فرض کنید یک بازیساز هستید که یک بازی ساخته اید و بازی شما بیشتر از ۲۰۰ بار بازی سال شده است! چه حالی خواهید داشت؟ مطمئنا من اگر بودم که از خوشحالی سر به اسمان می سائیدم، شاید هم بالاتر. اما ایا می دانید هستند کسانی که چنین موفقیتی برایشان یک موفقیت دیگر در کنار دیگر موفقیت هاست و برایشان اصلا چیز عجیب و دور از دسترسی نیست؟ بله، هستند کسانی که چنین ارزویی برای خیلی از بازیسازان، جزو خاطرات ان هاست. نام بردن که قطعا لازم ندارد. مگر غیر از ناتی داگ و یکی دو استودیوی دیگر چه سازنده ای چنین کارهایی کرده است؟ چه در مورد این سازنده بگویم؟ ناتی داگ… خود این اسم تعریف همه چیز است. فقط چشمهایتان را ببندید و بروید به نسل ۵ و نام ناتی داگ را تصور کنید. چه لذتی داشت کرش بازی کردن… بروید به نسل ۶ و یاد جک و دکستر بیافتید… بیایید به نسل ۷… چه شاهکارهایی بودند ۳ نسخه آنچارتد و The Last of Us… بیایید همین نزدیکی ها به نسل ۸… چه بازی بود آنچارتد ۴… می بینید؟ اینها هستند که با نام ناتی داگ به ذهن می ایند. سازنده ای که بلد نیست غیر از شاهکار چیزی بسازد و اگر بازی ساخت که جزو برترین بازی های سال نباشد یعنی چیزی عجیب رخ داده است.
The Last of Us به عقیده بسیاری برترین بازی نسل هفتم بازی های رایانه ای است. نسلی که وقتی به تعداد بازی های بزرگ و بسیار با کیفیت ان نگاه می کنیم، معنی این که می گوییم یک بازی بهترین بازی نسل هفت است را بیشتر درک می کنیم و می فهمیم که چقدر این بازی بزرگ است. شاهکار بی نظیر ناتی داگ در سال ۲۰۱۳ به صورت انحصاری برای کنسول پلی استیشن ۳ منتشر گردید و بلافاصله و پشت سر هم شروع به درو کردن نمرات ۱۰/۱۰ و جوایز مختلف و انتخاب شدن به عنوان بازی سال از دید منابع مختلف و معتبر و … کرد و از همان ابتدا مشخص بود که The Last of Us یکی از بهترین عناوین تاریخ است. بازی سرانجام با امتیاز متای بی نظیر ۹۵ به کار خود در نسل هفتم پایان داد و البته همان طور که گفتم بارها و بارها و بیش از ۲۰۰ بار توسط معتبرترین وبسایت های فعال در بازی های رایانه ای، جایزه برترین بازی سال را دریافت کرد.
بعد از موفقیت شگفت انگیز و خارق العاده این عنوان در نسل هفتم، سازندگان تصمیم گرفتند نسخهٔ جدید و ریمستر شده از لحاظ گرافیکی این بازی به نام The Last Of Us Remastered که البته بسته الحاقی Left Behind را نیز در خود داشت، برای کنسول پلیاستیشن ۴ منتشر کنند که در سال ۲۰۱۴ این اتفاق نیز افتاد و عنوانی که زیباترین و چشم نوازترین گرافیک های فنی و هنری در نسل هفتم را داشت، باز هم بهبودهای بیشتری از لحاظ گرافیک به خود دید و در نسخه The Last Of Us Remastered که به نسل هشتم آمد، شاهد عنوانی باز هم زیباتر از قبل بودیم. سونی و ناتی داگ می دانستند که بسیاری از کاربران که در نسل هشتم تازه از پلتفرم های دیگر به سمت پلی استیشن آمده اند و تعدادشان هم بسیار زیاد است، دوست دارند که بتوانند یکی از برترین بازی های تاریخ را تجربه کنند و به همین خاطر عنوان The Last Of Us Remastered را برای نسل هشتم منتشر نمودند.
