیه اجرا می شود به قدری لذت بخش است که یک دلیل کامل برای خرید مجدد این عنوان است. بهبودهای گرافیکی و بسته های الحاقی و … را نیز وقتی به آن اضافه کنیم می بینیم که Dark Souls II: Scholar of the First Sin در نسل هشتم کاملا ارزش خرید دوباره را دارد.
ما طرفداران می خواستیم دوباره به اعماق سیاه چال ها و مبارزات نفس گیر و مرگبار نسخه اول باز گردیم که همین طور هم شد و بازی با پیشرفت بسیار زیاد در خیلی از بخش ها به بازار عرضه شد و طرفداران را با فرمول خاص خود از این بازی سیراب کرد. چنین عنوانی در میان بازی های تکراری و ساده و کمپانی های پول پرست عصر حاضر مثل یک الماس می درخشد، الماسی زیبا و نشکستنی. برای نقش آفرینی بازان و گیمران قدیمی و هم نسل من این عنوان یک مرحم زخم است در عصر ساده سازی بازی ها. در عصر کاور گرفتن ها و پر شدن خود به خود نوار سلامتی. ما با شینوبی ها و mega man ها بزرگ شده ایم. ما به این می گوییم بازی هاردکور. برای گیمران این نسل نیز این بازی می تواند یک انتخاب خوب باشد تا به زمان قدیم تر برگردند و بازی های نسل قبل از خود را درک کنند و شاید باید بگویم معنای یک بازی واقعی را درک کنند. البته گیمرهایی که از صبر، حوصله و تکنیک کافی برای انجام این بازی برخوردار باشند، زیرا که Dark Souls II: Scholar of the First Sin بازی بزرگان است…
حسین صدری: تحریریه گیمفا
ماجرای من و بازی لعنتی ای که نمی شد بازی اش نکرد
“این دیگه چه کوفتی بود؟” خلاصه ای از نخستین رویارویی ام با دارک سولز است. بازی ای که جدای از همه ی ویژگی های طاقت فرسایش حتی بر روی PC قابل بازی هم نبود. بازی ای که پس از نوشتن چند راهنمای ساده “اینجوری راه برو” و “اینا هم اسلحه هات هستن” یک باس گنده را ول می کند توی صورتتان و یاعلی. Shift و Detele و خدا حافظ شما تنها کاری بود که از دستم بر می آمد. سه سال بعد دوباره خودم را راضی کردم به سراغ دومین شماره از دارک سولز بروم. پس از چند ساعت بازی فهمیدم این هم همان بازی مسخره ای است که سه سال پیش تجربه کردم. تنها تفاوتش آن بود که دیگر قفل مسخره ۳۰ فریم چشم هایم را آزار نمی داد. خلاصه این که به هر ضرب و زوری که بود خود را تا اولین باس بازی رساندم و پس از این که با یک ضربه تار و مارم کرد فهمیدم دیگر بیش از این نباید وقتم را تلف کنم. آن روز ها کسلوانیا: اربابان سایه ۲ را نیز بازی می کردم. از شر بازی لعنتی خلاص شدم و مشغول تجربه کسلوانیا شدم… به ده دقیقه نرسید که دوباره به سراغ دارک سولز رفتم. نمی دانم چرا. ولی نمی توانستم مقاومت کنم. به ناچار دوباره مشغول بازی شدم.
