بررسی بازی Call of Duty: WWII
با اینکه تا به امروز در بازیها و فیلمهای زیادی با اتفاقات جنگ جهانی دوم بهعنوان مرگبارترین جنگ شکلگرفته در تاریخ آشنا شدهایم، اما بهشخصه هنوز که هنوزه، وقتی اثری با محوریت این نبرد معرفی میشود، برای تجربه آن هیجان بالایی پیدا میکنم؛ مخصوصا اگر این تجربه، جدیدترین نسخه از سری محبوب کال آف دیوتی باشد که از قضا کارش را از همین نبردهای جنگ جهانی دوم هم آغاز کرده و تعدادی از بهترین صحنههایش را در این دوران برایمان به یادگار گذاشته است. در واقع با اینکه در نسخههای مدرنتر بازی امکان مبارزه با سلاحهای خفن و عالی وجود دارد، اما هنوز هم نشانهگیری از مگسک اسلحه تکتیری مثل M1 یا Kar98 لذت عجیبی دارد که بهشخصه آن را با هیچچیزی در یک بازی شوتر عوض نمیکنم! البته پیش از تجربه بازی Call of Duty: WWII، در کنار حس هیجان یک حس شک و تردید نیز داشتم که شاید این نسخه هم مانند بعضی نسخههای سری، نتواند در حد انتظاراتمان ظاهر شود، اما پس از تمام کردن بازی در حالی که به اسامی سازندگان اثر زل زده بودم، از یک چیز مطمئن بودم و آن هم اینکه Call of Duty: WWII هرچیزی هم که نداشته باشد، حداقل از حیث بخش داستانی تجربهای بسیار خوب و فراموشنشدنی ارائه میکند.
اگر نگاهی به تاریخچه سری Call of Duty داشته باشیم، میتوان با جرات گفت که این مجموعه بیشتر برای ارائه یک بخش داستانی عالی شناخته شده و خیلیها با ماموریتهای فراموشنشدنی آن خاطره دارند. به همین دلیل هم اولین کاری که اسلجهمر در رابطه با Call of Duty: WWII باید انجام میداد، خلق یک بخش داستانی خوب بود که خب تا حد خیلی زیادی هم در این راه موفق شده است. در ابتدای بازی با شخصیتهای آن از جمله دنیلز، زوسمن، پیرسون و بقیه آشنا شده و بلافاصله وارد یکی از مهمترین نبردهای جنگ جهانی دوم یعنی نبرد نرماندی میشویم. در واقع Call of Duty: WWII از همان ابتدا و با این مرحله، نشان میدهد که حرفهای زیادی برای گفتن دارد؛ چون با وجود اینکه ما پیش از این در فیلمهایی چون نجات سرباز رایان یا بازیهای مختلف بارها و بارها نبرد ساحل نرماندی را دیده و تجربه کردهایم، ولی این مرحله در Call of Duty: WWII کماکان لذتبخش و هیجانانگیز است و سازندگان موفق شدهاند با خلق یک سری صحنههای سینمایی، از انفجار قایقها گرفته تا تکه پاره شدن سربازها در اثر انفجار و برخورد تیر، آن عمق فجیع بودن این نبرد را به بهترین شکل ممکن به تصویر بکشند و افتتاحیهای عالی برای بازی خودشان رقم بزنند.
بخش داستانی در ادامه هم این کیفیت را کمابیش حفظ میکند؛ به طوری که اولا تنوع بسیار خوبی دارد و هرگز روی دور تکراری شدن نمیافتد و در هر مرحله، شاهد تجربهای جدید و جذاب هستیم. مثلا در حالی که در یک مرحله با ماشین به دنبال یک قطار میافتیم، در مرحلهای دیگر با لباسی مبدل وارد پایگاه نازیها میشویم تا راه را برای بازپسگیری پاریس از دست نازیها هموار کنیم. همچنین مراحل دیگری مثل کنترل تانک و هواپیما هم در بازی تعبیه شدهاند تا تنوع مراحل Call of Duty: WWII در کل بالا باشد و هرگز در طول تجربه بازی، حس نکنید که در حال تجربه کردن چیزی تکراری هستید که سازندگان فقط برای طولانیتر کردن بازی در آن قرار دادهاند. در اصل، استودیو اسلجهمر در حالی که میتوانست با کش دادن بازی تجربهای مثلا ۱۵ ساعته را برای گیمر به ارمغان بیاورد، سعی کرده تا تجربهای کوتاهتر ولی متنوع و سراسر هیجان ارائه کند و تا حدود زیادی هم در این امر موفق شده است.