حیف بود که کسانی که تازه در نسل هشتم پلی استیشن خریده اند و یا تازه بازیباز شده اند طعم یکی از ۲-۳ عنوان برتر تاریخ بازی های رایانه ای را که اتفاقا همین اواخر نسل پیش منتشر شده بود، نچشند. سونی و ناتی داگ دوست داشتند که بازیبازان نسل هشتم هم ابرشاهکاری به نام The Last of Us را تجربه کنند. حتی کسانی که چند بار هم این بازی رو در نسل قبل مثل ما بازی کرده بودند باز هم بدون شک عاشق این بودند که نسخه نسل هشتمی این بازی ساخته شود و با کیفیت گرافیکی این نسل و بهبودهای عالی این بازی را بر روی کنسول پلی استیشن ۴ بازی کنند. اگر بازی The Last of Us Remastered منتشر نمی شد نسل ۸ تا همیشه چیزی از نسل ۷ کمتر داشت. مخصوصا این که هر سازنده و شرکتی که یک بازی نسبتا خوب هم در نسل هفت داشت سریعا آن را برای نسل هشت هم ریمستر کرد و شاهد بازی های بازسازی شده پروتوتایپ ۱ و ۲ و بسیاری بازی های متوسط رو به بالای نسل هفتم در نسل هشتم بودیم و در این وضیعت حیف بود که The Last of Us Remastered نداشته باشیم.
The Last of Us یک عنوان اکشن ماجراجویی وحشت و بقا با زایه دوربین سوم شخص است که هرگاه اسمش مطرح می شود کلی خاطرات شیرین به یادم می آید و نامش با شکوه و عظمت و بزرگی همراه است. اگر این بازی را تجربه کرده باشید قطعا و بدون شک این شکوه و ابهت را لمس کرده اید و همواره نیز در طول زندگیتان از آن به نیکی یاد خواهید کرد. در این مطلب قصد داریم تا به نقد و بررسی عنوان ریمسترد شده The Last of Us که The Last of Us Remastered نام دارد بپردازیم و از زوایای مختلف این شاهکار بی رقیب را با شما عزیزان واکاوی نماییم. اگر قصد دارید تا مروری بر خاطرات شیرینتان با این عنوان داشته باشید و یا هنوز تصمیم نگرفته اید که نسخه نسل هشتمی این بازی را خریداری نمایید یا خیر، پیشنهاد می کنم در ادامه مطلب نقد و بررسی The Last of Us Remastered با بنده و وبسایت تحلیلی خبری گیمفا همزاه شوید.
این دنیای زشت… این داستان زیبا
یکی از مهمترین دلایل قدرتمند بودن The Last of Us، داستان عالی و از آن مهمتر روایت بی نظیر آن است که به هنرمندانه ترین شکل ممکن صورت گرفته است و در این میان دو شخصیت اصلی بازی (و البته تمامی بازیگران آن) و اجرای فوقالعاده آنها در نقش خود، بیشترین نقش را در جذابیت بی نهایت این بازی دارند. در بازی ما کنترل جوئل را به دست می گیریم. وی در دوره ای که دنیا توسط یک بیماری قارچی از بین رفته و انسان ها تبدیل به قاتلینی وحشتناک یا بیمارانی زامبی مانند شده اند، طی اتفاقاتی با دختری نوجوان به نام الی همراه می شود که گویا کلید حل این بیماری مخوف است و نسبت به آن مقاوم می باشد. جریان و اتفاقاتی که در سفر این دو رقم می خورد و رابطه ای که بین آن ها ایجاد می شود، داستان بازی را شکل می دهد و یکی از احساسی ترین و زیباترین روایت های داستانی که تاکنون در بازی ها دیده ایم را به ما هدیه می دهد.
برای تروی بیکر در نقش جوئل و اشلی جانسون در نقش الی، The Last of Us به نوعی نقطه اوج فعالیت کاری و حرفهای آنها محسوب محسوب میشود. رابطه بین جوئل و الی در ابتدا تنها بر اساس انجام یک ماموریت شکل گرفت و قرار نبود تا احساس به میان بیاید ولی هرچه گذشت رابطه عمیق و عمیق تر شد تا به حسی مثل پدر و دختر تبدیل شود، آن هم با تمام پیچیدگیها و سختیها و موانعی که بر سر راه این رابطه قرار داشت. با این که جوئل والی سال ها را از هم دور بوده اند و حتی هم را نمی شناخته اند اما وقتی که هم را می یابند و با هم همراه می شوند یکی از زیباترین و عمیق ترین و بی نظیرترین داستان های تاریخ این صنعت را شکل می دهند که بر اساس یک دوستی مشترک و بسیار قدرتمند است، چیزی که در آن زمان و در آن دنیای دیوانه وار اصلا پیدا نمی شود و به همین خاطر بی نهایت ارزشمند و زیباست. در طول روند بازی آنها آرام آرام به هم وابسته می شوند و لحظه به لحظه برای هم مهم تر می شوند. آن ها با هم دعوا می کنند، گریه می کنند، هوای هم را در بدترین شرایط دارند و حتی در زمانی که لبخندها بر لبان دنیا خشکیده است با هم شوخی می کنند و لبخند می زنند.