مدتی بعد حس کردم چیز چیز عجیبی در این بازی مرا به سوی خود می کشد و نمی گذارد کار دیگری بکنم. سعی می کردم به خودم بقبولانم که اشتباه می کنم و هر گاه بخواهم می توانم دارک سولز را کنار بگذارم. “باس اول را می زنم و دیگر ولش می کنم. من که بیکار نیستم…” باس اول را هم زدم و طبق قرار از بازی خارج شدم. سرگرم کار های دیگر شدم. نمی دانم چه طلسمی بود اما حتی نمی توانستم به چیز دیگری فکر کنم. در حالی که ۹۵ درصد ذهنم پر بود از کنجکاوی درباره دارک سولز هنوز هم مقاومت می کردم و تلاش می کردم به چیز دیگری مشغول شوم. اندکی گذشت و مثل زندانی ای که در سلولش را باز کنند و بگویند: “ده ثانیه وقت داری.” دویدم پای پی سی. نمی دانم آن لعنتی چه داشت که نمی توانستم بازی اش نکنم. نه تنها توانایی انجام بازی دیگری را نداشتم بلکه حتی کار های روزانه ام هم مختل شده بودند. وقتی به باسی می رسیدم با خود می گفتم: “خب. اینو می کشم و بعد میرم سراغ فلان کار” وقتی که باس شکست می خورد باز هم نمی توانستم رها کنم. چون مثل بچه ده ساله ای که مشتاق است ببیند برای کریسمس چه هدیه ای گرفته مشتاق بودم ببینم بعد از این باس قرار است به کجا برسم و چه اتفاقی بیفتد.
درست پس از کشتن باس سوم یعنی Ruin Sentinel ها بود که فهمیدم عمیقا عاشق شده ام. عاشق لحظه ای که برای اولین بار روی پشت بام قامت The Pursuer را دیدم و مثل موش در آن سو مخفی شده بودم که نکند مرا ببیند. عاشق ایستادن کنار ابر باس ها و نفس عمیق کشیدن ها و تمرکز کردن ها. (که هر وقت اینقدر تمرکز می گرفتم به ده ثانیه نمی کشید که نابود می شدم.) عاشق خواب رفتن پا ها و عرق کردن دست های لرزانم روی کیبورد. عاشق میمیک های خیر ندیده ای که هر وقت سرم را می جودیدند دلم واقعا به حال کارکترم می سوخت. عاشق گذاشتن سیصد هزار سول روی زمین و بار دیگر در ده قدمی آن مردن! عاشق فحش ها و فریاد ها و خنده ها و گریه ها. عاشق ماجرا هایی که می دانم دیگر تکرار نمی شوند. به جرئت می توانم بگویم که دارک سولز زندگی مرا عوض کرد. دارک سولز بود که باعث شد تعدادی از بهترین دوستان عمرم را پیدا کنم. دارک سولز بود که باعث شد نگاهم برای همیشه به ویدئو گیم تغییر کند. خلاصه این گونه بود که وقفه ای ۶ ماهه میان دو نیمه کسلوانیا ۲ی من بوجود آمد! به همین خاطر است که همواره احترام خاصی برای دارک سولز ۲ قائلم. اثری که به معنی واقعی کلمه یک ویدئو گیم درست و حسابی بود و همیشه در کنار دارک سولز ۱ به عنوان یکی از بهترین بازی های زندگی ام از آن یاد می کنم.
کسری کاظمی: تحریریه گیمفا
Dark Souls II، سیبی که نمی شود گاز نزد…
آدم سیب را گاز زد و بزرگ ترین اشتباه تاریخ بشریت را رقم زد؛ اشتباهی که به نظر می رسد آنچنان هم بد نبوده است، نه حداقل برای فردی به نام هیدتا میازاکی. زمانی که Demon’s Souls در سال ۲۰۰۹ منتشر شد، بزرگ ترین و بهترین اشتباه بشریت باری دیگر برای تمامی مردم، حداقل برای افراد حاضر در دنیای بازی های رایانه ای، باری دیگر یادآوری شد. میازاکی در این میان نقش شیطانی را دارد که در غاری تاریک چمبره زده و در انتظار ورود آدم قصه (که ما و سایر بازیکنان باشیم) ایستاده تا با تحریک و خام کردنمان، مزه سیب سرنوشت ساز را به ما چشانده و یک بار برای همیشه جهانمان را زیر و رو کند. قطعاً می دانید که مقصود از سیب مذکور، تک تک آثار سری شاهکار Souls می باشند که از یک نسل قبل، با ورودش به دنیای بازی های رایانه ای، به شکل عجیبی آن را زیر و رو کرد.