مساله بعدی در رابطه با بخش داستانی بازی، رسالتی است که در نشان دادن روی تاریک و بد جنگ دارد. پیشتر هم اشاره کردیم که آثار زیادی در مدیومهای مختلف با محوریت جنگ جهانی دوم ساخته شدهاند که هریک سعی کردهاند این نبرد را از زاویه دید خودشان به تصویر بکشند. منظورم این است که مثلا در یک سری آثار، فقط روی جنبه اکشن جنگ تمرکز شده و مدام تیراندازی سربازان، انفجارها و کشت و کشتار را شاهد بودهایم. از طرفی دیگر، برخی آثار هم سعی کردهاند مثلا روی یک گروه از سربازان یا حتی یک سرباز خاص در دل نبرد تمرکز کنند و داستانی با محوریت وی روایت کنند. خب از این نظر، Call of Duty: WWII ترکیبی از تمامی این عناصر است؛ به طوری که گاهی در وسط یک نبرد خونین و خطرناک گیر میافتیم که در آن باید با تمام توان برای زنده ماندن تلاش کنیم و گاهی هم شاهد سرک کشیدن بازی به زندگی شخصی شخصیتهایش و تصمیمات انسانی آنها هستیم. به همین دلیل هم برخی از بهترین صحنههای Call of Duty: WWII را نه قسمتهای اکشن آن، که قسمتهای پرداختن بازی به جنبه انسانی شخصیتها تشکیل میدهند.
البته بخش داستانی بازی، کاملا هم بینقص نیست و برای مثال برخی صحنههای سینمایی آن کمی زیادی ساختگی و تکراری میشوند؛ صحنههایی مثل کمک کردن زوسمن و دنیلز به یکدیگر که شاید در اوایل جذابیت خوبی داشته باشند، اما به مرور زمان وقتی بیش از حد تکرار میشوند و همیشه سر بزنگاه یکی از این دو برای نجات دیگری ظاهر میشود، کمی لوس به نظر میرسند. اما این صحنهها آنقدر هم آزاردهنده نیستند که بتوانند به تجربه کلی بازی ضربه خاصی بزنند. بهعلاوه شخصیتهای Call of Duty: WWII، با اینکه فرسنگها با شخصیتهای محبوبی چون کاپیتان پرایس، مکتاویش، گوست و دیگر کاراکترهای محبوب این سری فاصله دارند، اما اسلجهمر در کل توانسته شخصیتپردازی آنها را بهخوبی انجام دهد و به همین دلیل هم گاهی در طول بخش داستانی بازی، واقعا دلتان نمیخواهد که فلان شخصیت دوستداشتنی کشته شود یا بلایی به سرش آید و این هم عامل مثبت دیگری در روایت داستان بازی است.
بهعنوان حرف پایانی در رابطه با بخش داستانی بازی، میتوان به عنصر نوآوری اشاره کرد؛ عنصری که نه به شکلی پررنگ، اما در قالب چند ویژگی جدید در بازی دیده میشود و تا حدودی توانسته حس و حال جدیدی به بخش کمپین بازی در مقایسه با نسخههای قبلی بدهد. یکی از این ویژگیهای جدید بخش داستانی بازی، نبودن قابلیت احیای خودکار سلامتی در بازی است و برای بهبود سلامتی سربازتان، حتما باید از جعبه کمکهای اولیه استفاده کنید. همین ویژگی به ظاهر کوچک به نظر من تا حدود زیادی باعث واقعگرایانهتر شدن بازی شده و چالش خوبی به آن بخشیده است. همچنین ویژگی دیگر بازی، قابلیتهایی است که هریک از اعضای جوخه شما دارند و مثلا زوسمن میتواند به شما جعبه کمکهای اولیه بدهد یا پیرسون قابلیت شناسایی نیروهای دشمن و هایلایت کردن آنها را دارد. این ویژگی هم عنصر جدید دیگری است که اضافه شدن آن به بازی، اتفاق مثبتی به شمار میرود. در مجموع، Call of Duty: WWII با اینکه بهترین کمپین را در بین نسخههای این سری ندارد، اما بخش داستانی بازی آنقدر جذاب است که از تجربه تقریبا هفت ساعته آن و داستانی که شاهد روایت آن هستید، لذت زیادی ببرید و حتی شخصیتهایی را که برای اولین بار در این نسخه معرفی میشوند، تا مدتها فراموش نکنید.