اوج داستان بازی زمانی است که جوئل متوجه می شود که چقدر الی برای او عزیز است و برایش اهمیت دارد، آن قدر که تمام دنیا را به خاطر او بکشد و از پیش رو بردارد تنها برای این که الی سالم بماند و او را نیز مانند دخترش سارا از دست ندهد. هیچ وقت و هیچ زمان صحنه ای را که الی در آن رستوران پس از کشته شدن مردی که بارها وی را آزار داد و حبس کرده بود بر سر جنازه او نشسته بود و از حرص و بغض و عصبانیت و غم تبر را پشت سر هم بر سر و صورت وی فرود میآورد تا زمانی که جوئل وی را در آغوش گرفت و آرام کرد، فراموش نمی کنم، چرا که برای چندمین بار در این بازی چشم های من نیز همراه جوئل و الی خیس شده بود. در مورد هر کدام از شخصیت ها و اتفاقات و داستان و تک تک المان های این بازی میتوان یک کتاب نوشت و تا ابد در مورد آن حرف زد.
الی دختریست باهوش، فوق العاده، مهربان، خوشقلب و شجاع که در سخت ترین شرایط زندگی و مصیبت بار ترین دنیای ممکن برای بقا باز هم لبخندی را به لب دارد و شوخی میکند وحتی وقتی یار و همراه سفرش به بستر بیماری و مرگ افتاده است، مثل یک جنگجوی شجاع کمان به دوش می اندازد و اسلحه بر میدارد و به دل طبیعت وحشی و مرگبار می زند و تا پای مرگ نیز پیش می رود تا همراهش را نجات دهد. وی دختری با معرفت است و معنای واقعی “رفیق راه”. الی فوق العاده عاقل و دوست داشتنی است و هیچ گاه مانند همسن و سال های خود در دوران گذشته طعم زندگی و شادی را نچشیده است و تازه همواره با یک مورد دیگر نیز درگیر بوده است که باعث شده تا روزگار وی تیره و تارتر نیز بشود و هیچ گاه نتواند تصمیمی برای خود بگیرد. زیرا که وی تنها شخصی است که نسبت به بیماری قارچی مقاوم است و می توان از وی برای تهیه واکسن یا دارو استفاده کرد، به همین خاطر نیز همیشه عده ای به دنبال گرفتن او هستند و عده ای نیز به مقاصد خاص، قصد حفاظت از او را دارند که این باعث شده است تا زندگی وی تبدیل به یک تعقیب و گریز همیشگی شود و هیچ گاه در امنیت کامل نباشد.
نوابغ ناتی داگ با این عنوان و با این داستان پردازی و شخصیت ها و روابط آن ها بار دیگر ما و طرفداران و علاقمندان پلی استیشن را غرق در شادی و لذتی کردند که نظیر آن برای هیچ کس دیگری ممکن نیست زیرا تنها در The Last of Us است که شخصیت هایی مانند جوئل و الی داریم و می توانیم از به وجود آمدن چنین رابطه ای لذت ببریم. این قدرت داستان پردازی و قدرت عشق است. عشقی که لب دنیا را به تحسین واداشت و جوئل و الی و رابطه ی آن ها را جاودانه کرد. در نهایت در مورد بخش داستانی بازی The Last of Us Remastered باید خیلی خلاصه گفت بهترین داستان و از آن مهم تر بهترین روایتی را که می توانید در یک بازی رایانه ای تصور نمایید، در این بازی وجود دارد و بدون هیچ شکی در این عنوان اشک و لبخند در قسمت های مختلف بازی همراه شما خواهند بود و فکر نکنید که می توانید از احساساتی شدن در این بازی فرار کنید. این قدرت داستان پردازی ناتی داگ است که در The Last of Us Remastered خودنمایی می کند و تمام بازیبازان و منتقدان دنیا را به تحسین واداشته است.