با ادامه یافتن شیوه روایت غیر قابل توصیف این سری در سال ۲۰۱۱ شاهد خلق اولین نسخه از سه گانه ای بودیم که گروهی از افراد موجود در صنعت را انگشت به دهان، گروهی را درمانده و گروهی را هم چه از نظر نیازات روحی و سادو مازوخیسمی و چهه احساسات گیمری ارضاء کرد. بله به این مورد جادو یا در کلامی ساده تر، نفرین Dark Souls بود که گریبان تمامی کسانی که آن را تجربه کردند، به نحوی گرفت. نسخه دوم که به عقیده بسیاری، بهترین نسخه در سه گانه می باشد، در سال ۲۰۱۴ عرضه شده و با کسب نامزدی بهترین بازی سال از مراسم تازه نفس The Game Awards بخش کوچکی از صد ها افتخار این سری را ارتقاء داد (هر چند که در حق بازی به شدت ظلم شد و در بدترین حالت ممکن، باید به عنوان بهترین بازی سال انتخاب می شد).
Dark Souls II یک بازی نیست، حتی نمی گوییم که یک شبیه ساز از ظلمت و تاریکی و… است، Dark Souls II به معنای حقیقی کلمه، یک آینه است؛ آینه ای که ترسی از نمایش اتفاقات گوشه و کنار زندگی و پنهان در درون ما ندارد. عنوانی که میانگین نمرات ۹۱ از ۱۰۰ را کسب کرده و به همراه برادران کوچک و بزرگش در سال های آینده به عنوان بازی هایی که تبدیل به کالت کلاسیک می شوند، همچنان تازه نفس بوده و کمترین ایرادی بر آن وارد است. اگر به دنبال مکانی می گردید که درون تاریکی فرو بروید، به دنبال یک بازی بخصوص هستید که شما را آنچنان مجازات کند که از کرده خود پشیمان شوید و در نهایت به دنبال ورود به بُعدی فراتر از دنیای اطراف خود هستید، پس تا جایی که می توانید از Dark Souls II دور شده و هرگز نزدیکش نشوید، زیرا عواملی که در بالا نام بردیم در مقابل چیز هایی که بازی برای ارائه دادن دارد، مانند زنگ تفریحی در مهد کودک می باشند و برای ورود به این بازی در در کل سری Souls به چیزی بیشتر از دل و جرئت نیاز دارید.
میثم عبداللهی پور: سرپرست تحریریه گیمفا
فرام سافورولوژی!
دارک سولز ۲، یک بازی همه چیز تمام است. همین جمله برای توصیف اول و آخر این بازی کافیست، اما چه کنیم که باید با طول و تفسیر، در مورد یکی از بهترین بازی های نسل هفتم که مهمان نسل هشتم شده صحبت کنیم. این مهمان دوست داشتنی، درست همانند پدربزرگش، یعنی اولین نسخه از سری دارک سولز، در سبک منحصر به فردی که دارد، چند قدم به جلو رفته و توانسته بهتر از قبل باشد. دارک سولز ۲ اما جدا از همه خوبی هایش، در ابتدا تفاوتی عظیم با همه بازی های نقش آفرینی دارد. در این بازی قرار نیست دیالوگ انتخاب کنید، قرار نیست با ماموریت های فرعی چند شاخه سر و کله بزنید و مدام از نقطه الف به ب بروید و برای یک آدم از خدا بی خبر چند آیتم جور کنید. دارک سولز در همهی همهاش خاص است. از فرمول بی نظیر گیم پلی گرفته تا نحوه پرداخت داستان و از همه مهم تر، در طراحی محیط هایش. گویی که سازندگان این بازی خاص، در آن استودیو عجیب و غریب به طور کامل، تافته ای جدا بافته از جهان هستند. چرا که وقتی همه بازی هاییی آسان می ساختند، بی هوا به سر سازندگان سری سولز زد که یک بازی سخت بسازند. یک بازی مجازات گر و دشوار و باید بگوییم که در دشواری اش کاملاً موفق شده اند.