اما Call of Duty: WWII فقط شامل بخش داستانی نیست و در آن شاهد دو بخش زامبی و چندنفره نیز هستیم. راستش را بخواهید، پیش از این در مطلب بررسی فیفا 18 و PES 2018 هم گفتم که اعتقادی به مقایسه بازیها، حتی با وجود همسبک بودن ندارم و از این رو نمیخواهم بخش چندنفره Call of Duty: WWII را با بازی دیگری مقایسه کنم. اما اگر این قسمت از بازی را با نسخههای پیشین همین سری مقایسه کنیم، به این نتیجه میرسیم که اسلجهمر موفق نشده خیلی نوآوری خاصی در این بخش تقدیم مخاطب کند. بدون شک بهترین قسمت از بخش چندنفره بازی، حالت War است که به سبب جدید بودن و هیجان بالایش، جذابیت بیشتری را نسبت به حالتهای دیگر و تقریبا همیشگی این سری میتوان در آن مشاهده کرد. اما حتی همین حالت هم یک سری محدودیتها مثل خیلی کم بودن تعداد نقشهها دارد که باعث میشود پس از مدتی از تجربه آن هم خسته شوید. بهعلاوه ویژگی جدید دیگر این بخش یعنی قسمت Headquarters، بیش از آنکه یک بخش جذاب باشد، شبیه به یک فروشگاه به نظر میرسد که هدف سازندگان از قرار دادن آن در بازی، جذابتر کردن خریدهای درون برنامهای بوده است و مواردی مثل تمرین تیراندازی هم خیلی جذابیت خاصی ندارند که بتوانند این بخش را به قسمتی مهم در بازی تبدیل کنند. همچنین اضافه شدن ویژگیهایی مثل دیویژنها هم آنقدر نوآوری خاصی به شمار نمیرود که بتواند تاثیر مثبتی روی تجربهتان بگذارد.
اما یک مساله دیگر که البته شاید در آینده حل شود، مشکلات بازی در زمینه پیدا کردن بازیهای آنلاین و برقراری اتصال بین بازیکنان است؛ به طوری که بهشخصه گاهی حتی ۱۰ دقیقه در یک لابی منتظر پیدا شدن بازی میماندم و این مساله شدیدا در رابطه با بخش چندنفره بازی آزاردهنده است. در مجموع، بخش چندنفره Call of Duty: WWII تنها برای افرادی جذاب خواهد بود که از بخش چندنفره نسخههای گذشته این سری رضایت داشتند و از تجربه چندین و چند باره حالتهایی مثل Team Deathmatch هم خسته نمیشوند. اما در صورتی که انتظار داشتید Call of Duty جدید یک تجربه چندنفره متنوعتر و بهتر نسبت به نسخههای قبلی ارائه کند، باید بگویم که بازی از این نظر ناامیدتان خواهد کرد.
بخش دیگر بازی Call of Duty: WW2 حالت زامبی آن است که خب ساخته اسلجهمر در این زمینه کیفیت خیلی خوبی دارد. بهشخصه هیچوقت خیلی طرفدار بخش زامبی این سری نبودم، اما باید اعتراف کنم که این قسمت در Call of Duty: WWII جذابیت خوبی دارد و میتواند پس از تمام کردن بازی، بهعنوان یک سرگرمی طولانیمدت در نظر گرفته شود. بهعلاوه سازندگان در این قسمت سعی کردهاند تا داستانی را هم روایت کنند که خب کیفیت نسبتا خوبی هم دارد. از طرف دیگر، همانطور که پیش از این هم وعده داده شده بود، بخش زامبی بازی در ارائه یک تجربه ترسناک هم نسبتا موفق عمل میکند و حمله ناگهانی یک زامبی وحشی از پشت سر یا ظاهر شدن ناگهانی آنها از جایی که اصلا انتظارش را هم ندارید، جامپاسکرهای خوبی را در بازی پدید آورده و برای من یادآور حس تجربه بازی Return to Castle Wolfenstein بود. بخش زامبی بازی همچنین یک سری ویژگیهای شخصیسازی نیز دارد و به مرور زمان و با پیشرفت در بازی، میتوانید از آنها بهره ببرید که حس پیشرفت را بهخوبی منتقل میکنند.