جلوه گاه هنر ناب… وقتی گرافیک غوغا می کند
بازی اصلی و نسل هفتمی The Last of Us یک شاهکار گرافیکی در زمان خود بود و زیباترین جلوه های بصری نسل هفتم را داشت و همین بازی پلی استیشن ۳ از بسیاری از بازی های نسل هشتمی گرافیک یک سر و گردن بالاتری دارد. حالا تصور کنید که وقتی ناتی داگ آن گرافیک و جلوه های بصری زیبا را برای نسل هشتم و کنسول قدرتمند پلی استیشن ۴ ارتقا هم بدهد دیگر چی می شود. می دانید چه می شود؟ The Last of Us Remastered خلق خواهد شد. عنوانی که تماشای جلوه های بصری و گرافیکی آن هر بازیباز و نه، بهتر است بگویم هر بیننده ای را خیره می کند و او را پای بازی میخکوب خواهد کرد و از شما خواهند پرسید این بازی است یا فیلم و تریلر؟ واقعا این صحنه ها را تو داری بازی می کنی؟ و ما نیز با افتخار می گوییم بله، این صحنه گیم پلی بازی است. در بازی بارها و بارها و بارها خواهید ایستاد تا فقط جلوه های بصری بی نظیر و بی نقص بازی را مشاهده نمایید و لذت ببرید. The Last of Us Remastered چه از لحاظ فنی و چه از نطر طراحی هنری کاملا بی نقص است و واقعا وقتی ان را دیگر بازی ها مقایسه کنید می بینید که جای گرفتن حتی یک ایراد کوچک نیز وجود ندارد و این نه حرف بنده، که حرف تمام متتقدان و بازیبازان دنیاست.
مانند همیشه از دو جنبه به بحث جلوه های بصری این بازی نگاه می کنیم. یکی از منظر فنی و همینطور از منظر طراحی هنری. از لحاظ جنبههای فنی، بازی The Last of Us Remastered بی عیب و نقص، بکر و پر زرق و برق است، تکتک تکسچرها و حتی جزئیات بسیار ریز گرافیکی بازی با دقت فراوان طراحی شده و هر یک با وسواس خاصی در بازی قرار گرفتهاند. افکتهای نورپردازی به قدری بینقص و طبیعی و در اوج زیبایی کار شدهاند که گاهی در بازی میایستید و به تلالو اشعههای نور از بین شاخ و برگ درختان و یا تابیدن آنها بر روی صورت شخصیت های بازی تنها می نگرید. بازی از لحاظ ثبات در نرخ فریمریت نیز بسیار مقتدر عمل میکند و به هیچ وجه در بازی با افت فریم مواجه نخواهید شد. از دیگر جهات فنی نیز بازی در بهترین کیفیت ممکن قرار دارد و هیچ گاه مواردی مثل دیر لود شدن برخی تکسچرها که امروزه گریبانگیر بسیاری از بازیهای بزرگ دنیا نیز هست را مشاهده نمیکنید. از لحاظ “عمق دید” نیز بازی فوقالعاده زیبا عمل میکند و شاهد مناظر بسیار زیبا و چشمنوازی در دوردستها هستیم.
بازی از لحاظ طراحی هنری نیز به مانند بخش فنی، بینظیر است و به قدری زیبا و چشمنواز است که جای هیچگونه حرف و حدیثی را باقی نمیگذارد. سازندگان به طرز وحشتناکی بر روی تمامی جزئیات گرافیکی بازی مثل طراحی چهرهها و طراحی دنیایی فوق العاده زیبا وقت گذاشتهاند و با وسواسی خاص آنها را به بهترین شکل در بازی پیاده کردهاند. جزئیات صورت شخصیتها و حالات چهره آنها هنگام صحبت کردن و گشت و گذار در محیط بیداد می کند و فوقالعاده دیدنی از کار درآمدهاند. مراحل مختلف بازی واقعا زیبا و عالی و از همه مهم تر “متنوع” طراحی شده اند و هیچ گاه و هیچ گاه در بازی حتی لحظه ای چشم شما از تکرار یک محیط و مناطق و مراحل تکراری ازرده نخواهد شد زیرا بازی مدام در حال عوض کردن محیط ها و مراحل خود است که به ویژه به دلیلی عوض شدن فصل ها در بازی، شاهد طراحی محیط های بی نظیری از بهاری و سرسبز گرفته تا برفی و زمستانی در بازی هستیم. طراحی هنری بازی بی شک یک کلاس آموزشی برای سایر سازندگان و طراحان است که واقعا اگر بتوانند درصدی از این طراحی هنری را در بازی های خود پیاده کنند شاهد عناوین بی نظیری از لحاظ بصری خواهیم بود.