اما بیایید با هم رو راست باشیم، آیا فقط سختی سری سولز است که ما را این چنین شیفته و عاشق دنیایش کرده است؟ بیایید کمی جرأت به خرج دهیم و بگوییم همه ما، با تمام عشقی که داریم از سختی و چالش های گهگاه دور از انصاف این بازی به تنگ میآییم. گاهی حتی به خودمان و دسته مبارک هم آسیب می زنیم. اما هیچ وقت، در هر شرایطی از ادامه دادن دست نمیکشیم. و این اراده آهنین ساخته شده در بازی را فقط می توانیم مدیون فضاسازی بی نظیرش بدانیم. فضاسازی منحصر به فردی که با همه آن خستگی وصف ناپذیر و عدم وجود امیدش، هیچ گاه اجازه تسلیم شدن را به ما نمی دهد. دارک سولز ۲، از آن بازی هایی است که همه چیزش پیچیده وسخت به نظر می رسد، از همان ابتدای کار و مراحل آموزشی گرفته تا اواخر بازی و غولآخر های بی انصافش، اما این سختی، یک خصوصیت منحصر به فرد را همراه خودش دارد. این سختی، پیشرفت کرکتر درون بازی را، به بیرون صفحه نمایشگر می کشاند و انسان دسته به دست را هم تبدیل به یک قهرمان می کند. جوری که ما، بازیباز های انتهای دارک سولز، زمین تا آسمان با آن آدمی که بازی را آغاز کرده بود فرق خواهیم داشت. و این طلسمی است که در کار بی نظیر فرام سافتور دیده می شود. از طرف دیگر، باید بگوییم که اتمسفر و فضای دارک سولز ۲، با نسخه های دیگر تفاوتی اساسی دارد، در ابتدا داستان سرزمینی محکوم به نابودی را برایمان ( با همان فن قصه گویی تک و بی همتایش) تعریف می کند و بعد، قصه پادشاهی که همه چیزش را گذاشته تا رستگار شود. این داستان شاید بی شباهت به قصه آغاز جهان و ماجراهای نسخه اول نباشد. اما به هیچ وجه، حس و حالی شبیه به آن را همراه ندارد.
نسخه دوم تلخ تر و سخت تر است، سیاه تر است و به مراتب، به شدت هم درگیر کننده تر و جذاب تر ظاهر می شود. جذابیتی که ما بازیباز ها را همچون بیماران مازوخیستی به سوی خودش جلب می کند و از ما می خواهد که در تکاپوی نجات جهان و ماجرای شعله، بارها و بارها بمیریم تا راه درست مردن را بیاموزیم. راهی که هرکسی، توان آموختنش را ندارد. و این راه سخت، همانطور که گفتم، از ما انسانی جدید می سازد. اما دارک سولز ۲ به تنهایی، گرافیکی زیبا و جذاب دارد، گرافیکی که در نسخه نسل هشتمی بهبود های فراوانی را به خود دیده و زیبا تر هم شده. بازی گیم پلی بی نظیری دارد که در میان هم سبک هایش به شدت تک و خاص است. از نوع مبارزات دقیق و حساب شده بازی گرفته، تا حس پیروزی وصف ناپذیر پس از وارد کردن ضربه آخر به دشمنان. تعداد معقول و جذاب سلاح ها هم در بازی راضی کننده است و در کنار طراحی مرحله مثال زندنیاش، می تواند هر بازیبازی را به خودش جلب کند. در مورد موسیقی بینظیرش هم که چیزی نخواهیمگفت چرا که بیهوده گویی است. کافیست به قطعه مربوط به ماجولا گوش کنید تا عمق فضاسازی در موسیقی را درک کنید. اما با همه این خوبی ها، برگ برنده دارک سولز ۲ ، قطعاً یک چیز است؛ تناقضی که در بازی موج می زند. تناقضی که شما را پیش می راند و در دم هم پس می زند. تناقضی که در دل تاریکی محض روشنایی می بیند و در دل نورِ درخشان هم تاریکی. و این برگ برنده تمامِ سری است، چرا که مرگ و آخرین قدم بشریت را هم در داستانش، همچون دیگر عناصر، همتای زندگی می داند. دارک سولز ۲، و مخصوصاً نسخه نسل هشتمیاش یک بازی همه چیز تمام است. این را قبلاً هم گفته ام.
این نقد و بررسی بر اساس نسخه نسل هشتمی بازی بر روی پلی استیشن ۴ انجام گرفته است و حاصل نظر جمعی نویسندگان این پرونده است
منبع گیمفا