اولین بار پس از تجربه نسخه بتا بازی Call of Duty: WWII بود که ضعف گرافیکی آن به چشم آمد و حتی در آن زمان ابراز امیدواری کردم که شاید در نسخه نهایی بازی، شاهد گرافیک به مراتب بهتری باشیم. اما راستش را بخواهید، گرافیک بازی تا حدود زیادی حالتی ضد و نقیض دارد و نمیتوان خیلی از آن تعریف و تمجید کرد. برای مثال، در حالی که طراحی چهره شخصیتها و حتی انیمیشنهای صورت آنها تا حدودی خوب است، اما طراحی محیطها و کیفیت بافتها آنطور که باید و شاید خوب نیست و در بهترین حالت، معمولی به نظر میرسد. در مثالی دیگر، یکی از مراحل بازی در محیطی برفی جریان دارد و در آن، شاهد راه رفتن شخصیتها روی برف هستیم. این روزها چیزی مثل ماندن رد پای افراد روی برف افکتی است که حتی در بازیهای مستقل هم میتوان آن را مشاهده کرد، اما Call of Duty: WWII فاقد چنین چیزی است و کلا بافت برف فرقی با سطوح دیگر ندارد و بسیار مصنوعی است. این مساله در رابطه با دیگر بخشهای بازی هم صدق میکند و افکتهایی مثل آتش یا انفجارها هم به شکل نسبتا ضعیفی کار شدهاند و در کل، نمیتوان نمره قبولی به گرافیک بازی Call of Duty: WWII داد. البته جنبه مثبت قضیه این است که بازی حتی در شلوغترین صحنهها هم به شکلی کاملا روان اجرا میشود و حداقل شاهد افت فریم یا مشکلات مشابه نیستیم. بهعلاوه با وجود ضعفهایی در زمینه فنی و کیفیت بافتها، بازی از نظر هنری به مراتب شرایط بهتری دارد و حداقل در یک سری مراحل شاهد اتمسفر نسبتا خوبی در بازی هستیم.
اما Call of Duty: WWII هرچه در زمینه گرافیکی مشکل داشته باشد، در زمینه صوتی و موسیقی عملکردی عالی دارد؛ به طوری که مشخص است سازندگان با وسواس خاصی روی صداگذاریها کار کردهاند و صدای تمامی شخصیتها، با چهره و خصوصیاتشان کاملا منطبق است و علاوه بر آن، صداگذاری مواردی مثل انفجارها یا تیرهایی که از کنارتان رد میشوند، به شکلی کاملا طبیعی در بازی کار شده است. به همین دلیل هم پیشنهاد میکنم که برای غرق شدن در اتمسفر بازی و حس و حال واقعی نبردهای آن، حتما از هدفون در تجربه بازی استفاده کنید. از طرفی دیگر، با اینکه در کل شاهد موسیقیهای خوبی در مراحل بازی هستیم، اما موسیقی مرحله پایانی به شکلی بسیار عالی انتخاب شده است و کاملا آن حس انزجار از جنگ را به مخاطب منتقل میکند.
بهعنوان حرف پایانی، باید بگویم که Call of Duty: WWII بدون شک بهترین نسخه این سری تا به امروز نیست. اما پس از اینکه سازندگان این مجموعه با نسخههای اخیر آن و بردن گیمرها به فضا و تصمیماتی عجیب و غریب طرفداران مجموعه را ناامید کرده بودند، Call of Duty: WWII بازگشتی به مسیر موفقیت برای کال آف دیوتی به شمار میرود؛ بازگشتی که هم از بازی کردن آن لذت زیادی خواهید برد و هم باعث میشود تا بتوانیم برای آینده این مجموعه امید بیشتری داشته باشیم.
Call of Duty: WWII
سازندگان Call of Duty: WWII پیش از انتشار آن، وعده بازگشت به ریشههای سری را داده بودند و خب میتوان گفت که تا حدود زیادی در این کار موفق شدهاند. پرداختن به جنگ جهانی دوم باعث شده تا بازی بتواند داستانی خوب و یک کمپین سرگرمکننده را ارائه کند. از طرف دیگر، بخش زامبی هم پیشرفت خیلی خوبی نسبت به قبل داشته و شاید اگر اسلجهمر میتوانست تجربه چندنفره بهتری را هم در بازی خلق کند، شاهد اثری بینقص بودیم.
افشین پیروزی