در واقع باید با اطمینان گفت The Last of Us Remastered در تک تک بخش های فنی و هنری گرافیک خود و حتی در توجه به ریزترین جزییات نیز یک شاهکار محض است. بازی اصلی این عنوان چه از لحاظ گرافیک فنی و چه هنری، برترین یا یکی از دو عنوان برتر (که دیگری نیز متعلق به ناتی داگ است) نسل هفتم از لحاظ گرافیکی بود و به حدی زیبا و چشم نواز بود که تماشای آن بر روی کنسول پلی استیشن ۳ هنوز که هنوز است از بسیاری بازی های جدید نسل هشتم هم لذت بخش تر و با کیفیت تر است و باید طراحان و سازندگان بازی در ناتی داگ را تحسین کرد. حالا نیز با ریمستر شدن این عنوان شاهد یکی از زیباترین بازی های نسل هشتم از لحاظ بصری هستیم و با این که در واقع شاهد ارتقای جلوه های بصری یک بازی نسل هفتم هستیم، ولی هیچ چیزی از یک بازی جدید و روز دنیا کم ندارد و البته بیشتر هم دارد! این سطح از توجه به جزییات گرافیکی در بازی ها تنها متعلق به ناتی داگ است و بس.
اگر خاطرتان باشد در مقاله مربوط به نقد و بررسی دیگر شاهکار ناتی داگ یعنی آنچارتد ۴ نکته ای را در مورد جلوه های بصری بازی خدمت شما عرض کرده بودم که به واقع و عینا برای بازی یThe Last of Us Remastered نیز صادق است و بد نیست که در اینجا یادی از ان بکنیم: “یکی از نکات واقعا منفی بازی این است که از بس زیبا و چشمنواز است دلتان نمیآید هر ۳۰ ثانیه یکبار نایستید و از منظره و محیط اطراف خود اسکرینشات نگیرید! اگر بخواهید این کار را بکنید که مدام باید گیمپلی را متوقف کنید و اگر هم این کار را نکنید عذاب وجدان میگیرید که چنین مناظر و محیطهایی را که در هیچ بازی دیگری تاکنون ندیدهاید از دست بدهید و از آنها اسکرینشات نگیرید. وقتی ناتیداگ بازی بسازد دردسرها و نکات منفی بازی هم این میشود که از زیبایی ندانیم چکار کنیم!” در مجموع و به طور کلی هیچگونه ایرادی به جلوههای گرافیکی بازی چه از لحاظ فنی و تکنیکی و چه از لحاظ طراحی هنری وارد نیست و سازندگان بازی حق مطلب را در این مورد مانند سایر بخشها ادا کردهاند تا یک بازی بینقص به دست ما برسد. از لحاظ تکنیکی و فنی و همینطور از لحاظ هنری عنوان The Last of Us Remastered یک technical masterpiece (شاهکار تکنیکی) است و بس.
اکشن… شوتر سوم شخص… مخفی کاری… وحشت بقا…. انتخاب با شماست
در بخش گیم پلی بازی نیز The Last of Us Remastered یک بازی کاملا بی نقص است و انواع و اقسام المان های مختلف را برای پیشروی در اختیار شما قرار می دهد. شما می توانید کاملا با این عنوان به صورت مخفی کاری رفتار نمایید و با تکیه بر مخفی شدن در محیط و دور زدن دشمنان و… راه خود را پیش ببرید. در بخش مخفی کاری هوش مصنوعی الی که همراه شماست و همچنین دشمنان بهتر از هر عنوان دیگری است که تاکنون دیده اید و با این که گاه پیش می اید که صحنه های عجیبی به خاطر مشکل در هوش مصنوعی ببینید (مثلا این که دشمنان کلا الی را نمی بینند) اما اینها به قدری کم تعداد هستند که هرگز و به معنای واقعی هرگز به حساب نمی ایند و هیچ چیزی را از ارزش بازی در بخش مخفی کاری نمی کاهند. در واقع باید گفت اگر بخواهید عنوان The Last of Us Remastered را با روش مخفی کاری پیش ببرید بازی طوری با شما رفتار می کند که فکر می کنید این عنوان کلا از پایه و اساس بر پایه مخفی کاری ساخته شده اسیت در حالی که ابنطور نیست و بازی شکل های دیگری نیز دارد که به همین قدرتمندی بخش مخفی کاری هستند.
همانطور که بازی می تواند یک مخفی کاری کامل باشد، یک اکشن و یک شوتر سوم شخص محض نیز می تواند باشد و در این زمینه نیز یک بازی بی نقص و کامل را از سوی نوابغ ناتی داگ شاهد هستیم شما می توانید با انواع و اقسام سلاح هایی که در طول بازی به دست می اورید با دشمنان مبارزه نمایید و از سیستم فوق العاده عالی کاورگیری بازی استفاده نمایید.سیستم شوتینگ و یا تیراندازی بازی فوق العاده لذتبخش و واقعی کار شده است و شلیک با تک تک سلاح های بازی بسیار لذتبخش است. همجنین می توانید از مبارزات نزدیک و جنگ های تن به تن نیز بهره ببرید و دشمنان را از پای در آورید. در این زمینه نیز الی یک همراه خیلی خوب برایتان محسوب می شود و هرگز جلوی دست و پای شما را در مبارزات نمی گیرد و خللی در کار شما ایجاد نمی کند. در درجات سختی بالای بازی (که باید ان را تجربه نمایید) مبارزات بسیار سخت تر هستند و ناخوداگاه شما را به سمت مخفی کاری بیشتر سوق می دهند زیرا کوچکترین اشتباهی برابر با مرگ جوئل است و البته همین نیز بازی را بسیار جذاب و واقعی تر می کند و حس بودن در یک دنیای بی رحم و قاتل را برای شما تداعی می کند.
البته نکته ای که در بازی وجود دارد اینجاست که اصل لذت بازی به این است که گاهی به صورت مخفی کاری و برخی مواقع با اکشن جلو بروید و ترکیب اینهاست که بازی را بسیار جذاب تر از حالت تک بعدی می کند و البته باید این نکته را نیز اشاره کرد در بازی لحظاتی اجباری نیز وجود دارند که حتما بایستی با مخفی کاری و یا حتما باید با تیراندازی پیشروی کنید. بازی علاوه بر این ها یک وحشت بقا نیز محسوب می شود و به دلیل وجود دشمنان بیمار قارچ زده مخوفی که در بازی وجود دارند و چند نوع مختلف هستند، گاها لحظات ترسناک و استرس زایی را نیز تجربه می کنید مخصوصا به دلیل این که برخی از این انسان های قارچ زده که واقعا هیولاهای ترسناکی شده اند، اصلا قابل کشتن نیستند و به محض این که متوجه حضورتان شوند مرگی دردناک را برایتان رقم می زنند و همین موضوع لحظاتی از بازی که باید از لابه لای آنها بدون هیچ سروصدایی رود شوید را بسیار ترسناک و دلهره اور می کند زیرا که انها با شنیدن صدای شما سریعا به آن جذب می شوند و حمله می کنند و اغلب به خاطر قارچ هایی که صورت انها را از بین برده است قادر به دیدن نیستند. در واقع دشمنان شما در بازی هم شامل دشمنان قارچ زده و هستند و هم شامل گروه های سارقین و راهزنانی که در این دنیای اخر الزمان برای خود کسی شده اند و از هیچ کشتاری برای دزدیدن مقداری غذا و مهمات دریغ نمی کنند.
بازی از لحاظ جمع کردن منابع و موارد مورد نیاز برای ساختن وسایل لازم، کاملا شما را در شرایط زندگی واقعی در چنین دنیایی قرار می دهد و باید یکی یکی و به سختی و با گشن و گذار فراوان مواد و ایتم های مورد نیاز خود را برای ساختن پانسمان های تسکین دهنده و پر کننده خط سلامتی و مجهز کردن چوب و چماق ها به تیغه های تیز برای کشتن دشمنان و … پیدا کنید و با دقت از آنها استفاده نمایید زیرا که اصلا مانند یک بازی شوتر و اکشن معمولی اینگونه نیست که کلی از اینها در جای جای محیط بازی ریخته باشند. بلکه مانند چنین دنیایی که بازی در ان قرار دارد همه، هر چیزی را که دیده اند و می بینند را غارت کرده اند و باید با سختی منابع مورد نیاز خود را پیدا کنید. بنابراین این فاکتور که در حقیقت مدیریت منایع و ایتم های مورد نیاز برای بقاست، عمق فوق العاده ای به گیم پلی بازی بخشیده است و The Last of Us Remastered را تبدیل به عنوانی کرده که به واقع در آن باید برای بقا تلاش و جستجو کنید و البته که بایستی در استفاده از آنها نیز صرفه جویی نمایید.
از لحاظ تنوع مراحل و چیدمان ان ها نیز The Last of Us Remastered یک شاهکار محض است. در بازی هرگز مراحلی تکراری را شاهد نیستید و هر بار و در هر مرحله شاهد محیطی کاملا جدید با ساختارهایی جدید و فضای تازه هستید که اجازه نمی دهد حتی فکر تکراری شدن و خسته کننده شدن به سر شما راه یابد. به لطف تغییر فصل ها شاهد همه گونه محیط های زیبا هستیم و باید اعتراف کرد که وقتی به تماشای مراحل و محیط های بی نظیر بازی می نشینیم تنها و تنها با خود می گوییم ناتی داگ چه کار می کند؟ چرا این نوع ساخت بازی فقط مختص آنهاست؟ چقدر نبوغ؟ گیم پلی بازی پر است از لحظه های هیجان انگیز، استرس زا، احساسی، اشک اور و گاهی نیز خنده اور هستند مانند صحنه پیدا کردن مجله توسط الی که در ماشین در مورد ان صحبت می کنند. صحنه های جاودانه ای مانند جان دادن سارا در اغوش جوئل یا مشاهده زرافه ها که در حال غذا خوردن هستند، هیچ گاه از ذهن بازیبازان و تاریخ پاک نخواهند شد. در نهایت باید گفت گیم پلی بازی The Last of Us Remastered معنای کامل بی نقصی است. همه چیز در گیم پلی بازی به طور صحیح و فکر شده قرار داده شده است و به قدری ترکیب موارد مختلف گیم پلی با یکدیگر خوب و جذاب از اب در امده است که در کمتر عنوانی تا کنون مشاهده کرده ایم.
اوای بهشتی از دل جهنم
صداگذاری و موسیقی در The Last of Us Remastered مبحثی است که همان طور که قبلا هم در خصوص آن در بازی های ناتی داگ گفته ام، میتوان در مورد آن مدتها صحبت کرد و نوشت و نوشت و نوشت. اگر در دنیای بازیهای رایانه ای و از لحاظ کیفیت صداگذاری، یک سطح میزان و معیار را بخواهیم برای دیگر بازیها تعیین کنیم عناوینی مثل نسخه چهارم Uncharted و The Last of Us Remastered دقیقا همان الگو و میزان است که بالاترین سطح از کیفیت صداگذاری را که تاکنون در عناوین مختلف شاهد بودهایم ارائه میدهد. در صداگذاری هیچ یک از شخصیتهای بازی از اصلی گرفته تا فرعی کوچکترین مشکلی وجود ندارد و بازیگران و صداگذاران این عنوان فوقالعاده کار کردهاند. صحبتها و حرکات لبها کاملا منطبق با یکدیگر است و موشن کپچر صورت و حالات چهره هنگام حرف زدن با صداگذاری قدرتمند شخصیتها ترکیب شده است و یک عنوان بینقص را در این زمینه شکل دادهاند. ایفای نقش شخصیت جوئل و موشن کپچر و صداگذاری وی توسط مرد هزار صدای این صنعت یعنی تروی بیکر انجام شده است که در این بازی برترین شاهکار خود را به جمع دیگر نقشهای فوقالعادهای که تاکنون اجرا کرده، اضافه کرده است. در The Last of Us Remastered شاهد نقطه اوج هنر و توانایی تروی بیکر هستیم و البته اگر بازیگر نقش دیگر اصلی یعنی شخصیت الی ذره ای هم ضعیف بود قطعا تروی بیکر هم نمی توانست اینگونه کار کند ولی خوشبختانه بازیگر و صداگذار شخصیت الی یعنی اشلی جانسون نیز به همان قدرتی که تروی بیکر نقش را اجرا کرده است، عمل کرده و بهترین کار صداگذاری خود را در یکی از برترین بازی های تاریخ انجام داده است.
در حقیقت همانطور که در ابتدای مقاله نیز عرض کردم برای تروی بیکر در نقش جوئل و اشلی جانسون در نقش الی، The Last of Us به نوعی نقطه اوج فعالیت کاری و حرفهای آنها محسوب محسوب میشود. البته انصافا باید به این نیز اشاره کرد که صداگذاری و اجرای دیگر شخصیت ها نیز هیچ چیزی کمتر از دو نقش اصلی بازی ندارد و تک تک آنها نیز اوج کار خود را به منصه ظهور گذاشتهاند.
در بخش موسیقی فقط در یک کلام باید گفت گوستاوو سانتائولالا منفجر کرده است (یعنی همان ترکانده است!). یعنی ساندترک The Last of Us انگار که یک موزیک بهشتی است که طوری ساخته شده است که هیچ گاه از ان سیر نشویم و هر بار که بشنویم باز هم کیف کنیم و یاد بازی بیافتیم. موسیقی بازی به قدری هماهنگ با بازی است که انگار وقتی بازی ساخته شده است این موسیقی به صورت دیفالت رویش بوده و در بازی حل شده است. به هیچ عنوان نمی شود تصور کرد که موسیقی بهتری برای این عنوان وجود داشته باشد. همان تم اصلی موسیقی بازی را بشنوید و دیگر نمی توانید رهایش کنید انگار شما را به درون The Last of Us می برد. تمامی قطعات، موسیقیها و به طور کلی ساندترک بازی بسیار عالی، روحنواز، زیبا و با کیفیت Compose شدهاند و حال و هوای غمگین و دردناک دنیای بازی را در هر لحظه و بسته به موقعیت خاص بازی در آن صحنه به خوبی به ما منتقل میکنند و کاملا با جو بازی همخوان و سازگار هستند. در نهایت در مورد بخش صداگذاری و موسیقی The Last of Us Remastered همانطوری که کاملا از صحبت های بالا مشهود است، باید گفت شاهد یک شاهکار ناب دیگر از ناتی داگ، صداگذاران و بازیگران بازی و سازنده نابغه موسیقی بازی یعنی گوستاوو سانتائولالا هستیم که با این عملکرد بی نظیر به دفتر برترین های تاریخ پیوستند.
خوشبختیم که دو نسل با The Last of Us بوده ایم…
نسخه نسل هشتمی The Last of Us نیز به مانند بازی اصلی، یک عنوان فوق العاده زیبا و موفق و البته بی نقص است. اصلا تصور نکنید که بازی تنها یک پورت ساده از نسل هفتم است و هیچ تغییر نکرده است زیرا که در زمینه گرافیکی شاهد تغییرات و بهبودهای بسیار زیادی در جلوه های بصری بازی هستیم که مقایسه ان با نسخه اصلی کاملا گویای همه چیز است. جلوه های بصری بازی اصلی خود به قدری زیبا بود که نیاز خاصی به تغییر زیاد نداشت اما سازندگان به این اکتفا نکرده اند و بازی را ارتقای بسیار زیادی برای نسل هشتم بخشیده اند و شاهد یکی از زیباترین عناوین این نسل در قالب یک عنوان بازسازی شده هستیم. البته The Last of Us Remastered بازی است که نه تنها فقط به خاطر گرافیکش، بلکه به خاطر تک تک بخش هایش ارزش بازی کردن را دارد و ترکیبی از چند شاهکار در بخش های مختلف داستان و گرافیک و گیم پلی و موسیقی و .. با هم عنوانی را به نام The Last of Us شکل داده اند. در زمینه گیم پلی و داستان و … بالطبع شاهد تغییر خاصی در نسخه بازسازی شده نیستیم ولی شاهد بهترین عملکرد گیم پلی و اعمال اخرین اپدیت ها در نسخه نسل هشتمی بازی هستیم و همینطور وجود بسته الحاقی بی نظیر Left Beind. بخش انلاین بازی نیز که مانند همیشه فوق العاده جذاب و لذتبخش است در بازی وجود دارد.
بازی های خیلی زیادی داریم که بی نظیر هستند اما عناوینی مثل بایوشاک یا The Last of Us یک جریان هستند. این عناوین تنها شاهکارهایی بی نظیر نیستند. اینها سازنده یک جریان هستند و بخشی از تاریخ این صنعت و هنر را به نام خود می کنند. مطمئن باشید که سال ها و سال ها بعد به کوچکترها خواهیم گفت که “The Last of Us در زمان ما منتشر شد، ما آن موقع بازی کردیم” و مطمئن باشید که آن ها این را به عنوان یک افتخار بزرگ برای ما حساب می کنند (البته خودمان هم حساب می کنیم، چون واقعا هم هست) و انگار که ما هم دوره یک اسطوره بوده ایم. هر صنعتی و هنری و ورزشی و کلا هر حوزه ای، اسطوره های خودش را دارد که همیشه نامشان در صدر و صف اول ویترین آن حوزه می اید چون همیشه در ویترین، بهترین ها را قرار می دهند. ویترین صنعت و هنر بازی های رایانه ای، یک جای همیشه محفوظ و دست نخورده در همان یکی دو صندلی اول برای The Last of Us دارد و خواهد داشت. دوستان، The Last of Us به معنای واقعی کلمه بی نقص است، همان چیزی که اخیرا در مورد بایوشاک هم در نقد آن عنوان عرض کردم. این ها معنای بی نقصی یک بازی هستند. این بازی ها هستند که هنوز بخش تک نفره و داستانی را ارج می نهند و ان را زنده نگاه می دارند تا در هیاهوی شوترهای انلاین ۲۰۰ نفره گم نشوند و یادمان نرود که از قدیم، بازی، یک یا دو نفره بوده است و بازی، داستان داشته است. عناوینی مثل The Last of Us داستان را زنده نگاه می دارند و برای روایت ان مایه می گذارند. این بازی ها می توانند چشمانتان را خیس کنند. کاری که شاید در زندگی واقعیتان هم کسی نتواند بکند، ولی نمی توانید وقتی سارا در آغوش جوئل جان می دهد اشکتان سرازیر نشود. این قدرت یک مدیاست که می تواند اینچنین روایت و داستان جذابی را شکل دهد و این گونه دنیا را به تحسین وادارد.
گیمفا